|
جمعه 15 مرداد 1389 ـ 6 اگوست 2010 |
حسين، چقدر فهميده بود
رضا حسين بر
پسر سيزده ساله ای مهمات به بدنش می بندد و به میدان جنگ می رود. اینجا «میدان جنگ» زیر تانک است یا دم در مسجد یا داخل اتوبوس. من با این وبلاگ نویس موافقم که حسین فهمیده و محمد ریگی شباهت ِ بسیار مهمی دارند: این دو هر دو «کودک – سرباز» هستند و این شباهتی است که علی رغم تلخ بودن آن از آن فراری نیست. زير اين نوشته نظراتی گذاشته شده از این دست که نمی توان حسین فهمیده و محمد ریگی را با هم مقایسه کرد چون یکی برای دفاع دربرابر متجاوز به میدان رفته است اما دیگری در یک عملیات تروریستی شرکت کرده است. اما آیا واقعاً به این راحتی می توان بین این دو نوجوان خط کشید؟ یا، اینطور بپرسم، خط کشیدن کار سختی نیست، اما آیا این خط کشی ها بر استدلالی استوار است؟
مدتی است به این نکته دقت می کنم که ما علاقه داریم به سرعت درمورد آدم ها قضاوت اخلاقی انجام بدهیم. مثلاً، داریم رانندگی می کنیم و کسی جلویمان می پیچد و «یارو شعور نداره». حقیقت این است که «یارو» اتفاقاً دقیقاً شعور دارد و زنش حالت تهوع دارد و گفته «زود بيا خونه» و حالا اینکه آقا جلوی من و تو پیچیده دقیقاً عامدانه و برای رسیدن به یک هدف ویژه است. به محمد ریگی برگردیم. کاملاً محتمل است که پسرک چهارده ساله نه بی عقل است و نه از کشتن لذت می برد. حالا سوال مهم این است، چرا پسران چهارده ساله به خودشان بمب می بندند؟ آنها به دنبال رسیدن به چه هدفی هستند؟ اما این همه ی قضیه نیست؛ ما بسیاری اوقات فراموش می کنیم که آدم ها لزوماً همه ی اطلاعات ممکن در یک زمینه را در اختیار ندارند و بنابراین بر مبنای اطلاعات ناقص تصمیم گیری می کنند.
قابل تصور است که حسین فهمیده لزوماً اطلاع دقیقی از اینکه چرا جنگ شروع شد و چرا ادامه پیدا کرد و چگونه می تواند به پایان برسد نداشته است. مساله ی حسین فهمیده جنگ و روابط ایران و عراق و چیزهایی از این دست نبود. او یک نوجوان چهارده ساله بود که وسط میدان جنگ قرار گرفته بود و باید بسرعت کاری می کرد، پس نارنجک به خودش بست و زیر تانک رفت. باز هم قابل تصور است که محمد ریگی در فضای خانوادگی و قبیله ای خود با جنگی روبرو بود، و با دشمنی که قهرمانش را بالای دار کشیده بود. او تشویق شد که قهرمانی کند، و کرد. حاصل، کشته و زخمی شدن ِ چند صد نفر بود. خوب است از خودمان بپرسیم آیا حسین فهمیده و محمد ریگی به هدف خود، هر چه که بود، رسیدند؟ آیا اگر به حسین فهمیده و محمد ریگی یک لیوان آب خنک می دادیم و دو روز بهشان مهلت می دادیم که خارج از محیط روزمره شان زندگی کنند و در مورد کارشان فکر کنند، باز کاری که کردند را انجام می دادند؟ آیا اصلاً می شود آدم ها را در خارج از موقعیتشان و بصورت مجرد تحلیل کرد؟ آیا تعریفی از قهرمانی وجود دارد که شامل حسین فهمیده بشود اما شامل محمد ریگی نشود؟ یا شاید این دو نوجوان هر دو قهرمانانی هستند که حاصل قهرمانی شان به سرقت رفته است؟
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|