|
جمعه 21 خرداد 1389 ـ 11 جون 2010 |
درد های بی درمان رژیم و اتمام داروهای مُسکّن!
يک خواننده
با تعظیم و تقدیم به قهرمانانیکه در برابر جلادان رژیم سرخم نکردند
و داغ توبه و ندامت را به دل سیاه آخوندها گذاشتند
و در طاقت فرساترین شرایط از شرافت و حیثیّت ایران و ایرانی
جانانه دفاع نمودند و سرانجام سربلند بر سر دار رفتند و جاودانه شدند!
رژیم آخوندها از آغاز تولد نامبارکش ـ بمثابه نوزادی ناقص الخلقه و غیر طبیعی- هیچگاه شکل و شمایل یک رژیم معمولی و مشروع و ماندگار را نداشت و بهمین دلیل از همان اوّل بمدد دو پای استراتژیک سرکوب و زندان و شکنجه و اعدام و نیز سیاست ایجاد بحران و توّهم سازی توانست لنگ لنگان براه بیافتد و با پوست کلفتی زیاد از بسیاری گردنه های خطرناک و خانه برانداز جان سالم بدر ببرد!
گروگان گیری، جنگ با عراق و فتوای قتل سلمان رشدی در سطح بین المللی و در داخل ضمن حضور مستمر سرکوب و کشتار، نمایش امیر کبیر شدن سلطان پسته و چپاول و فتنه خاتمی و خیمه شب بازی اصلاح طلبی و... در سی سال گذشته همواره برای رژیم منافع فراوانی داشت. در سال های 60 تا 67 رژیم در پناه سکوت خارج و بهت و ترس داخل و بدون پرداخت بهای لازم توانست هزاران تن از زندانیان سیاسی را قتل عام کند. امّا بساط تمامی این حقه بازی های داخلی و خارجی از فردای ارتکاب کودتای انتخاباتی و به یمن قیام قهرمانانه مردم برای همیشه جمع شد و رژیم- در اثر اشتباهی استراتژیک- از حول حلیم در دیگ جوشان خشم و غضب مردم افتاد بطوریکه امروز رژیم بدلیل شرایط خاص داخلی و خارجی ناچار است خون بهای اجتماعی- سیاسی هزاران شهید سه دههء گذشته را به انضمام شهدای اخیر یکجا و در سطح کلان بپردازد تا جائیکه امروز رژیم برای یک اعدام، باید بهایی معادل صدها و یا حتی هزاران اعدامی در سطح داخلی و خارجی بپردازد!
اگر جنایات رژیم در سه دههء گذشته را بهر دلیل و توجیه بتوان فراموش و یا شامل مرور زمان دانست، بعید است کسی بتواند از جنایات اخیر رژیم براحتی و با بی تفاوتی بگذرد! برخلاف دههء شصت اعدام و جنایات رژیم اینبار نه در بیخبری و یا بی تفاوتی مردم و نه در وجود وحدت درونی نظام، که برعکس در بستری از نفرت عمومی و علنی مردم و در اوج تضاد و تفرقه آخوندها صورت می گیرد تا جائیکه بر خلاف گذشته، امروز نخست وزیر و رئیس مجلس دوران امام راحل نیز نمی توانند بدون محکوم نمودن اعدام های اخیر موضع بگیرند! شهدای امروز بر خلاف شهدای دیروز- نه در گور های بی نام و نشان- که در اعماق قلب ها و اندیشه میلیون ها ایرانی آزاده در در داخل و خارج جای گرفته اند!
از جمله میراثی که امام راحل برای جانشین ناشی اش گذاشت همانا رفتار فراجناحی و بند بازی بین گرگ های درونی رژیم بود که به نوعی کشتی طوفان زده رژیم را از غرق شدن محفوظ و متعادل نگاه می داشت. این وضعیت بعد از مرگ خمینی و در سرتاسر دوران رفسنجانی و خاتمی ادامه یافت و در دست بدست شدن قدرت، ولی فقیه در راس گله های رژیم مراقب بود که ضمن حرکت از موضع منافع کل نظام، قدرت به دست نامحرمان و غیرخودی ها نیافتد این سیاست کارساز بدلایلی- از جمله عدم پیش بینی عکس العمل آنچنانی مردم- با ارتکاب کودتای انتخاباتی کنار گذاشته شد و ولی فقیه که قرار بود بعنوان چسب نظام عامل حفظ وحدت درونی رژیم باشد یکشبه در سیمای فرمانده عمامه دار سپاه پاسداران، با تائید انتخابات و رئیس جمهور متقلّب و فرمان سرکوب و کشتار، خود تبدیل به عامل تفرقه و چند پاره شدن نظام شد تا جائیکه بقول عضو اجتماعی- فرهنگی مجمع تشخیص مصلحت نظام، مرتضی نبوی: بسیاری از کله گنده های رژیم بریده اند و در سطوح بالا خیلی ها دیگر آقا (خامنه ای) را قبول ندارند!
بدین ترتیب رژیم تمامی داربست ها و عواملی که قبلاً نظام را بهر ترتیب سرپا نگهداشته بودند را با دست خود برچید و وارد دورانی شد که کل عمارت ولایت فقیه، سست و لرزان در آستانه فروپاشی و سقوط قرار گرفت. و این در حالی است که ظاهراً تمامی بلوک های مادی قدرت و ارگان های سرکوب رژیم سرجای خود باقی هستند ولی عاملی که چون نخ تسبیح می بایستی تمامی اعضاء و جوارح نظام پلید در یک راستا و با ظرفیت کامل براه بیاندازد خود پاره و از کار افتاده است! سرکوب و اعدام به دلیل غیبت بسیاری از عوامل و مولفه های کناری و تکمیلی کارآرایی گذشته را ندارد و دردی از دردهای بی درمان رژیم را درمان نمی کند به اضافه اینکه معمولاً هیبت و ترس از قدرت، از خود قدرت، بهتر و موثرتر عمل می کند. در جریان رودررویی بلاواسطهء مردم با رژیم، قدرقدرتی و طلسم ترس از رژیم فرو ریخت و در خیابان ها مردم در عمل دیدند که در صورت همه با هم بودن از چه قدرت لایزالی برخوردارند و رژیم علیرغم تمامی هارت و پورت و بگیر و ببندش در برابر حضور مردم ضعیف و ضربه پذیر است! زیرا همواره عدم باور مردم به قدرت جمعی خود، روی دیگر سکهء مطلق انگاشتن دشمن می باشد! امروز مردم، بر خلاف دیروز، دیگر بیطرف و نظاره گر صحنه نیستند و هر جا که فرصت یابند به شکلی تنفر خود را علنی می کنند! بعنوان یک نمونهء بسیار عادی، آخوندی بالای منبر از تنفر مردم نسبت به روحانیت می نالید و نقل می کرد که: راننده تاکسی آخوندی را که در زیر سایه درختی منتظر تاکسی بود سوار کرد و بعد از پرسیدن مقصد، آخوند را چند متر دورتر پیاده کرد و گفت که به مسیر او نمیخورد در اعتراض آخوند به اینکه چرا اینرا قبل از سوار کردن نپرسیدی و بیجهت مرا جابجا کردی؟ راننده تاکسی گفت: آخه آنجا در سایه ایستاده بودی و اینجا که من پیاده ات کردم زیر آفتاب است!
آخوندها با از دست دادن و تخریب تمام عواملی که رژیم را تاکنون سرپا نگهداشته بودند برآنند تا حداقل با دست یابی به بمب اتم برای نظام بیمه نامه و سند جلوگیری از سرنگونی بخرند! که به نظر می رسد کل تلاش های پنهان و آشکار و چندین ساله رژِیم با اعمال تحریم های بیشتر و فشار روز افزون جهانی، آخوندها میبایستی حسرت داشتن بمب اتم را - همزمان با انفجار بمب خشم و نفرت مردم- بگور ببرند!
جائی که جلاد چیزی بیشتر از جان می طلبد!
وضعیت رژیم اینروزها - بلحاظ داخلی و خارجی- چنان وخیم است که برای روحیه دادن به کل نظام وا رفته اش، بیش از هر زمان دیگر و حتّی فراتر از اعدام زندانیان، به توبه و به ندامت کشاندن آنها محتاج و نیازمند است. بهمین دلیل با اعمال وحشیانه ترین شکنجه های فیزیکی و روانی سعی می کند که مقاومت زندانی را درهم شکند! در صورت شکست در شکستن مقاومت زندانی و به توبه کشاندن آنها، رژیم سعی می کند تا سناریوی تحمیل مرگی خفت بار و توام با ترس و لرز را به اجرا در آورد و اینجاست که قهرمانان در زنجیر - در وضعیتی کاملاً استثنایی و در آخرین لحظات زندگی کوتاه خود – می بایستی مبارزه با رژیم را تا آخرین نفس و تا واپسین لحظات زندگی ادامه دهند و در برابر واکنش و ترس طبیعی و ژنتیک از مرگ، حسرت دیدن ذره ای ترس و تزلزل در برابر طناب دار را به دل آخوندها بگذارند! و این نمایشی است از اوج عشق و ایمان والای این عزیزان به آزادی! که باید در مداری فراتر از قانون مندی های ژنتیک و طبیعی حتّی از چگونگی روبرو شدن با پدیده مرموز مرگ و شهادت نیز سلاحی علیه رژیم بکار برند! برای فهم و لمس اندکی از آنچه که در زندان های رژیم بر فرزندان ایرانزمین می گذرد فقط کافی ست که از یاد نبریم که گرازهای شخصی و نظامی رژیم در برابر تظاهرات مسالمت آمیز مردم در فردای انتخابات در وسط خیابان و در برابر دوربین ها چه جنایاتی که مرتکب نشدند تا بدانیم که جلادان رژیم با دستگیرشدگان در سیاه چال های رژیم چه ها که نکردند اعمال فجیعی که زبان و قلم از وصف آنها شرمنده است!
براستی چهرهء واقعی رژیم تنها در اوین و سایر زندان ها بنمایش گذارده می شود و بهمین دلیل هر چه از اوین و دیگر شکنجه گاه ها دورتر رویم این چهره مخوف، مخدوش و روتوش شده به نظر مِی آید و بهمین دلیل عجیب نیست که چهرهء ضد بشری آخوندها از راه دور و از اروپا و آمریکا - البته بمدد سرخاب و سفید آب پاسداران سیاسی رژیم در خارج - برای بعضی ها مدرن و حتّی مترقی به نظر می رسد! زندان تنها مکانی است که در آن آخوندها با هیچکس تعارف ندارند و کیست که نداند در سیاه چال های رژیم، حرف اوّل و آخر را - نه بازجویان مهربان و تئوریک - که شلاق و شکنجه می زنند! امروزه در زندان های رژیم، زندانی قهرمان و زندانبان جلاد هر دو در دو مسیر متضاد مشغول شکستن رکورد هستند؛ یکی در دفاع از ارزشهای انسانی تا آخرین نفس و دیگری در شکستن غرور و لگدمال نمودن حرمت نفس انسانی تا آخرین شلاق! و این رکورد شکنی تا شکست کامل نظام منحوس رژیم آخوندها ادامه خواهد داشت!
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|