|
چهارشنبه 30 تير 1389 ـ 21 جولای 2010 |
تروريسم مذهبی و نقش انگيزه ها
محمد علی مهرآسا
از کشتار انتحاری در مسجد جامع زاهدان و مرگ بیش از 27 انسان و زخمی شدن رقمی درحدود 170 نفر در این فاجعه (آماری که روزنامهء اطلاعات نوشته)، نباید با ساده نگری عبور کرد و آن را اتفاقی کوچک انگاشت. این مصیبت، گرچه در مقایسه با آنچه در 7 تیر ماه 1360 در مرکز حزب «جمهوری اسلامی» در تهران رویداد کوچک و ملایمتر به نظر می آید، اما از دیدگاه سیاسی – اجتماعی و با توجه به مشکلات قومی که فضای ایران را درخود پیچیده است، مسئله ای مشکل و غامض باید ارزیابی شده و برای حل وفصلش عقل و کیاست به کار رود تا جلوی فاجعه ی بزرگتری که خوابش را دیده اند، گرفته شود. این فاجعه ی عظیم، چیزی نیست جز تجزیه ی جغرافیای ایران و تبدیل کشوری بزرگ با وزنه ای درخور توجه، به تکه هائی کوچک و بی خاصیّت؛ و لابد بی دردسر برای همه. در این میان، پیش از هر چیز باید وجدان های خفته ی سران حکومت فقیهان شیعه را تکان داد و بیدار کرد تا نگاهی به کردار خویش اندازند و عمق مصیبت را فارغ از مباحث تعصب مذهبی دریابند و با تجدید نظر در بینش خود نسبت به مجموعهء جوامع ایرانی، چاره ای برای فاجعه ای که درراه است بیندیشند.
من بارها در نوشتارها و در سخنرانی هایم نوشته و تذکر داده ام که مسائل قومی ایران را از زبان رهبران آرامانگرای چند حزب خودساخته و توخالی و اندک عضو و لیدرهای خود شیفته نشنوید؛ و سخن کسانی را که قدرت برایشان هدف و در اولویّت است مبنای حل مسائل قومی و ناحیه ای قرار ندهید. اینها در آن زمان آرمان گرایانی بودند که می خواستند آرمان شان را در گداخانه های کردستان و بلوچستان که جز سپورهای شهرداری کارگری حقوق بگیر نداشتند پیاده کنند. من بارها گفته بودم که در حکومت فقیهان معضل این نواحی تنها اقتصادی نیست و مذهب به صورت چشمگیری در نارضایتی دخیل است. ممکن است ما درس خوانده های سطح بالا به مقولات دینی بهائی ندهیم و حتا بی دین و خداناشناس باشیم؛ ولی تودهء مردم آن نواحی چون ما نیستند و به عقاید خود اهمیّت می دهند. از این جهت باید با کند و کاو در بافت جوامع و اقوام و با دقت در مشکلات و معضلات موجود، کمبودها را شناخت و درنتیجه علل ناخوشنودی ها را پیداکرد.
من خود یک سکولار و حتا یک آتئیست ام و به این لحاظ مبرا از هرگونه تعصب و باور دینی و ایدئولوژی. اما این مانع نمی شود که واقعیّت ها را نبینم و نشناسم و یا آن را کتمان کنم. من زادهء همان نواحی سنی نشینم و در آن رشد کرده و زیسته ام؛ حشر و نشرم تنها با هم اندیشان خود نبوده و با هر طبقه و تفکری بحث و جدل کرده ام؛ و یک بعدی به محیط ننگریسته ام. فزون بر این، در اوایل این حکومت در کردستان مسئول استان بوده ام و تمام نقاط را گشته ام و مردمش را می شناسم. اکثریّت مردم سنی مذهب آن نواحی و آن جوامع، مانند شما شیعیان علی و حسین، در باور و مذهب خود متدین اند و نسبت به اعتقادات خود متعصب. و در مقابل شما متعصبان شیعی که آنان را نفی کرده و حتا کافر می شمارید و می پندارید، به حد توان خود ایستاده و مقاومت می کنند. اگر تفنگ و تیر ندارند و یا تظاهر به داشتن نمی کنند، بغض و کینه را در سینه مخفی دارند. و این بغض را در گلو خفه کرده اند تا کی سر برافرازد. من، علیرغم بی اعتقادی کامل به مقولات دین و مذهب، نمی توانم بر آنچه بر جامعه ی کرد و بلوچ و ترکمن و دیگر سنی های پراکنده در سطح جغرافیای ایران می گذرد چشم بندم و آن همه ستم و اغماض و تبعیض را نبینم. بیش از پنجاه سال است - بیست سال پیش از سقوط رژیم پادشاهی- سنی های مقیم تهران که جمعیتی فزون بر میلیون را دربر می گیرد، درصددند مسجدی برای انجام فرائض دینی خود بسازند؛ نه رژیم پیشین اجازه داد و نه رژیم کنونی که نام اسلامی هم بر پیشانی دارد! در حالی که در تهران ده ها کلیسا و ده ها کنیسه برای نصارا و یهود وجود دارد؛ حتا بهائیان نیز حضیرت القدس داشتند. به همین دلیل اغلب سنی های تهران نمازهای جمعه و نماز اعیاد دینی را در سفارتخانه های عربی و پاکستان و اندونزی برگزار می کردند و می کنند. به این جهات، تأثیر این تبعیضات را در میزان میهن پرستی نیز باید اندازه گرفت. در نتیجه، از مردمان سنی مذهبی، که به همان میزان شیعیان تعصب مذهبی دارند، توقع دشمنی با حکومت و دولت و انجام واکنش ها و تظاهرات این دشمنی، بی جا و مبالغه نیست.
مشکل این جوامع، بویژه زمانی که حکومت «شیعهء حقه و مطلقه» بر ایران مستولی شد، همان عاملی بود که آقای خمینی و دیگر معممان مذهب شیعه برایش سینه چاک می کردند؛ و جوانان را در آن راه به ازخود گذشتگی و فدای جان فرا می خواندند... آن عامل، یعنی تعصب مذهبی تا حد شهادت، مدت هاست در میان این جوامع در لوای مذهب سنی قد برافراشته و خودنمائی کرده است.
آقای خمینی با شعار «حکومت اسلامی» پا به میدان مبارزه با رژیم سلطنتی نهاد و هرچه می گفت در زمینهء اسلامی بود که او می خواست پیاده کند؛ و در آن هنگام نامی از شیعه و فرقه نبود. البته همان زمان آگاهان می دانستند که اسلام از نظر یک آخوند متعصب شیعی چون خمینی که در گذشته فتوای قتل ده ها نفر مانند «کسروی» را صادر کرده بود، چیزی جز تشیّع دوازده امامی نیست. اما امید این بود که با توجه به زمان، و نگرش به تنوع عقیده در گسترهء ایران، در اواخر قرن بیستم افکار و نیات شاه اسماعیل صفوی مورد نظر حضرات نباشد؛ و پنج میلیون سنی ایرانی آن زمان را هم در قانون اساسی مد نظر داشته باشند. اما نه تنها چنین نشد، بل با کوبیدن میخ مذهب حقه ی جعفری و چند روز بعد، هیولای «ولایت مطلقهء فقیه» در پایه ی نظام و قانون اساسی، راه هرگونه آشتی را با دیگر مسلمانان غیر شیعی بستند. به این ترتیب، حکومت، قدرت، ثروت، مقام و خلاصه هرآنچه در کشور بود، سهم برادر بزرگ شد. البته فراموش نکنیم که تفاوت اعتقاد و میزان کینه در میان شیعه و سنی - به تفتین آخوندهای دو طرف - بسیار بیشتر از آن است که سخن از برادری به میان آید؛ و بیان چنین لغاتی در این مورد جز فریب و شیادی نیست. امید است میزان باور اکثریّت به مذهب به حدی عدول کند که این بی تربیتی ها و بی نظمی های جامعه از بین رود و مردمان هر دو طرف از دست تعصب مذهب و درد باورهای خویش خلاص شوند. اما فعلاً وضع گونه ای دیگر است و چاره ای دیگر می طلبد.
روشن است، در حکومتی که خمینی بنیانگذارش بود و درصدد بود به تدریج دست کم تمام مسلمانان زمین را به تشیع رهنمون شود، نه تنها جائی و مقامی برای سنی های ایران وجود نداشت، بل اگر میسر می شد یا باید شیعی می شدند و یا حذف فیزیکی.
از همان ابتدا و با توجه به هدف حضرات اهل عمامه و ایجاد حکومت مذهبی، زمزمهء نا فرمانی و عدم قبول چنین دولت و چنان حکومتی در میان تمام اهل تسنن کشور بروز کرد. زیرا حتا دولت موقت آقای بازرگان نیز برآمده از انقلاب یا جنبش اسلام محض نبود؛ بل تا بُن دندان مذهبی و شیعی می بود و می نمود. لذا، از کردستان و ترکمن صحرا و بلوچستان تا مرز خراسان و بنادر و جزایر جنوب، در میان مسلمانان سنی ناخوشنودی آغازید و سخن و ادعا بر این بود که درحکومت شیعه، سهمی برای ما نیست و ما با یهودی و مسیحی تفاوتی نخواهیم داشت، و دیدیم که چنین هم شد.
به این جهات و دلائل، اگر کسی و فردی سنی مذهب اعتراض کرد که من شیعه نیستم تا پیرو احکام تشیّع باشم، و یا طلب سهم کرد، به ضد انقلاب و فاسد متهم شد که سرانجامش یا مانند مفتی زادهء سنندج در زندان مردن بود و یا ترور و اعدام.
وقوع فاجعه ی شهر زاهدان، هرچند دلخراش، نباید سبب فراموش شدن جنایات و ترورهای حکومت فقیهان شود. این حاکمیّت از همان ماه های نخست با ترور یکی از سلطنت طلبان در نیویورک و فرار قاتل به ایران و او را اعزاز و اکرام کردن، آغاز به کشتار و ترور مخالفان کرد و، با تداوم ترور کسانی مانند عبدالحمن برومند، بختیار، قاسملو، دکتر رجوی، و ده هانفر دیگر و سرانجام کشتار رستوران میکونوس که دادگاه آلمان خامنه ای، رفسنجانی، ولایتی، محسن رضائی و ... را آمران قتل تشخیص داد، خود را به عنوان حکومتی تروریستی معرفی کرده است. مگر قتل ندا و دیگر جوانان در خرداد 1388 ترور نبود؟ متاسفانه و غمگنانه مردم بی جرم و بی گناه ایران باید از هر دو طرف تقاص شرارات و رذالت مشتی آخوند و آخوند مسلک جنایتکار را تحمل کنند.
مسئله در بلوچستان به مراتب حادتر از کردستان بود و هست. زیرا سنی های بلوچ حنفی اند و در مقابل تشیع، از شافعی های کردستان بسیار متعصب ترند.
حکومت اسلامی به جای توسل به مهر و عطوفت و تحبیب قلوب سنی ها، از همان آغاز کار مطابق ماهیّت تروریستی اش، جنگ و اعدام را برگزیده است. حدود پانزده نفر از افرادی که در قتل های زنجیره ای از بین رفتند، ملاهای سنی کرد و مولوی های بلوچ بودند. مرتب در بلوچستان ملاهای سنی را می کشند تا، به زعم خویش، سنی را براندازند و مذهب شیعه را جانشین سازند. چند سال پیش مسجد سنی ها را در خراسان ویران کردند... حاصل چنین لاشعوری ها، به وجود آمدن گروه جند الله است که از نظر تعصب و بنیادگرائی، رو دست آخوندهای شیعه زده اند و توحش شان را مرز و حدی نیست.
دستگیری سرکرده ی این گروه «عبدالمالک ریگی» مجال و فرصتی مغتنم بود تا دولت با سیاست و مدارا غائله را بخواباند و با مردم ناحیه از در آشتی درآید. همچنان که دولت ترکیه «عبدالله اجالان» را اعدام نکرد. اما چنین نکردند و برعکس با اتهام مسخرهء جاسوس امریکا و پخش مصاحبهء مسخره تر تلویزیونی، با شتاب ریگی را اعدام کردند. همچنان که ماه پیش چهار جوان کرد - به ظاهر سنی- را در یک روز به دار کشیدند. و پرواضح است این موضوع خشم متعصبان سنی را سد چندان کرده است و ترور انتحاری پنجشنبه 24 تیرماه زاهدان، یکی از واکنش هاست.
اما من، ضمن محکوم کردن هر نوع ستم و بیداد و اعدام دولتیان ظالم، هرگونه ترور اعم از شناخته و کور را محکوم می کنم؛ براین باورم که این اعمال کورکورانه ره به جائی نمی برد. و لذا سخنم برای این هموطنان این است:
ناراضی تنها شما نیستید. هم اکنون بیش از نود درسد مردم ایران از هر قبیله و قوم و دین و مذهب، با این حکومت و نظام مذهبی مخالف است؛ و خواهان طرد و سقوط این رژیم است. بنابراین اگر نظام و روشی دموکرات و حکومتی برمبنای دموکراسی سرکار آید که دین و مذهب در حکومت دخالت نکند و مذهب سبب تعیین جا و مقام شهروندان نشود، خود به خود تحصیل حاصل است؛ و آرزوی تمام آزادیخواهان و میهن پرستان برآورده شده و خواسته ی همگان نیز تأمین می شود. پس نباید فریب خورد؛ نباید معضلی قابل حل در دموکراسی را به علتی برای تفرق جامعه و وسیله ای دراز مدت و خطرناک در جهت جدائی تبدیل کرد. باید دو طرف، این تعصب لعنتی را به دور اندازند. باید تعصب مذهبی و کینه های برآمده از این تعصب، جایش را به عشق و مهر بسپارد. سرانجام دو طرف و تمام ساکنان کشور فارغ از دین و مذهب و ایدئولوژی بکوشند از راه مسالمت و جهان پسند، حکومت مذهبی را براندازند و فضا و جامعه ای به مانند کشورهای دموکرات و آزاد جهان بسازند.
کالیفرنیا 18/7/2010
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|