|
جمعه 14 خرداد 1389 ـ 4 جون 2010 |
رمز پیروزی همبستگی است
شرح ملاقات با مهندس طبرزدی
يادداشتی از ابوالفضل طبرزدی در صفحهء فيس بوک اش>>>
به دبدار مهندس طبرزدی رفتم. ذوق دیدار ایشان بعد از چند ماه اجازه نمی داد لحظه ای پلک بزنم. وارد زندان کچویی شدم. موقعی که داشتم وسایلم را تحویل می دادم ناگهان چشمم به مردی کهنسال خورد که او هم مثل ما می خواست به ملاقات برود. چهره اش خیلی برایم آشنا بود. به ورقهء ملاقاتش نگاه کردم. بله، ایشان پدر "مهدی محمودیان" بود. شروع کردم به احوالپرسی. اما مشخص بود که ایشان غمی دارد؛ غم این پدر چیزی نبود جز غم اسارت فرزندش.
(فعلا در زندان کچویی آقایان رفیعی، محمودیان و طبرزدی هستند.)
شروع کردم به دلداری دادن به وی. گفتمش پدر جان باید به پسرت افتخار کنی.
(آقای محمودیان در افشای کهریزک خامنه ای و دفن های شبانه مبارزان نقش بزرگی ایفا کردند.)
رفتیم به اتاق ملاقات
در اتاق ملاقات بودیم. دو خانوادهء دیگر هم در آنجا به غیر از ما بودند. یکی خانوادهء آقای محمودیان و دیگری خانوادهء آقای رفیعی فروشانی.
رفتم جلو و شروع کردم به احوالپرسی با این عزیزان. خوشحال بودند که فرزندانشان را می دیدند و ناراحت بودند که فرزندانش را در زندان می دیدند.
یک چیزی در این احوالپرسی ها برایم بسیار طبیعی بود و آن هم روحیهء بسیار بالای مادران آقایان رفیعی و محمودیان بود. به واقع یکی از عوامل زنده بودن جنبش سبز حضور زنان است. زنان به واقع ستون فقرات جنبش سبز هستند. نقش زنان در مبارزات خیابانی، نقش مادران در رسوایی ظلم های حکومت، چه در مورد فرزندان شهید شدهء ایران (آخرین نمونه ان مادرفرزاد کمانگر) و چه در مورد فرزندان در بند ایران.
خلاصه من که حسابی از دیدن خانواده های این عزیزان خوشحال شدم.
اولین نفری که وارد سالن شد اقای رفیعی بود. من هم به استقبال ایشان رفتم. قوت روحی بسیار بالا در وی موج می زد. حالشان هم خوب به نظر می رسید. اشتیاق مادرش در دیدار فرزندش اجازه نمی داد زیاد به مباحثه بپردازم. حسابی هم بابت زحماتی که در راه مبارزه کشیدند ازشان تشکر کردم.
منتظر ماندیم و از دور دیدم که آقایان طبرزدی و محمودیان با هم داشتند به سالن ملاقات نزدیک می شدند. انتظار من هم داشت به پایان میرسید.
به سمت این عزیزان رفتم و با آنها به خوش و بش پرداختم.
آقای محمودیان استوار بودند.این را هم بگویم ایشان نسبتاً لاغر شده بود. خوش و بش با ایشان را کوتاه کردم تا انتظار خانواده محمودیان برای دیدن پسرشان را طولانی تر نکنم.
خوب میرسیم به مهندس حشمت الله طبرزدی
خوب. شروع کردم به روبوسی با مهندس طبرزدی.پس از چاق سلامتی کردن پرداختیم به موضوعات دیگر. ایشان از شرایط بسیار امنیتی زندان اوین، از حواشی اتفاقات قبل و پس از اعدام های اخیر گفتند...
من که خودم به خیلی ها می گفتم محکم باشند اومدم به مهندس بگم محکم باشند که مهندس گوی سبقت را از من دزدید و من و سایر دوستان خارج از زندان را توصیه به استحکام و استواری نمودند.
سپس برای ایشان از 22 بهمن و روز زن و 4 شنبه سوری و 13 بدر و 11 اردیبهشت و 19 اردیبهشت گفتم.عکس العمل ایشان از شنیدن اتفاقات این ایام چیزی نبود جز تحسین جنبش سبز و آزادی خواهان. از تدارکات 22 خرداد بسیار استقبال کردند و همه را به اتحاد توصیه کردند.
اعتصاب هم میهنان کرد و نوع اعتراضات چهار شنبه سوری بسیار ایشان را شگفت زده کرد. در تمام این مدت فهمیدم وقتی میگویند طرف محکم ایستاده یعنی چه. اخبار زندانی شدن بسیاری را به ایشان گفتم ولی خبر دستگیری و آزادی سرور رضا کرمانی از اعضای حزب پان ایرانیست ایشان را مبهوت کرد که چگونه سرور رضا کرمانی با آن سن و سال را به زندان برده باشند. البته ایشان آمار زندانیان اوین و آزاد شدن آنها را داشت و من سعی در گفتن اخبار زندانیان شهرهای غیر از تهران داشتم.
چون آن طرف تر زمان ملاقات آقایان رفیعی و محمودیان به پایان می رسید جهت خداحافظی با آنها به خدمت این عزیزان رفتم و با آنها خداحافظی کردم.
سلام خیلی ها رو به مهندس طبرزدی رسوندم و وظيفهء سلام رسوندن به خیلی ها از طرف ایشان به من سپرده شد. شرح زحمات بسیاری از عزیزان را به خدمت شان گفتم. در تمامی این مدت به چهرهء ایشان دقت نمی کردم. اما یک آن بهشان خیره شدم و خوب نگاهشان کردم. چهرهء فعلی ایشان تقریباً مثل عکسی است که در این پست آمده است؛ با این تفاوت که موهای سفید ایشان زیاد هستند.
به ما اعلام کردند وقت ملاقاتمان به پایان رسیده است. با مهندس طبرزدی خداحافظی کردم و توصیهء ایشان را به حافظه سپردم. آن توصیه این بود که «رمز پیروزی همبستگی است».
چهارشنبه 5 خرداد 1389
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|