|
چهارشنبه 5 خرداد 1389 ـ 26 مه 2010 |
دفاع از «امام راحل» دفاع از گذشتهء سیاسی خود است
مهدی اصلانی
م «مسالهای که اخیرا مطرح شده است و برای اولین بار چنین روندی را شاهد بودیم، اینکه در روزهای اخیر دادستان محترم تهران برای توجیه اقدام تشکیلات قضایی در رابطه با اعدام پنج نفر از شهروندان ایرانی و در پاسخ به مواضع کاندیداهای معترض انتخابات و به ویژه در رد سخنان نخستوزیر زمان امام، به سال 67 اشاره کرده و اعلام میکند که چرا آقای موسوی در آن زمان به اعدامهایی که با حکم حضرت امام صورت گرفت اعتراض نکردند. ایشان همان حرفی را میزند که "دشمن" میگوید.»ه
(به نقل از نامهی اخیر کروبی به موسوی اردبیلی)
آقای کروبی!
فرض را برآن میگذارم که یکی از "دشمنان" مورد اشارهی شما در مکتوب اخیرتان به عالیترین مقام قضایی در سال شصت و هفت من باشم. ابتدا سئوالی را طرح میکنم: «شما هیچگاه گذارتان به جنوب شرقی تهران و کیلومتر سیزده جاده قدیم خراسان افتاده است؟ همان مکانی که به گورستان متروکه بهاییان شهره بود. حکومتیان لعنتآباد نام نهادندش و وجدانهای زخمخورده گلستان خاوران. بد نیست به رانندهتان بگویید تنها یکبار هم که شده شما را به این مکان ببرد. این مکان تا پیش از تابستان سال شصت هفت مکانی بود معمولی همچون دیگر اماکنی از این دست. اما امروز محلی است برای فراموش نکردن. کافی است یک شبجمعه و تنها برای یکبار هم که شده در کنار پخش خبر و درج عکسهای دیدارتان از خانوادههای زندانیان خودی سری هم بدانجا بزنید و ببینید مادران و همسران داغ و درفش چگونه بیست و دو سال است بر مکانهایی فرضی مینشینند و با تراشهی ناخن و اشک، مزارهای بینام را شستشو میدهند. شاخه گلی میگذارند و نشان میکنند که مثلا اینجا هبت آرمیده و این یکی حاجمحسن است و آن دیگری خوشابی و رضا عصمتی و کسری اکبری و همایون آزادی و حمید منتظری و براداران ریاحی و بهکیشها.
[حکومتيان هم] لودر میاندازند و لوله فاضلاب از میانش میکشند که نشانِ جنایت پنهان کنند. و این همه از برکاتِ وجودِ "امام راحل است". به اعتبارِ حرفِ آیتالله منتظری دستکم چهار هزار نفرند. (کسی که به گاهِ قدرت در توطئه زدنش دست داشتید و بعدتر خارج از گردونهی قدرت از وی حلالیت طلبیدید) این گورستان تنها سهم کفار شد که به غسل و کفن نیاز نداشتند و برخی را در گورهای جمعی پنهان کردند. اما همچنان از سرنوشت هزاران مجاهدِ اعدام شده که در گورستانهای عمومی پنهان کردهاید بیخبریم.
میگویم "کردهاید" چرا که تمامی تلاش شما و همفکرانتان در دوران اخیر منزه جلوه دادن دورانی است که خود از کاربدستانش بودید. حتا با درستی این فرض که در زمان وقوع از آن قتل سیاسی مذهبی بی اطلاع ماندهاید، ذرهای از بار سکوت طولانیتان و مسئولیت اخلاقی که متوجه شما و همفکرانتان میباشد نمیکاهد. خاوران! تنها گورستان مرگفروشان نه، که مشهورترین آن است.
آقای کروبی!
به شهادت زندگی با شریفترین فرزندان این ملک بلاخیز میگویم: میدانید برخی از مجاهدان اعدام شدهی حکمدار چون فرشاد اسفندیاری و مصطفی مردفر نماز شبشان در زندان ترک نمیشد؟ آنها همهگی با فرمانِ مقتدای شما "آن پیر فرزانه و امام راحل" سر از خاوران و دیگر گورستانها درآوردند. چندی قبل پسرتان را ساعاتی به حبس کشیدند و گوشمالی مختصری دادند که گفته باشند ما با کسی شوخی نداریم. به عنوان کسی که سالیانی دراز و به دورانی که شما به قدرت بودید را به حبس گذرانده، یک ساعت از زندان را بر کسی روا نمیدارم. بازوی سرخ شده و صورت سیلی خوردهی ایشان چند روزی خبر اول آنتنها بود. مادر فرزندتان چه سخنها از بیعدالتی که در حق پسرتان رفت به زبان نیاورد. مادران سپیدگیسو و پدران سکته کرده و قامت راست ناکرده و همسران درد و فرزندانی که جوانی و پدرانشان از ایشان دزدیده شد، بیست و دو سال است پی مزار عزیزانشان روانند و هنوز سنگ قبرشان را ندادهاند. مدام تحقیرشان میکنند. به حبس میکشند و تهدید میکنند، و این نه به دوران اخیر که به روزگاری است که شما بر صندلی ریاست مجلس لمیده بودید. و این همه جدای از دورانی است که "سربازِ فداکار اسلام"، اسدالله لاجوردی، در شبهای هزار بار مردن و تکتیرهای شمارش شدهی شبانه در اوین، پاسدارانی را با شاخه نبات و قرانی در دست به دیدار مادرانی میفرستاد که: بیا این هم شیربها و مهریهی دخترک اعدام شدهات. دیشب قبل از تیرباران و البته از بابِ صواب! تصرفش کردم. آن وقت شما ریاست بنیاد شهید بودید و دست راستِ " امام راحل" درست است؟
آقای کروبی!
سه ماه دیگر میشود بیست و دوسال. وقتی از شکاف کرکرههای فلزی آخرین سلولِ بندِ هشتِ زندانِ گوهرکُشِ گوهردشت به همراهی تنی چند از زندهماندهگانِ آن سال به تماشای مرگ ایستاده و با نگاهی ناباور فاجعه را تاب میآوردیم، کامیونِ یخچالدارِ حملِ گوشت بود و چکمهپوشانی ماسکزده که با وقاحتی کمیاب در شبهایی که از آسمانِ رجاییشهر کُفر میبارید، مردهگان را عقوبت میکردند. آن ها فرزندان راستینِ "امام راحل" بودند. شبانه بارمان زدند و در کفرآبادی اسلامی پنهانمان کردند. یک ماه کسب و کارشان مرگ بود و پر رونقترینِ حرفهها از آنِ گورکنان وطن شد. در تابستان سال 1367 و پس از پذیرش قطعنامه ۵۹٨ سازمان ملل و در فاصله مرداد تا شهریور این سال، با حکمِ بالاترین مقامِ مذهبی حکومتِ اسلامی که دیگر حتا تکرار نامش توهین به دنیای مدرن تلقی میشود، استخوانهای هزاران گم شده از جانهای جوانِ نایافته در لعنتآبادها و خاکپشتههای اسلامی شیار شد.
[ما] کسانی را که در اتاقهای دربستهی امنیتخانهی اسلامی، پس از جام زهر حکم به ذبحِ انسان دادند میشناسیم. اسامی را بدونِ حرفِ رمز در دفترچهی خاطراتمان ثبت کرده و نیک میدانیم آن تصمیم با توافقِ تمامِ پوزیسیون وقت به فعل درآمد. فراموش نکردن اما نه برای صیقل دادن شمشیرهای روز انتقام که برای جلوگیری از تکرار فجایع ضرورت دارد. برای مقابله با خورهی فراموشی. کشتار و تصفیه فیزیکی سال 67 بی هیچ اما و اگری به دستور مستقیم خمینی و اتوریتهی مذهبی وی نزد پایوران نظام به فعل درآمد. وی با شعارِ معروف "وحدت کلمه" خود، دستِ تمامِ پایورانِ نظام را در طشتِ خون شستشو داد و آن را به "وحدت عمل" ارتقاء بخشید.
از همین رو تابستان 67 خط قرمز و کلامِ ممنوعهی حکومت فقهاست. نام یکی از کسانی که در دفتر یادداشتمان ثبت کردهایم امروز مورد خطاب شماست "آیتالله العظمی موسوی اردبیلی" شما در نامهتان به ایشان در ارتباط با کشتار تابستان شصت و هفت آوردهاید: «تاکنون هیچگاه ریز آن قضایا بررسی نشده و چرایی آن مشخص نیست و هنوز ماجرا در ابهام قرار دارد و معلوم نیست که تا چه اندازه امام در این ماجرا دخالت داشتهاند» اگر تنها تنی چند از ریز قضایا مطلع باشند یکی همین "حضرت آیت الله العظمی اردبیلی" است. به زیرنویس همین نوشته و پرسش پاسخ ایشان با حاج احمد خمینی از دیگر سران اصلی کشتار مراجعه کنید.
آقای کروبی!
شما بیش از دیگران به اسناد دسترسی دارید تنها برای تلنگر به حافظه یادآور میشوم: از هفتهی اول مرداد ماه که تمامی کانالهای ارتباطی ما در زندان بادنیای خارج قطع شده بود به سختی و از طریق رادیویی که پاسداران به خطبههای نماز جمعه گوش میدادند، شنیدیم که خطیب جمعه مردم را ترغیب به دادن شعارهایی در حمایت از اعدامها میکرد. فریاد منافق مسلح اعدام باید گردد را به سختی از زیر درب بند شنیدیم. میدانید نام آن خطیب محترم که آتش بیار معرکه اعدام باید گردد شده چه بود؟ آیتالله موسوی اردبیلی.
شما به تازهگی با انتشارِ نامهای عمومی، یکی از نزدیکان فکری خود و کاربدستان نظام اسلامی و بالاترین مقامِ قضایی در دههی سیاه شصت را با عنوان " آیتالله العظمی" مورد خطاب قرار دادهاید. قبل از هر چیز انتشارِ علنی و منطق چنین نامهنگاری را باید تلاشی جهتِ حضور در جنگِ قدرت دانست. چرا که برای «رهبرانِ موجِ سبز»، از جمله شما، و مقابله با خطرِ حذفِ کامل از صحنهء سیاسی راهی جز منطقِ حضورِ سیاسی و حرکت در نقاطِ کورِ حریف باقی نمانده است؛ رهبری که خود به شدت رو به افول و ریزش بوده و روز به روز لاغرتر میشود. با این منطق باید بازی را به زمین حریف کشاند. اما قاعدهی اصلی بازی همانا حفظ حاکمیت و نظام است.
«رهبرانِ موجِ سبز» دریک سالهی گذشته و در تمامِ موضعگیریهای سیاسیشان سعی بر حفظ یک ساخت داشته و به همین اعتبار فرض را بر درستی یک اصل گذاشتند. بنمایهی کلامِ «رهبرانِ موج سبز»، و مهدی کروبی در مکتوب اخیر، آن است که: یک ساختِ پاکیزه یعنی "نظامِ مقدسِ اسلامی و آرمانهای امامِ راحل" با ورودِ چهرههای خبیث مخدوش شده است. با این نگاه اساساً از ساخت و بنای معیوب چیزی گفته نمیشود، چرا که آدمهای زشت، ساخت خوب را تصرف کرده و آدمهای زیبا را از صحنه بیرون راندهاند. اشکال کار در همین بنیان فکری متجلی است. این نگاه با این تبیینِ نادقیق، تاریخِ ناعدالتی و سرکوب را تنها با خود توضیح میدهد: سرکوب با «من و ما» آغاز شده است. هرچه پیش از این رخ داده یکسر پاک و منزه بوده است!
جدا از دستکاری حافظه و غیراخلاقی بودنِ اینگونه خوانش از تاریخ، به ناگزیر بخشی از تاریخ نیز در این میان حذف میشود. «رهبران موجِ سبز» و مهدی کروبی برای حفظِ زندگی سیاسی خود به دفاع از گذشته و بنیانهای ایدئولوژیکی بر میآیند که جز ویرانی و گورستان و نکبت برای ایران در برنداشته، و آن همانا "اندیشههای امام راحل" است. مسابقهای دو سر باخت برای «رهبرانِ موجِ سبز». اگر قرار باشد تا در نبردِ وفاداری به اندیشههای نورانی "فرزانهء دوران" برندهای در نظر گرفت، نتیجهء بازی از قبل تعیین شده است. همهء تلاش «رهبران سبز» در آن است که با ساختنِ سیمایی پاک از خمینی، چهرهای به وی ببخشند که با مصلحتِ لحظه سازگار باشد؛ فکری یکسر ناراست و خطا.
اگر قرار بر اعطای نمایندگی امام بر کسی وجود داشته باشد، همانا شایستهگی رقیب بسیار بیش از شما میباشد. «رهبران موجِ سبز» تاریخ سی ساله اخیر را طوری بازنویسی میکنند که نکتهء کانونی اش بینقص بودن امام است، و چشماسفندیار قصه همین جاست. یکی از مانورهای رهبران موج سبز در جلب اقشار میانی جامعه در یک سال گذشته آن بود که قانون اساسی وحی منزل نبوده و قابل تغییر است. با اتکا به این منطق میتوان اصل ولایت فقیه و رهبر را هم به زیر مهمیز قانون کشاند، اما بلافاصله تا پای خمینی به میان آورده میشود از وی سیمایی پاک و منزه و بینقص تصویر میشود. و این حکایت همهی این سالهاست. از فیلسوفی که با هرمنوتیک به تبیین دوران امام مینشیند تا نواندیش دینی که با ماکس وبر: خمینی باید پاک و منزه جلوه داده شود چون ما در موقعیت دیگری قرار داشتیم.
با این بنیان ایدئولوژیک یک گفتمان ساخته میشود. در این گفتمان جایگاهی به خمینی ارزانی میشود که ناعادلانه و نادقیق است. به واقع دفاع از "امام راحل" دفاع از گذشتهی سیاسی خود است. اعتراضِ رهبران سبز به سیمای اسلامی در ایام دههی فجر آن بود که چرا مسئولان سیما بخشی از سخنان امام را برگزیدهاند که بیان خشونت آن به "بعد رحمانی" سخنان امام چربش داشته است. برگ برگ تاریخ سی سالهی اخیر موید این چربش گفتاری خونین و غیرانسانی است. در پشت تمامی سرکوبها و جنایات حکومت اسلامی خمینی حضور و وجود داشته است.
نکتهی کانونی دیگر آنکه اکثر از قدرت واماندهگان دیروز، با اعتبارجویی از تاریخ این امر را به معترض بودن خود به دیروز نسبت میدهند. در همین مکتوب اخیر کروبی، وی کنار ماندن موسوی اردبیلی از قدرت را " وداع با قدرت برای رونق بخشیدن به حوزههای علمیه" ارزیابی کرده است. تاریخ اما قضاوتی دیگرگونه دارد. (1)
کروبی و دیگر «رهبران موج سبز» باید بدانند که در امر دادخواهی از یک جنایت بزرگ نمیتوان متوسل به کسانی شد که خود از نقشآفرینان اصلی کشتار بزرگ بودهاند. قوهء قضاییه در طول سی سال گذشته هرگز مستقل نبوده و اساساً با ساخت تبعیض آمیز و غیرانسانی قانون اساسی نمیتوانسته که مستقل از ولی فقیه عمل کند. برای پی بردن به این معنا شما را به پرسش موسوی اردبیلی و پاسخ "امام راحل" در ارتباط با کشتار تابستان شصت و هفت رجوع میدهم. (2)
و رهبران موج سبز همچنین باید متوجه باشند که تابستان شصت و هفت آجر دیواری است که اگر کشیده شود خروارها نکبت بر سر پدیدآورندهگان آن آوار خواهد کرد. آجر اول کشیده شده است صدای آوار را نمیشوید. و دیگر آنکه دیر محکوم کردن بهتر از هرگز محکوم نکردن است.
پانويس ها:
1- دیگر بر همهگان دانسته است که پس از مرگ خمینی و ناکام ماندن طرح شورای سه نفره رهبری که در صورت آوردن رای و حدنصاب کافی موسوی اردبیلی یکی از اعضای قطعی آن بود، و با انتخاب خامنهای به مقام رهبری تمامی معادلات بهم ریخت. حضور اردبیلی به عنوان کسی که خود مدعی رهبری بود و حکم گرفتن از دست خامنهای را برنمیتابید به قم رفته تا مرجعیتش را کامل کند.
2- پدر بزرگوار حضرت امام مدظلهالعالی
پس از عرض سلام، آیتالله موسوی اردبیلی در مورد حکم اخیر حضرتعالی درباره منافقین ابهاماتی داشتهاند که تلفنی در سه سئوال مطرح کردند:
1- آیا این حکم مربوط به آنهاست که در زندانها بودهاند و محاکمه شدهاند و محکوم به اعدام گشتهاند ولی تغییر موضع ندادهاند و هنوز هم حکم در مورد آنها اجرا نشده است، یا آنهایی که حتی محاکمه هم نشدهاند محکوم به اعدامند؟
2- آیا منافقین که محکوم به زندان محدود شدهاند و مقداری از زندانشان را هم کشیدهاند ولی بر سر موضع نفاق میباشند محکوم به اعدام میباشند؟
3- در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پروندههای منافقینی که در شهرستانهائی که خود استقلال قضائی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود میتوانند مستقلا عمل کنند"
پاسخ خمینی:
"در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است، سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید، در مورد رسیدگی به وضع پروندهها در هر صورت که حکم سریعتر انجام گردد همان مورد نظر است."
(خاطرات آیت الله منتظری، ج 1 ص 625)،
http://www.iran-chabar.de/article.jsp?essayId=29640
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|