بازگشت به خانه

چهارشنبه 27 مرداد  1389 ـ  18 اگوست 2010

 

مردم ما همین آقای ابوالحسن بنی صدر را انتخاب می کنند

علی سعید زنجانی

آقای نوری علا، سلام

نوشته ی «اپوزیسیون زیر یک چتر» تان را هفته ی  پیش خواندم، «لنگ کردن خارج از گود« را هم امروز. این چند خط را هم در همین رابطه دارم می نویسم، برای در میان گذاشتن دیدگاه هایم در این باره. اجازه بدید برای داشتن یک زمینه ی مشترک اول با خواست هایی که  به نظر می رسد بخش اعظم «اپوزیسیون» جمهوری خواه خارج از کشور، من و شما هم در میانشان، باهاش موافقند شروع بکنم. می گم «اپوزیسیون جمهوری خواه» بخاطر اینکه بنا بر ماهیت این خواست ها به گمانم نه جمهوری اسلامی ها و شاخه های رنگ و وارنگ شان می توانند با هاشان موافق باشند و نه سلطنت طلب ها با بخشی از آن که بر می گرده به اصول برابری خواهانه ی «منشور حقوق بشر».

و اما خواست ها: باور به ناکار آمد بودن و غیر قانونی بودن جمهوری اسلامی و تلاش برای پایان دادنش از راه جنبش های مسالمت آمیز اجتماعی؛ باور به نوشتن قانون اساسی تازه ای بر پایه ی ارزش های یادآوری شده در منشور جهانی حقوق بشر؛ باور به برگزاری نشست های حقیقت یابی (پس از رفتن جمهوری اسلامی) هم برای «پوزیسیون» هم برای «اپوزیسیون».

این خواست  ها با همه ی سر راستی و منطقی بودنشان سال هاست با برداشت هایی در بیرون متفاوت اما در درون همگون  دارند در میان اپوزیسیون  جمهوری خواه خارج از کشور می چرخند و اینسو و آنسو می روند اما هیچگاه  نتوانسته اند گویندگان پراکنده شان را در کنار هم جمع بکنند. چرا؟

دلیلش به باور من اینست که این خواست ها در بیرون از  بستر تاریخی شان مطرح  شده اند و می شوند، جدا از  راهی که گذشته و آینده  شان را بهم پیوند بدهد. آشفته و بی سمت و  سو و روی هوان. برای همین هم جاذبه ایی برای اتحاد ایجاد نمی کنند. از این دیدگاه، جمهوری اسلامی ها و سلطنت طلب ها گرفتاری های ما را ندارند. راهشان مشخص است، گذشته شان و آینده شان را بهم پیوند داده اند و خواست هاشان را هم در همین روند تاریخی ی پیوسته  کنار هم چیده اند. هزار و چهار صد سال پیش محمد شیوه ی حکومت رانی یی داشته که به خلیفه های پشت سرش رسیده. بعد امام های در سایه ی حکومت ها بوده اند.  بعد دوران غیبت بوده. حالا هم سی سال است که حکومت اسلامی دوباره  علنی شده و دارد حکم ها و  خواست های همان هزار و چهار سد سال پیش را پیاده می کند و به پیش می برد. خواست های سلطنت طلب ها هم بر بستر تاریخی ی  پیوسته ایی نهاده شده اند. خطی دو هزار و پونصد ساله، سی سال پیش دچار گسستگی ی موقت شده و حالا  به باور آنها شرایط دوباره عوض  شده و همه چیز آماده است که تاریخ باز به راه درستش برگردد و اینها به رفتن شان ادامه بدهند. بستر تاریخی ی خواستهای ما جمهوری خواهان اما کجاست؟ ما از کجا آمده ایم، ما چه جوری آمده، ایم، از کجاها عبور کرده ایم، به کجا قرار است برویم؟  آیا در این روندتاریخی، اگر برایش روندی بشناسیم، مردم هم جایی داشته اند؟ اگر مردم جایی داشته اند این جایگاه مردم حالا کجاست؟ اگر نداشته اند پس ما از چی اصلن داریم حرف می زنیم؟ اجازه بدین با یک زمینه ی مشترک دیگر محورم را بهتر نشان بدهم.

گمانم درست باشد اگر بگوییم که ما نخستین نشانه های تمایل بخش هایی از جامعه به جمهوری خواهی را در نوشته های سالهای دور و بر نهضت تنباکو دیده ایم. بعد تمایل رضا شاه به جمهوریت بوده که همراهش این پیام روشن را هم داشته که به احتمال زیاد توده های مردم با این شیوه ی حکومتی آشنا بوده اند و احتمالن نسبت بهش گرایش هم داشته اند. این گرایش را حتا می توان در بحث های مخالفین جمهوری هم پیدا کرد . «مدرس» در استدلال معترضانه اش می گوید ما با جمهوری موافقیم. خود اسلام هم نوعی جمهوری بوده. اما ما با جمهوری یی که انگلیسی ها پشتش باشند مخالفیم. در سالهایی که در پی میایند باور به جمهوری خواهی در بحث های روشنفکران مارکسیست و غیر مارکسیست تداوم پیدا می کند تا دو سه روز مانده به ۲۸ مرداد که دوباره فرصت جمهوری خواهی اینبار در دستان مصدق قرار می گیرد اما او ناتوان و بدون انگیزه ایی قوی این فرصت را بسمت کودتاچی ها پس می فرستد. سالهای بعد سالهای جمهوری خواهی آشکار مردم است و  انقلاب ۵۷ و انتخابات ریاست جمهوری و نخستین رییس جمهور که با همه ی ایستادگی اش در برابر زور گویی آخوندها در نهایت بخاطر عدم شناختش از روحیه ی انقلابی و آماده گی مردم برای دفاع از حقوقی که برایش انقلاب کرده بودند همه چیز را به آسانی در اختیار آخوندهای ناباور می گذارد و در گوشه ایی پنهان میشود. از اینجا به بعد  خط جمهوری خواهی گرفتار بحران هویتی یی می شود که  هنوز هم ادامه دارد. رییس جمهور منتخب که شوربختانه به دست جمهوری اسلامی ها گرفتار و «شهید» نشده تا اپوزیسیون خارج از کشور در باره اش کتابها بنویسد، در یک روند خستگی ناپذیر بیست و هفت هشت ساله بیشتر نیرویش را صرف دفاع از «خود» و «خویشتن» و پاک و بی اشکال و بی اشتباه نشان دادن کارها و راهش می کند و  بجای تلاش برای هماهنگ کردن نیروهای پراکنده ی جمهوری خواه و نقش میانه برایشان بازی کردن، پشت میزش می نشیند و می نویسد و  حرف می زند و انتظار می کشد تا مردم  «آگاه» بشوند و انقلاب کنند. گروه های رنگ و وارنگ سیاسی هم با همه ی مخالفت هاشان با جنایت ها و خیانت ها و خلاف کاری های آیت الله خمینی، بدون اینکه اعلام بکنند اقدام زشتش را در نادیده گرفتن آرای مردم و ساختن کودتا تایید می کنند و آشکارا و با وجدانی آسوده از اینکه دیکتاتور دیگری بجای  آنها آرزوی پنهانشان را بر آورده کرده دست به ساختن  جمهوری ها و رییس جمهور ی های خیالی و بدون آرای مردم می شوند و  مثل دیکتاتورهای به قدرت رسیده  باور  هم دارند که مردم نادان اند و کسی این چیزها را نخواهد فهمید و آنها می توانند همچنان به پیش رفتن خیالی شان ادامه بدهند.

 

آقای نوری علا!

من شما را از این راهی که خودتان بهتر از من می شناسید تا اینجا آوردم که به این تکه ی بحرانی در مسیر جمهوری خواهی کشورمان برسانم، به این واقعیت گمشده که  اتحاد جمهوری خواهان نمی تواند تنها بر محور خواست های مشخص اما بدون بستر تاریخی مشترک شکل بگیرد. و این بستر مشترک جز از راه احترام به آرای سی سال پیش مردم ما فراهم و پیوسته نخواهد شد. این معنایش البته به هیچ روی گرد آمدن بر دور میزی که نمایندهء سی سال پیش مردم بالایش نشسته باشد نیست. تنها پذیرفتن این واقعیت که آرای مردم خوردنی نیست و  ارزشش با گذشت زمان از بین نمی رود. راه اتحاد گروه های صادق در جمهوری خواهی را هموار خواهد کرد و سمت رفتن شان را مشخص.

اجازه بدهید این را هم در پایان بگویم که اگر قانون اساسی سی سال پیش، مترقی ترین قانون اساسی های جهان هم می بود باز مردم ما همین آقای ابوالحسن بنی صدر را انتخاب می کردند و به احتمال زیاد امروز و  فردای نزدیک هم  دوباره اگر فرصتی پیدا بکنند همین کار را خواهند کرد.

یکشنبه 24 مرداد 89

 

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com