بازگشت به خانه

دوشنبه 25 مرداد  1389 ـ  16 اگوست 2010

 

اکنون وقت نافرمانی و اعتصاب سراسری است

گفتگو با محسن سازگارا

سايت گذار: یک سال پس از آغاز جنبش سبز، با این که ناظران داخلی و بین‌المللی، آقایان موسوی، کروبی، خاتمی و خانم رهنورد را به عنوان رهبران جنبش سبز به رسمیت شناخته‌اند، هم خود آنها بارها اعلام کرده‌اند که نقش رهبری برای خود قائل نیستند٬ هم بسیاری از رویدادها بی دخالت آنها رقم خورده است. پرسش‌هایی دربارهء نقش رهبران جنبش سبز، کارآمدی یا ناکارآمدی آنها، و ضرورت تحول در رهبری جنبش را با محسن سازگارا در میان گذاشتیم. سازگارا، که برخی او را از رهبران جنبش سبز می‌دانند، با ویدئو‌های روزانهء خود از جدی‌ترین همراهان جنبش سبز بوده است؛ او نمره قابل قبولی به رهبران جنبش می‌دهد و عملکرد آنها را می‌ستاید.

 

پرسش: نقش آقایان موسوی، کروبی، خاتمی و خانم رهنورد به عنوان رهبران جنبش سبز طی یک سال گذشته را چطور ارزیابی می‌کنید؟

پاسخ: برای پاسخ به این سوال، ابتدا باید رهبری یک جنبش اجتماعی-سیاسی و انتظارات‌مان را تعریف کنیم. رهبری جنبش چهار وظیفه دارد: ترسیم دورنما و هدف٬ تعیین استراتژی٬ مشخص کردن راهکارهای عملیاتی و تاکتیک‌های مناسب و هدایت آنها٬ توانایی سازماندهی نیروها و ارائهء راهکارهای مناسب به هنگام بروز مشکلات برای عبور از بحران‌ها. با این تعریف می‌توانیم عملکرد افراد یاد شده را بررسی کنیم.

 

پرسش: عملکرد رهبران جنبش سبز در ترسیم دورنما و هدف جنبش قابل دفاع است؟

پاسخ: اگر بیانیه‌ها و اطلاعیه‌های آقای موسوی و کروبی را ملاک ارزیابی قرار دهیم٬ هدف مشخصی که آنها به جامعه اعلام کرده‌اند این است که «جنبش می‌‌خواهد رأی مردم را پس بگیرد». مفهوم این هدف این است که رهبران جنبش، احمدی نژاد را به عنوان رئیس جمهور به رسمیت نمی‌شناسند. این هدف در ابتدا مورد حمایت مردم و بدنهء جنبش بود ولی رفته رفته مردم قدمی جلوتر نهادند و در خیابان‌ها آقای خامنه‌ای را از رهبری عزل و شعار رفراندوم را مطرح کردند. پس از آن آقای موسوی به صورت هوشمندانه‌ای هدف بعدی را «انتخابات آزاد» اعلام کرد. در واقع، با ترسیم چنین هدفی، مساله دورنمای جنبش حل شد. انتخابات آزاد، بدون دخالت شورای نگهبان و نظارت استصوابی، هدفی است که می‌تواند به همهء خواست‌های بدنهء جنبش سبز، از جمله کسانی که دیگر این نظام را نمی‌خواهند، پاسخ دهد و پایین آوردن دولت کودتایی احمدی‌نژاد به صورت یک هدف مرحله‌ای درمی‌آید. بنابراین، در ترسیم دورنما و هدف جنبش، به رهبران جنبش نمره خوبی می‌دهم.

 

پرسش: نمره آنها در خصوص تعیین استراتژی جنبش هم قابل قبول است؟

پاسخ: پرسش مهم این است که جنبش چگونه می‌خواهد به اهدافش دست یابد؟ در پاسخ به این پرسش، رهبران جنبش به کرات بر مسیر مقاومت مدنی، صلح‌آمیز و مبتنی بر اصول مبارزات بی‌خشونت تاکید کرده‌اند. با این استراتژی، رهبران جنبش مرز خود را با سازمان‌هایی که معتقد به مبارزه مسلحانه و خشونت ‌آمیز هستند٬ روشن کردند. و این بهترین استراتژی برای مبارزه است، به این دلیل که این راهکار٬ قدرتمندترین راه مبارزه با مستبدان و مطمئن‌ترین راه برای گذار به دموکراسی است. در مبارزات خشونت‌آمیز هیچ تضمینی وجود ندارد که گروهی که با زور اسلحه قدرت را تصاحب کرده است به دموکراسی و اصول آن اعتنا کند، اما در مبارزات مدنی و بی‌خشونت، چون اساس برمشارکت بخش وسیعی از مردم است و این قبیل مبارزات وقتی پیروز می‌شود که بخش بزرگی از مردم در مبارزه مشارکت کنند، لذا شانس حاکم شدن دموکراسی بعد از پیروزی به مراتب بیشتر است.

 

پرسش: نظرتان درباره تاکتیک‌های اتخاذ شده از سوی رهبران جنبش چیست؟

پاسخ: در مورد تاکتیک‌ها هم رهبران جنبش سبز پیشنهاد جدیدی ارائه کردند و آن «طراحی فعالیت‌ها از پایین به بالا» بود. یعنی به جای این که رهبران تاکتیک‌های معین و مشخصی را طراحی و به بدنه ابلاغ کنند، این فرصت را به بدنه دادند تا خود با استفاده از خلاقیت و نبوغ شان، فعالیت‌هایی را طراحی و اجرا کند. نکتهء مهم این است که جنبش اکنون وارد مرحله‌ای شده که، برای ایجاد شکاف بیشتر در حاکمیت و فلج کردن آن٬ باید از گزینه‌های عملی پیچیده‌تری استفاده کند. تنها در صورت اجرای صحیح این مرحله است که مبارزهء بی‌خشونت به پیروزی می‌رسد. در این مرحله رهبری مثل سابق نمی‌تواند از مدل پایین به بالا پیروی کند. فعالیت‌های پیچیده نیاز به طراحی و دعوت متمرکز دارند. پیروزی جنبش در این مرحله در گرو عملکرد هوشمندانهء رهبران است تا به سرعت و متناسب با رفتار طرف مقابل تغییر تاکیتک بدهند.

 

پرسش: درباره فعالیت‌ها و برنامه‌های پیچیده کمی توضیح بدهید.

پاسخ: یکی از مهم‌ترین فعالیت‌ها٬ عدم همکاری است. هرچند جنبش در اجرای این قبیل برنامه‌ها با چالش‌هایی روبه‌رو است. در این مرحله، جنبش به کمیته‌های اجرایی برای بسیج و هماهنگی نیروها نیاز دارد و به علت فشار بیش از اندازه ‌روی رهبران جنبش در داخل ایران٬ نمی‌توان از آن‌ها انتظار داشت که این برنامه‌های عملی را به طور مشخص و قدم به قدم اعلام کنند. فعالان جنبش باید بتوانند در تعامل با رهبری، این خلاء را پر کنند.

 

پرسش: عبور از تنگناها یکی از دیگر از وظایفی بود که برای رهبران جنبش در نظر گرفته‌اید٬ کارنامهء آنها را در این مورد چطور ارزیابی می‌کنید؟

پاسخ: جنبش٬ همان گونه که ضرباتی به حریف وارد می‌کند، ضرباتی هم متحمل می‌شود٬ بنابراین با یک نسخه از پیش نوشته شده نمی‌توان آن را پیش برد. رهبران جنبش باید بتوانند با اتخاذ تاکتیک‌های مناسب جنبش را به جلو ببرند. خصوصاً این که جنبش سبز با رژیمی روبه‌رو ست که شیوه‌های سرکوب را به خوبی آموخته و از تجربیات سرکوب در دیگر کشورها، مثل چین و روسیه، مانند یک تجربهء ‌علمی استفاده می‌کند. رهبری برای پیروزی جنبش باید نیروها را درست سازماندهی کرده باشد.

آقای موسوی این مهم را با اتکاء به شبکه‌های اجتماعی موجود مانند تشکل‌های صنفی، جنبش‌های دانشجویی، زنان، معلمان و حتی شبکه‌های خانوادگی به خوبی انجام داد. البته حکومت نیز وقتی کارآمدی این شبکه‌ها را دید٬ بر شدت حملات افزود.

از دیگر تنگناها٬ ارتباطات و اطلاع ‌رسانی است. در یک سال گذشته جنبش به درستی از شبکه‌های اینترنتی بهره برده و ازشبکه‌های تلویزیونی ماهواره‌ای هم استفاده کرده که هر دو از طرف حکومت مورد حمله قرار گرفته است.

برای توضیح چالش دیگر اجازه بدهید به سه اصل مبارزات بی‌خشونت یعنی اتحاد، برنامه‌ریزی و حفظ انتظام مبارزات بی‌خشونت اشاره کنم. اگر هر یک از این سه عنصر دچار کاستی باشد، جنبش پیروز نمی‌شود. رژیم هم برای ایجاد اختلاف درصفوف جنبش تلاش می‌کند.

جامعهء ایران، جامعه‌ای متکثر است و تا این تکثر به رسمیت شناخته نشود‌٬ اتحادی پدید نمی‌آید. آقای موسوی به درستی این تکثر را به رسمیت شناخته و در بیانیه‌ها بر آن تاکید کرده است. حکومت در این یک سال کوشید با اختلاف ‌افکنی میان فعالان جنبش، آن‌ها را پراکنده کند اما توفیق چندانی نداشت.

اگر موفقیت رهبری را در اتخاذ هدف و استراتژی بپذیریم، قطعاً در تعیین و اتخاذ تاکتیک‌ها نقدهایی به آن وارد است. فرمول تعیین تاکتیک از پایین به بالا، ممکن است گاهی جواب دهد ولی قطعاً تکرار آن با شکست روبه‌رو می‌شود. همان گونه که دیدیم این تاکتیک در روز عاشورا به تشدید خشونت‌ها منجر شد و در 22 بهمن هم شکست خورد. در واقع خلاء رهبری در این دو روز کاملاً مشهود بود و به جنبش ضربه زد.

بحث در این مورد مفصل است. در خصوص عاشورا روشن بود که حکومت دست به خشونت می‌زند ولی بهره ‌برداری رهبران از این روز٬ مشروعیت ‌زدایی از حکومتی بود که به نام شیعه بر این کشور فرمانروایی می‌کند. حکومت در این روز ضربهء بزرگی به خود زد. اما روز 22 بهمن اتفاق دیگری افتاد که ارزیابی دقیق‌تری می‌طلبد. 22 بهمن نمونهء ناموفق مدل از پایین به بالا بود زیرا همه اظهار نظر کردند٬ اکثر فعالانی که تا این روز ساکت بودند، نسخه‌ای پیچیدند. ناهماهنگی جدی بین نیروها در این روز وجود داشت. حال آن که این مدل در روزهای قبل، خصوصاً در روز چهلم شهدای جنبش، خیلی خوب جواب داده بود. سلاح جنبش طی یک سال گذشته این بود که جهت کلی برنامه‌ها و فعالیت‌ها را طراحی می‌کرد و در عمل و به تناسب شرایط دست به ابتکار می‌زد تا موفق شود. اما در 22 بهمن ناهماهنگی نیروها و ضعف کارکرد مدل از پایین به بالا خود را نشان داد.

وقتی رهبری در اتخاذ تاکتیک دخیل نیست٬ به هنگام عمل نیز نقشی ندارد که بتواند با تغییر تاکتیک اوضاع را به نفع جنبش عوض کند. این خلائی بود که همهء فعالان جنبش متوجه آن بودند و در پی رفع آن برآمدند و این شد که امروز شما از آن به عنوان ناهماهنگی بین نیروها یاد می‌کنید.

به نظر من، در همهء برنامه‌ها٬ رهبری اعمال نظر می‌کرد و در عین حال در عین حال متواضعانه به بدنه اجازه ابتکار عمل می‌داد. جایی هم 22 بهمن ضعف نشان داد٬ علت هم این بود که ناگهان با پدیده‌ای جدید روبه‌رو شدیم: همه می‌خواستند رهبری کنند. البته تدارک وسیع طرف مقابل را هم نباید نادیده گرفت.

نقد دیگری که به رهبری وارد است٬ تلاش اندک برای سازماندهی نیروهاست. تمام مشاوران و اطرافیان آقایان موسوی و کروبی دستگیر شدند بی آن که آن‌ها بتوانند نیروهای جایگزین را تعیین و نیروهای درون جنبش را سازماندهی کنند. اگر این‌ها به دنبال تشکیل سازمانی کلاسیک می‌رفتند٬ رژیم همهء آنها را دستگیر و سازمان را تعطیل می‌کرد.

وقتی  از سازماندهی نیروها صحبت می‌شود، مسالهء استفاده از ظرفیت‌های موجود برای پیشبرد اهداف جنبش [مطرح] است. یکی از این ظرفیت‌ها، ایرانیان مقیم خارج از کشور هستند. سازماندهی و استفادهء بهینه از توان ایرانیان خارج از کشور ظرفیت جنبش سبز را دوچندان نمی‌کرد؟

         رهبران جنبش در سازماندهی ایرانیان خارج از کشور از شبکه‌های اجتماعی و اینترنتی بهره بردند. آن‌ها می‌دانستند که تکثر موجود در میان ایرانیان خارج از کشور امکان گردآوری آن‌ها زیر یک چتر را ناممکن ساخته است. شاید تشکیل چیزی مثل «کنگرهء ملی آفریقا» می‌توانست مفید باشد. کنگره ملی آفریقا با مشارکت تمام فعالان آفریقای جنوبی برای سرنگونی حکومت آپارتاید تشکیل شد. این مدلی است که می‌تواند در جنبش سبز اجرا شود؛ به این معنی که همه نیروها زیر یک نام و همسو با هم عمل کنند.

 

پرسش: به نظر شما رهبری جنبش توانست از ظرفیت بدنهء جنبش به درستی استفاده کند؟

پاسخ: هم بله هم خیر. خیر به این دلیل که در بدنهء جنبش پتانسیل‌های بسیاری وجود دارد که حاصل سه دهه ناکارآمدی یک حکومت و انباشتگی چندین دهه مبارزهء مدنی و سیاسی است. شاید تاکنون کمتر از نیمی از این پتانسیل هم آزاد نشده است. آری؛ به دلیل آن که با توجه به شرایط و تنگناها و وحشی‌گری‌های رژیم و محدودیت امکانات مادی جنبش٬ شاید بیش از این نمی‌شد پتانسیل‌ها را به کار گرفت و نیروهای بالقوهء اجتماعی را بالفعل کرد.

 

پرسش: برای پیروزی، به چه تحولی در رهبری جنبش نیازمندیم؟

پاسخ: جنبش اکنون وارد فازی شده که نافرمانی مدنی و بایکوت و تحریم و اعتصاب باید در دستور کار قرار بگیرد، لذا رهبری به کمیته‌های اجرایی نیاز دارد که دستورالعمل‌ها را متمرکزتر به بدنهء جنبش منتقل کند. البته اعضای این قبیل کمیته‌ها طبیعتاً باید مخفی باشند اما علنی عمل کنند.

http://www.gozaar.org/persian/interview-fa/4307.html

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com