|
دوشنبه 28 تير 1389 ـ 19 جولای 2010 |
سکولاریسم، تجربه ای که نباید تکرار شود
س.ا موسوی
خواسته ها و تمایلات جنبش سبز به عنوان جنبشی فراگیر که این روز ها بسان آتش زیر خاکستر می ماند؛ در مواجه ی با سیر نزولی مشروعیت هیات حاکمه به همراه تنش ها و چالش های بین المللی که فرآیند تضعیف حکومت را سرعت می بخشد؛ دورنمایی از آینده کشور را نشان می دهد که به تغییر ساختار های قانون اساسی ختم خواهد شد. اما سکولاریسم و عرفی کردن قوانین به عنوان یکی از خواسته های مطرح برخی از پیروان جنبش سبز، که بیشتر در طبقه متوسط جامعه و قشر جوان جای دارند و به طبل جدایی دین از سیاست می کوبند، چنان به صدا درآمده که به صورت شعار خود جوش "نه شرقی، نه غربی، جمهوری ایرانی" تجلی یافته و سایت کلمه نیز اخیراً نوشته است که «میرحسین موسوی به عنوان فرزند راستین انقلاب و راهروی اصیل خط امام، نمیتواند و نمیخواهد داعیه جدایی دین از سیاست داشته باشد.».
در حمایت از گفته به عنوان یکی از اعضای جنبش سبز حامی ایشان ضمن تایید مواضع نکاتی چند را متذکر می شوم:
1.متاسفانه تمامیت خواهی و قدرت طلبی و ظلم هایی که از طرف سپاه و بسیج، به فرماندهی رهبری در کنار سخنرانی های ایشان با رنگ و لعاب دینی و توجیهات شرعی و مقایسات تاریخ اسلامی مشاهده گردید؛ منتقدین و مخالفین را به یک واکنش و البته قضاوت احساسی کشانده است که جدایی دین از سیاست را خواستار اند.
2. اما ابعاد سکولاریسم و عرفی کردن به عنوان تجربه ای که در غرب اتفاق افتاده؛ خیلی بیشتر از این واکنش احساسی است و مهمتر اینکه، نتایج آن نیز خیلی بیشتر از جدایی دین از سیاست است. به عنوان یک محقق تاریخ و فلسفه حقوق؛ عرض می کنم که فرآیند سکولاریزاسیون و عرفی گرایی که از پروتستانتیسم به اومانیسم و سپس به سکولاریسم فرو افتاد؛ جدایی سیاست از مذهب یکی از ابعاد آن بود.
عرفی گرایی حادث در تاریخ غرب که در واکنش به کلیسا آغاز شد، آزادی مذهب را نه از پلورالیسم دینی و صراط های مستقیم، بلکه از لامذهبی و بی تفاوتی دینی به رسمیت شناخت و آن را در حدودی که خواسته اعتقادی فرد می باشد؛ مورد توجه قرار داد. فرآیند عرفی گرایی، فقط به دین رضایت نداد. بلکه بیش از همه معرفت شناسی مذهبی را کنار گذاشت و بعد به سراغ اخلاق رفت. مکاتب پوزیتویستی و تجربه محوری که به اصالت سود و نفع و لذت انجامید و اخلاق را وارد نسبیت گرایی و قرار داد گرایی انسانی فرو کاست؛ از راه سکولاریسم آمده بود. عرفی شدن دین و اخلاق و هر امر اصطلاحاً «اثبات و ابطال ناپذیر» نتیجه راه سکولاریسم است که غرب به آن رسیده است. به حاشیه راندن نام خدا و نسبی گرایی اخلاقی و قراردادی گرایی انسان محور، اساسی ترین و محوری ترین بنیان و نتیجه سکولاریسم و عرفی گرایی است که در عالم حقوق نیز وارد شده و به جعل حقوق غیر اخلاقی از قبیل ازدواج هم جنس باز ها و در سیاست نیز به منفعت گرایانه دولتی انجامید که در بهترین حالت جلب منفعت ملی را اصل اساسی هر رفتار بین المللی می داند و ذبح اخلاق را در جلب منافع ملی قبیح نمی شمارد.
3. منظور اینکه جدایی دین از سیاست اول راهی است که به جدای اخلاق از حقوق و روابط اجتماعی و نسبیت گرایی اخلاقی می کشد و این برای ایرانی که بنیان های فرهنگی اش دچار شدیدترین تحولات ماهوی در سطح فرهنگی در پرتو فیلم ها و برنامه های ماهواره ای و سینمایی غرب می باشد، شروعی است که نا آگاهانه و البته مشتاقانه به راهی کشانده که در پی تجربه راه غرب می باشد و احیاناً انقلاب سبزی ساختار شکن، فرصت تاریخی این تجربه را خواهد داد. غربی که بعد از همه این تجربیات، نامزدان ریاست جمهوری کشورهایی مثل آمریکا را برای کسب آراء به کلیسا می کشاند و حق طلاق را در برخی کانتون های سویس و کشوری مثل ایتالیا تحت تاثیر مذهب مسیحیت به رسمیت نمی شناسد. غربی که شروع به مذهبی شدن کرده است!
4. به عنوان یک مسلمان و هوادار جنبش سبز معتقدم که باید در برابر سکولاریسم ایستاد و با بازتولید هویت دینی در سایهء آموزه های روشنفکران دینی نظیر مجتهد شبستری و امثالهم، هویت اخلاقی را در بطن جامعه و قانون ادامه داد و مذهب را نیز در جایگاه مقدس اش نگه داشت و، با توجه به اینکه اکثریت جامعه هنوز معتقد و مومن به اسلام می باشند، پلورالیسم دینی را به پلورالیسم سیاسی پیوند داد و در پرتو جامعه تکثر گرا، جمهوری ای را رقم زد که احزاب مسلمان و ملی، آزادی بیان و فعالیت داشته باشند و در چارچوب های اخلاق مطلق گرایانه قانون اساسی، جلوی بروز تفسیرهای متحجرانه و تمامیت خواه مذهبی و همچنین مجال بروز جریان های ضد مذهب و ضد اخلاق گرفته شود بطوریکه مثلاً مقرر شود هر کسی که اشتهار به فسق و شراب خواری دارد از حق انتخاب شدن در مجلس محروم می باشد.
http://www.rahesabz.net/story/19157/
می گوئيد: «عرفی شدن دین و اخلاق و هر امر اصطلاحاً "اثبات و ابطال ناپذیر" نتیجهء راه سکولاریسم است که غرب به آن رسیده است».
معنای این جمله این است که عقل را ملاک هر چیزی قرار دهیم و هر مزخرفی را که به نام دین و خدا به خوردمان دادند، قبول نکنیم، کجای این حرف بد است؟!
می گوئيد: «به حاشیه راندن نام خدا و نسبی گرایی اخلاقی و قراردادی گرایی انسان محور، اساسی ترین و محوری ترین بنیان و نتیجه سکولاریسم و عرفی گرایی است که در عالم حقوق نیز وارد شده و به جعل حقوق غیر اخلاقی از قبیل ازدواج هم جنس باز ها و در سیاست نیز به منفعت گرایانه دولتی انجامید که در بهترین حالت جلب منفعت ملی را اصل اساسی هر رفتار بین المللی می داند و ذبح اخلاق را در جلب منافع ملی قبیح نمی شمارد».
طرفداران دین و حکومت دینی می گویند باید اخلاق را بر اساس دین تعریف کردو سکولاریسم می گوید بر اساس نظر اکثریت جامعه این کار را باید انجام داد و طبیعتا نظر اکثریت، در اکثریت موارد عاقلانه ترین نظر نیز خواهد بود.
همانطوری که داوکینز گفته است، اخلاق تعریف شده توسط دین، می شود سنگسار و قطع دست و پا!!
اصولا اخلاق یک چیزی است که در بازه زمانی و مکانی ، باید باز تعریف(تعریف مجدد) شود. مثلا یادم است چند سال پیش به چین رفته بودم، در یکی از روستا دیدم که دستشویی هایی آنها یک تعداد سوراخ است که بغل هم روی زمین حفر شده است، و زنانه و مردانه هم نداشت، یعنی ملت خانوادگی به امر مهم تخلیه مشغول می شدند! این نشانه این است که اخلاقیات تا چه حد امری قراردادی است و از جامعه ای به جامعه دیگر می تواند متفاوت باشد.
پنجاه سال پیش حتی در غرب نیز همجنس گرایی مذموم و ناپسند بود، اما رفته رفته نظر جامعه عوض شد،چون جامعه دریافت که بین پنج تا هفت درصد انسان ها همجنس گرا هستند و این انتخاب خود آنها نیز نیست و اصولا ژنتیکی است.
اینکه اخلاق را به دین واگذار کنیم، اجازه تغییر آن را توسط جامعه ندهیم، یعنی اینکه عامه و اکثریت مردم شعور ندارند و باید یک گروه خاص(روحانیون) برای آنها اخلاقیات را تعریف کنند. جالب اینجاست که اخلاقیات تعریف شده توسط اسلام نیز مزخرف خالص است، به عنوان مثال طبق رساله امام ، موسیقی حرام است اما کامجویی از طفل دختر شیرخواره حلال! آیا بهتر نیست تعریف اخلاقیات را به اکثریت جامعه بسپاریم تا طبق نظر عموم موسیقی را آزاد و تجاوز به طفل شیرخواره را ممنوع اعلام کند ؟!
می گوئيد: «غربی که بعد از همه این تجربیات، نامزدان ریاست جمهوری کشورهایی مثل آمریکا را برای کسب آراء به کلیسا می کشاند و حق طلاق را در برخی کانتون های سویس و کشوری مثل ایتالیا تحت تاثیر مذهب مسیحیت به رسمیت نمی شناسد. غربی که شروع به مذهبی شدن کرده است!»
بله در آمریکا نامزد های ریاست جمهوری به کلیسا می روند، چون درصدی از مردم آمریکا مذهبی هستند و در آنجا دموکراسی حاکم است، برای جذب همان آرا افراد مدهبی به کلیسا می روند، اما اگر خوانده باشید در صد دلاری های جدید چاپ شده در آمریکا، جمله خدای ما حقیقی است،را حذف کرده اند!!
طبق آمارها ، در کشورهای غربی، مردم شروع به گرایش به بیخدایی کرده اند و این جمله که غرب شروع به مذهببی شدن کرده است، دروغ محض است!
می گوئيد: «بطوریکه مثلاً مقرر شود هر کسی که اشتهار به فسق و شراب خواری دارد؛ از حق انتخاب شدن در مجلس محروم می باشد».
یک سوال دارم: اگر اکثریت مردم بخواهند و اعلام کنند که مثلا آقای ایکس که عرق خور حرفه ای است را می خواهند به عنوان رییس جمهور انتخاب کنند، چرا باید جلوی آنها گرفته شود؟ توجه کنید که اکثریت مردم این خواست را دارند
در پایان، تعریف سکولاریسم یعنی جدایی دین از سیاست و اداره جامعه طبق نظر اکثریت، و اگر اکثریت جامعه مذهبی باشند ، طبیعتا قوانین را به شکلی تصویب و اجرا می کنند که مذهب در آن لحاظ شده باشد، در سکولاریسم، حق افراد مذهبی محفوظ نگه داشته شده است.
اما در حکومت دینی، اصولا افراد غیرمتدین، فاقد حقوق شهروندی هستند و به صورت پیش فرض، جامعه بر طبق دین اداره می شود، حال اگر اکثریت جامعه نیز غیر مذهبی باشند، دیکتاتوری به وجود خواهد آمد و علی رغم نظر اکثریت، جامعه بر طبق دین اداره خواهد شد، مانند اتفاقی که الان رخ داده است.
نمونه اخلاق اسلامی و دینی را می توانید در این لینک ببینید، از مرجع تقلید که دیگر بالاتر نداریم:
http://gomnamian.blogspot.com/2010/03/blog-post_04.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|