|
دوشنبه 11 مرداد 1389 ـ 2 اگوست 2010 |
سکولاريسم، آزادی و مالکيت خصوصی
چند كلمه با اسماعيل نوري علا
ناصر اصغری
در بحبوحهء اعتراضات خياباني سال گذشته و در مقطعي كه اين اعتراضات راديكال مي شدند، ميرحسين موسوي بيانيه شماره 17 خود را منتشر كرد. بخش وسيعي از سكولاريست هاي طيف راست به دفاع از اين بيانيه، خود بيانيه صادر مي كردند و شروع به جمع آوري امضا و طومار نويسي كردند. بخش كوچكتري از سكولاريست هاي اين طيف طومار ديگري امضا كردند كه در چهارچوب بيانيه هاي دفاع از موسوي نمي گنجيد. اسماعيل نوري علا يكي از امضا كنندگان اين بيانيه بود. وي همان موقع اما مصاحبه اي با راديو فارسي صداي آلمان داشت كه با تكيه بر “بيانيهء حقوق بشر” شعار “جمهوري ايراني” را تبليغ كرده و ضمني به حزب كمونيست كارگري هم پرداخته بود. من همان زمان در نقد ايشان نوشته اي تحت عنوان «جمهوري ايراني، “جمهوري كارگري”» نوشتم كه در چند سايت اينترنتي چاپ شد. ايشان در نوشته ديگري تحت عنوان “جوانهء سبز سکولاريسم در سرماي سپيد تورنتو” در اواخر همان سال ضمني به اين نوشته من اشاره مي كند و به اشاره من به مالكيت خصوصي كه پاشنه آشيل “بيانيه حقوق بشر” ايشان است مي گويد: “در اينجا من از سازمان هائي همچون حزب کمونيست کارگري که رسماً خود را سکولار و دموکرات مي دانند اما ـ مثلاً ـ به پذيرش مالکيت خصوصي از جانب امضاء کنندگان «بيانيهء پشتيبانان سکولار جنبش سبز» اعتراض مي کنند، … کاري ندارم …”. من مجبورم در ادامهء اين بحث نكاتي را دربارهء مقولاتي چون آزادي، سكولاريسم و مالكيت خصوصي بگويم. اسماعيل نوري علا با حزب كمونيست كارگري بعنوان تعداد عضو و كادري كه حق عضويت پرداخت مي كنند، طرف نيست؛ با جامعه اي طرف است كه گرسنه است. كه در عرض صد و اندي سال گذشته دائم براي خلاصي از اين وضعيت در جنگ و جدال بوده است. اسماعيل نوري علا خواه و ناخواه با اين جامعه “كاري” خواهد داشت.
مالكيت خصوصي
سه دسته انسان با مخالفت ما با مالكيت خصوصي مشكل دارند. يكي از اين سه دسته كساني هستند كه، تحت تأثير تبليغات آخوند و كشيش و خاخام ها، كودكان و زنان را در زمرهء مالكيت خصوصي قرار مي دهند و با مبارزهء ما با مالكيت خصوصي طبعاً مشكل خواهند داشت. يكي ديگر از اين سه دسته كساني هستند كه تحت تأثير رسانه ها و تبليغات بورژوازي فكر مي كنند كه منظور ما از مالكيت خصوصي، مالكيت كت و شلوار و سيگار و غيره است و به درست با اينكه كسي مسواك شان را ازشان بگيرد مخالفت مي كنند. دسته ديگري هستند كه درك درست تري از مالكيت خصوصي مورد اشاره كمونيست ها دارند. ما با مالكيت خصوصي بر ابزار توليد و رفاه جامعه مشكل داريم و تمام جنگ هم بر سر همين موضوع است.
انسان علي العموم در جامعه زندگي مي كند و زيستن خود را مديون توليد و بازتوليد اجتماعي است. سرمايه دار امروزه زندگي انسان ها را به گرو گرفته است و اين گروكشي با در انحصار داشتن ابزار توليد و رفاه جامعه برايش ممكن شده است. زمين، كارخانجات، تكنولوژي، سيستم حمل و نقل و غيره كه در اين چهارچوب ماكرو قرار مي گيرند، امروز در اختيار بورژوازي است. جنگ هر روزه بورژوازي با كارگران هر شكل و شمايلي داشته باشد، بر سر همين موضوع است. دلم مي خواهد كه اسماعيل نوري علا در بارهء اين موضوع اظهار نظر كند. چرا ايشان فكر مي كند كه تكنولوژي و سيستم حمل و نقل و زمين و غيره بايد در اختيار يك مشت انگل قرار بگيرند و بقيه جامعه بايد دنبال لقمه ناني شب و روز بدوند؟ جدا از سياست و مخالفت سياسي با اسماعيل نوري علا، مي خواهم منطق دفاع از مالكيت خصوصي را بدانم كه چرا اين مالكيت خصوصي اين چنين تقديس مي شود و تقديس آن جاي تقديس مذهبي را گرفته است؟
اصلاً مالكيت خصوصي بسيار فراتر از همين تعريف هم هست. كسي كه در برابر بورژوائي كه مالك ابزار توليد است قرار مي گيرد، براي معامله با ايشان تنها يك كالائي را براي عرضه دارد: قوهء كار. قوهء كاري كه به اين بورژوا فروخته مي شود، اكنون در مالكيت اين شخص و دولت قرار گرفته است. در نتيجه بورژوازي نه تنها كارخانه و زمين و غيره را تصاحب كرده است، بلكه صاحب قوه كار ديگران هم شده است. اين بحث را بايد جاي ديگري به تشريح باز كنيم. اما همين حد كافي است كه به مخاطبين اسماعيل نوري علا بگوييم مخالفت كمونيست ها با مالكيت خصوصي، مخالفت با به گرو گرفتن زندگي انسان هاست.
سكولاريسم
سكولاريسم را هر طوري كه تعريف كنيم، هستهء اصلي آن قطع اميد از دست هاي پنهان خدايان آسماني است. انسان اوليه و يا ماقبل روشنگري براي خوشبختي، راهي جز پناه به مذهب و خدا جلوي خود نمي ديد. در نتيجه دست درازي مذهب و لات و لوت هاي مذهبي در زندگي اش را امري طبيعي مي پنداشت. پيشقراولان سكولاريسم (حتي اگر آن زمان خود كلمه “سكولاريسم” هنوز اختراع نشده بود) با تمام موانعي كه جلوي شان داشتند، با در خدمت بودن دولت براي اين كلاهبرداري كليسا مخالفت كردند و به مرور زمان ايدهء قطع دست مذهب از آموزش و پرورش و دولت را توده اي كردند. اين چهارچوب سكولاريسم كلاسيك است. منتها سكولاريسم امثال اسماعيل نوري علا “سكولاريسم نو” است كه خود اين “نو” بودنش هم حكايت خودش را دارد. اسماعيل نوري علا در همان نوشته مذكور مي نويسد: “با درود به همهء دل هائي که به عشق وطن يکپارچه مان، ايران، مي تپند، اين جمعه گردي را به سکولارهاي سبز تورنتو تقديم مي کنم.” پشت اين نوع ادبيات “سكولاريستي نو” نفرت از كساني كه دل هايشان براي وطن يكپارچه ايشان نمي تپد، لبريز است. حتي حاضر نيست به خواننده اي كه سكولار است اما دلش براي “وطن يكپارچه” ايشان نمي تپد، درود هم بفرستد! در اين “سكولاريسم” حتي اگر مذهب تقديس نمي شود، “وطن يكپارچه” تقديس مي شود و درست به همان اندازه انکيزاسيون مذهبي انسان مي كشد. كلمهء سكولاريسم بخودي خود هيچگونه اهميت و تقدسي ندارد. اهميت آن زماني است كه به درجه اي در خدمت انسان ها باشد. اهميت سكولاريسم كلاسيك در اين بود كه دست مذهب را از دولت و سياست گذاريها كوتاه مي كرد. اگر اكنون جاي مذهب را طاعون ديگري به نام “وطن يكپارچه” بگيرد، بايد مقولهء ديگري را براي نجات انسان ها از دست اين طاعون درست كرد.
نكتهء ديگري كه دربارهء سكولاريسم لزوم به اشاره دارد، اين است كه انقلاب كبير فرانسه با كمك ادبيات و روشنگري هاي كساني مثل ولتر و روسو و منتسكيو و غيره كه سر سازشي با مذهب نداشتند، مذهب را از زندگي خصوصي و دولت راند و آن را امري خصوصي اعلام كرد. گرچه اين انقلاب يك انقلاب بورژوائي بود، اما همان بورژوازي پيروز چند سال بعد، براي تقدس مالكيت خصوصي، و آسماني و الهي كردن آن، مذهب و كليسا را به زندگي خصوصي و دواير دولتي بازگرداند. اكنون كدام دولتي است كه مالكيت خصوصي را مقدس مي شمارد، اما دست مذهب را كاملاً از دست درازي به زندگي مردم قطع كرده باشد؟ با هزار و يك حقهء “حقوق دمكراتيك” و “آرامش روحي” و غيره، اين طاعون را بار ديگر وارد زندگي مردم كرده اند. رخت بربستن مذهب در جامعهء طبقاتي براستي يك افسانه است!
من قصد پرداختن به تمامي زواياي مقوله سكولاريسم و يا حتي سكولاريسم نوع اسماعيل نوري علا را ندارم. فقط در رابطه با نكات ابراز شده دربارهء “مالكيت خصوصي” در نوشته ايشان خواستم تناقضات ايشان و ابهامات احتمالي را جواب بدهم.
آزادي واقعي چگونه ممكن است؟
براي ما رفاه و آسايش اصل است. شايد براي كساني عدم دخالت مذهب در دولت و حتي در زندگي شخصي افراد، كمال خوشي و شادي باشد. اما اكثريت مردم در اين جهان براي رفاه و آسايش تلاش مي كنند. سكولاريسم هم در جهت همين هدف است. ما فكر مي كنيم كه جمهوري سوسياليستي رفاه و شادي را به زندگي مردم مي آورد. “جمهوري سوسياليستي” كه محتواي آن “آزادي، برابري، حكومت كارگري” است، تمام آزادي و برابري را براي كل جامعه مي خواهد. “آزادي” يعني رهايي کامل از قدرت و حاکميت اقتصادي، سياسي و فرهنگي سرمايه و سرمايه داري، يعني رهايي از کليهء روابط، مناسبات و نهادهاي اسارت آور و سرکوبگر جامعهء بورژوايي، يعني رهايي از چنگال بردگي مزدي، رهايي از انقياد طبقاتي، رهايي از سرکوب ماشين دولتي بورژوازي، رهايي از بي حقوقي سياسي و انقياد فرهنگي، رهايي از پيله مذهب و پندارها و قوانين و ارزشهاي خرافه آميز و عقب مانده جامعه موجود، رهايي از ستم هاي مذهبي، قومي و جنسي، رهايي از فقر و فلاکت، جهل و خرافه و کل تبعيضات و مصائب جامعه بورژوايي. آزادي يعني عدم ترس از نداشتن امكانات برخورداري از يك زندگي انساني. آزادي از فشارهاي روحي از دست دادن كار و معيشت و خانه و كاشانه. آزادي از استثمار و بي حقوقي.
“برابري”، يعني نه فقط برابري حقوقي و قانوني، نه فقط برابري شهروندان جامعه از هر قوم و نژاد و جنسيت، بلکه برابري در امکانات مادي، در دسترسي به ابزارهاي ارتقا و شکفتن استعدادهاي فردي و اجتماعي، برابري در توليد و در زيست، برابري در اعمال اراده در سرنوشت اقتصادي، سياسي و ادارهء جامعهء خود ـ برابري در بهره مندي از محصولات مادي و معنوي کار و تلاش اجتماعي و برابري در مبارزه براي فايق آمدن بر هر عقب ماندگي و کمبود ـ برابري اي که تنها با درهم کوبيدن مالکيت خصوصي بورژوايي بر وسايل توليد و مبادله، از ميان بردن بردگي مزدي، و قرار دادن وسايل توليد و ثروت جامعه در مالکيت جمعي و اشتراکي کليه انسان هاي سهيم در فعاليت اجتماعي حاصل مي شود. برابري يعني رهائي از واهمه از داشتن آينده اي انساني براي خود و خانواده خود.
“حکومت کارگري”، يعني حکومت طبقاتي کارگران، حکومت استثمار شدگان و توليد کنندگان کل ثروت جامعه بر عليه استثمارگران؛ حکومت بردگان مزدي امروز و ناجيان فرداي جامعه، حکومت کساني که جامعه، نفس موجوديت و ثروت آن، بر کار و تلاش مدام آنها بنا شده است، حکومت کارگري يعني طبقه کارگر متشکل بعنوان قدرت و طبقهء رهايي بخش حاکم. حکومت کارگري يعني حکومت سرکوب مقاومت استثمارگران در برابر رهايي بشريت تحت ستم. حکومت کارگري يعني اعمال قدرت طبقه كارگر عليه مدافعان فقر و فلاکت و استثمار و جهل و خرافه. حکومت کارگري يعني ضمانت اجرايي واقعي آزادي و برابري.
هر نوع “سكولاريسم” ديگري، هر نوع حكومت ديگري كه آزادي و برابري به معناي بالا را نقض كند، به چالش كشيده خواهد شد. دفاع از مالكيت خصوصي به معناي بالا، يك چنين مقاومتي است.
در خاتمه
من ابدا فكر نمي كنم كه اسماعيل نوري علا آگاهانه به دفاع از مالكيت خصوصي و دميدن در تخاصمات قومي برخاسته است. ايشان كارهاي خوب و با ارزشي كرده است. دفاع ايشان از سكولاريسم، حال با هر ابهامي كه در آن مي شود پيدا كرد، درست زماني كه بخش اعظم “سكولاريست ها” زائده موسوي شده بودند، با ارزش است. كارهايي كه ايشان در عرصهء خط لاتين و لاتين كردن خط فارسي كرده است، ارزشمند هستند. ما مجبوريم براي جلو بردن خط و سياست طبقاتي مان، خطوط بازدارنده را نقد كنيم و چشم جامعه را به موانعي كه مي توانند بر سر راه آزادي واقعي سنگ اندازي بكنند، باز كنيم.
٢٣ ژوئيه ٢٠١٠
اولین بار در نشریه “كارگر كمونیست” شماره ١٢٩ بچاپ رسید.
برگرفته از وبلاگ نويسنده:>>>
توضيحی از اسماعيل نوری علا: متأسفانه اين مقاله دير در سکولاريسم نو منتشر می شود. علت هم بی اطلاعی من و همکارانم از وجود آن بوده است و بس. من ديروز (شنبه 31 جولای 2010) اين مطلب را در سايت بالاترين يافتم و بلافاصله از همکارانم تقاضا کردم که آن را روی سايت قرار دهند. در عين حال، همانگونه که در متن مقاله ديده می شود گويا آقای اصغری مقالهء ديگری هم در مورد اشاره به موضوع مالکيت خصوصی در سخنان من در تورنتو داشته اند که سخنان من در يک جای ديگر را پاسخ به آن مطلب خودشان تلقی کرده اند حال آنکه من، متأسفانه، از آن مطلب نيز بی اطلاع بودم و اشاره ام به سخن اطشان نبوده است و اکنون هم نتوانسته ام آن مقاله را نيز پيدا کنم. اميدم آن است که وقتی به سخنان کسی پاسخ می دهيم بجای آنکه اصل را بر آن بگذاريم که طرف از آن با خبر شد، عنايت کرده و يک نسخه از مطلب را برای او نيز بفرستيم تا حداقل او را در موضع بی ادبی و بی اعتنائی قرار ندهيم.
بهر حال، بنظر من، مقالهء ايشان که در اينجا منتشر شده واجد سه مطلب است که بايد به آنها جداگانه پرداخت، هرچند که در اين مقاله آن سه مقوله در هم تنيده شده اند تا بيشترين تأثير عاطفی را بر خواننده بگذارند. حال آنکه اين سه مطلب، نه در سخن من و نه در سخن ايشان، ربطی ساختاری با هم دارند.
1. من معتقد به حفظ يکپارچگی ايران در ظل يک حکومت سکولار، دموکرات و فدرال هستم و در اين زمينه مطالب متعددی نوشته ام که يکی از آنها را می توانيد در اين پيوند >>> بخوانيد. در سفر به تورنتو هم بحث هائی در مورد فعاليت های تجزيه طلبان در ان شهر مطرح شد که من گزارشش را در آن مقاله که ايشان به آن اشاره کرده اند آوردم و در پايانش هم به دوستانی که در تورنتو همچون من می انديشند ادای احترامی کردم. اين ادای احترام ربطی نظری و ساختاری با بحث اعتقاد به مالکيت خصوصی در نظريهء سکولاريسم نو ندارد. اين ايراد ايشان هم که نوری علا «حتي حاضر نيست به خواننده اي كه سكولار است اما دلش براي “وطن يكپارچه” ايشان نمي تپد، درود بفرستد!» اندکی کودکانه بنظر می رسد. مثل اينکه من بگويم: «آقای اصغری حتی حاضر نيست به خوانندهء کمونيستی که دلش برای حکومت کارگری نمی لرزد درود بفرستد!». من در متن يک ايران سکولار، دموکرات و فدرال به هيچ تجزيه طلبی درود نمی فرستم و بخاطر آزادی و رفاه ملتی که زير دست و پای اينگونه تجزيه طلبات له خواهند شد مبارزه با آنها را ضروری می دانم. اما قبول دارم که حکوکت های متمرکز ديکتاتور منش راه چاره ای جز تجزيه طلبی پيش پای خلق ها و اقوام تحت ستم خود باقی نمی گذارند.
2. من برقراری «حکومت کارگری» را معادل برقراری حکومت هر طبقه و قشر اجتماعی ديگری می دانم و تفاوتی بين آن حکومت و «حکومت فقها» يا «حکومت سرمايه داران» نمی بينم. اتفاقاً در آن گزارش سفر تورنتو هم، در شرح گفتگو با دوست نازنينی از حزب کمونيست کارگری، توضيح داده بودم که افزودن صفت «نو» به سکولاريسم به معنی مبارزه برای خارج کردن هر نوع مذهب و «ايدئولوژی» از حکومت است و اکنون هم اقرار می کنم که «حکومت کارگری» را برآمده از قسمت های منسوخ در ايدئولوژی کمونيستی(از نظر خودم البته) می دانم.
3. من نيز اعتقاد دارم که مالکيت خصوصی بی مهار و لگام گسيخته منجر به بيشترين تبعيض های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی می شود. اما چارهء کار را در الغای «مالکيت خصوصی» نمی بينم و اين گونه تفکر را تفکری ايدئولوژيک می دانم که لاجرم به استقرار «حکومت کارگری» و پی آمد ناگزير آن، يعنی استبداد موسوم به «ديکتاتوری پرولتاريا»، خواهد انجاميد. من معتقد به سوسيال دموکراسی هستم و آن را در برابر ليبرال دموکراسی قرار می دهم و، در نتيجه، با مشخص کردن موضع خود، و با علم به اينکه لابد دوست ارجمند، آقای اصغری، می دانند که سوسيال دموکراسی چيست، به طولانی کردن مطلب نمی پردازم.
در ضمن بکار بردن برچسب «بخش كوچكتري از سكولاريست هاي طيف راست» از جانب ايشان را نسبت بخود و دوستان ديگری که خود را «چپ» و متعلق به اردوگاه سوسياليسم (و نه کمونيسم) می دانند و لذا در احزاب کمونيستی عضو نيستند و نمی شوند، نوعی شلختگی انحصارطلبانه تلقی می کنم که اميدوارم دوستان ما روزی از بابت اينگونه گفتار و رفتار معالجه شوند.
در خاتمه از لحن دوستانه و عنايات خاصی که ايشان در پايان مطلب خود نسبت به من ابراز داشته اند تشکر می کنم. اميدوارم که اختلاف عقايد مان ما را از دشمن اصلی مان که حکومت مذهبی در ايران باشد غافل نکند و نظرات ايدئولوژيک ما در فردای ايران نيز نه به استقرار ديکتاتوری يک قشر اجتماعی که به ارائهء برنامه های کار به ملت ايران بيانجامد.
با مهر و دوستی
نوری علا
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|