|
جمعه 7 خرداد 1389 ـ 28 مه 2010 |
مجنون ايرانی
آقای عبدی مصاحبه ای با سایت جرس در مورد جنبش داشته اند که در سکولاریسم نو هم منتشر شده است. نوشته پایین نگاهی است به این مصاحبه.
مبارزهء بی خشونت
برای اینکه سستی موجود در کلام آقای عبدی را بتوانم توضیح بدهم، روند مبارزه را به دو فاز تقسیم می کنم یکی فاز مشروعیت زدایی و دیگری فاز نافرمانی مدنی. اگر حکومت موجود در دیدگاه عمومی جامعه دارای مشروعیت باشد که فرمان پذیری و همکاری متخصصان را در پی خود داشته باشد، در این شرایط مبارزه می تواند شکل هویدا کردن ماهیت خشونت ورز و سرکوب گر حکومت را در جهت سلب مشروعیت داشته باشد. یعنی چهره اصلی حکومت را که پشت تبلیغات و چهره پردازی های عوام فریبانه پنهان گشته، بیشتر آشکار شود تا فرمان پذیری جامعه کمتر شود. این مشروعیت زدایی یک اثر بیرونی (جهانی) هم در رابطه با جوامعی که حقوق بشر برایشان مهم است دارد. بعد این مرحله فاز نافرمانی مدنی است. مبارزه به این جهت می رود که با بالا بردن هزینه های حکومت در برقراری حاکمیت خویش بر مردم، دچار کمبود منابعش کند و در نهایت در صورت عدم کوتاه آمدن آن را فلج کند و قدرت سیاسی خودش را بدست خود بگیرد.
در این فاز نافرمانی مدنی -که ما اکنون در آن قرار داریم- در صورتی که حکومت برخورد خشونت آمیز کند، حق دفاع به عنوان حق طبیعی انسانی محفوظ است. اگر تا حدی قوه قضاییه مستقل وجود داشت این احتمال بود که خشونت گران مربوطه دادگاهی و توبیخ شد، این راه حل می توانست در نطر گرفته شود که از حق دفاع مختارانه فعلن صرف نظر کرد تا از خشونت خودشان برای سست کردن نیروهای سرکوب استفاده کرد. در واقع با این راه حل می شود از خشونت بیشتر طرف مقابل جلوگیری کرد یا آنرا کاهش داد. چیزی که خامنه ای همواره به طور دانسته زیر بارش نرفته است.
اما از آنجایی که ما در این شرایط قرار نداریم صرف نظر کردن از حق دفاع باعث خشونت ورزی بیشتر هم می شود. در این شرایط عدم خشونت نقش بازدارندگی خشونت را نخواهد داشت. یک هدف خشونت گران ایجاد ارعاب و پراکندن جو ترس است. منش النصر بالرعب است. اگر عدم استفاده از حق دفاع بخواهد مستند شود به اینکه اگر دفاع شود این عمل خشونت آمیز است و سبب می شود طرف مقابل بیشتر خشونت کند آنگاه در اصل قضیه عدم خشونت دارد از همان تخم ترسی که حکومت دنبال پراکندنش است تغذیه می شود. یعنی خشونت نمی کنیم چون می ترسیم که طرف مقابل بیشتر خشونت کند. با نشان دادن این ترس داریم به طرف مقابل می گوییم که سلاحش کارگر است و طبیعتن او نیز وقتی ببیند سلاحش کارا است تشویق می شود که بیشتر از آن استفاده کند. وقتی عده ای از خود دفاع می کنند در واقع نشان می دهند که این خشونت برای ترساندن کارایی ندارد. به این ترتیب دفاع از خود در جهت بازدارندگی از اعمال خشونت کار می کند.
استفاده از این ترس نه تنها به کرات در این نوشته که در توجیهات اصلاح طلبان به وفور دیده می شود.
با نگرش بازدارندگی به عدم خشونت ورزی تحریک طرف مقابل مانند تحقیر یا خشونت تهاجمی نفی می شود. چون علاوه بر همه دلایلی که دیگران گفته اند و می تواند مطرح شده است، طرف مقابل را در مقام دفاع قرار می دهد و برای خشونت بیشتر به او مشروعیت می دهد. به دلیل همین نیاز هم هست که حکومت در توجیه اعدامهای خود (که بعضن نمونه های خشونت بی تحریک هم هستند) فعالین را تروریست و تجزیه طلب معرفی می کند.
تفرقه و انحصار طلبی
آقای عبدی می گویند: «براي اين كار كليه كساني كه خود را طرفدار اين جنبش ميدانند بايد صادقانه رفتار كنند. آنان اگر آقاي موسوي يا كروبي را قبول دارند، حتماً سعي كنند در چارچوبهاي اعلاني آنان اقدام كنند، نه اينكه كارهاي خودشان را به نام جنبش سبز انجام دهند، البته هر کسی حق دارد كه مخالف اين دو نفر و سياستها و خطمشيهاي آنان باشد، و ميتواند جرياني را براساس ايدههاي خود تشكيل دهد و اقدام كند، اما نميتواند ماهيت اين دو نفر و همراهان آنان را قلب كند».
اینکه هر کسی که زیر چتر آقای موسوی و کروبی نمی خواهد باشد برود از جنبش بیرون و برای خودش جنبش خودش را بزند، یعنی خط کشی کردن داخل جنبش و پراکندن نیروها. این همان تفرقه بیانداز و حکومت کن مستبدین است. با این روش این امکان برای ج.ا پدید می آید که مانند این سالهای گذشته نیروها را به جزهای کوچکتر تجزیه کنند و سرکوب کنند. بدنه جنبش قبلن تصمیمش را گرفته و راه حلش را در شعار «ایرانی با غیرت حمایت حمایت» ارایه کرده است. این پوشیده نیست که جنبش (در داخل) باید در عین حفظ تکثر درونی خودش، یکپارچگی کلی خود را حفظ کند تا زمانی که نیروی سرکوبگر مقابل خنثی شود و به آزادی برسد. تازه بعد از این مرحله جریانهای موجود در داخل جنبش صف بندی های خود را می توانند داشته باشند.
حفظ این تکثر درونی برای ایجاد نهادهای سیاسی ، برای توازن قوا و برقراری دموکراسی در آینده الزامی است. راه حفظ این تکثر هم با حفظ هویت فعالین و جریان سازی در داخل جنبش و در صورت امکان حضور نمایندگان جریانات در سطوح بالاتر می باشد. اگر حضور نمایندگان امکان پذیر نیست همانطور که بدنه جنبش نباید هویت موسوی و کروبی را قلب کند، این دو نیز هویت این جریانات را قلب کنند. از طرفی کسی نه با آقای عبدی و نه با دعوت نامه این آقایان به جنبش نیامده که بخواهد با این حرفها برود.
ساختار:
اگر به متن نگاه کنیم برخی از کلیشه هایی که بر حسب اتفاق در فضای اینترنتی رد و بدل می شود، مورد اقبال هم قرار می گیرد و تا حدی تکیه کلام برخی هم شده است وجود دارد. اما بیاییم نتیجه گیری ایشان را زیر ذره بین بگیریم تا ببینیم با پیچ و مهره کردن این کلیشه ها و گزاره ها با منطق صوری خود می خواهند به کجا برسند. ایشان در نهایت چنین می گویند:
«[بايد] به نحوي رفتار كرد كه نوعي بازسازي رفتاري در سياست حاكم صورت گيرد».
یعنی هدفی که برای این مبارزه بی خشونت در نظر می گیرند این است که رفتار حکومت «بازسازی» شود (جالب هم هست که حداقل نمی گویند «اصلاح»). از آن طرف نگاه کنیم به نسخه ای که ایشان برای مسیر جنبش طرح کرده بودند که جنبش را باید به گونه ای فعال نگه داشت که به انتخابات بعدی برسد(1). برای اینکه به این هدف رسید طبعن مخاطب باید رفتار ویژه ای از خود بروز دهد. برای رسیدن به چنین رفتاری اول باید ذهنیت مطابق با آن نتیجه به ذهن مخاطب تزریق شود. توجیه گرایان برای این منظور اول گزاره هایی را ردیف می کنند که باب طبع مخاطب است. بعد از اینکه به داخل ذهنش نفوذ می کنند و ذهنش را همراه خود می کنند گزاره مورد نظر خود را به مخاطب به عنوان نتیجه ای از همه آن گزاره ها القا می کنند. در این مدل از القای ذهنی هم معمولن نتیجه گیری ها با گزاره های ابتدایی سازگاری و پیوند. به عنوان یک مثال در این مورد خاص، ایشان عدم خشونت را برای برقرار شدن دموکراسی لازم می دانند. این گزاره در نزد فعالین و بدنهء جنبش تا حدی مقبولیت عام دارد. اما هدف نهایی که ایشان معرفی می کنند، به عنوان «بازسازی رفتار حکومت ج.ا» چه ارتباطی به ساختن دموکراسی دارد؟ باید گشت پرتقال فروش را پیدا کرد! چرا که عدم خشونت را با تبعات بعد از براندازی توجیه کمی کند، در صورتی که اگر کسی دنبال بازسازی رفتار حکومت باشد ديگر این زمان بعد از براندازی برایش وجود خارجی نخواهد داشت که بخواهد شیوه های مبارزه اش را به آن مستند کند. او باید بگوید که چرا خشونت برای کسی که خواهان بازسازی رفتار حکومت است بد است نه اینکه چرا برای یک برانداز بد است.
یعنی اصلاح طلبانی که خشونت را به این دلیل رد می کنند که با آن دموکراسی نمی شود ساخت و به دلایلی مانند آقای عبدی را هم ارایه می کنند بفرمایند تکلیف خود را مشخص کنند که برانداز هستند یا خیر. ته مسیر برایشان باز هست یا خیر. اگر نیستند که نمی توانند به آن استناد کنند.
کلام آخر اینکه به نظرم خواست بدنه جنبش مشخص تر از آن است که آقای عبدی بخواهند آنرا در بازسازی رفتار حکومت باز تعریف و محدود کنند. بخاطر همین با توجه به همه مطالب گفته شده باید بگویم آقای عبدی تفنگت زمین بگذار.
1. نگاه کنيد به مقالهء ديگری از من در اينجا>>>
برگرفته از وبلاگ نويسنده>>>
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|