|
چهارشنبه 30 تير 1389 ـ 21 جولای 2010 |
حکومت ملی بجای حکومت دینی!
همایون مهمنش
چو با تخت، منبر برابر کنند / همه نام، بوبکر و عمّر کنند
...
ز پیمان بگردند و ز راستی / گرامی شود کژی و کاستی
پیاده شود، مردم جنگجوی / سوار آنکه، لاف آرد و گفت و گوی
کشاورز، جنگی شود؛ بی هنر / نژاد و هنر کمتر آید به بر
رباید همی این از آن، آن از این / ز نفرین، ندانند باز، آفرین
نهان بدتر از آشکارا شود / دل مردمان سنگ خارا شود
بداندیش گردد پدر بر پسر / پسر بر پدر، هم چنین؛ چاره گر
شود بنده بی هنر شهریار / نژاد و بزرگی نیاید به کار
...
چنان فاش گردد غم و رنج و شور / که شادی، به هنگامِ بهرام گور
نه جشن، نه رامش، نه بخشش، نه نام! / به کوشش؛ به هر چیز، سازند دام
زیان کسان از پی سود خویش / بجویند و دین، اند آرند پیش
نباشد بهار و زمستان پدید / نیارند؛ هنگام رامش نبید
چو بسیار از این داستان بگذرد / کسی سوی آزادگان ننگرد
بریزند خون، از پی خواسته / شود روزگارِ بد، آراسته
از نامه رستم فرخزاد به برادرش، پیش از جنگ قادسیه[1].
نتایج حکومت دینی (برابری تخت و منبر) از دیر باز برای ایرانیان مقوله ای شناخته شده بود. سردار ایرانی رستم فرخزاد در نامه به برادرش که در شاهنامه فردوسی آمده، عواقب چنین حکومتی را ترسیم کرده است تقریبا همه آنچه این سردار میهن پرست در مورد حکومت اعراب در ایران پیش بینی کرده بود، در جمهوری اسلامی تحقق یافته است. عجیب است که بسیاری از هموطنان ما در سال 57 این آموزه های باستانی را نادیده گرفته، از راه دکتر محمد مصدق و نهضت ملی ایران، یعنی مبارزه برای آزادی و دموکراسی دور شدند و به هشدارهای مکرر دکتر شاپور بختیار در باره خطر یک دیکتاتوری جدید تحت عنوان مذهب، توجه لازم را ننمودند.
برخی از روشنفکران مذهبی هنوز تصور میکنند که میتوان با حکومت دینی به "دین رحمانی" رسید. برای نمونه گروه سیاسی سایت کلمه، مربوط به آقای میر حسین موسوی، در نوشته ای تحت عنوان "جدایی دین از سیاست، یا استقلال نهاد دین از نهاد سیاست؟" که احتمالا بمنظور توضیح عبارت "استقلال نهاد دین از سیاست" در بیانیه هیجدهم آقای موسوی نوشته شده، استفاده از میراث "اسلام انقلابی خمینی" را برای رسیدن به "دین رحمانی سرشار از رحمت، شفقت، معنویت، اخلاق و تکریم انسان" توصیه میکند. روشن نیست که نویسندگان چرا تصور میکنند که تا کنون در ایران محتوای دیگری جز میراث آیت الله خمینی بکار رفته است. نظر به مقاومتی که نو اندیشان دینی در مقابل استبداد خامنه ای – احمدی نژاد از خود نشان میدهند و از آنجائی که آنها نیز خود را پیرو خرد و عقل سلیم میدانند، بد نیست بار دیگر ایشان را به آموزه های تاریخ و فرهنگ ایران توجه داد و یادآور شد که اگر در آینده نیز مانند سی و یکسال گذشته، تحت عنوان دین حکومت شود، آزادی و دموکراسی که سهل است، حتی تحقق "دین رحمانی" هم ممکن نمیشود.
این نکته که جمهوری اسلامی نتیجه منطقی نظرات آیت الله خمینی است، چند بار طرح شده و صاحب این قلم نیز آن را در نوشته ای آن را عنوان کرده است[2]. آنچه در جمهوری اسلامی شاهد آن هستیم، نتیجه فکر و عمل آیت الله خمینی میباشد که وی قبل از انقلاب در کتاب "حکومت اسلامی" طرح نموده بود. تعجب آور و چه بسا نگران کننده است که حتی نواندیشان دینی، امروز تحقق "دین رحمانی" را از طریق بهره گیری از میراث آیت الله خمینی ممکن میدانند. آیا این هموطنان نمیدانند که آیت الله خمینی به گفته آیت الله منتظری، شخصا دستور اعدام چند هزار نفر از زندانیان سیاسی را بدون محاکمه داده و به گفته آیت الله خلخالی مستقیما مسئول اعدام ها و نابودی مخالفین بوده و همه میدانند که حتی از تروریست های اسلامی کشورهای دیگر مانند انیس نقاش نیز برای قتل مخالفین خود استفاده کرده است؟ بنابراین این سوال پیش میآید که اگر آیت الله خمینی نماد "دین رحمانی" این هموطنان است، نماد غیر رحمانی ایشان چه کسی میباشد؟
کوشش انسان برای حفظ مدل فکری
برای پژوهشگران علوم شناخت و روانشناسی، کوشش انسان برای مصون داشتن مدل های فکری در مقابل تغییر، پدیده آشنائی است[3]: وقتی یک نظریه یا ایدئولوژی خاص پذیرفته شد و به مدل فکری انسان برای نوعی درک و توضیح پدیده های پیچیده خارج از ذهن، که جوامع انسانی یکی از آنهاست، تبدیل گردید، آمادگی برای تغییر این مدل یا رها کردن آن هنگام برخورد با کمبودها و اشتباهات آن، پائین است و انسان کوشش دارد این کمبودها را نادیده بگیرد، آنها را توجیه کند و به گردن "واقعیت موجود" یا عوامل گوناگون دیگر بیاندازد.
نمونه ها بسیارند: هنوز هم هستند افرادی که شکست کمونیسم در اروپای شرقی و آسیا را نتیجه نقصان این ایدئولوژی ندانسته، علت شکست را دور شدن رهبران کشورهای نامبرده از "کمونیسم واقعی" قلمداد میکنند. روشنفکران دینی معتقد به مدل فکری آیت الله خمینی و علی شریعتی، که او نیز خمینی را رهبر خود میشناخت، نیز علی رغم آنکه امروز شاهد و چه بسا خود قربانی فجایع و میراث آنها که هسته مرکزی تفکرشان دخالت دین در حکومت است، میباشند، نمی پذیرند که این میراث کشور را بجای بهشت موعود به جهنمی تبدیل کرده است. آنها نیز کوشش دارند شکست تجربه جمهوری اسلامی را تنها نتیجه عملکرد افرادی مانند خامنه ای و احمدی نژاد قلمداد کنند.
حکومت دینی راهی جز سرکوب ندارد
عامل اصلی اوضاع فاجعه آمیز امروز ایران حکومت دینی است. این حکومت که در اساس همان میراث خمینی است، مردم را صغیر و روحانیون را قیم میداند. در این حکومت، ولی فقیه به عنوان نماینده روحانیون، رائی بالاتر از تمام مردم دارد. این نظام بر سلب حقوق و آزادیهای مردم و غارت منابع کشور توسط کارگزاران حکومت تحت عنوان دین بنا شده است. شک نیست که مردم چنین سیستمی را تحمل نمی کنند و در مقابل آن به مقاومت می پردازند. پاسخ حکومت هم نمی تواند جز پایمال نمودن بیشتر حقوق مردم و افزایش خشونت و اعدام باشد. و در اینجا اتفاقاً آنهائی که تصور می کنند می توان جمهوری اسلامی را به نظامی حامل "دین رحمانی" تبدیل کرد، در اشتباهند.
تقلب در آراء مردم، توسط حکومت دینی یک عارضه گذرا و علاج پذیر نیست و هرگاه که مردم بخواهند مخالف و یا حتی متفاوت از خواست حکومت رای دهند، تقلب در آراء به یک وظیفه دینی تبدیل میشود و حتی فردی مانند آقای خاتمی که اکثرا ایشان را فردی پرهیزگار میشناسند، در انتخابات ریاست جمهوری سال 1384، در عوض مقابله جدی و همه جانبه با "تقلب در انتخابات"، سخن از "بداخلاقی" میراند.
اینها خصوصیات یک حکومت دینی است و حتی اگر ولی فقیه از آن حذف و یا برای نمونه شورائی شود، در اساس آن تغییری ایجاد نمیشود.
مردم ایران بیش از یک قرن است که برای احقاق حقوق و آزادیهای خود مبارزه میکنند. آنها چه در نهضت مشروطه، چه در جنبش ملی کردن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق، چه در مبارزات پس از کودتای 28 مرداد و چه در خرداد ماه 1388 و پس از آن با شعار "رای من کو" نشان داده اند که آزادیها و حقوق خود را میخواهند. اگر مردم در انتخابات ریاست جمهوری به نحو گسترده ای شرکت کردند، علت این بود که تصور مینمودند، حکومت به این آگاهی رسیده است که نمیتواند به روال گذشته ادامه دهد و میخواهد قدمی در حل معضلات خویش بردارد. با تجاربی که مردم آگاه ایران از دیکتاتوری محمدرضا شاه و نظام تمامیت خواه جمهوری اسلامی دارند، حاضر نیستند چنین آزمایش هائی را تکرار کنند و حتی اگر ولی فقیه و یارانش او را نماینده خدا قلمداد نموده، بارها سوگند یاد کنند که می خواهند از جمهوری اسلامی برای تحقق "دین رحمانی" استفاده نمایند، فریب او را نخواهند خورد.
حکومت ملی
نقطه مقابل حکومت دینی، حکومت ملی است که متعلق به همه مردم ایران است و بر اساس یک قانون اساسی دموکراتیک عمل میکند، که در آن حقوق و آزادی های تمام آحاد مردم رعایت و تضمین شده باشد. قانون اساسی ای که "کلیه قوای مملکت را ناشی از ملت" و رای مردم را بالاترین رای در حامعه میشناسد. در این قانون اساسی، دین از حکومت جدا و همه مردم صرفنظر از جنسیت، دین و مذهب، قومیت، باورهای مذهبی و سیاسی در مقابل قانون مساوی اند. در چنین حکومت ملی، گروه های اجتماعی و از جمله روشنفکران دینی آزادند که در چارچوب قانون، حزب و تشکل های صنفی یا سیاسی خود را ایجاد کرده، برنامه ارائه دهند و برای پیشبرد نظرات و اهدافشان بکوشند.
مبارزه مردم ایران برای آزادی و دمکراسی و جدائی دین از حکومت، اوج و حضیض داشته، اما هیچگاه خاموش نشده و اتفاقا در هر دوره ظاهرا آرام تجدید نیرو کرده و پس از آن با شدت و گستردگی بیشتر به میدان آمده است. مصدق رهبر نهضت ملی ایران راه مبارزه برای آزادی و دموکراسی را به ما نشان داد و پس از او بختیار با مقاومتی شجاعانه در مقابل ایجاد یک دیکتاتوری جدید تحت عنوان دین به این مبارزه ادامه داد. رفتن بدنبال میراث هائی که بیش از هزار سال است در فرهنگ ایرانی به عنوان اشتباه شناخته شده و در سی و یکسال گذشته نیز آزمایش خود را پس داده است، جز آنکه مبارزین صدیق راه آزادی و دموکراسی را در آخر به شکست و نومیدی بکشاند، نتیجه ای ندارد. مبارزات مردم ایران با اشکال متنوع، بدور از خشونت ادامه خواهد یافت. بسیاری از روشنفکران مذهبی پیش از انقلاب در صفوف نهضت ملی بودند ولی در زمان انقلاب از این راه دور افتادند. پیشنهاد به آنها اینست که به راه نهضت ملی باز گردند و با سایر مردم ایران برای آزادی، دموکراسی و جدائی دین از حکومت تلاش کنند. مطمئن باشند که این هم به سود دین و هم به سود کشور است و دین هنگامی "رحمانی، سرشار از رحمت، شفقت، معنویت، اخلاق و تکریم انسان" میشود که متکی به امکانات و قدرت حکومتی و ریاکارانی که با تظاهر به دین درپی قدرت و کسب امتیازات و زورگوئی هستند، نباشد.
23 تیرماه 1389 برابر 14 ژوئیه 2010
[1]شاهنامه فزدوسی، ویرایش فریدون جنیدی، نشر بلخ، بنیاد نیشابور، تهران سال 1387
[2] همایون مهمنش، "کتاب «حکومت اسلامی» را دقیق تر بخوانیم!"، شهریور 1387
http://www.homayoun.info/magh/hokumateslami.htm
[3] همایون مهمنش، مدل های فکری، فروردین 1371
http://www.homayoun.info/magh/modelha.htm
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|