|
آقایان، لطفا «خدعه» نفرمایید!
عدم صراحت، و پروا از بیان رک و پوست کنده هدف برخی از معترضان و مخالفان حکومت کنونی ایران، راه را بر تعبیر و تفسیرهایی باز میگذارد که نه تنها هیچ کمکی به مردمی که خود رامخاطب آنها احساس میکنند، نمیرساند، بلکه بیشتر سبب سردرگمی و پراکندگی آنها میشود.
فکر نمیکنم کسی در این واقعیت تردید داشته باشد که بین «معترض» و «مخالف» فرق هست. بین معترضانی که «مخالف» دولت کنونی و احمدینژاد هستند، و مخالفانی که «معترض» به نظام جمهوری اسلامیاند، فرق هست. تا زمانی که این تفاوت به صراحت بیان نشود و خطوط همراهی احتمالی معترض و مخالف برای رسیدن به اهدافی که برای هر دو مشترک است، به طور روشن ترسیم نشود، جنبش اعتراضی مردم با فرسودگی فزاینده به دور خود خواهد چرخید و ادعای مالکیت بر جنبش سبز هر بار از سوی کسانی مطرح خواهد شد که اتفاقا آن را از رنگ و رو خواهند انداخت.
این بدین معنی نیست که در مقابل این فرسودگی، اقتدار پوشالی جمهوری اسلامی مستحکم خواهد شد و زمامداران رژیم جای خود را بر زین اسب سرکش قدرت محکم خواهند کرد. بلکه به این معناست که همزمان با متزلزل شدن پایههای اقتصادی و اجتماعی حکومت دینی در ایران که نشانههای آن هر روز بیش از پیش آشکار میشود، بنیه جنبش سیاسی و اجتماعی جامعه نیز کاهش یافته و در شرایطی که به یک بدیل دمکرات و آزادیخواه مردمی و قدرتمند نیاز هست، خلاء قدرت سبب تقویت آن نیروهایی خواهد شد که، به نظر من، با تکیه بر قدرتهای خارجی، بار دیگر ایران را صد البته به نام «آزادی» درست مانند سه دهه پیش، به یک دور تازه خشونت و سرکوب دچار خواهند کرد. پای استدلال مدافعان نظام جمهوری اسلامی در رد این واقعیت انکارناپذیر که بنیانگذار نظامشان و حواریون وی مورد حمایت قدرتهای خارجی قرار داشتند، به شدت لنگ است. اینکه خمینی پس از رسیدن به قدرت، پرچم دشمنی با پشتیبانانش برافراشت، مطلقا تغییری در این واقعیت نمیدهد به ویژه آنکه وی توانست مطابق هدف غرب، سگک «کمربند سبز» را در یک منطقه استراتژیک سفت کند. آنچه حساب همه را به هم زد، فروپاشی پیشبینیناپذیر اتحاد جماهیر شوروی بود.
خطا و واکنش
کسانی که میگویند حکومت و دولت باید شفاف باشد و به مردم توضیح دهد چه میخواهد و چه میکند، خودشان نیز باید به این سخن خود عمل کنند. اصولا هر کسی که ادعایی دارد، ابتدا باید از خود شروع کند و اعتقاد عملی خود را به آن ادعا به نمایش بگذارد تا بتواند اعتماد مخاطبان خود را جلب کند.
تا کنون بارها به ویژه درباره سخنان میرحسین موسوی سخنانی گفته و نوشته شده که به شفافیت بیانات وی یاری نرسانده است. هیچ تکذیب و تأییدی هم در کار نیست تا مخاطبان بتوانند یک ارزیابی واقعی از اعتقادات سیاسی وی داشته باشند. در مورد مهدی کروبی، این آشفتگی کمتر است. ناگفته نماند که سبب بخشی از این آشفتگی، خود مخاطبان هستند که هر یک به خیال خود به برداشتی میرسند و بر همان اساس نیز آن را تأیید و یا رد میکنند. این همه تنها ناشی از عدم شفافیت از یک سو، و وجود انکارناپذیر تناقض فکری از سوی دیگر است.
آقایان موسوی و کروبی مخالف نظام نیستند. آنها معترض به روندی هستند که در حال حاضر در نظام مورد دفاع ایشان در پیش گرفته شده است. خودشان نیز هرگز ادعایی غیر از این نکردهاند. تا اینجای قضیه روشن است. مخاطبان آنها نیز موظف هستند خود را به کوری و کری نزنند و این واقعیت و ادعای آنها را دریابند.
مشکل اما از جایی آغاز میشود که آنها در گفتگوها و بیانیههای خود حرفهای دلربا میزنند، بدون آنکه به تناقض بین این سخنان با اعتقاد خود به نظام جمهوری اسلامی اشاره کنند و یا خود را موظف بدانند که در مورد این تناقض توضیح دهند.
باورکردنی نیست که «نخستوزیر» و «رییس مجلس اسلامی» نظام که هر دو از یاران و نزدیکان بنیانگذار جمهوری اسلامی بودند، ندانند رهبرشان به دنبال چه هدفی بود. آن هدف قطعا دمکراسی و حقوق بشر و به رسمیت شناختن تکثر در جامعه نبود. باورکردنی نیست اطلاعات و نقش آنها در طول سی سال عمر این حکومت، کمتر از من و شمایی باشد که از فاصله دور و در شرایطی بسته و بدون گردش آزادانه اطلاعات، فقط شاهد بوده و هستیم. باورکردنی این هست که «سران جنبش سبز» واقعا برای نجات نظام جمهوری اسلامی و اهداف «امام خمینی» به میدان آمدند. ولی خطای سلطهجویانه و قدرتطلبانه رقبای آنان و همچنین واکنش پیشبینیناپذیر مردم، حساب همه را به هم زد. جذابیت شگفتانگیز تاریخ در همین «بازی نغز روزگار» است که هر کسی را صدباره و هزارباره «نزد آموزگار» مینشاند.
ادعا و واقعیت
کروبی و موسوی پس از 22 خرداد 88 همان کسانی نیستند که پیش از آن بودند. شرایط سیاسی و اجتماعی نیز دیگر هرگز به پیش از آن تاریخ باز نخواهد گشت. اما حکومت، همان حکومت است. کسانی که تلاش میکنند تا مبدأ سرکوب خشن و خونین جمهوری اسلامی را در 22 خرداد 88 ثبت کنند، تنها عدم تطبیق ذهنیت خویش را با واقعیات تاریخی به نمایش میگذارند. از 22 خرداد، نقاب حکومت بیش از پیش دریده شد و چهره واقعیاش برای بسیاری از کسانی که میل نداشتنند آن را ببینند و یا به سودشان بود آن را بزک و کتمان کنند، آشکار شد. جامعه نیز همان جامعه است. جامعهای که پس از بيست و دوم بهمن پنجاه و هفت هرگز ساکت نماند. در خود جوشید و در اولین فرصت سر رفت. هم زدن این جوشش با چماق سرکوب بیامان و برقراری فضای ترور و وحشت در جامعه، نقطه جوش را دفع و یا خنثی نمیکند بلکه آن را مانند یک آتشفشان که هر لحظه آماده گداختن است، پنهان میکند.
اگر سخنان «سران جنبش سبز» اندکی شفافیت یافت و اعتراض آنها در جاهایی رنگ مخالفت گرفت، تنها و تنها به دلیل وجود این آتشفشان است. اما تفاوت هست بین آنچه معترضان جمهوری اسلامی در بهرهبرداری از نارضایتی و اعتراض مردم میکوشند با آنچه مخالفان دمکرات حکومت دینی در ایران تمام تلاش خود را برای تحقق آن به کار میگیرند.
مردم ناراضی و جنبش اعتراضی آنها، هر نام و رنگی که داشته باشد، برای معترضان، چیزی جز ابزاری برای بازگشت نظام به اهداف انقلاب اسلامی نیست. این را سران جنبش خودشان بارها گفتهاند. ولی نگفتهاند منظورشان از آن چیست. هر بار نیز که مجبور شدهاند توضیح بدهند، یا بدیهیات را تکرار کردهاند و یا بر ابهام افزودهاند.
من درباره این ابهامات و تناقضات که فکر و عمل کسانی که خود را «روشنفکر دینی» میخوانند سرشار از آن است، بارها گفته و نوشتهام و از تکرار آن تا زمانی که خطر این تناقض همچنان بر سر ایران سنگینی میکند، خسته نخواهم شد. ولی نباید گذاشت این تناقض بار دیگر به تعیین سیاست بپردازد. این تناقض و ابهام به اندازه صراحت و روشنی سرکوبگران مردم، خطرناک است. این تناقض از یک سو سبب تضعیف حاملانش که مردم به آنها امید میبندند، میشود و از سوی دیگر به فرسایش بنیه اعتراضی جامعه میانجامد. کافیست به تجربه «اصلاحات» توجه کنیم. آنچه «اصلاحات» را از درون خورد، نه رقبای آن، بلکه همین تناقض بود. همین تناقض بود که «اصلاحطلبان» را سترون و مخاطبان آنها را فرسود. «رییس جمهوری اصلاحات» نیز پس از هشت سال خیلی راحت گفت: شما به من چیزهایی را نسبت دادید که من هرگز ادعا نکرده بودم! و حق با او بود.
حالا حکایت «شیخ اصلاحات» و «سران جنبش سبز» است. هنوز هم معلوم نیست چرا سایت سحام نیوز، ارگان رسمی حزب اعتماد ملی منسوب به مهدی کروبی با وجود انتشار همه حرفها و حرکات موسوی، منشور وی را اصلا منتشر نکرد، ولی وقتی بر سر ادعایی چون «جدایی نهاد دین از نهاد سیاست» در همین منشور، تعبیر و تفسیری وجود دارد که یکی از آنها از قضا «اختلاط دین و سیاست» است (در سایت رسمی موسوی منتشر شده) باید حواس خود را بیشتر جمع کرد و دید منظور آنها از «تکثر» و «انتخابات آزاد» واقعا چیست!
بیش از سه دهه پیش وقتی خمینی زیر درخت سیب در حومه پاریس گفت در حکومت آینده «حتی مارکسیستها» هم آزادند، هیچ کس به این نیندیشید که این روحانی ریشسفید وقتی جایش در قدرت سفت شد، مارکسیستها را از دم تیغ میگذراند. آن زمان، در دهه هفتاد میلادی، ادعای آزادی مارکسیستها نشانه اعتقاد به «آزادی» بود. خمینی هم «خدعه» کرد. حالا تکرار «تکثر» و «انتخابات آزاد» و «حقوق بشر» نشانگر اعتقاد به «آزادی» و «دمکراسی» است. با این تفاوت بزرگ که آن زمان، حکومت خمینی هنوز تجربه نشده بود و امروز «سران جنبش سبز» از درون همان حکومت میآیند.
تردیدی نیست که «سران جنبش سبز» برای پیروزی بر رقبای خود به اکثریت مردم نیاز دارند. و این اکثریت، متکثر است. آزادیخواه است. برای هر ملتی اما تجربه یک توهم کافیست. ایرانیان تاوان توهم یک جمهوری اسلامی را بسی گرانتر از بهای واقعی آن پرداختهاند. شرط انصاف نیست یک بار دیگر با آنان «خدعه» کرد، فارغ از آنکه شرایط جامعه و جهان امکان بهرهبرداری از این خدعهها را بدهد یا ندهد.
08 ژوییه 2010
برگرفته از کیهان لندن
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |