|
جمعه 18 تير 1389 ـ 9جولای 2010 |
دم خروس یا قسم حضرت عباس!؟
مصطفی هجری - دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران
بعد از بیست و دوم خرداد ۱٣٨٨ شمسی و در تمام یکسال گـذشته سران جنبش سبز در عمل و گفتار نشان دادند که حکومت جمهوری اسلامی را در بدترین حالت (بدتر از وضع کنونی) بر حکومتی که در آن دین از سیاست جدا باشد ترجیح میدهند و هم اکنون نیز اگر حکومتیان آنان را به حساب آورند و گوشهای از کارها را به آنان بسپارند ایرادی بر آن نخواهند داشت. تجربهء این شناخت هم بر می گردد به سال هایی که آنان در مصدر کار بودند و هیچ ایرادی بر این رژیم نداشتند. همین تجربه به ما میگوید اگر در انتصابات سال گذشته هم هر کدام از آقایان کروبی یا موسوی به ریاست جمهوری منتصب میشدند با آرامش تمام وظیفهء دینی خود را همچون سایرین در حکومت امام زمانی انجام میدادند و اگر صدایشان هم در میآمد از دست «آزادیخواهان داخلی وابسته به استکبار جهانی!» بود و به این ترتیب دنیا و آخرت خود را بیمه می کردند.
پیش بردن این راهکارها از سوی سران جنبش سبز و همفکران آنان امری طبیعی است و انتظار بیشتر از این گروه جز ساده اندیشی و خوش خیالی نیست، زیرا آنان بر باورهای خود که صیانت از جمهوری اسلامی به هر قیمتی است محکم و تزلزل ناپذیر ایستادهاند و در هر مقطعی، علیرغم بیمهریهای حکومتیان، به روشنی تمام از این باورها دفاع کردهاند و گاه گاهی هم، به منظور پاشیدن خاک به چشم مردم به نعل و به میخ زدهاند و سخنی از آزادی و برابری (به تعبیر اسلامی فقاهتی آن) چاشنی بیانات خود کردهاند؛ و گروهی به ظاهر روشنفکر که از نبود آزادی و حضور ظلم و جفا نسبت به آزادیخواهان فریادشان از دست رژیم بلند است، بگو آگاهانه، برای این سخنان و عملکرد آقایان کف زدهاند و با انواع تمجید و تحسین های مبالغه آمیز، دروغ و عوامفریبیهای سران اصلاح طلب را اوج و اعتلای بینش و آزادیخواهی رقم زدهاند تا بهتر بتوانند مفاهیم و محتوای باورهای واپسگرایانهء آنان را، که در جای جای بیانات و عملکرد یکساله آنان موج میزند، از انظار بپوشانند و همراه با آنان، آگاهانه یا ناآگاهانه، در حفظ و تقویت رژیم جمهوری اسلامی سهیم باشند. و این است مصیبت بزرگ جامعه کنونی ما.
در این رابطه، هر ناظر بیطرف و آگاهی، با مطالعهء دقیق سخنان و عملکرد سران اصلاح طلب طی یکسال گذشته، بارها به این واقعیت تلخ تاریخ یکساله ایران پی خواهد برد. ما در این نوشتار میکوشیم، انگشت بر چند نمونه بارز از این تراژدی بگذاریم و بامید آنکه اجازه داده نشود جمعی با هر قصدی بتوانند چاه را به راه بقبولانند:
«ما به دنبال این هستیم که قانون اساسی بطور کامل عمل شود، انتخاباتی سالم و آزاد داشته باشیم، مطبوعات و احزاب آزاد باشند، دانشگاهیان آزاد باشند و به یک معنا کسی برای مردم تصمیم نگیرد». مصاحبهء کروبی با روز آنلاین 19 خرداد 1389
«احزاب، جمعیت ها، انجمنهای سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیت های دینی شناخته شده آزادند، مشروط به اینکه استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند...» ـ قانون اساسی اصل بیست و ششم
«نشریات و مطبوعات آزادند مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین میکند». ـ قانون اساسی اصل بیست و چهارم. تشخیص و تفسیر اینکه کدامیک از احزاب، جمعیت ها و ... شرایط تعیین شده در این مادهء قانونی را دارا است یا دارا نیست تا اجازهء فعالیت داشته باشد و یا تعطیل شود، همچنین تشخیص و تفسیر اینکه مطالب مندرج در یک نشریه و یا مطبوعات (مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی) هست یا نیست تا اجازه انتشار یابد یا تعطیل شود بر عهده شورای نگهبان است.
«کلیهء قوانین و مقررات مدنی، جزائی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهای شورای نگهبان است». قانون اساسی اصل چهارم.
شورای نگهبان در این موارد ـ آزادی احزاب و مطبوعات ـ تا کنون به وظیفه قانونی خود عمل کرده است. حال اگر وضع مطبوعات و احزاب در ایران مورد رضایت آقای کروبی است که باید سپاسگزار اجرای قانون باشد و راضی، اما اگر ناراضی است ـ که از سخنانش چنین استنباط میشود ـ باید نتیجه گرفت که با اجرای قانون اساسی نمی توان انتظار آزادی احزاب و مطبوعات و یا انتخاباتی سالم و آزاد را داشت. آنچه بیشتر در این مورد قابل بحث است این است که کسی که این قانون را قبول داشته باشد چگونه و با چه تعبیری از عبارت "سالم و آزاد" میتواند ادعا کند که با عملی نمودن این قانون" انتخابات آزاد و سالم" اتفاق بیافتد؟
در رابطه با انتخاب رئیس جمهور، اصل یکصدو پانزدهم قانون اساسی حاکی است که:
«رئیس
جمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی که واجد شرایط زیر باشند انتخاب گردد:
ایرانی الاصل، تابع ایران، مدیر و مدبر، دارای حسن سابقه و امانت و تقوی، مومن
و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور».
واجدین این شرایط را نیز شورای نگهبان تعیین میکند. آنچه حاصل این قانون است عبارت است از رئیس جمهوریهایی که تا بحال داشتهایم، از جمله آقای احمدینژاد.
صرفنظر از مجموعهای از شعارهای فریبکارانهء این گروه در رابطه با آزادی، اگر تأمل دقیقتری به گفته های آنان در طول یکسال گذشته بیاندازیم متوجه این واقعیت خواهیم شد که جوهر فکری آنان در رابطه با آزادی و حقوق مردم تفاوتی با اندیشه حاکمان امروزی رژیم ندارد و همگی سروته یک کرباسند. مشکل این آقایان این است که از دایرهء حکومت و قدرت به حاشیه رانده شدهاند. برای درک این واقعیت کافی است به چند نمونه زیر توجه شود:
«هر حرکت ساختارشکنانه و خلاف قانون و گفتن حرفهایی که از ما نیست، محکوم و مطرود است». « هشدار که مبادا تمامیت خواهان شما را به ساختارشکنی وادار نموده که این امر خواست مخالفان و دشمنان حرکت صلح آمیز شما است». «هشدار که مبادا عوامل نفوذی و بیگانگان در صفوف شما رخنه نموده و ارزش های دینی و اخلاقی و ملی را خدشهدار نمایند». (خاتمی در دیدار با شورای مرکزی مجمع نمایندگان ادوار مجلس).
«سکولاریسم با موازین دینی و فرهنگی ما سازگار نیست و عامل بیگانه هم میکوشد تا سکولاریسم را در جامعه برای مقابله با حکومت دینی رواج دهد». (خاتمی در دیدار با جمعی از بازداشت شدگان و زندانیان سیاسی پس از انتخابات).
خاتمی که دستش از قدرت کوتاه است معتقد است که:
- گفتن حرف هایی که از ما نیست محکوم و مطرود است
- آنانکه شعارهای ساختارشکنانه میدهند عوامل نفوذی بیگانه هستند
- ساختارشکنی خواست مخالفان و دشمنان حرکت صلح آمیز است
- آنان که سخن از سکولاریسم به میان آورند عامل بیگانهاند.
این سخنان و اتهامات را با ادعاها و اتهامات حکومتیان مقایسه کنید، چه تفاوت هایی در ماهیت آنها میتوان سراغ داشت؟ مگر حکومتیان غیر از این باورها را بر زبان میآورند که حرف هایی که متعلق به غیر از آنها است محکوم و مطرود است و کسانی که جز آنان نمیاندیشند عوامل نفوذی بیگانه و مخالفان و دشمنان هستند و روزانه این اتهامات را بر سر دگراندیشان و حتی جنبش سبز میبارانند؟
تفاوتی که در این رابطه بطور آشکار میتوان دید اینست که حکومتیان از قدرت خود علیه کسانی که حرف هایی میزنند که از آنها نیستند و عوامل نفوذی بیگانه و مخالفان و دشمنان (بهتعبیر آنان) هستند از زندان های اوین، کهریزک و ... استفاده میکنند ولی سران اصلاح طلب جنبش سبز، فعلاً، دستشان خالی است و این تصفیه حساب ها را برای روزی نگه داشتهاند که دستشان به گوشهای از عبای آقای خامنهای و ... بند شود.
در این میانه، وقتی از آقای کروبی میشنویم که «تمکین به خواست ملت و به رسمیت شناختن حقوق آنان راه خروج از بحران موجود است». (کروبی، بیانیه دعوت مردم به شرکت در اجتماعات روز 22 بهمن 1388) و آن را با سخنان احمدینژاد میسنجیم که مخالفان خود را خس و خاشاک نامید، به ناچار، به این نتیجه میرسیم که ملت در نظر این آقایان کسانی هستند که حرف های آنها تکرار میکنند، و بقیه عوامل نفوذی، دشمن (تو بخوان خس و خاشاک)، و ... هستند. باز هم تفاوت نه در عمق اندیشهء این دو گروه ـ حکومتیان و از حکومت رانده شدگان ـ نسبت به مخالفانشان، که در دوری و نزدیکی آنان به قدرت است.
آخرین نمونه که در این رابطه به آن اشاره میکنم سخنان آقای موسوی است که در بیانیه هیجدهم وی که "منشوری برای جنبش سبز" نامیده شده است:
«...هر فرد ایرانی که توسل به خرد جمعی توحیدی را به عنوان مبنای تلاش برای ایجاد فردای بهتر برای میهن خویش بپذیرد در زمره فعالان جنبش سبز به شمار میآید».
اولاً، عبارت «خرد جمعی توحیدی» مجموعهای از مفاهیم متضاد را در بر گرفته است که هیچ نوع همخوانی با همدیگر ندارند؛ تنها مگر آقای موسوی از آن سر در بیاورد! ثانیاً، عبارتی از این آشکارتر نمیشود بیان کرد که از نظر ایشان ـ و بقیهء افراد این گروه ـ ایرانیانی که توسل به «خرد جمعی توحیدی ِ» آقای موسوی را بعنوان «مبنای تلاش...» نپذیرند در زمرهء جنبش سبز به شمار نمیآیند.
این چنین صراحتی در بیان آقای موسوی جای تقدیر دارد زیرا در برگیرندهء کلی از همان باور حکومتیان است. اما جالبتر اینکه انگار آقای موسوی این بیان صریح خود را در رابطه با تأیید و تأکید بر انحصار فکری، و در تضاد با آزادی و برابری، فراموش نموده است، زیرا تنها چند جمله پایین تر مینویسد:
«نقض هر گونه انحصار فکری رسانهای و سیاسی در سرلوحهء جنبش سبز قرار دارد» یا «برقراری آزادی و برابری از اهداف انکار ناپذیر انقلاب اسلامی است که جنبش سبز بر ضرورت دستیابی به آن تأکید دارد».
آقای موسوی در این عبارات و مفاهیم متناقض و متضاد، ضمن بیان باورهای انحصار گرانه و ضد آزادی و برابری خویش، میخواهد با خاک پاشی بر چشم مردم با آوردن جملههای بعدی، جوهرهء فکر عقب مانده و همطراز خود با حکومتیان را لاپوشانی کند، غافل از اینکه علیرغم تحسین و تمجیدهای چندی که از این "منشور"! از طرف طرفدارن افکار آقای موسوی از وی به عمل آمد، مردم توان تشخیص درست میان دم خروس و قسم حضرت عباس را دارند.
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=30700
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|