|
جمعه 4 تير 1389 ـ 25 جون 2010 |
اختلافات سازنده، اشتراکات پاینده!
آرام حسامی
دست آوردهای جنبش سبز، تا به امروز، در تاریخ سی سالۀ پس ازانقلاب بی سابقه بوده است. اما این نهضت مردمی، هنوز، راهی دشوار و موانعی بسیار در پیش دارد. اختلافاتی که مابین گروه های مختلف اپوزيسیون پدیدار گشته از مهمترین عواملی است که مانع گسترش این جنبش می شود. بدون شک، یک جبههء متحد و متفق، قادر به برداشتن گام هایی مؤثرتر در این مسیر دشوار خواهد بود. اما، متأسفانه، تاریخ سیاسی جهان مملو از نمونه های بارزی است که تفرقه، به حکومت دولت ها، به تمدن ملت ها و به حرکت جنبش ها، پایان بخشیده است.
دلیل وجود این اختلافات چیست؟
چگونه میتوان اینگونه اختلافات مخرب را از میان برداشت؟
ارجحیت بررسی این دو پرسش از هرگونه مقولهء دیگری بیشتر است. اول اینکه راز بقا و رمز موفقیت هر جنبشی، در ایجاد یک همبستگی است و بدون بررسی این اختلافات، امکان هیچگونه همکاری و همبستگی وجود ندارد. دوم آنکه، تشکیل هرگونه نظام دموکراتیک، وابسته به عملکرد این گروه ها و نحوهء برخوردشان در تقابل و تعامل با یکدیگر میباشد. بخاطرآزادی هايی که در نظام های دموکراتیک وجود دارد، هم تعداد این گروه ها و هم تنش مابین آنها، به مراتب زیادتر است. از این رو، چگونگی برخورد این گروه ها، اهمیت ویژه ای، برای ثبات و دوام اینگونه حکومت ها پیدا میکند. اما گریزان بودن ما از این اختلافات و وحشت ما از قدرت مخرب این تفرقه ها اغلب مانع از این می شود که پرسش بنیادی دیگری را مطرح کنیم. پاسخی که به این پرسش می دهیم آنقدر اساسی و زیربنايی است که تمام ساختارهای جامعه را در بر میگیرد.
آیا اصولا ً باید خواستار خاتمه دادن به این اختلافات بود یا نه؟
کاملا ً طبیعی است که در یک جامعه، افراد با ایده ها، باورها، و سلیقه های متفاوت، خواسته های متفاوتی خواهند داشت. در این میان کسانی که افکار و عقایدشان، آرمان ها و منافع شان، به هم نزدیکتر است جذب یکدیگر می شوند و به این نتیجه می رسند که دنبال نمودن خواسته هایشان به شکل گروهی احتمال موفقیتشان را زیادتر میسازد. تشکیل و تأسیس گروه های مختلف نتیجهء منطقی این گرایش ها و محاسبات فردی است. اما با تشکیل و توسعه گروه های متفاوت، اختلافات، گسست ها و تنش های مابین آنها نیز، رو به افزایش خواهد گذاشت. همیشه در مقابل لیبرال ها، عده ای محافظه کار هم وجود خواهند داشت؛ در برابر اصولگرایان عده ای رادیکال، همیشه حاضر و آماده ایستاده اند؛ و در تقابل با مشروطه طلبان مشروعه خواهانی هم هستند. گروهای سوسیالیستی هم همیشه در برابر کاپیتالیست ها قدعلم می کنند.
این امر مختص مسائل سیاسی و اقتصادی نیست. در تمام زمینههای اجتماعی و پدیده های انسانی، میتوان اینگونه اختلافات و جداییها را به طورمشخص و محسوسی مشاهده کرد. بعضی از افراد از موسی پیروی می کنند، برخی از عیسی؛ بعضی ها خلافت را قبول ندارند، تعدادی امامت را؛ بعضی ها هفت امامی اند، برخی دوازده امامی؛ تعدادی ولایت را رد می کنند، برخی خدا و پیامبر را هم؛ برخی تئاتر را به سینما ترجیح می دهند و برخی کمدی را به تراژدی؛ عدهای موسیقی سنتی را می ستایند و برخی فقط به موزیک پاپ گوش می کنند. در مقابل تمام عاشقان پرسپولیس و هواداران استقلال، طرفداران تراکتور سازی تبریز، برق شیراز و ذوب آهن اصفهان هم برای خود عالمی دارند. پس وجود گروه های متفاوت هم طبیعی است و هم اجتناب ناپذیر. این اختلاف سلیقه ها و نظرها، به بحث و جدل، به تنش و کشمکش، و به تفرقه و جدایی هم ممکن است منتهی شود. با این وجود آیا باید خواستار از بین رفتن این اختلافات بود یا نه؟ بدون ارزیابی محسنات و معایب این پدیده، نمیتوان به این پرسش پاسخ داد.
آیا وجود گروه های مختلف مضرند یا مفـید؟
اگر این اختلافات، مضر و مخربند، باید در از بین بردن آنها کوشش نمود؛ اما اگر مفید و سازنده هستند، باید به تشویق و توسعهء آنها، پرداخت.
معمولا ً واکنش اولیهء ما نسبت به این گروه ها و اختلافات شان، کاملا ً منفی است. جدایی، کشمکش و دشمنی را معلول این چند گانگی و اختلافات میدانیم. پافشاری گروهها را بر سر خواسته هایشان عاملی مخرب تلقی می کنیم. پس در صدد حل این اختلافات بر می آییم تا جدایی ها را از بین ببریم. حتی خواهان نابودی بعضی از این گروه ها میشویم. خود را قانع میکنیم که اگراین اختلافات نبود، اگرچند دستگی و حب و بغض، اینگونه گریبان گیر ما نبود، آنوقت با اتحاد و یکپارچگی به چه موفقیت هایی نائل می شدیم.
اما این طرز فکر به کلی نقش مفید و سازندهء این چند دستگی ها را نادیده میگیرد. در واقع، همین اختلاف نظرها ست که ذهن خلاق یک جامعه را به تکاپو وا می دارد. این برخورد عقاید گوناگون است که به تبلور حقیقت کمک میکند. همین تضادها و تنوع افکار است که به ارزیابی ارزش ها منجر می شود. همین تنش ها و کشمکش هاست که پیش فرض های یک جامعه را به چالش کشیده و نقاط کور باورهایش را نمایان میسازد. در همین آشفتگی و حیرانی بازارا ختلافات است که دگراندیشی و نوآوری طلوع میکند. در چنین فضایی توانمندی های افراد رو به افزایش می رود. در پرتو این تنوع و تکثرگروه ها، انسان ها قدرتمندتر از همیشه و بیش از پیش، قادر به تعقیب دل خواسته هایشان خواهند بود. با وجود تمام این محسنات، هنوز، ارزشمندترین مزیت تعدد گروه ها، ناگفته مانده است.
والاترین دست آورد این چند گانگی، جلوگیری از استبداد است.
تا زمانی که تنها یک نظر، یک عقیده، یک آرمان و یک گروه وجود داشته باشد، گفتار، نوشتار، صدا و سیما هم بازتاب افکار همان تک گروه خواهد بود. نتیجِِهء طبیعی این یگانگی، انحصار قدرت است: یعنی کنترل تمام ارکان و بنیادهای سیاسی، اقتصادی، حقوقی، فرهنگی و اجتماعی به دست یک گروه. این خود تعریفی جامع از توتالیته و استبداد مطلق میباشد. وجود گروه های متفاوت در عمل، به انحصار قدرت خاتمه می دهد. در واقع، تنـها مکـانیزم دفـاعی یک ملت برای جلوگیری از تأسیس یک قدرت خود کـامهء سـرکش، همین چند گـانگی میباشد. نتیجه آنکه باید به توسعه و تعدد گروه های مختلف پرداخت نه تلاش برای از میان برداشتن شان.
اگر وسیله ای در دست بود که می توانست معایب و محسنات یک پدیده را از هم جدا کند، آنوقت جامعه قادر بود که از تمام مزایای چندگانگی بهره جوید، بدون اینکه از مضرات این اختلافها آسیبی ببیند. اما واقعیت این است که مفیدترین داروها هم، عوارض ناخوشایندی را در بر دارند که به هیچ وجه از آنها قابل تفکیک نیست. بنابراین، موضوعی که باید مطرح باشد این نیست که چگونه میتوان این عوارض را از بین برد، بلکه پرسش آن است که «چگونه میتوان این عوارض را مدیریت کرد؟»
اگر عدم همکاری، بدترین عارضهء این پدیدهء چند گانگی است، به جای اینکه بپرسیم دلیل این اختلافات چیست و چگونه میتوان آنها را از میان برداشت، باید پرسید که «چگونه میتوان مشارکت و همکاری ایجاد کرد؟» مخصوصا ً زمانی که می بینیم وجود این اختلافات برای حیات یک جامعهء آزاد ضروری میباشد.
بزرگترین چالشی که در تحقّق بخشیدن به همکاری و مشارکت وجود دارد، تغییر طرز فکر گروه ها نسبت به اختلافات شان و ترغیب آنها به عوض کردن روش برخوردشان با یکدیگر میباشد.
اگر گروه ها، دیدگاهی منطقی و حساب گرانه اختیار کنند و به محاسبهء ابزاری این همکاری ها بپردازند، آنگاه نتیجه ای کاملا ً متفاوت حاصل خواهد داشت. در این میان، افراد با نفوذ و فعال هرگروه نقشی بسیار کلیدی ایفا می کنند. تعریف و توصیف نکات بنیادی این دیدگاه جدید برای اعضای گروه از وظائف سنگین این اشخاص با نفوذ میباشد:
۱. تشخیص نقاط ضعف و محدودیت های گروه. دربعضی از مواقع، گروه به تنهایی قادر به دستیابی به اهداف خود نیست.
۲. توضیح اینکه اشتراک و همکاری با سایر گروه ها، هم احتمال و هم سرعت دستیابی به اهداف گروه را افزایش می دهد.
۳. تفسیر این مهم که هیچ پیش شرطی برای همکاری لازم نیست حتی حل اختلاف.
۴. تشریح اینکه برای همکاری فقط یک نقطهء مشترک کافی است. لزومی ندارد که گروه در تمام یا اکثر موارد با گروه های دیگر وجه اشتراکی داشته باشد.
۵. توصیف اینکه همکاری در یک مورد به معنای توافق در همهء موارد نیست و هویت گروه را زیر سوال نمی برد.
۶. تأکید بر این نکته که همکاری با سایر گروهها از سر خیرخواهی نیست، بلکه کاملا ً ابزاری و برای دستیابی به اهداف گروه میباشد.
۷. تعریف دقیق تمام منافعی که هر همکاری در بردارد و توجیه آن برای اعضای گروه.
۸. تکرار مکرر منافعی که هر همکاری برای گروه در بر دارد و یادآوری اهداف نهایی گروه بطور مداوم برای اعضا.
۹. توضیح این که چون این مشارکت ها داوطلبانه و موقتی است، گروه باید حداکثر استفاده را از این همکاری به عمل آورد.
۱۰. تشریح اینکه چون زمان هر مشارکت ممکن است به عللی کوتاه باشد، گروه باید همواره در تلاش برای جلب حمایت گروه های جدید و توسعهء همکاری های قدیم باشد.
این دل بستگی به اهداف و آرزوی تحقّق بخشیدن به آنها است که اعضای گروه را به سوی مشارکت و همکاری با سایرین تشویق میکند.این گونه پرورش اعضای گروه برای ترسیم و محاسبهء منافع مشترک، موجب افزایش همکاری های بین گروهی می شود.
اما بازتاب این دیدگاه جدید برای جنبش سـبز و گسترش این نهضت مردمی چیست؟
آیا نقطهء مشترکی مابین گروه های اپوزيسیون وجود دارد که بتواند موجب همکاری و مشارکت آنها شود؟ اگرمخصوصاً دونکته از اصول مذکور را مدّ نظر داشته باشیم، پیدا کردن وجه اشتراک، کار دشواری نیست: نخست اینکه برای همکاری فقط یک نقطۀ مشترک کافی است. دوم آنکه هیچ پیش شرطی برای همکاری وجود ندارد.
آیا گروه اپوزيسیونی هست که با موارد زیرمخالفتی داشته باشد؟!
۱. غیرقابل تحمل بودن وضع کنونی مملکت.
۲. اعلام مخالفت با رفتار مستبدانه حکومت با مردم.
۳. اذعان به عدم مشروعیت و یا حقانیت دولت کنونی .
۴. پذيرش اينکه تأمین امنیت، آزادی، بـرابری و عـدالت برای تـمام مـردم، بدون تغیراتی اساسی امکان پذیر نیست.
۵. هرگونه تغییر باید با تأیید مردم انجام گیرد.
۶. تأیید مردم ، تنها با رأی مستقیم و یا غیرمستقیم آنها صورت میگیرد.
۷. تمام شهروندان داخل و خارج کشور بايد امکان مشارکت در این رأی گیری را داشته باشند.
۸. تعریف "شهـروند" بايد آنقدر جامع باشد که تمام مردم را، علیرغم باورهاشان، شامل گردد.
آیا تعقیب خواسته های هرگروه با همکاری سایر گروه های موافق با این اصول آسانتر می شود یا نه؟
آیا هر یک از این موارد، می تواند آن نقطۀ مشترکی باشد که اساس همکاری را بنیاد کند؟
شکی نیست که بعضی از گروه ها لحنی تندتر، تغـییراتی بنیادی تر و نوشتاری برنده تررا می پسندند. اما قرار بر آن شد که برای همکاری، از اشتراکات صحبت کنیم نه از اختلافات.
جنبش سبز به کمک تمام گروه های دیگر محتاج است، شاید به همان اندازه که سایر گروه های دیگر به جنبش سبز احتياج دارند.
آنچه که همهء ما را به هم نزدیک تر میسازد، منافع مشترکمان است :
امنیت، آزادی، برابری و عدالت برای تمام شهروندان.
نوامبر 2009
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|