|
جمعه 14 خرداد 1389 ـ 4 جون 2010 |
معنای مسابقهء موسوی و کروبی بر سر سالگرد خمینی
مهرنوش موسوی
در سحام نیوز آمده بود که موسوی، خمینی را یک دستاورد علمی نامیده است که لابد باید حفظش کرد و کروبی یقه پاره کرده که چرا نباید اجازه بدهند "رحلت امام" را در جماران برگزار کنند! سئوال این است که علت این التزامات به خمینی از سوی سران جنبش سبز چیست؟ چرا اینها با وجودی که میدانند مردم ایران از خمینی متنفرند و جهان غرب خمینی را به عنوان یک جلاد و پایه گذار تروریسم اسلامی میشناسد و حتی همین علاقه موسوی و خاتمی و کروبی به خمینی باعث شده بخش عظیمی از جنبش موسوم به سبز رسمن انشعاب سیاسی نموده و راه خود را جدا کند، پس چرا اینها همچنان بر خمینی پافشاری میکنند؟ آیا عرضه ندارند به اندازه منتظری یک نق ای بزنند؟
به نظر من همه این تاکیدها قبل از اینکه ایدئولوژیک باشد سیاسی است. علت سیاسی کنکرتی باعث تاکیدات متمرکز اینها بویژه امسال و بر سر خمینی شده است. والا کروبی و موسوی خرفت نیستند. نفرت مردم را تشخیص میدهند. دوری و گریز غرب را تشخیص میدهند. بحران انشقاق صفوف جبهه اصلاحات را میفهمند اما یک ضرورت سیاسی و اجتماعی معینی باعث میشود علیرغم همه این فاکتورها خمینی را در مرکز اشتراکات سیاسی خود قبل از سالگرد 22 خرداد قرار بدهند. من فکر نمیکنم موسوی و کروبی عاشق "امام" باشند. از علی خامنه ای باور میکنم که مرید خمینی و صد در صد و به لحاظ ایدئولوژیک در خط اندیشه خمینی باشد و این حکومت را روی این خط بخواهد، چون هست و نیست این نظام کهریزکی با سیاست خمینی بنا شده و پشت مرزهای عبور از خمینی با هر دلیل و ادله ای دیگر نمیتوان حکومتی را به عنوان حکومت اسلامی سرپا نگه داشت. اما به اعتقاد من دفاع موسوی و کروبی از خمینی یک دفاع معین سیاسی است که بازتاب موقعیت سیاسی خود آنهاست. این موقعیت چیست؟
1. یکی از مهمترین دلایل تاکیدات سران جنبش سبز در التزامشان به خمینی در این روزها نزدیک شدن به سالگرد خیزش انقلابی مردم ایران و احتمال برپایی تظاهراتهاست. به باور من تاکید امروز سران جنبش سبز به خمینی نقشی را در 22 خرداد امسال بازی میکند که تاکتیک اسب تروا در 22 بهمن ایفاء کرد. میخواهند بگویند همرنگ حاکمیتند حتی اگر بر سر تقسیم قدرت اختلاف دارند. میخواهند رنگ را حفظ کنند. در 22 بهمن توصیه کردند ریش و پشم گذاشته، چفیه بیندازند و پای صحبتهای احمدی نژاد بنشینند. الان خمینی نقش همان ریش و پشم و چفیه و تسبیح و شعار الله و اکبر را ایفاء میکند
2. سیر حرکت سیاسی سران جنبش سبز و مواجهه آنها با حاکمیت از سویی و مبارزه مردم باعث شده است که بیش از پیش تصویر جریانی را بخود بگیرند که نقطه اشتراکاتش با اصل و اساس حکومت را بر خلاف اختلافاتی که دارد،به جلو صحنه فرابخواند. استراتژی " کنترل اعتراض در پایین" و "تغییر آرام و قدم به قدم قدرت در بالا" نگرفت. نه پست ریاست جمهوری اعاده شد. نه رویای تحمیل عقب نشینی نقشه مند به خامنه ای گرفت و نه حمایت بی دریغ دول غربی به جایی رسید. یک فاکتور اساسی تمام این معادلات را بهم ریخت و آن فاکتور اعتراض مردم بود. دامنه اعتراض به ایستگاه " رای منو پس بده" متوقف و محدود نماند. این اعتراضات تا جایی پیش رفت که "اصل ولایت فقیه" و "اصل نظام" نشانه رفت. در مقابل قدرت کف خیابان، سران جنبش سبز در مقابل یک انتخاب قرار گرفتند. مسیری که خاتمی و دو خرداد آن را رفته و نه از جانب ما، که از جانب خودشان مهر باطل شد و "دو خرداد مرد" به آن زده شده بود. انتخاب به نفع حفظ نظام صورت گرفت. لذا از این پس دیگر مسئله پس گرفتن رای نیست. نگهداشتن نظامی است که اگر اصل آن بوسیله مردم نشانه گرفته شود، اصلاح آن، چنج آن از بالا و... نیز پوچ و بیحاصل خواهد بود. هم از این رو ما همیشه اعلام کردیم که تمام خاصیت دو خرداد و یا سران جنبش سبز هم برای مردم از یکسو و هم برای غرب این بوده که نقشی در جهت سست کردن خشتهای این نظام با تشدید اختلافات درونی آن ایفاء کنند. در غیر این صورت نه برای غرب و نه برای اردوی مبارزه مردم اینها خاصیتی نداشته و ندارند. و تمام داستان اینجاست که مردم استفاده شان را کردند و جلو زدند. از تمام تصورات موسوی و کروبی برای محدود کردن دامنه اعتراضشان جلو زدند و اگر خطر مبارزه مردم آنچنان جدی باشد که خود آنها را هم با این کشتی سوراخ شده به اعماق ببرد، چرا نباید مداومن به اصل اشتراکات سیاسیشان برگردند؟
به همین خاطر بر سر هر رویداد و تاریخی اکنون، بر خلاف نقطه شروع حرکتشان، این جریان را از این پس بیشتر از اینها در حال تاکید بر نقطه اشتراکاتشان خواهیم دید. به اعتقاد من مبارزه مردم ایران آرایش سیاسی درون حاکمیت را دستخوش تغییر کرده، صف ارتجاع را مجبور کرد در مقابل این موج سهمگین روی اشتراکاتش پافشاری کند. هم از این رو جناح خامنه ای نیز برای کشاندن بیشتر سران جنبش سبز به این زمین، آنها را برای التزام به این اشتراکات در مقابل مردم زیر فشار گذاشته است. تاکید بر التزام به خمینی به این خاطر است. بر خلاف هیاهوی تبلیغاتی سایتهای سران جنبش سبز که میخواهند دفاع از خمینی را یک زمین رقابت و اختلاف با خامنه ای جا بزنند، به اعتقاد من این ایستگاهی برای برجسته کردن اختلافاتشان نیست. این را خودشان خوب میدانند. اگر سران جنبش سبز قرار است اختلاف خود را با کسی تعمیق کنند، این نیرو فقط و تنها مردمند. خمینی نقطه اختلاف درون جنبش ملی/اسلامی و جناحهای آن نیست. دست بر قضا خمینی نقطه اشتراک کل این خانواده
بزرگ سیاسی است. خمینی نقطه شروع یک نظامی است که همگی میخواهند با دستپاچگی حفظش کنند. الان استراتژی تعمیق اختلاف و دشمنی با مردم در راس الویتهای سران جنبش سبز است
3.چرا باید با مردم مرزها کشیده بشود؟ مگر نه اینکه خود این جریان به فشار مردم و پنهان شدن پشت سر مردم احتیاج دارد؟
به نظر من موقعیت سران جنبش سبز یک برزخ سیاسی واقعی است. اینها هم باید پشت مردم پنهان بشوند. هم قید مردم را بویژه در تظاهراتهای عاشورا و تاسوعا و با سوزاندن عکس خمینی زدند. الان بر بالای جنبش سبز روحیه شکست، فرار به جلو، درهم ریختگی و انشقاق حاکم است. الان دیگر حتی نمیتوانند پشت مردم پنهان بشوند. از سوی دیگر اگر نتوانند پنهان بشوند، تنها راه حفظ خودشان در صحنه قسم خوردن به اشتراکات سیاسی است. خامنه ای درها را به رویشان نبسته است. در عین فشار، با آنها وارد معامله نیز شده، زندانیانشان را مرخص کرده است. لذا الان ایستادن در مقابل مردم برایشان هزینه کمتری از تاکید روی اشتراکاتشان برای حفظ نظام دارد. چرا که در صورت پیشروی مردم، همگی با هم به اسارت خواهند افتاد. 22 بهمن نشان داد که تصمیمشان را گرفته اند در زدن مردم همکاری کنند. اما این تصمیم نیز در دنیای سیاست به سادگی عملی نمیشود. نمیشود به زنان متنفر از حجاب "هرزه خیابانی" لقب داد و موج رویگردانی و نفرت تحویل نگرفت. نمیشود مردم را "عوضی" خطاب کرد و این لقب را خود مردم به گردنشان نیندازند. به باور من تاکید امروز اینها به التزام به خمینی بیش از هر چیز در مقابل مردم است. فکر میکنند شرط مجوز گرفتنشان این است که نشان بدهند "همکاری" میکنند. نشان بدهند که پیشاپیش فضا را برای پیشبرد جنگ قدرت خودشان با عقب راندن مردم "امن" کرده اند. این محاسبه ها ابلهانه است و نمیگیرد. اولن به این خاطر که مردم را با التزام به امام و نمایش جبهه مشترک خط امام نمیشود عقب راند. مردم ایران را خود خمینی نتوانست عقب براند. لذا این محاسبه بیهوده است. در ثانی استراتژی حفظ حکومت یک استراتژی شکست خورده است. هم برای دول غربی، هم برای جنبشهای ارتجاعی. نظام جمهوری اسلامی رفتنی است. هیچ استراتژی طلایی قدرت نگه داشتن یک نظام پوسیده را ندارد
4. به نظر من یکی دیگر از فاکتورهای تاکید بر خمینی جلوگیری سران جنبش سبز برای ممانعت از ورود و میداندار شدن آن نیروهای سیاسی راست و چپی است که در اپوزیسیون ایران نقطه اشتراکشان نخواستن تام و تمام حکومت اسلامی و نقطه تولد آن با خمینی است. بخصوص جنبش ملی/اسلامی میخواهد نگذارد که آن جنبشی که شعار جمهوری ایرانی را به کف خیابان چسباند و از قبل معلوم است که بانیان این شعار در مقابل خمینی میباشند میداندار بشود چون میداند که ریزش کرده های جنبش سبز اکنون مدتهاست که به کمپ راست محافظه کار غربی اسباب کشی کرده اند. چپ ایران هم حال حتی اگر از سرکردگی محروم و متاسفانه رهبری با کفایت و متحدی نداشته باشد، اما به مثابه یک جنبش سیاسی در کشاندن اوضاع سیاسی به سمت چلنج کردن ایستگاه اول آن ذینفع است. خطر چپ یک فشار واقعی روی جنبش ملی/اسلامی است. غرو لندها و کمپینهایشان علیه "تندروی" ترس اینها را از خطر چپ آدرس میکند.جنبش جوانی که در ایران بلند شد و با عبور از موسوی و کروبی تصویر خود را بر آسمان این مملکت نقاشی کرد
اوضاع سیاسی ایران به هر سمتی که برود دو واقعیت در آن غیر قابل انکار است. اول اینکه نظام جمهوری اسلامی را به هیچ ضرب و زوری دیگر نمیشود نگه داشت. اگر طبقه حاکم در نتیجه اعتراض مردم میبایست آرایش جدیدی به خود بگیرد همانا این خواهد بود که تمام تلاششان را بکنند تا از بالا این حکومت پر هزینه را مرخص کنند. دوم اینکه در اوضاع سیاسی پر تلاطم ایران استراتژی سبز شکست خورده و مصرف شده و نتیجه نداده است. جنبش ملی/ اسلامی را باید کوبید. اما این جنبش نقشی در فیصله دادن به اوضاع سیاسی ایران ندارد. اگرچه این حکم مطلقن نباید به معنی بیتفاوتی و پاسیفیسم سیاسی از یکسو و نارسیسیسم انقلابی از سوی دیگر ترجمه بشود
آن کمپ و استراتژی سیاسی در ایران می برد که سازشکار نباشد و قدرت متشکل و متحزب تاثیر گزاری بر مبارزهء مردم را داشته باشد.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|