|
جمعه 25 تير 1389 ـ 16 جولای 2010 |
آرش بهمنی
ما اتاق فکر هستیم!
دیماه سال گذشته بود که بیانیهای با عنوان «بیانیه پنج روشنفکر دینی در حمایت از بیانیه موسوی» صادر شد. این بیانیه در واقع واکنشی بود به بیانیه شماره هفدهم میرحسین موسوی که از جمله پرحرف وحدیثترین بیانیههای موسوی بود. بیانیهای که به نظر عده زیادی موسوی در آن دولت محمود احمدینژاد را به رسمیت شناخته بود. در بیانیه این پنج نفر، درباره بیانیه موسوی نوشته شده بود: «بر این باوریم که در مرحلهی کنونی مهمترین مطالبات جنبش را میتوان به قرار زیر اعلام و بر مبنای آن تحرک آیندهی جنبش و مناسبات آن با حاکمیت را تنظیم کرد. بخشی از این خواستهها را آقای میر حسین موسوی در بیانیه هفدهم خود آورده است که با توجه به تنگناهای سیاسی داخل کشور جنبه حداقلی دارد.» گرچه امضا کنندگان این بیانیه، اذعان کرده بودند که تنها «بخش کوچکی از جنبش سبز سراسری مردم ایران» هستند، اما تنها چند روز پس از انتشار این بیانیه، عطاالله مهاجرانی، در گفتوگویی با سایت «جرس» - که نزدیک به مهاجرانی است – از امضاکنندگان این بیانیه با عنوان «اتاق فکر جنبش سبز» یاد کرد.
این تعبیر مهاجرانی، که بعدها با توضیحات تکمیلی وی همراه شد، بر امضاکنندگان این بیانیه ماند و بسیاری به انتقاد از تعبیر مهاجرانی و عبارت «اتاق فکر» پراختند.
گنجی، کدیور، مهاجرانی و قرآنمحمدی
تنها چند روز بعد از بیانیه منتشر شده این پنج تن، اکبر گنجی با نوشتن مقالهای نظرات جدیدی در باب امام زمان و قرآن ارائه کرد. گرچه نظرات گنجی مسبوق به سابقه بود، اما این بار با توجه به امضای بیانیه پنج نفره، به نظر میرسید که حساسیت بیشتری حول آنها به وجود آمده است.
جنجالها پیرامون این نامه زمانی بیشتر شد که محسن کدیور و عطاالله مهاجرانی علیه گنجی موضع گرفتند. کدیور در مقالهای به گنجی پاسخ داد و اعلام شد که مهاجرانی در برخی از جمعها از مقاله گنجی ابراز نارضایتی کرده و آن را «نابههنگام» خوانده است. گنجی گرچه مباحثه قلمی با کدیور را ادامه داد، اما هرگز وارد مجادله کلامی با مهاجرانی نشد.
مقاله گنجی و تبعات بعدی آن، نخستین ضربهها را به جمعی زد که عطاالله مهاجرانی آن را اتاق فکر نامیده بود. شکافی که گنجی استارت آن را زد، بسیار زود خود را در دیگر نقاط این اتاق نیز نشان داد.
گنجی، کدیور و حسن خمینی
نامه کدیور به سیدحسن خمینی، پاسخی از سوی گنجی نیز دریافت کرد. گنجی با متعرض شدن به جمله کدیور مبنی بر این که کارنامه آیتالله خمینی «دربردارندهی خدمات بزرگی به اسلام و تشیع و ایران و نیز چند خطای نه چندان کوچک است» نوشت:« تا حدی که من می فهمم، این داوری نادرست است. مدعای "خدمات بزرگ به اسلام و تشیع" و "چند خطای نه چندان کوچک" منطبق با واقع نیست. درباره ی خدمات آیتالله خمینی به ایران می توان به خاطرات آیت الله منتظری نظر افکند که طی آن به برخی از خدمات وی در این زمینه اشاره شده است.»
گنجی با اشاره به فتوای آیتالله خمینی درباره «مرتد بودن جبهه ملی» و تضاد آن با نظرات فقهی آیتالله خمینی، مینویسد: «او باید تکلیف جبههای که در مقابل نظام جدید قد برافراشته بود را یکسره میکرد تا رژیم از خطر در امان بماند. به تعبیر دیگر، فقه هویت ساز و جدا ساز است. احکام فقهی مسلمانها را به روشهای مختلف از دیگری (مشرکین،اهل کتاب،اهل تسنن و...) جدا می سازند. ارتداد فقهی، جامعه ی مومنان را از خطر نوآوران، بدعت گزاران و وداع کنندگان با سنت های رایج مقبول دینداران؛ محفوظ می دارد. اگر قدرت دانش تولید می کند، که می کند، قدرت حاکمی که خود را نماد دین و بسط زمینی آسمان قلمداد می کند، احکام و فرامین دین را چنان قبض و بسط میدهد که منجر به بقا و تداومش شود.»
مهاجرانی، کدیور، بازرگان
جنجالهای پیرامون گنجی اما هنوز به کلی فراموش نشده بود که عطاالله مهاجرانی، در گفتوگویی بار دیگر استارت جنجالی جدید را زد. مهاجرانی در این گفتوگو اعلام کرد که جنبش سبز با «ولایت فقیه» مخالف نیست و قصد نابودی این سیستم را ندارد. این سخنان مهاجرانی شباهت تام و تمامی دارد به آخرین سخنان وی که در آن جنبش سبز را تنها مختص به آنانی دانست که در انتخابات رای دادهاند و ساختار سیاسی جمهوری اسلامی را قبول دارند و خواهان تغییرات در چارچوب جمهوری اسلامی هستند.
سخنان مهاجرانی درباره «ولایت فقیه» اما با انتقادهای فراوانی مواجه شد. انتقاداتی تند و تیز که حتی باعث شد عدهای از نویسندگان جرس نیز به موضعگیری درباره سخنان مهاجرانی بپردازند. این انتقادات حول این محور بود که مهاجرانی اساسا سخنگوی جنبش سبز در خارج از کشور نیست و سخنان وی تنها برداشت مهاجرانی، از جنبش سبز بود و نه بیشتر.
این مساله باعث شد تا اکبر گنجی در چندین مصاحبه بر این نکته تاکید کند که جنبش سبز در خارج از کشور نه سخنگو دارد و نه رهبر. بلکه رهبری و سخنگویی جنبش سبز در داخل است.
اتفاق مشابهی اما با موضعگیری محسن کدیور رخ داد. پس از اتفاقاتی که در روز ۱۴ خرداد در آرامگاه آیتالله خمینی رخ داد – آنگاه که عدهای از هواداران دولت با سر دادن شعار، مانع سخنرانی سیدحسن خمینی، نوه بنیانگذار جمهوری اسلامی شدند – کدیور نامهای سرگشاده خطاب به سیدحسن خمینی منتشر کرد.
کدیور در نامه خود گرچه خواستار موضعگیری شفاف سیدحسن خمینی درباره نظریه ولایتفقیه شد و آن را از اساس باطل خواند، اما خواستار آن شد که سیدحسن خمینی از «راه و مدرسه» آیتالله خمینی دفاع کند، زیرا «کارنامه ایشان دربردارنده خدمات بزرگی به اسلام، تشیع و ایران و نیز چند خطای نه چندان کوچک است».
چند روز پس از انتشار این نامه، عبدالعی بازرگان، با انتشار نامهای به محسن کدیور پاسخ داد. وی با اعلام این که «زنگ خطر [سقوط ارزشهای اخلاقی و موازین اسلامی در ایران] از همان آغاز انحراف انقلاب از اهداف اولیه آن، بیش از سی سال است اتصالی پیدا کرده و مدام آژیر میکشد! از همان روزی که شعار: "حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله"، آرمان "همه با هم" را به "همه با من"، تبدیل و مسخ و منحرف کرد و سیاست سربازخانهای ِ: دولت یکدست، مجلس یکدست، دانشگاه یکدست، ادارات یکدست و... دست اقلیتی را برسرمایههای یک ملت دراز کرد، این زنگ خطر نواخته شده بود».
بازرگان با اشاره به اینکه در طول دوران مبارزات علیه حکومت محمدرضا پهلوی، تمامی گروهها در این مبارزه نقش داشتهاند و نه فقط آیتالله خمینی، مینویسد: «این قلم کوچکترین تمایلی به نفی و نادیده گرفتن فضایل فردی اشخاص نداشته و هیچ فایدتی ازاینکار برای ملت نمیشناسد، اما مسئله آقای خمینی مسئلهای شخصی نیست، سایه سیاستهای ایشان بیش از سی سال است بر سر این ملت سنگینی میکند و سرنوشت یک ملت بزرگ را با تاریخ و تمدنی درخشان زیر چتر سیاه خود گرفته و آزادی و امنیت را از این مرز و بوم سلب کرده است. میدانم که نباید ساده زیستی، سربلندی، سازش ناپذیری، شجاعت و تعلق خاطر او به مستضعفان را نادیده گرفت، اما حسن نیت و قصد خدمت کافی نیست، سعه صدر، صداقت در وعده و عمل، صبر و تحمل در برابر مخالفین و رعایت عدل و انصاف درباره آنها، آگاهی و شناخت به مقتضیات زمانه و درک حقوق مردم و حاکمیت ملت نیز از ضروریات شخصیتی است که میخواهد سکان کشتی طوفان زدهای را به عهده بگیرد.»
بازرگان با اشاره به «راه و مدرسه» آیتالله خمینی میگوید: «مگر خط امام غیر از "راهی" است که دانشجویان پیروش امروز در زندان و یا بیرون از زندان، چنان شیوههائی را متعلق به دوران گفتمان انقلابی میدانند و عموماً به راه دیگری میروند!؟ و مگر مدرسهاش غیر از همانی است که امروز آقای مصباح طابق النعل بالنعل اداره و تدریس میکند!؟»
اتاق فکر: شکست در آغاز راه
از همان روزی که تعبیر اتاق فکر از سوی مهاجرانی به کار گرفته شد، بسیاری پیش بینی میکردند که دیر یا زود شاهد شکست آن باشند. پنج نفری که در اتاق فکر گرد هم آمده بودند، عملن هیچ نوعی همپوشانی منطقی با هم نداشتند. گرچه شاید بتوان همه آنها را زیر مجموعه «روشنفکری دینی» دانست، اما هر کدام از دیدی متفاوت: مهاجرانی بیش و پیش از هر چیز، یک سیاست مدار است، محسن کدیور در میان دین و فلسفه و سیاست سرگردان است، عبدالکریم سروش گرچه به عنوان پدر روشنفکری دینی شناخته میشود، اما پروژهء وی با پروژهای که عبدالعلی بازرگان به دنبال آن است، تفاوتی ماهوی دارد و اکبر گنجی نیز اساساً سرشتی متفاوت با بقیه این افراد دارد.
بگذریم از این نکته که در بحثهای سیاسی نیز این پنج نفر، فاصلهای بعید از هم دارند؛ فاصلهای که حتی رفتن زیر چتر جنبش سبز نیز نتوانست آنرا پر کند، زیرا هرکدام از این افراد دیدی متفاوت به این جنبش داشتهاند.
این گونه بود که پروژه اتاق فکر وزیر سابق ارشاد بسیار زود، و در واقع پیش از آغاز آن شکست خورد. اکنون باید منتظر ماند و دید که آیا گروهی دیگر نیز مجددا در پی تشکیل اتاق فکر می افتند یا خیر.
برگرفته از سايت «خودنويس»>>>
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|