|
دوشنبه 14 تير 1389 ـ 5 جولای 2010 |
خود خواندگی در راس هرم قدرت
بررسی مقبولیت رهبر ایران با استفاده از متنهای پیرامونی
مهدی اورند
چگونه میتوان به این پرسش پاسخ داد که آیتالله سید علی خامنهای از چه زمانی با بحران مقبولیت در رهبری جمهوری اسلامی مواجه شده است؟ چه در ایران هرگز سازوکاری برای ارزیابی مستقیم مقبولیت عام رهبر وجود نداشته و پیشبینی قانون اساسی در اصل 111 ( موضوع بررسی مستمر صلاحیت رهبر در مجلس خبرگان رهبری) به دلیل آنکه اعضای مجلس از سوی نهادی (شورای نگهبان) تایید میشوند که نیمی از اعضای آن (فقها) مستقیم و نیمی دیگر (حقوقدانان) غیر مستقیم از سوی رهبر تعیین شدهاند، ذاتا نمیتواند در حسن اجرا و نظارت بیطرفانه، متقاعد کننده باشد در نتیجه در طول 21 سال گذشته سخن گفتن از مقبولیت آیتالله خامنهای در مقام رهبری، سخنی نیست که بتوان بر آن پای فشرد. اما حوادث یک سال گذشته بیش از هر زمان موضوع مقبولیت رهبری آیتالله خامنه ای را با تردید مواجه ساخته است. این متن تلاش میکند با ابزار پیرامتنی و با تکیه بر جمله معروف آیتالله خمینی که در آن میزان را رای ملت میداند و جدا از مباحث فقهی در موضوع «ولایت»، نشان دهد که بحران رهبری در نظام سیاسی جمهوری اسلامی از همان بعد از ظهر روز چهاردهم خرداد 1368 وجود داشته است و بحران امروز تصویر به بار نشستهM درخت تردیدی است که نهال آن 21 سال پیش در خاکی غرس شد که مدفن رهبر درگذشته جمهوری اسلامی را انباشت.ه
سرخوردگی از متنی که با مخاطب درنمیآمیزد
همه آنهایی که بعد از پایان تاریخ مصرف شعار «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار» شعار تازه «… خامنهای رهبر به لطف خود نگهدار» را شنیدند؛ سرخوردگی حاصل از رویارویایی با متنی را تجربه کردند که با مخاطب در نمیآمیزد چرا که از پیوند عاطفی با او ناتوان است. آیتالله خامنهای هنگام تصدی مقام رهبری گرچه از یک پله پایینتر صعود کرده بود؛ اما در آن سطح از نفوذ اجتماعی نبود که جایگاه بنیانگذار جمهوری اسلامی را پر کند. این البته قاعدهای است که در مورد خلفای تمام رهبران کاریزماتیک و انقلابی صادق است؛ اما در این مورد خاص همه میدانستند که او در غیاب نزدیکان آیتالله خمینی که در سالهای دهه نخست حاکمیت جمهوری اسلامی به انحا مختلف از صحنه حذف شدهاند، خود را بر کشیده و در مقامی قرار گرفته که آیتالله خمینی در آن مقام برای هوادارانش خارج از معنای کلامی، امام بود.
از سوی دیگر آیتالله خامنهای 49 ساله در میان تردید شخصیتهای با نفوذی مقام رهبری را تصدی کرد که همچنان بر رای مغلوب خود در تشکیل شورای رهبری دل مشغول بودند (1) در حالی که آیتالله خمینی اگر در همه عمر ده سالهاش پس از استقرار جمهوری اسلامی کنجی را در قم اختیار میکرد؛ اما میخ رهبریاش را در ذهن تودههای مردم کوفته بود. از این ها گذشته شاید مهمترین پیرامتنی که بتوان از آستانه آن به متن مقبولیت عامه دومین رهبر جمهوری اسلامی وارد شد، بررسی انتخابات ریاست جمهوری و خبرگان رهبری در طول حیات سی و یک ساله نظام جمهوری اسلامی است. فرایندی که کنشهای سیاسی آیتالله خامنهای در آن به واکنشهای جمعیت رایدهنده شکل و جهت داده و میتواند بستر بررسی مقبولیت او را فراهم کند. (2)ه
قهر با انتخابات مجلس خبرگان رهبری
پس از تصدی مقام رهبری از سوی آیتالله خامنهای تا کنون سه دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری برگزار شده است. این انتخابات در ایران کمترین سطح مشارکت واجدان شرایط را برانگیخته و به ویژه در انتخابات دومین مجلس خبرگان رهبری که درست یک سال پس از انتخاب آیتالله خامنهای به رهبری در 16 مهر 1369 برگزار شد به کمتر از 38 درصد رسید. ارائه آمار مشارکت مردم در انتخابات خبرگان رهبری به شکل معناداری در ابهام قرار دارد. درصد مشارکت رایدهندگان در خبرگان چهارم (آخرین انتخابات مجلس خبرگان رهبری) در هیچ منبع رسمیای قابل دسترسی نیست جز آنکه گفته میشود نتایج یک نظرسنجی نشان داده بود 30.8 درصد واجدان شرایط در این انتخابات شرکت خواهند کرد. (3) رویکرد جامعه واجدان شرایط رای دادن به شرکت در انتخابات خبرگان رهبری نشان میدهد تا چه اندازه مردم نسبت به این نهاد نظارتی توجه نشان میدهند و اگر میزان رای ملت است، طی 20 سال گذشته همواره نزدیک به 65 درصد مردم (متوسط تخمینی عدم مشارکت در 3 دوره اخیر) به موضوع رهبری بیاعتنا بودهاند و اگر متوسط سطح مشارکت مردم در انتخابات دیگر، به عنوان مثال انتخابات ریاست جمهوری را در همین بازه زمانی در نظر بگیریم، موید آن است که به طور متوسط تنها 34 درصد واجدان شرایط در انتخابات ریاست جمهوری 6 دوره اخیر شرکت نکردهاند. این مقایسه نشان میدهد حتی 47 درصد کسانی که همواره در انتخابات ریاست جمهوری شرکت میکنند نسبت به انتخابات مجلس خبرگان رهبری بیاعتنا بودهاند.ه
آیتالله خامنهای در طول تصدی مقام رهبری هرگز حتی در اوج قدرت سیاسیاش نیمی از جمعیت واجد شرایط رای دادن را نیز همراه خود نداشته است و در اغلب مواقع تنها یک چهارم جامعه صاحب رای، تحت رهبری او قرار داشتهاند.ه
خلاصه سخن این که عدم مشارکت در انتخابات مجلس خبرگان رهبری از سوی 65 درصد جامعه واجد شرایط و 47 درصد جمعیتی که همواره معتقد به شرکت در انتخابات ریاست جمهوری هستند، دلیل روشنی بر عدم مقبولیت نهاد رهبری در جمهوری اسلامی است.ه
ریزش در جبهه هواداران آیتالله خامنه ای از دولت سوم تا دولت اصلاحات
سید علی خامنهای در دهم مهر 1360 و 3 ماه بعد از آنکه در مسجد ابوذر مورد سوءقصد قرار گرفت با کسب 95 درصد آرا به ریاست جمهوری برگزیده شد. وی که در این دوران نمایندگی آیتالله خمینی در شورای عالی دفاع، تنها یکی از مناصب حساس او بود در رقابت با پرورش (نماینده وقت مجلس)، غفوریفرد و زوارهای (معاون وقت وزیر کشور) با تکیه بر جو برانگیخته جامعه در پی ترور محمدعلی رجایی (رئیسجمهور پیشین) و نیز با تکیه بر پیام آیتالله خمینی در باب سوء قصد به او، گوی سبقت را برد. مشارکت مردم در این انتخابات برای نخستین بار به مرز 74.26درصد رسید؛ اما پس از 4 سال تکیه او بر مسند ریاست جمهوری در رقابتهای انتخاباتی دولت چهارم (25/5/1364) سطح مشارکت واجدان شرایط با افت 20 درصدی به 54.78 درصد رسید و اگر چه ترکیب رقبای او (محمود کاشانی ـ حبیبالله عسگراولادی) ترکیبی قوی نبود، آرای او نیز در کنار افت مشارکت مردم 10 درصد ریزش داشت. در انتخابات دولتهای پنجم و ششم زمانی که او به رهبری جمهوری اسلامی برگزیده شده بود، افت مشارکت مردم در انتخابات ریاست جمهوری تداوم یافت. ترکیب نسبتا یکدست نامزدان انتخاباتی که همه با انگیزههای متفاوت اما در کنار رهبر تازه کار قرار داشتند و تکمیلکننده پازل قدرتی بودند که سرانجام هیمنه او را شکل میداد باعث شد تا رویگردانی مردم از انتخابات ریاست جمهوری تداوم یابد. در انتخابات دولت پنجم (6/5/1368) مرگ آیتالله خمینی، دست به دست شدن قدرت در قوه مجریه پس از 8 سال و انگیزههای احتمالی تغییر و بازنگری قانون اساسی و تجربه شکل جدیدی از ساختار سیاسی نیز نتوانست مردم را به آمدن پای صندوقهای رای راضی یا تهییج کند و مشارکت مردم روی مرز 54.59 درصد متوقف شد. در طول 4 سال نخست ریاست جمهوری خامنهای سطح مشارکت در انتخابات 20 درصد کاهش یافت در طول 4 سال نخست رهبری او و تسلط دولتی طیف سیاسیای که در انتخاب او به رهبری موثر بودند، مشارکت مردم در انتخابات به کمترین میزان در تمام سالهای استقرار نظام جمهوری اسلامی رسید. در این انتخابات (ریاست جمهوری ششم ـ 21/3/1372) تنها 50.66 درصد واجدان شرایط رای دادن مشارکت کردند. اگر چه ممکن است رویگردانی نیمی از جمعیت رایدهندگان از صندوقهای رای، نارضایتی از عملکرد دولت اول سازندگی تلقی شود و تلقی درستی نیز هست؛ اما این تلقی صرف، جامع نیست و باید آن را پیرامتنی از ریزش مشروعیت جمهوری اسلامی و در راس آن رهبری نظام نیز دانست. تنها ورود چهرهای متفاوت که به صورت کاملا ضمنی منتقد رهبر جمهوری اسلامی و سیاستهای جزمگرایانه او تلقی میشد توانست در انتخابات بعدی مشارکت سیاسی را به صورت معناداری 30 درصد افزایش دهد.ه
اصلاحات و تظاهر خاموش مخالفت مردم با رهبری
حضور سید محمد خاتمی ـ که اختلافهای او با آیتالله خامنهای با استعفای او از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال 1372 نمود پیدا کرد ـ توانست 79.92 درصد واجدان شرایط را متوجه صندوقهای رای در دوم خرداد 1376 کند. نکته جالب آنکه جدیترین رقیب او (علیاکبر ناطقنوری) که از سوی آیتالله خامنهای حمایت میشد تنها 24.8 درصد آرا را کسب کرد. این در حالی است که در این دوران سید محمد خاتمی تنها ریاست کتابخانه ملی و عضویت در شورای انقلاب فرهنگی را بر عهده داشت؛ اما ناطقنوری رئیس مجلس شورای اسلامی بود. اگر بپذیریم در نظامی که هرگز مقبولیت رهبری با ساز و کارهای مستقیم سنجیده نشده، ورود آیتالله خامنهای به جریان انتخابات و حمایت از یک نامزد خاص میتواند مقبولیت او را محک بزند، در انتخابات دولت هفتم که سید محمد خاتمی با 69 درصد آرا به ریاست جمهوری برگزیده شد، سید علی خامنهای تنها توانست 31 درصد آرا را در سبد حامیان خود جمع کند. نتیجه جالب توجه این بررسی آن است که این سطح از مقبولیت تقریبا برابر با متوسط سطح مشارکت مردم در انتخابات خبرگان رهبری طی 20 سال اخیر است. به بیان سادهتر و خوشبینانهتر، آیتالله خامنهای در خرداد 1376 تنها 31 درصد آرای کسانی را در اختیار داشت که در همه حال در انتخابات شرکت میکردند. اگر در این بررسی دقیقتر شویم، نتایج جالب دیگری نیز به دست خواهد آمد.ه
در این انتخابات 36 میلیون و 466 هزار و 478 نفر واجد شرایط رای دادن بود و 29 میلیون و 144 هزار و 9نفر در انتخابات شرکت کردند. با فرض آنکه در فضایی که بسیاری قهر طولانی خود را با انتخابات در دوم خرداد شکستند، آنها که رای ندادند در یک استنتاج منطقی هوادار رهبری نظام نیز نبودهاند و تنها 31 درصد رایدهندگان، رای خود را به سبد حامیان رهبری ریختهاند؛ میتوان نتیجه گرفت که از کل جمعیت واجد رای با کنارگذاشتن رایهای خاموش و رایهایی که به سید محمد خاتمی داده شد ـ که در آن برهه منتقد سیاستهای رهبری نظام در 8 سال گذشته شناخته میشد ـ تنها 24.78 درصد کل واجدان شرایط رای دادن با رای به نامزد مورد حمایت آیتالله خامنهای به صورت ضمنی از رهبری وی حمایت کردند.ه
اگر چه در انتخابات دوره بعد سرخوردگی از اصلاحات در برابر خودخواندگی یک رهبر باعث شد تا بخشی از آرای خاموشی که در انتخابات دوم خرداد فعال شده بودند، دوباره به حلقه قهر سیاسی بازگردند و مشارکت مردم به 67.77 درصد کاهش یابد؛ اما آرای سید محمد خاتمی با 8 درصد افزایش به 77 درصد رسید. مقایسه این واکنش رایدهندگان با دوره سوم و چهارم ریاست جمهوری (کاهش 20 درصدی سطح مشارکت و همزمان کاهش 10 درصدی اقبال به سیدعلی خامنهای) میتواند تاییدی بر این استدلال باشد. هرچند ممکن است گفته شود که نمیتوان با قاطعیت رای به اصلاحات را از رای به رهبری تفکیک کرد؛ اما باید در نظر داشت که سخن از رهبری است که واجب الاطاعه خوانده میشود و ولایت مطلقه دارد. روی گرداندن از رای او اگر هم به معنای ضدیت با او نباشد نشان میدهد که او به عکس سلفش که در مقام رهبری بر ذهن جامعه مسلط بود، خالی از اتوریته رهبریای است که مدعی آن است.ه
در ادامه اگر چه همه فرایندهای انتخاباتی در ایران مشکوک بوده است؛ اما از بررسی انتخابات نهم و دهم به دلیل ادعاهای بزرگ تقلب که قضاوت و بررسی آماری را از حجیت و استناد تهی میکند، پرهیز کردهام.ه
پرسه در متنهای پیرامونی
اما تنها انتخابات خبرگان رهبری و ریاست جمهوری پیرامتنهایی نیستند که میتوان از آنها برای بررسی متن مقبولیت آیتالله خامنهای استفاده کرد. تنها اشارهای گذرا به انتخابات مجلس هفتم کافی است تا باز اثبات کند واکنشهای جمعیت واجد شرایط رای دادن به کنشهای رهبری دقیقا نشانه تزلزل جایگاه او و ترکهای قدیمی بر پایههایی صندلی قدرتی است که او با اقتدار وهمگونهای بر آن تکیه زده است. ورود شورای نگهبان با تایید و چراغ سبز آیتالله خامنهای در رد صلاحیت نامزدان انتخابات مجلس هفتم و اعمال نظارت استصوابی و رد نامزدانی که در دوران نمایندگیشان به آیتالله خامنهای نامههای انتقادی نوشته بودند و پیش فرضی که مردم از مجلس ششم و تقابل مستقیم بدنه اصلاحطلب و رد صلاحیت شده آن، با آیتالله خامنهای در جریان تحصن نمایندگان مجلس داشتند، باعث شد تا مردم برای تظاهر خاموش مخالفت خود با آیتالله خامنهای از شرکت در انتخابات مجلس هفتم سر باز زنند. (4) به این ترتیب انتخابات مجلس هفتم با کمترین سطح مشارکت سیاسی مردم (51.21 درصد) نسبت به تمام دورههای تشکیل مجلس شورای اسلامی برگزار شد.ه
نگاهی به روند انتخابات مجلس شورای اسلامی، انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا، همهپرسی بازنگری قانون اساسی با مشارکت 54.51 درصد شرکتکنندگان در دومین ماه رهبری آیتالله خامنهای، پیرامتنهایی مثل نماز جمعه و … نیز ما را به همین نتیجه رهنمون میکند؛ اما بررسی همه آنها در این مجال نمیگنجد. با این همه همین بررسی کوتاه نشان میدهد که آیتالله خامنهای در طول تصدی مقام رهبری هرگز حتی در اوج قدرت سیاسیاش نیمی از جمعیت واجد شرایط رای دادن را نیز همراه خود نداشته است و در اغلب مواقع تنها یک چهارم جامعه صاحب رای، تحت رهبری او قرار داشتهاند.ه
بیشک بررسی پیرامتنها به منزله عبور از آستانه برای ورود به متن اصلی است. اما درهای این متن (متن مقبولیت رهبر جمهوری اسلامی) همچنان بسته است. ما بر این در مشت میکوبیم اما صدایی از درون بر نمیخیزد، این متن خود را وانمینهد تا باز جوییاش. ما تنها میتوانیم در متنهای پیرامونی آن پرسه بزنیم و دلایل بستگی آن را دریابیم.ه
هشتم تیر ۱۳۸۹
پانوشتها:
1- ماجرای انتخاب آیتالله خامنه ای به رهبری در مجلس خبرگان و گوشهای از حواشی آن را در منابع زیر بخوانید: + و +
2- بحث سلامت انتخابات در جمهوری اسلامی همواره مطرح بوده است؛ اما در بحث حاضر چارهای جز تکیه بر آمارهای منتشر شده از منابع رسمی جمهوری اسلامی نیست، چه اگر ارائهء این آمارها غرضآلود نیز باشد در جهت جلوگیری از تفسیر ما پرداخته شده است. با این حال و با استناد به همین آمارها میتوان تفسیری را که هدف این متن است ارائه داد. تمامی آمارها به جز آمار نتایج انتخابات خبرگان رهبری از پایگاه مرکز امور زنان و خانواده ریاست جمهوری استخراج شده است.
3- این لینک
4- پیرامون چالش جمهوری اسلامی در برگزاری انتخابات مجلس هفتم رجوع کنید به این لینک.
http://tehranreview.net/articles/3631
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|