|
جمعه 11 تير 1389 ـ 2 جولای 2010 |
آیا ما محکوم هستیم که آزاد باشـیم؟
آرام حسامی
هر انسانی که با مکانیسم قدرت خودکامه دست و پنجه نرم کرده باشد و فشار چکمهء قدرت را روی گلویش بطور ملموسی حس کرده باشد، مفهومی از درست و نادرست، از ظلم وعدالت، از جبر و اختیار هم خواهد داشت. چنین برخوردی، شناختی از این مفاهیم را در انسان بوجود میآورد. موقعیت ویژهء اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حتی بی سوادی یک فرد، مانعی برای درک این مفاهیم نیست. چیزی دراین تجربهء شخصی هست که این درک را فرا ملیتی و فرا نژادی میسازد.
در ماه می۱۹۴۰ هیتلر به فرانسه حمله میکند. یک ماه بعد سربازان آلمانی وارد پاریس می شوند. یک هفته بعد از آن، با به زانو درآمدن ارتش فرانسه، نخست وزیر فرانسه، هم به آتش بس و هم به معاهده ای یک جانبه تن در می دهد. فرانسه به دستور هیتلر به دو قسمت تجزیه می شود. آلمان به مدّت ۵۰ ماه، تا اوت ۱۹۴۴، تنها قدرت حاکم در فرانسه باقی می ماند. در این مدت تخریب، ویرانی، زندان، خفقان، شکنجه، تحقیر و مرگ خشونت آمیز، جزئی از زندگی روزمرهء فرانسوی ها می گردد. جوّی مملو از ناامیدی، با هوائی کاملا ً مسموم تمام فرانسه را در بر می گیرد. فرانسوی ها با روحیه ای مغلوب و آمیخته به یأس، افسرده و مضطرب، دغدغهء سرنوشت نامعلوم خود و میهن شان را دارند. در سال ۱۹۴۳، در چنین جو تهوع آوری، ژان پر سارتر می نویسد: "ما محکومیم که آزاد باشیم".
آیا سارتر به تناقضی که در این جمله وجود دارد، واقف نبود؟ مگر خودش شخصاً جنگ را تجربه نکرده بود؟ مگر او خود زیر سلطهء قدرت خودکامهء نازی زندگی نکرده بود؟ مگر خودش به جنگ نازیها نرفته بود؟ مگر زندان نیفتاده بود؟ مگر با چشم خود استبداد و ظلم نازیها را نسبت به ملت اش ندیده بود؟ مگر او اضطراب، افسردگی، یأس و بیهودگی را در هموطنانش به طور ملموسی حس نکرده بود؟ پس دلیل این مدعا چیست؟ چرا به اين باور رسيده بود که ما محکومیم که آزاد باشیم؟
بطوراجمالی، جواب سارتر به این پرسشها از ین قرار است: محکومیت ما در واقع زاییدهء دو پدیده اجباری است:
۱. هستی و وجود ما در این جهان
۲. انسان بودن ما در این عالم هستی
هیچ کدام از این دو اتفاق به اختیار خودمان نبوده و هیچ کس در این دو مورد هرگز نظر ما را نپرسیده است. مشورتی با ما نشده است. ما در این دو مورد تصمیمی نگرفته ایم. اما این «محکومیت ما به انسان بودن» الزاماً به معنای «محکومیت ما به آزاد بودن» نیست. مگر اینکه سارتر ادعا کند که معنای انسان بودن، آزاد بودن است. و این دقیقاً همان ادعای بحث انگیز سارتر میباشد.
طبق فلسفهء سارتر، انسان، برخلاف یک میز، یک صندلی، یک سیب، دارای ضمیری آگاه و ذهنی فعال است. این ذهن فعال، امکان شناخت را برای ما میسر می سازد. در طی این خودشناسی و محیط شناسی، انسان به این نکته نیز پی می برد که، برخلاف اشیاء، از قدرت اختیار و انتخاب برخوردار است. به این معنا که، بر خلاف میز و صندلی که ماهیتشان از قبل مشخص وتعیین شده می باشد، انسان هر لحظه، با اعمال اراده و انجام تصمیماتی که می گیرد، ماهیت خود را تعیین می کند. ویژگی خاص انسان این است که او هستی خودش را خود می سازد و مشخص می نماید. ما تصمیم می گیریم که معلم باشیم، مادری کنیم، خیاطی بیاموزیم، موسیقی بنوازیم، نقاشی کنیم، راست بگوئیم یا دروغ. هرکدام از ما ، در واقع، فرآوردهء اینگونه تصمیماتی هستیم که تا به امروز گرفته ایم. با تحقق بخشیدن به این تصمیمات، وجود، هستی، ماهیت و جوهر خود را نیز، هر آن، تعیین می کنیم. به همین منوال، با انجام هر خواستهء جدید، خود را دوباره و ديگرباره، از نو، می سازیم. بله، جسم ما ممکن است در دانشگاه، در خانه، درخیابان، در بیمارستان و یا درزندان باشد؛ اما این ضمیر آگاه و ذهن فعال ما است که تصمیم می گیرد که چه معنایی به اینگونه بودن ها بدهد. از نظر سارتر، انسان بودن و مختار و آزاد بودن، همانا، یکی است.
جواب سارتر به اشغالگری، تهدید، تحقیر، خفقان، شکنجه و به مرگ وحشیانه در دست رژیم خودکامه، ین است که: ما محکومیم آزاد باشیم و خود را دوباره و ديگرباره، با هر تصمیم جدید، از نو بسازیم. حتی در زمان جنگ، حتی در سلول انفرادی، و حتی زیر شکنجه، فردآزاد است که راست بگوید و به همقطاران خود خیانت کند و یا دروغ بگوید و از وجودشان اظهار بی اطلاعی کند.
با انتخاب هر یک از این گزینه هاست که یک شخص ، وجود خویش را به عنوان یک وطن پرست و یا یک خائن تعریف و تعیین می نماید. در هر صورت تصمیم با ماست، اختیار از آن ماست. انسان بودن یعنی محکوم بودن به تصمیم گرفتن.
یک فرانسوی میتوانست، دولت "ویشی" را به رسمیت بشناسد و یا میتوانست از دوگل و دولت فرانسهء آزاد در لندن حمایت کند. میتوانست آتش بس تحمیلی را به رسمیت بشناسد و یا، کماکان، به مبارزهء مسلحانه ادامه دهد. میتوانست با دولت اشغالگر نازی همکاری کند و یا به نهضت مقاومت ملی بپیوندد. میتوانست فرار را بر قرار ترجیح دهد. میتوانست در تبعید مبارزه کند و یا در وطن خیانت، یا می توانست، چه درغربت و چه در وطن، سکوت اختیار کند!
به هرحال، تصمیم و اختیار از آن فرد است. این ما هستیم که سرنوشت خود را با تصمیمها و اعمال مان رقم میزنیم. اما از این تصمیم گیری، ما را گریزی نیست. ما محکومیم که آزاد باشیم. در واقع قهرمان اول کتاب ِهشتصد صفحه ای هستی و نیستی سارتر، آزادی است.
یک سال پیش، مردم ایران تصمیم گرفتند که با رأی خود، سرنوشت خود و میهنشان را، به گونه ای دیگر رقم زنند. در پی اعلام نتیجهء انتخابات تا امروز، مردم آزاد منش ایران با پا فشاری و استقامت خود برای مطالبهء حقوق شان، حکومت را بر سر یک دو راهی قرار داده اند: یا تسلیم و احترام به تصمیمات و اراده جمعی و ارزشهای دمکراتیک و یا پرداخت هزینهء اعتراضات و مبارزات مردمی. واکنش مکانیزم قدرت به این ارادهء گروهی، و تصمیمات اجتماعی در طیّ این مدت، تحقیر، خفقان، زندان، شکنجه، تجاوز و گلوله بوده است. در واقع، این تصمیمات و عملکرد جنبش آزادی خواهانهء مردم، افشا کنندهء تمام تضادها و تناقضهای جمهوری اسلامی، از بدو تاسیس آن، بوده است. این، در واقع، درایت و استقامت این جنبش بوده است که رژیم جمهوری اسلامی را مجبور به انتخاب روش و منشی کرده است که ماهیت خود را به عام و خاص نشان دهد: یعنی یک رژیم خودکامۀ مطلق. باز این ذکاوت و کاردانی این جنبش بوده است که حکومت را مجبور به اخذ تصمیماتی کرده است که ماهیت فاشیستی خود را از ۲۲ بهمن به طور ملموسی به نمایش بگذارد.
اما، در طی یک ساله گذاشته، این تصمیم حکومتی تنها تصمیم سرنوشت ساز نبوده است:
دو کاندیدائی که هم خودشان و هم همسرانشان، با هزینهء بسیارسنگین، تا به امروز پای حقوق مردم، قانونمندی وعدالت ایستاده اند نیز، تصمیم خود را گرفته اند.
آن مرجع تقلیدی که مردم را به مال و جاه نمی فروشد و جنایات رژیم را مورد انتقاد قرار می دهد، نيز امروز تصمیم خود را گرفته است.
آن روشنفکر مذهبی که دیگر حاضر نیست توجیه کنندهء پندار، گفتار و کردار این رژیم باشد، او نیز تصمیم خود را امروز گرفته است.
آن استادی که با وجود حضور جاسوسان رژیم در کلاس هایش به انتقاد و شماتت بالاترین مرجع شرعی و حکومتی ادامه می دهد و آیندهء خود و خانواده اش را در آستانهء باز نشستگی به خطر می اندازد، او نیز تصمیم خود را گرفته است.
آن وکیلی که برای دفاع از حقوق زندانیان سیاسی و عقیدتی تا پای جان ایستاده است، تصمیم خود را گرفته است.
آن پزشکی که با افشا کردن تجاوزها و جنایتهای رژیم در زندان، به استقبال مرگ می رود، او نیز تصمیم خود را گرفته است.
آن خبرنگاری که خود را به آب و آتش می زند تا روایت آزادی خواهی مردم را بازگو کند، او نیز تصمیم خود را گرفته است.
نویسندهای که به نان شب محتاج است ولی قلم خود را به رژیم ننگين نمی فروشد، او نیز تصمیم خود را گرفته است.
شاعری که صدای آزادی را به نظم میکشد و آمادهء تحمل هزینهء سنگین این عمل است، او نیز تصمیم خود را گرفته است.
هنرمندی که صدایش را در خدمت حکومت ظالم نمی پذیرد و از پخش آوازهایش از صدا و سیما جلوگیری میکند، او نیز تصمیم خود را گرفته است.
مادر و پدری که تقاضا می کنند که مرگ فرزندشان را در راه آزادی به آنها تبریک بگویند، نه تسلیت، تصمیم خود را گرفته اند.
نوجوانی که در اوج خفقان با دکلمهء شعرش از صدای آزادی خواهی نـداها و سـهرابها، حمـاسه میآفریند، او نیز تصمیم خود را گرفته است.
پیرزنی که خانهاش را آب و جارو میکند و در خانهاش را چهار طاق باز می گذارد و به همسایه هایش میگوید که آنان نیز چنین کنند، چون امروز روز راهپیمایی است، او نیز تصمیم خود را گرفته است.
زنانی که دراین شرایط، هنوز، برای جمع آوری یک میلیون امضا حاضر به پرداخت هر گونه هزینهء مالی و جانی هستند، آنها نیز تصمیم خود را گرفته اند.
تمام اقلیت های قومی و دگر اندیشان، که تا پای مرگ تسلیم زور واستبداد نشده اند، آنها نیز تصمیم خود را گرفته اند.
همچنين، نابغه ترین و با ذوق ترین افراد جامعۀ ما، دانشجویان مملکت، سرمایه های واقعی ملت ما، آنانکه کماکان در صدر این جنبش آزادی خواهانه ایستاده اند و می دانند که سینه های شان هر روز آماج گلوله های رژیم است، آنان نیز تصمیم خود را گرفته اند.
در واقع تمام افرادی که مورد ضرب و شتم، حبس و شکنجه، تحقیرو تجاوز قرار گرفته اند، آنها نیز تصمیم خود را گرفته اند .
و آنان که با خون خود ،این نهال آزادی را پرورش داده اند، آنها نیز تصمیم خود را گرفته بودند.
این شما آزادی خواهان ایران هستید که با تصمیمات خردمندانۀ خود:
* عـمل گرایی را جایگزین آرمـانگرایی نموده اید؛
* عقـلانیت را بجای احساسات برگزیده اید؛
* حقـانیت را بجای مشـروعیت، مبنای حکومت، قرارداده اید؛
* ادبیات سیاسی ایران را، از گفتار شرعی و فقهی، به گفتمانی مدنی و حـقوقی تبدیل کرده اید؛
* مناظره ای عمومی و گفتگویی همگانی را، درمورد مسائل بنیادی مملکت، ترویج داده اید؛
امروز، حماسهء آزادی خواهی مردم ایران، در سراسرجهان، پیچیده است. این است دست آوردهای یک ساله گذاشته. این است اراده و تصمیم افراد آزاد منش ایران. تصمیم گرفته ایم که آزاد باشیم و در آزادی زندگی کنیم. سر نوشت خود را با این تصمیمات رقم بزنیم. این است جنبـش آزادی خواه سـبز، این است تلاش انسانها برای ایرانی آزاد.
حقا که:
بیرون ز شما نیست؛ شـمایید شمــایید
اسمــید و حروفــید و کلامــید و کتابـــید
جـــبریل امینـــید و رسـولان سماعــــید
با وجود چنین عزم راسخی، و هوشـمندی و ذکـاوتی که از خود نشان داده اید، موفقیت های سال جاری دست کمی از دست آوردهای سال گذشته، نخواهد داشت :
* با تشویق شما، آنان که تا به امروز سکوت اختیار کرده اند، با آزادمنشان همصدا خواهند شد و آوایشان پیکر رژیم را متزلزل خواهد نمود؛
* با کوشش شما، آنان که هنوز، بی تفاوت، به تماشا نشسته اند به حرکت درآمده و به جنبش خواهند پیوست؛
* با تلاش های مداوم شما، دولتمردان جهان، جنبش آزادی خواهانۀ سبز را، بیشتر باور خواهند کرد؛
* با درایت شما، گزینهء همه پرسی برای انتقال بدون خشونت قدرت، محـبوبیت و ارجحـیت خواهد یافت ؛
* با هدایت شما، تودۀ مردم به توانمندی خویش در تعیین سرنوشت خود واقف خواهند شد ؛
* با گفتار، و به ویژه با کردار شما، مردم به این مهم ایمان خواهند آورد که :
- با وجود تمام محدودیت های فرهنگی، و علیرغم تعلقات مذهبی، در همین مقطع زمانی، توانایی تأسیس یک حکومت دمـکراتیک آزاد درایران را دارند .
- یک رژیم فاشیستی ِغیراجنبی ایران را اشغال نموده است. مردم آزادیخواه ایران، روزانه با تحقیر، خفقان، زندان، شکنجه و مرگ خشونت آمیز، دست و پنجه نرم می کنند.
- در جـوی ممـلو از نا امیدی، با هوایی کاملا ً مسـموم، مردم دغدغهء آیندهء خویش و میهن شان را دارند.
- حکومت تصمیم خود را گرفته است اما، زباله دانی تاریخ ممـلو از رژیم هایی است که، با زور و استـبداد، در صدد خاموش کردن مشـعل آزادی خـواهی بـرآمده اند.
نگاهی به روش و منش آزادیخواهان در سال گذشته، حاکی از این است که مردم ایران نیز، تصمیم خود را گرفته اند.
این نسل جدید مصمم است که سـرنوشت خود را به گونه ایی دیگر رقم زنــد.
اراده کرده است که هسـتی خود را در آزادی و در آزاد منشی، دوباره و دوباره، از نـو بسـازد.
این نسل اگرچه وارث گـناه پدری 57 می باشد اما میـراث اش، برای همـیشه ایـــرانی آزاد، خواهد بود.
آری، "مـــا محـــکومـیـم کــه آزاد بـا شیــم".
ژوئن 2010
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|