جمعه گردی ها يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا
6 مرداد 1389 ـ 28 جون 2010
|
ترازنامهء سکولار
مطابق يک قانون نانوشته، بی منطق اما تکراری، مثل اينکه بايد انتظار داشت تا، هرچه بر مرکزيت و اهميت سياسی فکر سکولاريسم افزوده می شود، و اين مفهوم در ذهن و دل ايرانيان جا می افتد، رفته رفته دکان ها و گروه های سکولار هم (با پسوندهای گوناگون) شکل بگيرند و هر يک، به سهم و توان خود، اين بدن محتاج تنومندی و قدرت و يکپارچگی را بيشتر از هم بدرند و تکه پاره کنند تا چندی بعد رفتگر تاريخ تکه پاره های آن را هم بروبد و در زباله دانی معروف خود به دست نابودی بسپارد و آنچه بجا بماند همين حکومت مذهبی فرقهء اماميه باشد که در ضيافت دلشکن اين نابودی تلخ خنده از لبان خون چکانش نمی افتد.
قصد من اما پرداختن به اين نيست که چرا جنبش های سياسی ايرانی اينگونه محکوم به لت و پار شدن اند. يعنی، نه حوصله و نه فرصت آن وجود دارد که به چند و چون يک چنين روندی پرداخته و عمر عزيز را به پای آن هدر کنيم. مهم آن است که بدانيم می توانيم با اخطار و هشدار، آن هم در اين لحظات حساس اوليه، جلوی چنين ضايعه ای را بگيريم يا نه. «ترازنامهء سکولار» کوششی است از جانب صاحب اين قلم برای ارائهء نگاهی بر آنچه در مسير ايجاد تفرقه در اردوگاه سکولارها می گذرد؛ و بررسی سود و زيان اين اتفاقات است، با در نظر گرفتن اينکه گويا، قاعدتاً، هدف کار سياسی اپوزيسيون سکولار ايران خلاص کردن ملت زجر کشيدهء ما از چنگال حاکمان بی صفتی است که به نام خدا کشوری را به ويرانی و ملتی را به بدبختی کشيده اند.
براستی سکولارها را چه امری می تواند از هم جدا جدا ساخته و به گروه های کوچک ناهمگن مبدل کند؟ بنظر من پاسخ اين پرسش دو حالت بيشتر ندارد. يا بايد به کوششی اشاره کرد که قصد منتفی ساختن گوهر سکولار يک حرکت را دارد و يا بايد به تلاشی توجه داشت که برای ايجاد تفاوت های مصنوعی صورت می گيرند تا بتوانند، در عين حفظ ظاهر سکولار خود، اين تفاوت ها را بعنوان دليل جداسری و اعلام استقلال از ديگر سکولارها اقامه کنند.
اما برای اينکه آن «انحراف» از گوهر سکولاريسم و اين تلاش برای يافتن بهانه ای برای ايجاد گروه مستقل قابل توضيح دادن باشد ناچار بايد، به اختصار هم که شده، به ملزومات قطعی سکولاريسم نظری افکند:
1. حکومت سکولار (يعنی حکومت مستقل از مذاهب) تنها در غياب حکومت مذهبی يا ايدئولژيک ميسر می شود؛ همانگونه که روز هنگامی بر عالم ما مستقر می گردد که شب به پايان رسيده باشد. يعنی، همانقدر که احضار روز در دل تيرگی شب ناممکن است استقرار سکولاريسم نيز در بودن حکومت مذهبی و ايدئولوژيک غير قابل تصور بشمار می آيد. به همين جهت هم هست که حکومت اسلامی توانسته است به همهء مفاهيم سياسی مدرن (همچون دموکراسی) يک پسوند اسلامی چسبانده و آنها را ختنه و خودی کند اما هنوز موفق نشده است تا «حکومت سکولار مذهبی» را، همچون يک گزينهء ممکن سياسی، در اذهان مردم ما جا بياندازد و از همين رهگذر هم هست که رفته رفته مردم در می يابند که آنچه نمی تواند حکومتی مذهبی يا ايدئولوژيک باشد يک حکومت سکولار است و اگر خواستار انحلال حکومت اسلامی اند چاره ای ندارند جز اينکه خواستار يک حکومت سکولار باشند.
2. نيز تجربهء بشری در طول قرن بيستم حاکی از آن بوده است که سکولاريسم هم اگر بر متن التزام به مفاد اعلاميه حقوق بشر (اين مهم ترين و ـ اگر بشود گفت ـ مقدس ترين سند تاريخ بشريت) ايجاد نشده باشد، می تواند خود به يک ايدئولوژی وحشتناک و تبعيض آفرين مبدل شود. به همين دليل تنها همراه کردن سکولاريسم و حقوق بشر می تواند، بعنوان پادزهر قطعی حکومت مذهبی، وسيله ای لازم (اما نه لزوماً کافی) برای آزاد سازی ملت و استقرار غائی دموکراسی در ايران باشد.
3. يک سکولار واقعی، که می داند تنها در صورتی به اصول سکولاريسم عمل می کند که در راستای انحلال حکومت اسلامی گام بر می دارد، نمی تواند در کنش سياسی خود به گزينه هائی بيانديشد که به استمرار حکومت مذهبی می انجامند، حتی اگر حکومت مذهبی برآمده از اين گزينش، نسبت به حکومت منحوس کنونی، شکلی دگرگونه و اصلاح شده داشته باشد.
4. يک سکولار واقعی به وحدت نيروهای سکولار می انديشد و هرگاه که دست به اقدامی سکتاريستی و وحدت شکن می زند بايد به دلايل عمل خود، و سود و زيان حاصل از آن، بپانديشد و خود را قانع سازد که عمل اش در راستای منافع بمخاطره افتادهء ملت در تحت ستم حکمت مذهبی است و صرفاً خودخواهی های فردی و گروهی اش را برآورده نمی سازد.
5. يک سکولار واقعی تنها وقتی از نيروئی غيرسکولار يا شبه سکولار حمايت می کند و انرژی و توان اندک خود را برای پيروزی آن بکار می برد که در ارزيابی خويش، و يا لااقل در ادعای آن نيرو، راستای حرکت بسوی انحلال حکومت اسلامی و برقراری يک حکومت سکولار را ببيند. بعبارت ديگر، از ميان نيروهای اپوزيسيون خودی داخل رژيم، نيروئی را حمايت می کند که در ادبيان سياسی خود با سکولاريسم ضديت نداشته و يک حکومت سکولار را هم يکی از گزينه هائی می داند که ملت می تواند انتخابش کند.
اجازه دهيد به همين پنج اصل اکتفا کنم، هرچند که می توان ـ منطقاً ـ بيش ار اينها به آنها افزود. و می پذيرم که اين «تعريف عملی سکولاريسم» تعريفی از ديدگاه شخصی من است و من مدعی آن نيستم که همهء تعاريف کلاسيک و آکادميک در اين نگاه با من موافق باشند. اما، تا خلاف اين تعريف را که بصورتی منطقی عرضه شده و به اثبات رسيده باشد، نبينم نمی توانم از موضع خود عدول کنم. به عبارت ديگر، هرآنچه از اين پس خواهد آمد، بنا بر اين فرض مطرح می شود که خوانندهء گرامی من در مورد موارد بالا با من به توافق رسيده است.
در عين حال، برخی از دوستان ما اين نوع نگاه به، و برداشت از، سکولاريسم را «سکولاريسم صد در صدی» ناميده و آن را فاقد ظرافت های لازم کار سياسی دانسته اند. من اما به اين اصول به عنوان حداقل های لازم برای سکولار بودن نگاه می کنم و عدول از آنها را خروج از تعهد سکولاری به ملت خود می دانم.
يکی از «تجديد نظر» هائی که در اردوگاه سکولاريسم رخ داده است به فکری بر می گردد که چند سالی پيش در مورد خواستاری «رفراندوم» پيش آمد و اکنون هم بيش از يک سالی می شود که در ظل خواستاری «انتخابات آزاد» مطرح شده است. ظاهر اين فکر بسيار دلکش و دلنشين است چرا که از آزادی و انتخاب (آن هم بر مبنای اصول شناخته شدهء بين المللی) سخن می گويد اما، هنگامی که از زمان انجام اين انتخابات آزاد پرسش شده و معلوم می گردد که چنين انتخاباتی قرار است به دست خود حکومت اسلامی انجام شود، آنگاه روشن می شود که سکولارهای خواستار «انتخابات آزاد بوسيلهء حکومت اسلامی» در يکی از اصول اوليهء کار خود تجديد نظر کرده و در صحنهء سياست دست به عقب نشينی زده اند. معنای اين عقب نشينی هم آن است که رسيدن به حکومت سکولار آيندهء ايران را موکول به همکاری اجباری حکومت مذهبی در اجرای اين خواست کرده اند؛ امری که کمتر منطقی در آن وجود دارد و، در عين حال، هيچ معلوم نيست که اين دوستان «خود سکولار خوانده» چگونه می خواهند حکومت اسلامی را به جائی برسانند که تن به انتخاباتی دهد که قرار است شيرازهء خود اين حکومت را از هم بگسلد و به عمرش پايان دهد.
چنين سکولاری، در ترازنامهء من، عمر خود را تلف می کند، بالشخصه حاصلی از تلاش های خود به دست نمی آورد، و ملت خويش را هم به مصيبت طولانی شده حکومت اسلامی ظاهراً اصلاح شده ای دچار می سازد که هرچه باشد، بخاطر پيوستگی اش به شريعت مذهبی، با بسياری از مفاد اعلاميهء جهانی حقوق بشر بيگانه است.
همچنين است آدم سکولاری که هدف خود را پشتيبانی از خواست های آقايان موسوی و کروبی در راستای انجام انتخابات آزاد اعلام می دارد. صرف نظر از اينکه اين آقايان دارای پشتيبانان کافی در داخل و خارج و از ميان خودی ها و بيگانگان هستند و بخاطر پول و امکاناتی که در اختيارشان قرار دارد چندان احتياجی به پشتيبانی سکولارها ندارند و حتی اين پشتيبانی می تواند برای آنها، در معاملاتشان با حکومت، بصورت عاملی منفی عمل کند، بايد به اين نکته توجه کرد که در اين راستا و قبل از هر چيز تلاش سياسی سکولارها بصورت چرخ پنجم گاری اصلاح طلبی در می آيد و بس.
يک سکولار معتقد به پشتيبانی از «خواسته های دمکراتيک موسوی و کروبی» بايد ـ لااقل برای خود ـ توضيح دهد که چرا و بر اساس چه معياری اين خواسته ها «دموکراتيک» هستند؛ و حتی اگر ظاهراً به اين صفت شناخته شوند چرا و چگونه به حکومتی سکولار خواهند انجاميد؟ چنين فرد سکولاری اگر نتواند برای اين پرسش ها ـ لااقل در وجدان خود ـ پاسخی در خور بيابد اما تصميم بگيرد که به رفتن در اين بيراهه ادامه دهد يا جز منافع کوتاه مدت خود (مثلاً، مطرح کردن خويش بعنوان رهبر اردوگاه سکولاريسم راستين!) نمی بيند و يا ابهام را بر روشنائی واقعيت منطقی مرجح می داند چرا که می خواهد در اين گرگ و ميش جائی برای بازی خود دست و پا کرده و لابد پس از رسيدن به قدرت دامن همت به تحقق خواست های سکولار ـ دموکرات ملت ـ به کمر ببندد!
برخی از سکولارها نيز، در ژست سياستمداران کهنه کاری که در خشت خام «آن» می بينند، توضيح می دهند که، اصولاً و در هر حال، مبارزهء اصلاح طلبان مآلاً به سود سکولارها تمام می شود، چرا که آنان ـ بر حسب مدل مشهور گورباچف ـ از درون خود حکومت برخاسته اند، حريف خود را می شناسند، و راه های مبارزه با آن را بهتر از ما سکولارها بلدند. اما اين فرضيات در صورتی می توانند درست باشند که نشان دهند ـ همچون مورد گلاسنوست دوران گورباچف، که عناصر ضد کمونيستی در همه چيزش هويدا بود ـ اصلاح طلبان ما نيز به حکمت بالغهء سکولاريسم آگاهی يافته و، به لحاظ نشانه هائی قابل اشاره و درک، حکومت مذهبی را به سوی مقصدی سکولار می رانند.
من، بعنوان يک ناظر روزمرهء حرکات اصلاح طلبان به سرکردگی آقايان موسوی و کروبی، هنوز چنين نشانه هائی را در گفتار و کردار اين «رهبران» نديده ام و ـ بر عکس ـ مشاهده ام آن است که هر کجا در اظهارات اين آقايان از ادبيات سکولارها استفاده می شود چند خط بعد ـ با يک ضد حملهء اسلامی ـ زهر آن ادبيات گرفته شده و عقربهء قطب نما سياست حرکت پيگير آنان بسوی حفظ ارکان حکومت مذهبی را نشان می دهد. بخصوص که شرايط کنونی کشور حاکی از آن است که اصلاح طلبان مذهبی ايران اگرچه ممکن است موجب فروپاشيدن «حکومت ولی فقيه» شوند اما قادر به برانداختن مافيای سپاه پاسداران و بسيج اسلامی نخواهند بود و صرفاً از طريق باج دادن به آنها است که خواهند توانست خود را در قدرت مستقر سازند و در عين حال ـ برای اثبات مشروعيت سياسی خود ـ همچنان به منابع اسلامی متوسل خواهند شد.
يک سکولار می داند که کل رژيم مذهبی بر پايهء گريز از شايسته سالاری و پيوند داشتن اشخاص با ايدئولوژی حاکم ساخته شده است و، در نتيجه، پوزيسيون و اپوزيسيون مذهبی، هر دو از يک آبشخور مشروعيت سيراب می شوند که همانا شريعت فرقهء اماميه باشد. براستی، بدون اين پيوند و در يک حکومت بی تبعيض سکولار، چند نفر از چهره های اصلاح طلب شناخته شده شانس جذب افکار عمومی و کسب آراء مردم را برای تصرف مصادر حکومتی خواهند داشت؟ حتی اگر بنا را بر «ببخش و فراموش نکن ِ» آقای اکبر گنجی بگذاريم و حکومت سکولار به اين مجرمين مورد عفو قرار گرفته اجازه دهد که خود را کانديدای تصرف مقامات حکومتی و دولتی کنند. در واقع، اصلاح طلبان محتاج حفظ ساختار مذهبی نظام اند تا خود بر سر قدرت بمانند و، در نتيجه، همواره عايق و سد راه برقراری يک حکومت سکولار خواهند بود.
با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نور علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |