|
جمعه 22 مرداد 1389 ـ 13 اگوست 2010 |
یک سقف برای اپوزیسیون
در پاسخ به مقاله «اپوزيسيون زير يک سقف؟»
سامان خ
بعنوان یک سکولار که که خود را عضوی از جنبش سبز می دانم و از نزدیک شاهد تمام تحولات و اعتراضات مردمی در سال گذشته بودم، معتقدم که تمامی دلایل عدم موفقیت اپوزیسیون خارج کشور در جهت "نشستن زیر یک سقف" را می توان در مقالهء آقای نوری علا مشاهده نمود - البته نه در پاسخ ها که در زاویه نگاه.
قبل از شروع لازم است نکاتی را در مورد جنبش سبز یادآوری کنم: اگر بحث در مورد ریشه های تاریخی جنبش سبز را فعلاً به دلیل ابطال وقت کنار بگذاریم، بسیار غیرمنصفانه خواهد بود که جنبش سبز را شکل تحول یافتهء تجربهء دوران اصلاحات ندانیم - در هر دو مورد بحث اصلی بر سر امکان ایجاد شکاف در دل حاکمیت و کمی عقب راندن استبداد به نفع مردم بود. معنای حقیقی اصلاحات در یک استبداد خشن دینی یعنی گشودن یک روزنه برای تنفس، امکان انتخاب میان دو رئیس دولت با اندیشه ها ی کاملاً متفاوت (هر چند در زیر یوغ ولی فقیه) دارای ارزشی گرانبهاست و این یکی از نکاتی ست که بسیاری افراد اپوزیسیون خارج کشور قادر به درک آن نیستند و عذرشان هم پذیرفته است. آری صندوق رای دوستان عزیز! آن هم یک صندوق رأی در حکومت اسلامی و زیر تیغ استصوابی شورای نگهبان و سرازیر شدن خیل عظیم بیش از چهل میلیون مردم به پای صندوق های رای و نوشتن نام میر حسین موسوی، مهدی کروبی و حتی محسن رضائی در جهت ایجاد یک روزنه و عقب راندن کاندیدای ولایت، پایه و ستون جنبش سبز است. رهبرانی که شما می خواهید زیر یک سقف "نیروی جانشینی" بجای آنها شکل دهید در چنین پروسه ای شکل گرفته اند و رهبر شده اند.
نوری علا: «دريافتم که اکنون فکر کردن به ايجاد يک نيروی جانشين ذهن همهء دست اندرکاران سياسی را بخود مشغول کرده و شخصيت ها و گروه ها، هر يک به فراخور حال خود، به جستجو برای يافتن راه چاره ای در مورد اين مسئله مشغولند!»
دوستان، جنبش سبز یعنی آن میلیون ها مردمی که رأی داده اند و سپس برای رأی شان به خیابان ها ریختند، رهبران خودشان را در یک پروسهء طولانی مبارزه انتخاب کرده اند و اصولاً رهبر یک جنبش و یا جانشین آنان شدن با زمینه های واقعی و حضور در بطن جامعه میسر می شود - مردم آنانی را به رهبری انتخاب می کنند که امیدی در جهت بهبود زندگی، آن هم در میان واقعیت های جامعه در دلشان بیافروزند و آنان را برازندهء رهبری و قابل اتکا بیابند. خیر دوستان، «با مشغول شدن ذهن آن هم هر کس به فراخور حال خود» هیچ رهبری خلق نخواهد شد.
نوری علا: «اما قبل از آنکه در اين راه پيش تر رويم لازم است که تکليف خود را با جريانات داخل کشور و بخصوص چهره های مرکزی بخش مذهبی جنبش سبز (يعنی آقايان موسوی، کروبی، خاتمی و احياناً خانم رهنورد) روشن کنيم. پرسش آن است که "اپوزيسيون خارج کشور خود را در رابطه با اين چهره ها چگونه تعريف می کند؟" بد نيست در اين مورد نيز اندکی تأمل کنيم... بجای گفتن اينکه "جمع کردن اپوزيسيون در زير يک سقف ممکن نيست" می گوئيم "جمع کردن اپوزيسيون در زير يک سقف بايد برای حمايت از رهبری داخل کشور باشد و نه ايجاد نيروئی جانشين"... با همه این صحبت ها من اعتقاد دارم "جمع کردن اپوزيسيون در زير يک سقف ممکن است».
اپوزیسیون خارج کشور دراین موقعیت حساس می تواند و باید در زیر سقفی که توسط جنبش سبز برای ایشان مهیا شده گرد هم آیند و نقش تاریخی خود را ایفا کند. مدیریت میانی جنبش همان سقفی ست که از طرف جنبش سبز برای اپوزیسیون خارج از کشور در نظرگرفته شده و تا کنون مورد استفاده قرار نگرفته است.
«مدیریت میانی جنبش سبز» (به معنی اداره کردن تاکتیک های اعتراضی مردم و ارائهء روش های مبارزاتی بدون خشونت و مورد توافق از سوی همه)، همان جایگاهی ست که همهء اپوزیسیون با حفظ هویت خود می توانند به وحدت برسند - چرا که بحث در زیر این سقف صرفاً بر سر ارائه و توافق روی تاکتیک های اعتراضی ست و نه تعیین نوع حکومت آینده و التزام یا عدم التزام به قانون اساسی و یا حتی ابراز عقیده در مورد رهبران فعلی جنبش.
برای اینکه در کلی گوئی غرق نشویم، بعنوان یک مثال عملی، می توان از نقش درخشان رهبران و احزاب کردستان در برپائی اعتصاب و همچنین ارائهء روش اعتراضی و موفق آمیز خاموش کردن روشنائی منازل یاد کرد. ایفای چنین نقشی نه تضعیف رهبران فعلی جنبش سبز و نه لزوماً تائیدایشان است و صرفاً قرار گرفتن در جایگاه واقعی و ایفای یک نقش واقعی ست. در خارج از کردستان نیز بدون تردید برپا کنندگان کلیهء راهپیمائی های اعتراضی نه رهبران فعلی جنبش سبز بلکه مدیران میانی پراکنده ای بودند که در فضای مجازی بدون هیچ گونه ادعائی نقش خود را بخوبی ایفا نمودند.
«اپوزيسيون نمی تواند دست روی دست بگذارد و منتظر شود تا ببيند که آقای موسوی دارد چه می کند. آمديم و، بر خلاف نظر خيلی ها، آقای موسوی و کل رهبری مذهبی داخل کشور موفق نشد تا در ديوار ستبر رژيم رخنه ای ايجاد کند».
بزرگواران اپوزیسیون خارج کشور! - حرکت و وفاق را از جایگاه خودتان شروع کنید تا مورد اعتماد مردم قرار گیرید - من از دل ایران با شما حرف می زنم و به جرأت می گویم دلیل افت جنبش سبز در حال حاضر نه کمبود جانشین برای رهبران فعلی جنبش بلکه خالی بودن جایگاه شماست - ارائهء تاکتیک اعتراضی کاری ست که از رهبران جنبش سبز به دلیل محدودیت ها نباید انتظار داشت - ما از شما انتظار نداریم شکل حکومت آینده را بر اساس اعلامیهء حقوق بشر تعیین کنید - لازم نیست با بیان "اگر های بی انتها" و نگرانی در مورد سازش احتمالی موسوی و کروبی و خاتمی بی عملی خود را توجیه کنید - حتی نیازی نیست که از این رهبران حمایت کنید. شما فقط از جنبش سبز حمایت کنید و نقش خود را ایفا کنید. در آن هنگام که رهبرانی بر خلاف جریان جنبش و خواست مردم به سازش تن دهند - مردم خود رهبران جدیدشان را از میان همان رهبران میانی که در حین مبارزه در کنارشان بوده اند بر خواهند گزید.
نوری علا، در مورد مبارزه بدون خشونت: «اين شرط ويژهء وجوب "متعهد بودن به مبارزهء بدون خشونت" برای شرکت در اتحادها است، حال آنکه نحوهء مبارزه با يک رژيم استبدادی را خود آن رژيم تعيين می کند و نه مردمی که از سر ناچاری و استيصال به مبارزه با آن برخاسته اند».
از استاد بعید بود که مبارزه خشونت آمیز را اینقدر ساده توجیه کند. من بارها و بارها این دو خط را خواندم و باورم نشد که این عبارات را ایشان نوشته است. پس در طول تاریخ این رژیم های استبدادی و دیکتاتورها بوده اند که نظریه پرداز و عامل مبارزات بدون خشونت بوده اند نه گاندی و مارتین لوتر کینگ و... در واقع مبارزه بدون خشونت اصل توجیه ناپذیر و بعبارتی خط قرمز جنبش های مدرن و از جمله جنبش سبز بوده که با شعار «رای من کجاست؟» پا به عرصه گذاشت و بدون آن جنبش سبز هیچگونه معنا و مفهومی نخواهد داشت.
ضعیف بودن استدلال فوق چنان روشن است که هیچ نیازی به پاسخ مفصل ندارد و فقط کافی ست که به همین حکومت اسلامی خودمان نگاه کنیم و همزمان وجود عینی هر دو نوع مبارزهء خشونت آمیز و بدون خشونت را، چه در مرکز و حاشیه و چه در میان اقوام، بیابیم. بطور مثال، گروه کومله زمانی مبارزهء مسلحانه و اکنون مبارزه بدون خشونت را در دستور کار قرار داده است.آیا رهبران این گروه به پختگی سیاسی رسیده اند یا رژیم عوض شده و ما خبر نداریم؟
آنکه فلسفهء مبارزهء بدون خشونت را هنوز درک نکرده و دفاع شخصی و استیصال افراد را دلیلی بر عبوراز چنین خط قرمزی بداند، آن کسی که اسلحه بدست گرفتن و معمولاً کشتار آدم های دون پایه و کم اهمیت و گسترش نفرت در جامعه را، ولو بطور تاکتیکی، با هر بهانه توجیه می کند، نمی تواند درک درستی از جنبش سبز داشته باشد و هرگز ظرفیت رهبر شدن در جهان امروز را ندارد.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|