بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

دوشنبه 14 تير  1389 ـ  5 جولای 2010

 

گروه های چپ گرای آمریکا و مخالفت با تغییر رژیم ایران

حسن داعی

فرید ذکریا، مفسر و برنامه ساز معروف تلویزیون CNN در تفسیر جنجالی  روزهای گذشتهء خود امید به تغییر رژیم ایران را فانتزی و خواب و خیال دانست و طرفداران این سیاست را جنگ طلب معرفی کرد. ذکریا، که ظاهراً از روشنفکران مترقی آمریکاست و تفسیر هایش مورد توجه بسیار زیادی قرار می گیرد، مدعی شد که رژیم ایران از طرفداران زیادی در جامعه برخوردار است و علی خامنه ای محبوب ترین سیاستمدار در بین مردم ایران است. وی همچنین مدعی گردید که بر طبق نظرسنجی های بیطرفی که قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته در ایران انجام گرفت احمدی نژاد دارای آرای بیشتری نسبت به موسوی بوده است. قابل ذکر است که در ماه های اول شروع جنبش، ذکریا یکی از طرفداران جدی آن بود و اکثریت مردم ایران را مخالفان سرسخت رژیم معرفی می کرد.

به دنبال پخش این برنامه، ذکریا مطالب خود را بصورت مقاله ای در نشریهء واشنگتن پست منتشر نمود و این بار، با استناد به اظهارات اکبر گنجی، به انتقاد از سیاست های دخالت آمیز آمریکا برای تغییر رژیم ایران پرداخت. وی همچنین گفت که عضو کمیته ای بوده است که تصمیم گرفت یک جایزه نیم میلیون دلاری به اکبر گنجی پرداخت نماید. خود گنجی نیز هنگام دریافت جایزه، بیشترین بخش از سخنرانی خود را به انتقاد از سیاست خارجی آمریکا اختصاص داد و در مصاحبه ای که به مناسبت این جایزه انجام داد به خبرنگار رادیو فردا گفت: "به سود ما نيست امروز رژيم جمهوری اسلامی سرنگون شود"

از چند ماه پیش به این طرف، که برخی از کارشناسان سیاسی به اوباما پیشنهاد کردند که بجای امید بستن بیهوده به معامله با ایران، باید از جنبش مردمی حمایت کرد تا زمینه های تغییر رژیم فراهم شود، عده زیادی به میان آمدند و با انتقاد از استراتژی حمایت از تغییر رژیم، در نقش وکیل مدافع ملایان ظاهر گشته اند. اگرچه بخش عمدهء این افراد در طیف لابی ايست های حرفه ای وابسته به کمپانی های نفتی قرار دارند، اما بخش دیگر آنان کسانی هستند که خود را مترقی و چپ معرفی می کنند.

به عنوان مثال، Stephan Walt، نویسندهء کتاب معروف "لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا" در مقاله ای که نوشت به شدت از سیاست فشار بر جمهوری اسلامی انتقاد کرد و پیشنهاد نمود که آمریکا در جستجوی یک معاملهء برزگ با رژیم حاکم بر کشورمان باشد. بهمین ترتیب Juan Cole، از نویسندگان بظاهر چپ آمریکا که عضو هیئت مشاوران سازمان نایاک نیز می باشد، در مقالهء خود به اوباما پیشنهاد کرد که باید به ایران تضمین های امنیتی داده شود و برای دستیابی به یک معاملهء بزرگ تلاش لازم بعمل آید. William Beeman، که وی نیز از مفسران چپ آمریکاست، در مقالهء هفتهء گذشتهء خود ایدهء تغییر رژیم در ایران را یک فانتزی تمام ناشدنی دانست. ازاین نمونه موضع گیری ها می توان به وفور در نشریات چپ آمریکا پیدا نمود.

من، در سه گزارش قبلی در مورد لابی طرفدار مماشات، بحث کرده ام و به همین جهت در این مقاله فقط به مواضع گروه های "چپ" می پردازیم. گزارشات قبلی را به این آدرس مطالعه فرمائید (گزارش اول – گزارش دوم – گزارش سوم). هدف از گزارش کنونی پاسخ به این سوال است که چرا حمله به سیاست تغییر رژیم در چند ماههء اخیر این میزان گسترش یافته و دلیل مخالفت گروه های چپ و ظاهراً مترقی در آمریکا با این سیاست در کجا قرار دارد؟

قصد من ارائهء کیفرخواستی علیه سازمان های چپ و مترقی نیست. البته جای تأسف و شرمساری است که این گروه ها، که باید بطور طبیعی مدافعان حق و حقوق مردم ایران باشند، بخاطر تحلیل غلط و تحت دافعهء سیاست های نادرست جرج بوش، از آن طرف بام افتاده اند و آرام آرام به وکیلان و سخنگویان جمهوری اسلامی تبدیل شده اند. من در سه گزارش مفصل، روابط گروه های ضد جنگ و چپ آمریکا با حکومت ایران را مورد بررسی قرار داده ام که خوانندگان می توانند به این آدرس آنها را مطالعه فرمایند (گزارش اول – گزارش دوم – گزارش سوم).

 

نقطهء عطف: شکست مذاکرات ژنو

شروع جنبش مردمی در ایران بسیاری از کارشناسان آمریکائی، و همچنین سیاستمداران این کشور، را غافلگیر کرد زیرا دستگاه دیپلماسی آنان روی مذاکره و معامله با خامنه ای و احمدی نژاد کوک شده بود. در آن زمان، تعادل سیاسی در واشنگتن کاملاً به نفع سیاست مماشات بود. لابی معروف CNAPI که در بر گیرندهء نزدیک به 30 گروه مختلف، منجمله سازمان های چپ آمریکائی، است به عنوان اصلی ترین حامی سیاست مماشات، به جایگاه برتر در واشنگتن دست یافته بود. این لابی طی چند سال آخر ریاست جمهوری بوش، توانسته بود تأثیری جدی بر سیاست آمریکا در رابطه با جمهوری اسلامی بگذارد و جلوی تحریم های جدی و فشار سیاسی بیشتر به حاکمان تهران را بگیرد. بی دلیل نبود که هماهنگ کنندهء فعالیت های این ائتلاف، سرمست از پیروزی اوباما و با اطمینان از اینکه دوران فشار و تهدید علیه جمهوری اسلامی پایان یافته، در جلسهء ماه دسامبر این ائتلاف اظهار داشت که لابی CNAPI به مرکز ثقل مسائل ایران در کنگره تبدیل گشته است. من، در گزارشات قبلی، لابی این گروه را مورد بررسی قرار داده ام و با مراجعه به این آدرس می توانید صورتجلسهء نشست های ماهانهء این لابی را که از طریق دادگاه بدست آورده ام مشاهده فرمائید.

با شروع جنبش در سال گذشته، «لابی مماشات» به تلاش خود در جهت توافق بین ایران و آمریکا بر سر مسئلهء هسته ای ادامه داد. اوباما نیز این گزینه را برگزید و در آن شکست خورد. نافرجامی تلاش های اوباما، پایان دورانی بود که طی آن هم جرج بوش و هم اوباما برای معاملهء هسته ای با جمهوری اسلامی به هر تلاشی دست زدند و در پاسخ بجز شرمساری نصیبی نیافتند. بن بست در مذاکرات هسته ای راه را برای تصویب تحریم های بی سابقه در شورای امنیت و پس از آن در شورای اروپا و سرانجام در کنگره آمریکا هموار نمود. Ray Takeyh، کارشناس با نفوذ طرفدار مماشات، در مقالهء اخیر خود، ضمن ابراز ناراحتی، نتیجه گرفت که دورهء آشتی جوئی آمریکا با جمهوری اسلامی پایان یافته و دورهء تقابل شروع شده است.

این تغییر دوران، شکستی بزرگ برای لابی مماشات و گروه های چپگرایی بود که در چند سال گذشته کارزار وسیعی بنفع همزیستی و تعامل با حکومت ایران براه انداخته بودند.

 

تظاهرات عاشورا، پایان انقلاب مخملی

اما اهمیت این تحول، یعنی روی آوردن غرب به تحریم های کمرشکن، هنگامی بارزتر می شود که به تحول مهمی که در داخل کشور اتفاق افتاد، یعنی رادیکال تر شدن جنبش و کمرنگ شدن نقش موسوی و کروبی، نگاه کنیم. نقطهء عطف این تحول تظاهرات عاشورا بود. این تظاهرات در حالی برگزار می شد که شش ماه از شروع جنبش گذشته و سرکوب، شکنجه و زندان به اوج خود رسیده بود. با این حال مردم، با ابتکار خویش، در ابعادی گسترده به خیابان آمدند و عملاً نشان دادند که دو کاندیدای ریاست جمهوری از جنبش فرسنگ ها عقب هستند. اما آنچه عاشورا را متفاوت می کرد یکی شعارهای ساختار شکن در گسترده ترین شکل آن بود و دیگری مقاومت مردم و درگیری آنان با بسیجیان و اوباش رژیم. همین دو خصیصه نشان داد که جنبش رایکال تر شده، از موسوی و کروبی عبور کرده، و به آشکارترین شکل کلیت رژیم را مورد هدف قرار داده است. در عوض، به همان میزان که جنبش رادیکال تر شد، موسوی و کروبی محافظه کار تر شده و وفاداری خود به نظام را با صدای بلندتر اعلام کردند. سپس در تظاهرات 22 بهمن از موضعی کاملاً شکست خورده ظاهر شدند و در پایان نیز از مراسم سالگرد جنبش اعلام انصراف نمودند.

حال اگر این دو تحول، یعنی ساختار شکن شدن جنبش در داخل و شکست سیاست مماشات در خارج، را با هم مورد توجه قرار دهیم، آنچه بیش از هرچیز آشکار و نمایان می شود، قویتر شدن چشم انداز سقوط رژیم است. زیرا همانطور که بسیاری از کارشناسان سیاسی معتقدند، فشار روزافزون به رژیم ایران، بجای آنکه حاکمان تهران را وادار به عقب نشینی و مصالحه بر سر برنامهء هسته ای نماید، راه سقوط و سرنگونی آنان را هموارتر می کند؛ زیرا با ضعیف تر شدن رژیم و بدتر شدن وضعیت اقتصادی، احتمال سربرآوردن جنبش در اشکال رادیکال تر بسیار محتمل است و در آن صورت موسوی و دوستانش نیز قادر به کنترل ناآرامی ها نخواهند بود.

بلافاصله پس از تظاهرات عاشورا، برخی از کارشناسان مهم سیاسی آمریکا که تا آنزمان هنوز به کنار آمدن با حکومت امید داشتند، با یک تغییر لحن بی سابقه، از سیاست تغییر رژیم در ایران حمایت کردند. یکی از مهمترین این کارشناسان ریچارد هاس (Richard Haas)، رئیس با نفوذ "شورای روابط خارجی" آمریکا (Council on Foreign Relations)، بود که در مقالهء بسیار مهمی که در مجله نیوزویک به چاپ رساند، از اوباما خواست تا از سیاست "تغییر رژیم در ایران" حمایت کند. "هاس"، که تا قبل از آن یکی از جدی ترین مبتکران و آرشیتکت های سیاست تعامل و مذاکره با رژیم ایران بود، ضمن آنکه به اشتباه خود در مورد خوش بینی بیهوده به جمهوری اسلامی و اصرار بی جهت بر سیاست مذاکره اعتراف نمود، خواهان حمایت صریح و مستقیم اوباما از "اپوزیسیون" گردید. وی از جهان آزاد خواست تا این فرصت تاریخی برای رها شدن از شر این حکومت را از دست ندهد.

بهمان ترتیب که تحولات داخلی و خارجی رژیم ایدهء تغییر رژیم را تقویت می کرد، بهمان اندازه نیز نگرانی و ترس از سقوط رژیم اردوگاه اصلاح طلبان داخلی و متحدان آمریکائی آنان را فرا گرفت و از این رو، چه در خارج و چه در داخل کشور، تلاش مشترکی برای پائين کشیدن فتیلهء جنبش شروع شد. آن بخش از کسانی که خود را سردمدار جنبش سبز یا اتاق فکری سبز در خارج معرفی می کنند، شروع به مخالفت با ساختار شکنی و تغییر رژیم کردند و متحدان آمریکائی آنان، بخصوص گروه های چپ، شروع به مخالفت با ایدهء تغییر رژیم و حملات تند به ریچارد هاس نموده و بطور متعصبانه ای به دفاع از تمامیت رژیم ایران پرداختند.

 

همه چیز از نگاه مخالفت با آمریکا و اسرائیل

گروه های کوچک و بزرگ وابسته به چپ در آمریکا، طی هفت سال گذشته، یعنی از شروع حمله آمریکا به عراق تا کنون، دچار یک تحول بنیادین شده و از گروه های پراکنده ای که گهگاه ابراز وجودی می کردند، تبدیل به یک نیروی موثر در صحنهء سیاست آمریکا شدند. این رشد بی سابقه قبل از هر چیز ناشی از سیاست های ویرانگر جرج بوش در خاورمیانه است. پس از جنگ بیهوده و غیر قابل توجیه آمریکا با عراق، جنبش ضد جنگ در آمریکا ابعادی گسترده یافت و خون تازه ای به گروه های چپ آمریکائی تزریق کرد. این گروه ها همکاری با یکدیگر را شروع کردند و از سال 2005 ببعد وارد اتحاد با چند گرایش سیاسی مهم دیگر در آمریکا شدند. ائتلاف با سازمان ها و شخصیت های بانفوذ واشنگتن باعث شد که گروه های چپ به یک نیروی سیاسی صاحب نفوذ تبدیل شوند.

اولین متحد گروه های چپ، بخش هائی از دستگاه سیاسی آمریکا هستند که مخالف حمایت بیدریغ از اسرائیل بوده و همواره تلاش می کنند تا جایگاه اسرائیل در سیاست خاورمیانه ای ایالات متحده را کاهش دهند. بخشی از جناح چپ حزب دموکرات، و افراد با نفوذی مثل جرج سوروس، از طرفداران این استراتژی می باشند. دومین متحد گروه های چپ، لابی بسیار مهم کمپانی های نفتی آمریکاست که همواره ترجیح می دهد که منافع تجاری اش در منطقه و بده و بستان هایش با ایران و دیگر کشورهای منطقه، قربانی ملاحظات استراتژیک مربوط به امنیت اسرائیل نگردد. بنابراین خواهان کاهش نفوذ لابی اسرائیل در آمریکاست.

از این رو، از سال 2005 ببعد، این سه نیرو، یعنی جناح های سیاسی مخالف نفوذ اسرائیل، لابی تجاری- نفتی و گروه های چپ آمریکائی، گرد هم آمدند و، برای مقابله با AIPAC (لابی اسرائیل) و سیاست های جرج بوش در خاورمیانه، کارزار سیاسی بی سابقه ای را شروع کردند. این ائتلاف از سه سال پیش تاکنون تحت نام CNAPI فعالیت می کند و با انتخاب اوباما بعنوان رئیس جمهور، یک متحد قوی در کاخ سفید نیز پیدا کرده است. گروه های چپ آمریکائی، که با حمایت مالی جرج سوروس و کمپانی های نفتی، از حاشیه به وسط میدان آمدند، کم کم خودشان را مرکز ثقل سیاست های خاورمیانه ای آمریکا تلقی می کنند.

از نظر گروه های چپ، صحنهء سیاسی واشنگتن، تا آنجا که به مسائل ایران مربوط می شود، شامل دو اردوگاه است: در یک طرف لابی اسرائیل و متحدان آمریکائی آن، یعنی نئوکان های جنگ طلب، قرار دارند و، در طرف دیگر، آمریکائیان پیشرو و متحدان آن، یعنی همان لابی CNAPI. گروه های اخير معتقدند که اگر کاخ سفید دست از تعامل با رژیم ایران بردارد و بطرف سیاست تغییر رژیم برود، وزنه و جایگاه لابی اسرائیل و جنگ طلبان بالا می رود و آنان دست بالا را خواهند گرفت. به عبارت دیگر، هرآنچه که گروه های چپ و متحدان آن در هفت سال گذشته تحت عنوان لزوم گفتگو و تعامل با ایران ساخته و پرداخته بودند و کل سرمایهء سیاسی آنان به حساب می آمد، از میان خواهد رفت.

بهترین و روشن ترین تفسیر از این وضعیت را گری سیک، سیاستمدار کارکشته و طرفدار پر و پا قرص کنار آمدن با رژیم ایران، بیان داشته است که بلافاصله پس از شروع جنبش با تاسف و نگرانی اظهار داشت:

"ظاهرا هیچ چیز از معاملهء دولت اوباما با یک حکومت نا مشروع و دیکتاتور جلوگیری نمی کند. اما این انتخابات و وقایع پس از آن هدیه ای بود باور نکردنی به تمام آن کسانی در واشنگتن که کل مذاکره با ایران (سیاست مماشات) را مورد سوال قرار می دهند. اشتهای سیری ناپذیر حاکمان ایران برای قدرت باعث گردید تا بهترین هدیه را تقدیم سخت ترین دشمنان خود کنند."

باید اضافه کرد که گروه های چپ آمریکائی، با بهره گیری از دو سرمایهء سیاسی، توانستند از چند گروه حاشیه ای به یک نیروی سیاسی موثر تبدیل شوند. سرمایهء اول آنان جرج بوش و سیاست های غلط وی بود. رویگردانی افکار عمومی از جرج بوش باعث رونق سیاسی گروه های چپ شد. سرمایهء دوم آنان، تبلیغ روی یک دروغ و یک فریب بزرگ، یعنی امکان آشتی و همزیستی صلح آمیز با حکومت ایران، بود. بنظر میرسد که از این دو سرمایه چیزی بجای نمانده و تنها خستگی و شرمساری یک لابی هفت ساله بنفع جناح های مختلف جمهوری اسلامی بر تن آنان خواهد ماند.

مواضع نادرست گروه های چپ قبل از هرچیز زائیدهء تحلیل غلط آنان از صحنه نبردی است که در ذهن خود ترسیم کرده اند و، مطابق آن، هرکس که طرفدار تغییر رژیم ایران است حتما نئوکان، نوکر اسرائیل و جنگ طلب می باشد. با همین تحلیل غلط بود که گروه های صلح طلب آمریکائی به مدافعان احمدی نژاد تبدیل شدند و با همین تحلیل غلط نیز اکنون، درکنار لابی ايست های حرفه ای، به مخالفت با تغییر رژیم برخاسته اند.

بدون تردید، جامعهء بین المللی و آمریکا آرام آرام از سیاست مماشات دور می شوند و سرانجام راهی بجز حمایت کامل از جنبش مردمی برای تغییر رژیم نخواهند داشت. باید امیدوار بود که گروه های چپ، با تجربه اندوزی از هفت سال گذشته، بتوانند این بار در صف مقدم حمایت از مردم ایران باشند.

http://www.rozanehmagazine.com/Rozanehweb/hassandai.htm

 

 https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com