بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

دوشنبه 3 خرداد  1389 ـ  24 مه 2010

 

در هزار توی تبلیغات سیاسی

امید حبیبی نیا

 

تاریخ صد و هفتادساله روزنامه نگاری در ایران همواره تحت الشعاع قدرت سیاسی حاکم در کشور بوده است و جز چند مقطع خاص و کوتاه که قدرت سیاسی تضعیف شده یا جامعه درگیر و دار تحولات انقلابی بوده از جمله شهریور 1320، حد فاصل قیام سی تیر 1331 تا 28 مرداد 1332 و از دی ماه 1357 تا اواخر تابستان 1358 (که به بهار آزادی موسوم بود) هرگز تجربه ای از آزادی نسبی نداشته است.

در تمام این مدت روزنامه نگاران ایرانی بدل به یکی از ارکان ماشین تبلیغات دولتی یا بخشی از روابط عمومی حاکمیت شده اند که ناچارند به قواعد و اصول خبرنویسی یا روزنامه نگاری در باره شخصیت های حکومت گردن نهند. (1)

شرح ملاقات ها، گزارش اقدامات و سخنرانی ها و تمام حواشی بی ربط با خبر که هویدا کننده کیش شخصیت نظام های توتالیتار حاکم بر ایران در صد و هفتاد سال گذشته بوده است همواره از شاه/ رهبر و دست اندرکاران اصلی حکومت چهره ای ماورالطبیعه خلق کرده است که فارغ از نقد و کنکاش بوده اند. (2)

به طبع نظام توتالیتار که همواره می کوشد کنترل رسانه ها را به هر شیوه ممکن به دست خود بگیرد و سیستمی از پالایش و امتیازدهی برای انتشار مطبوعات، تولید فیلم یا سایر محصولات رسانه ای وضع کند، به دلیل همین سیستم گزینش/ امتیاز همواره (جز در برخی موارد خاص و استثنایی) امتیازگیرنده نشریه یا هر محصول رسانه ای دیگر که از سیستم گزینش حاکمیت گذشته است بطور کامل وابسته به حکومت است و به این ترتیب خود به عنوان عامل درونی سانسور نهادینه شدن در روزنامه، رسانه عمل می کند.

روزنامه نگاری ایران تا پیش از انقلاب به دلایل مختلف قوام و انسجام بیشتری به نسبت به سالهای پس از انقلاب 1357 داشت که با وجود حاکمیت سیستم مشابه ای از سانسور در مجموع در سالهای پایانی دهه پنجاه موفق شد تا از «فضای باز سیاسی» و وعده رفرم برای گسترش آگاهی در جامعه متحول سالهای 55 تا 57 استفاده کند، هر چند که در ماههای پایانی سال 57 نوعی سانسور درونی، پوپولیسم نازل و خودسانسوری جدید سبب شد تا هیچ انتقادی به رهبری جدید وارد نشود.

اما روزنامه نگاری پیش از انقلاب بنا به دلایل مختلف با بدنه روشنفکری و جریان های مختلف سیاسی و اجتماعی درون جامعه و حتی جریانهای معارض زیرزمینی و برانداز در تماس نزدیک بود، از این رو بود که بسیاری از روزنامه نگاران هدف و قربانی اصلی ساواک بودند.

در نخستین دهه پس از حاکمیت اسلامی، رژیم تازه موفق شد تا تقریبا همه روزنامه نگاران قدیمی را از میدان خارج سازد، بسیاری از آنها یا اعدام یا ترور شدند، یا به خارج رانده شدند و یا اگر در کشور باقی ماندند یا زندانی شدند و یا ممنوع القلم.

به این ترتیب در دهه نخست جمهوری اسلامی، روزنامه نگاری دولتی با از میان برداشتن هرگونه رسانه مستقلی به رسمیت شناخته شد. روزنامه جمهوری اسلامی با سردبیری میرحسین موسوی که نخست وزیر بود و بعدها مدیر مسئولش علی خامنه ای رئیس جمهور وقت بود، نمونه ای از رسانه دولتی بود، در همین زمینه می توان به مسئولیت ده ساله محمد هاشمی برادر رئیس جمهور وقت هاشمی رفسنجانی در صدا و سیما و موارد بسیار مشابه نیز اشاره کرد که نشانگر انحصارطلبی رسمی هر دو جناح حاکمیت برای به کنترل در آوردن علنی و آشکار رسانه ها و دولتی کردن آن است.

در دهه دوم حاکمیت جمهوری اسلامی، به دلیل از میان رفتن برخی تهدیدات داخلی و افزایش رقابت میان جناح ها، به برخی رسانه های تازه که ظاهرا مستقل از دولت بودند مجوز فعالیت داده شد، در عرصه مطبوعات برخی رسانه ها توسط جناح ها و فراکسیون های تازه مجوز فعالیت گرفتند که همگی مدیرانی حکومتی داشتند. در عرصه سینما به برخی از فیلمسازان نه چندان مورد اعتماد اجازه داده شد تا تحت موازین سخت سانسور به تولید فیلم بپردازند، برخی از این فیلم ها که پیش تر سناریو و عوامل تولید آن تائید شده بودند با دهها مورد «اصلاحی» مجوز نمایش محدود گرفتند و برخی دیگر توقیف شدند. (3)

در عرصه نشر و موسیقی نیز به همین ترتیب اعطای مجوزها کمی به نسبت دهه قبل تسهیل شد و به موازات همین «تساهل» حملات به روزنامه نگاران، هنرمندان و روشنفکران توسط باندهای ترور رسمی و غیررسمی شدت یافت.

ده ها تن از روشنفکران، هنرمندان و روزنامه نگاران در طول همین دهه هدف ترور قرار گرفتند و جان باختند.

در همین حال مدارس و دانشگاه ها به تاسیس و یا بازگشایی رشته های روزنامه نگاری و ارتباطات پرداختند و بسیاری از فارغ الحتصیلان این دوره ها بعدها به عنوان روزنامه نگار مبتدی در استخدام رسانه های چاپی درآمدند. (4)

در دهه سوم که رسانه های درون کشور با رقبای جدیدی از جمله اینترنت، تلویزیون های ماهواره ای و رادیوهای موج کوتاه (با کیفیت پخش مطلوب) روبرو شده بودند، سیاست رسانه ای جمهوری اسلامی تحت تاثیر «وعده رفرم» و همچنین دنباله روی از تئوری «تهاجم فرهنگی» با تغییراتی برای مقابله با شرایط تازه تن در داد.

این تغییرات مبتنی بر افزایش کانال های درونی از یک سو و تساهل از سوی دیگر بود. به این ترتیب هم در کمیت و هم تا حدودی در کیفیت تغییراتی صورت گرفت. به دهها مسئول و کارگزار رژیم مجوز انتشار روزنامه داده شد. صدا و سیما تعداد شبکه های رادیویی خود را به ده برابر و تعداد شبکه های تلویزیونی سراسری خود را به چهار برابر افزایش داد.

تعداد فیلم های سینمایی تولید شده از متوسط سالیانه چهل و پنج فیلم در سالهای پایانی دهه هفتاد به متوسط سالیانه 65 فیلم در اواسط دهه هشتاد رسید. پخش فیلم های آمریکایی و هالیوودی در شبکه های تلویزیونی و یا اکران سینماها آغاز شد و به برخی از انواع موسیقی که پیش از آن ممنوع قلمداد می شد تحت ضوابطی بطور موقت اجازه فعالیت و انتشار داده شد.

در همین دهه در خارج از کشور نیز رشد رسانه های فارسی زبان شدت گرفت اما به دلایل مختلف از جمله همنوایی با فضای «اصلاح طلبی» داخل کشور و هم پرهیز از حساسیت حکومت و نهادهای اطلاعاتی و امنیتی آن، برخی از این رسانه ها از جمله بی بی سی فارسی، صدای آمریکا و سایر رسانه های دولتی فارسی زبان ترجیح دادند که برای توسعه فعالیت های خود و استخدام نیروی جدید از نهادهای رسمی یا روزنامه های اصلاح طلب استفاده کنند و به تدریج نیروهای جدید را نیز در مقام سردبیر و تهیه کننده ارشد جای دادند. به این ترتیب اشباع شدن این رسانه ها از خبرگزاری جمهوری اسلامی، روزنامه های اصلاح طلب، صدا و سیما و سایر رسانه های مشابه سبب نوعی همنوایی یا همسویی با رسانه های داخل کشور شد که در برخی موارد با اصول ادیتوریال و روزنامه نگاری در تعارض بود.

فارغ از رسانه های دولتی فارسی زبان، فضای رسانه های فارسی زبان در خارج از کشور اصولا فضایی نازل و سطحی بود که کمتر می شد نشانی از روزنامه نگاری و حرفه ی گرایی در آن یافت، در بهترین موارد این رسانه ها بدل به تریبون و رسانه حزبی شده بودند که مشابه حریفان خود در داخل کشور فقط به بازنمایی نظرات افراد همسو با خود می پرداختند و هیچ نشانی از درک عمیق و عینی از ماهیت رسانه در آنها دیده نمی شد بلکه اغلب به این سایت ها، رادیوها یا تلویزیون ها به عنوان بلندگویی برای تبلیغ سطحی، آشکار و بدون هیچ چالش نگاه می کردند.

در ابتدای دهه چهارم حاکمیت جمهوری اسلامی که با رخدادهای انقلابی سال ۱۳۸۸ چهره ای انقلابی به رسانه های شهروندی بخشید. فضای رسانه ای نیز دستخوش تغییرات بسیاری شد که جایگاه و شان رسانه های سنتی را به زیر سوال برد.

همزمان بی نظمی و آشفتگی در تعاریف و کاربردهای روزنامه نگاری سبب شد تا برای جامعه ای که به دلیل دهه ها سرکوب و جدایی از تولیدات فرهنگی از سطح سواد رسانه ای مطلوبی برخوردار نیست، نوعی آنارشی در ارزیابی اخبار و درک عینی از اصول اخلاقی حاکم بر روزنامه نگاری رخ دهد. (۵)

در همین حال جبهه تازه ای از رسانه های انحصارگرای موسوم به «سبز» که برای رقابت با رسانه های آلترناتیو و رقابت با رسانه های حکومتی داخل کشور با استفاده از رانت ها، لابی ها و حمایت های برخی موسسات نه چندان خوشنام شکل گرفت که درصدد شکار روزنامه نگاران از بند سانسور گریخته ایرانی برآمدند.

به این ترتیب به نظر می رسد که با وجود سطح نازل رسانه های آلترناتیو ایرانی در خارج از کشور از سویی و ناتوانی آنها در استخدام روزنامه نگارانی که در ماههای اخیر از کشور گریخته اند. این روزنامه نگاران چاره ای ندارند جز آنکه به استخدام رسانه های دولتی فارسی زبان در خارج از کشور دربیایند یا به سایت های «سبز» بپیوندند که بتوانند به حرفه خود ادامه دهند و از قرار مشی هر دو نوع این رسانه ها با شیوه روزنامه نگاری آنها که در داخل کشور بدان عمل می کردند منافاتی ندارد.

نسلی از روزنامه نگاران ایرانی که در اوایل دهه هفتاد یا هشتاد کار خود را آغاز کرده است و اکنون به خارج از کشور آمده است همچنان ناچار است یا به کار کردن در یک رسانه حزبی تن دهد یا از مرام و مشی خاص سردبیران و مدیران یک رسانه دولتی فارسی زبان پیروی کند که در اغلب موراد مغایر با آزادی بیانی است که وی در آرزوی آن بود.

به این ترتیب به نظر می رسد با وضعیت موجود رسانه های فارسی زبان و سطح نازل روزنامه نگاری در آنها، همچنان رسانه های شهروندی و روزنامه نگار – شهروند بار اصلی بی کفایتی رسانه های فارسی زبان را بردوش داشته باشند.

غیر حرف‌گرایی، خرده کاری، سلطه جویی، سطح نازل تولیدات و بدل شدن روزنامه‌نگاران به کارمند اداری در رسانه‌های فارسی زبان بر مبنای آموزش نا مناسب و سوابق کاری در رسانه‌های حزبی و دولتی سبب شده‌است تا سطح رسانه‌های فارسی‌زبان در خارج از کشور از حد متعارفی از رشد کمی فراتر نرود ودر جهش کیفی در پر کردن خلاء رسانه‌ای مستقل ناتوان بماند.

تصویری که از روزنامه نگاری ایرانی در صد و هفتاد و سومین سال آن وجود دارد هنوز تصویری است منحصر به چند «شهید روزنامه نگار» ولی تصویر رسانه مستقل و تاثیرگذار همچنان غایب است، شاید وقتی دیگر!

 

پاورقی:

1. نگاه کنید به حبیبی نیا، امید (1383): پروپاگاندا و رسانه های جمهوری اسلامی، گویا

2. حبیبی نیا، امید (1381) : تحلیل محتوای اخبار شبکه های اول و دوم در هفته اول مهر ماه ۱۳۸۱، گروه رسانه اداره کل پژوهش معاونت سیاسی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران. در نتایج این تحلیل محتوا آمده است که نود درصد از محتوای اخبار داخلی هر دو شبکه در زمان مورد بررسی معطوف به شخصیت های سیاسی حکومت و شرح ملاقات های آنها بوده است.

3. روزنامه های اصلاح طلب که در اوایل ریاست جمهوری محمد خاتمی به پدیده جدید بدل شدند توسط کسانی پایه گذاری و مدیریت شدند که خود از ارکان حاکمیت جمهوری اسلامی بودند و اکنون تحت تاثیر شرایط جدید به کار روزنامه نگاری روی آورده بودند. صاحب امتیاز دو روزنامه اصلی اصلاح طلب یکی معاون امنیتی وزارت اطلاعات و دیگری عضو سابق سپاه پاسداران و از اعضای ستاد انقلاب فرهنگی بودند.

4. سطح نازل آموزشی این رشته ها علاوه بر استفاده از اساتید نامرتبط و یا متون از رده خارج شده فارسی با تمرکز به رسانه های چاپی به جای رسانه های جدید سبب می شد که فارغ التحصیلان به سختی بتوانند جایی برای خود در رسانه های حرفه ای و غیرجاپی بیابند.

5. هرج و مرج ناشی از شرایط غیرمعمول سبب شده است که گاه حتی بر سرتعریف روزنامه نگار نیز اتفاق نظر وجود نداشته باشد، در حالی که بنا بر عرف بین المللی و موازین حرفه ای روزنامه نگار کسی است که در استخدام یک رسانه مستقل و حرفه ای باشد ، عضو یک انجمن حرفه ای روزنامه نگاری و حداقل سه سال سابقه کار مستمر در حرفه خود به عنوان روزنامه نگار داشته و دارای تحصیلات یا بهره مند از آموزش مرتبط باشد، این تعریف مبنا و سهل گیرانه در مورد برخی از کسانی که امروزه به عنوان روزنامه نگار شناخته می شوند صدق نمی کند.

 

http://beta.gozaar.org/persian/articles-fa/3406.html

 

 https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com