|
دوشنبه 3 خرداد 1389 ـ 24 مه 2010 |
قدرت جنبش سبز در کتک خوردن است نه کتک زدن!
گفتگو با عباس عبدی
گفتگوگر: نیلوفر زارع
توضيح سايت جرس: هزاران هزار هوادار جنبش سبز که با مهر سکوت بر لب و دستانی به علامت پیروزی بالا رفته، نخستین تجمع های اعتراضی پس از انتخابات ریاست جمهوری را سامان دادند منادیان مبارزه بدون خشونت علیه وضع موجود بودند. آنها با اعتراض مسالمت آمیز خود نگاه خیره مردمانی از سراسر جهان را متوجه خود کردند و وقتی که حکومت با گلوله های سربی سنگفرش خیابان ها را از خون معترضان رنگین کرد باز سنگر آنان سکوت بود و شعارشان "رای من کجاست؟" حکومت اما به شکل روزافزون سرکوب هایش را شدت داد و به موازات آن شعارهای معترضان نیز رادیکال تر شد.خیابان ها از روزها پیش از برگزاری تجمع های اعتراضی به قرق نیروهای امنیتی درآمد. عکس های معترضان خیابانی برای شناسایی روی سایت های حامی حکومت قرار گرفت. ماشین بازداشت فله ای مخالفان روی دور تند رفت و این سوال کلیدی را در ذهن مخالفان وضع موجود پدید آورد که در چنین شرایطی چگونه می توان اعتراض علیه حکومت را علنی کرد و به مبارزه مسالمت آمیز نیز وفادار ماند؟ این پرسش و پرسش هایی دیگر درباره مبارزه مسالمت آمیز در جنبش سبز را با "عباس عبدی تحلیل گر نام آشنای اصلاح طلب درمیان گذاشتیم. عبدی علیرغم آن که رهبران جنبش سبز را به دلیل تاکید بر استراتژی مبارزه مسالمت آمیز تحسین می کند اما معتقد است که این جنبش تاکتیک های متناظر با استراتژی خود را نداشته است و از همین رو در بزنگاه هایی مانند تجمع 13 آبان و روز عاشورا از استراتژی خود تخطی کرده است. نگاه آسیب شناسانه او به مبارزه مسالمت آمیز در جنبش سبز حاوی ریزبینی هایی است که می تواند در مبارزات پیش روی هواداران جنبش سبز موثر واقع شود.عبدی بر این باورست که مبارزه كردن گرچه يك فضيلت است، اما نیازمند عقلانیت خاص خود هم هست.عبدی قدرت منتقدين را در مظلوميت آنان می داند كه ميتواند سركوبگرترين افراد را هم شكست دهد.او می گوید" كليه كساني كه خود را طرفدار اين جنبش ميدانند بايد صادقانه رفتار كنند. آنان اگر آقاي موسوي يا كروبي را قبول دارند، حتماً سعي كنند در چارچوبهاي اعلاني آنان اقدام كنند، نه اينكه كارهاي خودشان را به نام جنبش سبز انجام دهند، البته هر کسی حق دارد كه مخالف اين دو نفر و سياستها و خط مشيهاي آنان باشد، و ميتواند جرياني را براساس ايدههاي خود تشكيل دهد و اقدام كند، اما نميتواند ماهيت اين دو نفر و همراهان آنان را قلب كند، اين كار عوارض زيادي براي فضاي سياسي ايران دارد، ضمن اينكه هيچ نتيجه مثبتي از آن حاصل نخواهد شد."متن کامل این مصاحبه به شرح زیر است:
پرسش: آقای عبدی، رهبران جنبش سبز بارها بر استراتژي پيگيري مبارزات از راههاي مسالمتآميز تأكيد كردهاند و از هواداران جنبش خواستهاند كه تحت هيچ شرايطي به شيوههاي خشن متوسل نشوند. با اين حال حكومت تقريباً تمام ابزارهاي مبارزه مسالمتآميز نظير احزاب، نهادهاي غيردولتي، رسانههاي مستقل و تجمعهاي خياباني را از مخالفان خود گرفته است و اجازه علني شدن اعتراضها را نميدهد. در چنين شرايطي مبارزه مسالمتآميز چه معنايي ميتواند داشته باشد؟
پاسخ: پرسش بسيار خوبي است. در درجه اول، باید گفت؛ درست است كه رهبران جنبش سبز بارها بر اين استراتژي تأكيد كردهاند، اما فراموش نكنيم كه هر جنبش به جز استراتژي نيازمند تاكتيكهاي مناسب و متناظر نيز هست. همچنين بايد از تاكتيكهاي مخالف استراتژي جلوگيري کرد. بنابراين انتظار ميرفت كه با صراحت بيشتري توضيح داده ميشد كه تاكتيكهاي جاري در سطح جنبش تا چه حد مطابق و همسو با اين راهبرد هست؟ و به طور مشخص و حتي مكرر اعلام ميشد كه كدام يك از شيوههاي جاري برخلاف اين راهبرد است و از فعالان جنبش خواسته ميشد كه به طور صريح و روشن از اين روشها پرهيز كنند.
اما قسمت دوم پرسش شما، نشان دهندهء آن است كه توجه كافي به اساس و بنيان راهبرد پرهيز از خشونت نشده است. اين قسمت سوال چنين القا ميكند كه پرهيز از خشونت و رفتار مسالمتآميز تا وقتي است كه از سوي حكومت راهها بسته نشود يا سركوب صورت نگيرد، و اگر چنين سياستي از سوي حكومت اعمال شود، راهي ديگر جز مواجهه و بروز خشونت براي منتقدين باقي نميماند. اين همان درك خطايي است كه منجر به بروز خشونت در جنبش ميشود. زيرا راهبرد پرهيز از خشونت، برمبناي رفتار حكومت اتخاذ نميشود كه تداوم آن منوط به رفتار خاصي از جانب حكومت باشد. اگر حكومتي راههاي اعتراض مسالمتآميز را باز بگذارد و سركوبي هم صورت ندهد، چنين رژيمي قاعدتاً تا حد قابل قبولی دموكراتيك خواهد بود و معترضين نميتوانند در ذيل چنين رژيمي شعار دموكراسي خواهي بدهند. بنابراين وقتي كه شعار معترضين هر رژيمي تحقق دموكراسي است، معناي ملازم آن اين است كه آن رژيم، دموكراتيك نيست، و چنين رژيمي راههاي عادي انتقاد را ميبندد و سركوب هم شيوه جاري خواهد بود، البته حد و حدود اعمال سركوب يا بستن راههاي انتقاد برحسب رژيمهاي غير دموكراتيك متفاوت است، اما اين سياست، به عنوان سياست محوري چنین حکومتی در برخورد با منتقدين است. بنابراين وقتي عدهاي شعار دموكراسيخواهي را از طريق جنبش ضد خشونت در جامعهاي ميدهند، از ابتدا اين فرض را پذيرفتهاند كه حكومت در مواجهه با آنان دست به سركوب و انسداد ميزند، و لذا نميتوانند با مشاهده سركوب و با استناد به آن راهبرد ضد و پرهيز از خشونت خود را تغيير دهند.
به علاوه به محض آن كه اين راهبرد تغيير كند، به معناي آن است كه شعار دموكراسيخواهي قلب خواهد شد، زيرا برحسب تجربه و تحليل ثابت شده كه با شيوههاي خشونتطلبانه نميتوان به تحقق دموكراسي اميدي داشت، حتي گروههایي كه صادقانه ادعاي دموكراسي دارند، هنگامي كه وارد فاز خشونت ميشوند، دموكراسي را در روابط دروني خود هم تحمل نميكنند، چه رسد در روابط با ديگران. نكته ديگر اينكه به خشونت كشاندن هر جنبش دموكراسيخواهي، خواست اوليه و مهم جناحهاي خشونتطلب حكومتهاي مخالف آنان است، زيرا كه با چنين اقدامي از يكسو شعار دموكراسيخواهي مخالفان را در عمل خدشهدار ميكند و از سوي ديگر بسياري از حاميان آنان را منفعل و در مراحلی حتي آنان را با جنبش مخالف ميكند، و بالاخره جناح های خشن حکومتها منتقدین آرام خود را وارد ميدان مبارزهاي ميكنند كه خودشان دست برتر را در این میدان دارند. ضمن آن كه خشن شدن مبارزه در جناح حكومت نيز عناصر اقتدارگرا و خشونتطلب را تقويت ميكند.
پرسش: اصولا از نظر شما معنای عمل خشونتآميز چيست؟ آيا ترور و اقدام مسلحانه از سوي مخالفان، تنها مصداقهاي عمل خشونتآميز است؟ آيا آتش زدن ساختمانها و حمله به پليس و درگيري نيز مصداق عمل خشونتآميز است؟ و آيا اَعمال خشونتآميز فقط به اين موارد محدود ميشود؟
پاسخ: باید تاکید کرد که عمل خشونتآميز شامل گفتار و رفتار ميشود. همچنين ميتواند كنش باشد، يا واكنش خشونتآميزي باشد. بخشي از اين اعمال دقيقاً عيني است، مثل ترور، آتش زدن و ضرب و جرح، و نيز كلمات و شعارهايي كه واجد الفاظ تند و تيز يا تحقير و تمسخر باشد، اما برخي ديگر از اعمال خشونتآميز، عرفي و نسبي است و برحسب موقعيت، تعيين مصداق ميشود. از اعمال گروه اول به طور مطلق بايد پرهيز كرد. اما اعمال گروه دوم را بايد به عرف اهل سياست واگذار كرد. در اتفاقات رخ داده پس از انتخابات هر دو گروه از اعمال ديده ميشود گرچه در 25 خرداد و سپس 30 خرداد به معناي دقيق مواردي قابل ذكر از اين رفتار ديده نميشود، اما با گذشت زمان و عدم كنترل و نظارت بر حضور خياباني و نيز حضور شبكههاي ارتباطي مستقل از مديريت جنبش، اين رفتارها به مرور افزايش يافت و در 13 آبان سال 1388 وارد فازي ديگر شد که نهایت آن اتفاقات عاشورا بود.
مهمترين مصداق تخطي از راهبرد خشونتگريزي، در شعارهاي مرگ بر فلان و بهمان و نيز اشاعه دروغ هايي به نام جنبش سبز بود، سپس شعارهاي ديگر از جمله تمسخر و توهين و... به اين موارد اضافه شد. روشن است كه پاسخ متناظر و قابل انتظار اين شعارها از سوی حکومت چيست؟ ممكن است كه گفته شود که بدون این موارد هم رفتارهاي خشونتآميز طرف مقابل در هر حال ادامه مييافت، همچنان كه قبل از اين شعارها هم بود. اين استدلال بيپايه است. زيرا طرف مقابل هزينههاي سنگيني را براي خشونتهاي خود قبل از اين شعار ميپردازد و هنوز هم در حال پرداختن هزینه آن رفتارها است، اما براي اقدامات خشونتآميزش در برابر اين شعارها هزينه چنداني نميپردازد، بلكه اين اقدامات را مجوز خشونتهای خود تلقي ميكند. اين استدلال مثل اين است كه يك نفر در خيابان به ناحق توي گوش كسي بزند، بعد هم فرد مضروب انواع و اقسام فحشها را نثارش كند، و بيشتر كتك بخورد، بعد بگوييم چرا فحش دادي تا كتك بخوري؛ بگويد، او كه در هر حال ميزد! اگر كتك اوليه بيدليل و محكوم بود و از نظر ناظر بيروني و حتي دوستان فرد ضارب، قابل دفاع نبود، در حالت فحش دادن، كتكهاي بعدي چنين وضعي را ندارند و چه بسا قابل انتظار هم تلقي شوند.
مشكلي كه در اين نحوه رفتار وجود داشت، اين بود كه برخي از منتقدينِ حاضر در خيابانها به منطق طرف مقابل پناه بردند و فكر كردند كه قدرت واقعی از باتوم يا از لوله تفنگ بيرون ميآيد در حالي كه قدرت منتقدين، در كتك زدن نبود، بلكه در كتك خوردن آنان بود. ضربهاي كه رخدادهاي به غايت ظالمانه و فاجعهبار كهريزك و كوي دانشگاه و مجتمع سبحان به طرف مقابل وارد كرد، و صفوف آنان را به هم ريخت و موازنه قوا را به نفع منتقدين و حس همبستگي و اتحاد را ميان آنان بهبود بخشید مقايسه كنيد با شعاري مثل جمهوري ايراني كه جز تبعات منفي، نتيجه ديگري نداشت و به سرعت هم فراموش شد. قدرت منتقدين در مظلوميت آنان است كه ميتواند سركوبگرترين افراد را هم شكست دهد. در همان زمان عكسي منتشر شد كه تعدادي از زنان جلوي مهاجمان را گرفتهاند تا پليس را كتك نزنند و برخي دوستان هم آن را نشانه فرهيختگي و مسالمتآميز بودن جنبش ميدانستند، در حالي كه اين تصوير عكس آن را نشان ميداد، زيرا به معناي آن بود كه عدهاي در حال حمله و زدن پليس هستند و اين همان بازتولید خشونت در نزد منتقدین بود، و جلوگيري كردن بانوان، فرع بر اين واقعيت در آن تصوير است. فراموش نكنيم كه در 17 شهريور سال 1357، نيروي مسلح تير مستقيم به روي تظاهركنندگان گشود، اما به علت تسلط رهبري جنبش بر رفتار، اجازه مقابله به مثل داده نشد، و اتفاقاً معلوم شد كه قدرت آن جنبش در كشتن نبود، بلكه در حضور عادي و با دستان خالي بود.
همچنین شعارها و رفتارهايي هست كه ذاتاً خشونتبار تلقي نميشوند، اما عرفاً ميتواند زمينه ساز واكنشهاي خشونتآميز از طرف مقابل و درگير كردن جنبش در دايره بسته خشونت شود، از اين رفتارها هم بايد پرهيز كرد، اما تعيين مصداق آنها قدري مشكلتر است و نيازمند وجود آزادي بيان در ميان هواداران جنبش است. شايد گفته شود كه اين آزادي وجود دارد، اما واقعيت اين است كه آزادي فقط از طريق بستن مطبوعات و فيلتر كردن سايتها نيست كه محدود ميشود، بايد كوشيد كه از زدن انگ به ديگران پرهيز كرد، اخيراً در يكي از نوشتههاي منتشره ديدم كه به جاي نقد نظر يكي دو نفر از منتقدان فضای سیاسی فعلی، چنان انگي به آنها زده بودند كه از صدتا سانسور مستقيم هم بدتر است. اين فضا موجب ميشود كه عقلاي سياسي از سخن گفتن پرهيز كنند، و در غياب تعامل آنان عرف مذكور هم شكل نگيرد و افراد باقيمانده در ميدان سیاست در مسيري حركت كنند كه در نهايت جز خشونت چيز ديگري را بازتوليد نمی كنند.
قسمت آخر سوال براي من خيلي عجيب است، زيرا معنادار بودن مبارزه مسالمتآميز و خشونتگريزي، ربطي به مقدمات مربوط در سوال ندارد، بلكه راهبردي مستقل از رفتار حكومتهاست. اين سياست(خشونت گریزی) هم استراتژي است و هم تاكتيك. استراتژي است، به دليل آنكه فقط از اين طريق ميتوان به دموكراسي درونزا رسيد، و تاكتيك است، زيرا موثرترين شيوه براي خنثي كردن سياستهاي خشن طرف مقابل است. من با اطمينان و جرأت ميگويم اگر دستاندركاران جنبش قادر بودند كه جلوي رفتارهاي تحريكآميز از سوي طرفداران خود را بگيرند و در برابر دروغ هايي كه به اسم جنبش منتشر شد، موضعگيري ميكردند، و مانع طرح شعارهايي كه فراتر از اهداف اوليه بود ميشدند، قطعاً دستاوردهاي امروز جنبش مذكور چنان ملموس و چشمگير بود كه فضاي متفاوتي را تجربه ميكرديم. قدرت اصلي منتقدين در كاربرد اين استراتژي و تاكتيك بود، اما به دلايل متعددي كه فعلاً مجال بحث آنها نيست، روند ديگري را شاهد بوديم كه از دي ماه سال 1388 با واكنش رهبران جنبش تا حد زيادي اين مسأله تعديل شد.
بنابراين تداوم موثر و مفيد جنبش سبز، منوط به رعايت كامل اصول حاكم بر مبارزه مسالمتآميز و خشونتپرهيز است اين ضوابط در شعارهاي خشونتزا، در صداقت بيان و پرهيز از دروغ، و نيز رفتار خشن بايد رعايت شود در غير اين صورت در هر سه زمينه تفاوت چنداني با طرف مقابل خود نخواهند داشت و فقط نوع شعارها و مورد دروغها و نوع رفتارهاي خشن و فاعلان و مفعولان خشونت متفاوت خواهد بود و در اصل ماجرا تغيير حاصل نميشود.
من يك بار هم در اين زمينه يادداشتي نوشتم و توضيح دادم كه استناد به مقوله "دفاع مشروع" در امر سياست به كلي بيپايه و عجيب است و جز بازتوليد خشونت نتيجه ديگري ندارد، اما متأسفانه برخي از دوستان مجموعه آموزههاي دو دهه خود را يك باره فراموش ميكنند و درصدد توجيه رفتارهایي برميآيند كه به بازتوليد خشونت در طرف حكومت ختم ميشود.
پرسش: استراتژيستهاي جنبش سبز اعتقاد داشتند كه تأكيد بر مبارزه مسالمتآميز عليه وضع موجود دست حكومت را براي انجام رفتارهاي خشن ميبندد و ميتواند حاشيه امنيتي براي معترضان ايجاد كند اما طي ماههاي پس از انتخابات شاهد برخوردهاي امنيتي شديد عليه هواداران جنبش سبز بوديم. آيا استراتژيستهاي جنبش در پيشبيني عكسالعمل حكومت دچار خطا شده بودند؟
پاسخ: گمان ميكنم كه سوال بايد تكميل شود. تأكيد بر مبارزه مسالمتآميز فقط براي آن نيست كه دست حكومت را در رفتارهاي خشن ميبندد، اين یک نتيجه صرفا تاكتيكي و جنبی (گرچه مهم)از اين سياست است. اين سياست هدف مهمتری دارد و آن پر هزینه كردن اعمال خشونت براي حكومتهاست و اتفاقاً در ايران چنين وضعي رخ داد، و اگر جريان اجتماعي موجود آن طور كه در پاسخ اول توضيح دادم طي مسير ميكرد، قطعاً نتيجه بهتري ميگرفت. اما اين كه آيا در پيشبيني عكسالعمل حكومت دچار خطا شده بودند، پاسخ از جهتي مثبت است. زيرا اگر آنان تصور ميكردند كه مردم را ميشود در خيابان آورد و آب از آب تكان نخورد و واكنشي نبينند، معلوم ميشود كه نگاه درستي به ساختار حكومت نداشتهاند، و اين خطا در اصل نحوه ورود اين مجموعه هم در انتخابات مشهود است و من اخيراً در مصاحبه با روزآنلاين اين مورد را اشاره كردهام (با عنوان : درجه حرارت سياسي جامعه بالاتر رفته است)، كه براي پرهيز از اطاله كلام از تكرار آن موارد در اينجا خودداري ميكنم.
پرسش: آقای عبدی، تجمعهاي اوليه هواداران جنبش سبز پس از انتخابات رياست جمهوري تحت نام «راهپيمايي سكوت» انجام ميگرفت و هدف اين بود كه اعتراضها به مدنيترين شيوه ممكن ابراز شود اما با برخوردهاي خشن امنيتي، سكوت هواداران جنبش شكست و شعارها طي يك روند چند ماه به شدت راديكال شد. آيا ميتوان تغيير جهت تجمعهاي پس از انتخابات از راهپيمايي سكوت به راهپيماييهايي با شعارهاي راديكال را تغييري در استراتژي مبارزه مسالمتآميز قلمداد كرد يا اين كه راديكال شدن شعارها را هم ميتوان بخشي از مبارزه مسالمتآميز دانست؟
پاسخ: قطعاً اين را نميتوان به معناي تغيير استراتژي دانست. زيرا تغيير استراتژي برخلاف تغيير تاكتيك، يك امر زمانبر و طولانيمدت است كه بايد به الگوي فكري و رفتاري يك مجموعه تبديل شود و امكان ندارد كه در مدت كوتاهي اين تغيير رخ دهد. اين اتفاق عمدتاً ناشي از عدم كنترل و نظارت و تسلط بر حضور خيابانی جوانان و مردم بود. بنابراين راديكال شدن فضاي خياباني نه محصول تغيير راهبرد بود و نه ناشي از تغيير تاكتيك، كه هر دو تغيير مستلزم پيشزمينههايي است، ضمن اينكه نه در سخنان آقاي موسوي و نه آقاي كروبي هيچ كدام چنين تغييري را نميبينيد. اين تفاوت، محصول جريان خودبخودي و بدون نظارت در حضور خياباني است كه از ابتدا هم معلوم بود كه چنين سرنوشتي خواهد داشت.
پرسش: در جريان تجمع روز عاشورا درگيريهايي ميان هواداران جنبش سبز با مأموران امنيتي روي داد و برخي از هواداران جنبش در مقابل خشونت مأموران دست به مقابله زدند. با اين حال تفسير تحليلگران جنبش از اتفاقهاي آن روز يكسان نبود. گروهي اعتقاد بر اين داشتند كه اعضاي جنبش سبز بايد از مقابله به مثل اجتناب ميكردند و تحت هر شرايطي به خصلت مسالمتآميز بودن مبارزه پايبند ميماندند. گروهي هم با استناد به اين كه معترضان در اين روز از خود دفاع كردند درگيري آنها با مأموران را به معناي نقض مبارزه مسالمتآميز ندانستند. با توجه به اين تحليلهاي متفاوت آيا ميتوان اين گونه برداشت كرد كه تفسير واحدي از محدوده مبارزه مسالمتآميز وجود ندارد؟
پاسخ: كساني كه به دفاع مشروع استناد جستند، هيچ شناختي از مقوله دفاع مشروع ندارند (ارجاع ميدهم به مقاله خشونت و دفاع مشروع در هفتهنامه ايراندخت و در تارنمای خودم یعنی "آینده"). برخي از اين افراد سالهاي سال در مذمت خشونت نوشتهاند، اما به يك باره توجيهگر خشونت شدند. مثال آنان شبيه آن مسلماني است كه پس از سالها فعاليت تبليغي مسيحي شد و به كليسا رفت، در وسط مراسم كليسا برق قطع شد و سپس برق آمد، و او يك باره، صلوات فرستاد. ظاهراً برق سياست در ايران قطع و وصل شد و اين افراد در همان تلهاي افتادند كه جناحهاي خشونت طلب حكومت براي آنان تدارك ديده بودند، موارد زيادي از اتفاقات روز عاشورا و حتي روزهاي قبل را نقل ميكنند كه مويد اين ايده است كه شروع راديكال شدن جريان در طرف تظاهركنندگان عمدتاً محصول برنامهريزي عوامل نفوذي عناصر تندروي طرف مقابل بوده است.
پرسش: خشونتهايي كه از سوي مأموران حكومت عليه هواداران جنبش سبز به كار گرفته شده، برخي ناظران را نسبت به آينده مبارزات مسالمتآميز نگران كرده است. با توجه به ديدي كه شما نسبت به جامعه ايراني داريد آيا امكان كشيده شدن هواداران جنبش سبز به استفاده از ابرازهاي خشونتآميز در مبارزات آينده وجود دارد؟
پاسخ: همان طور كه گفتم ناظران معتبر در ايران به واسطه اعمال خشونت از طرف حكومت، مبارزه مسالمتآميز را زير سوال نبردهاند و فكر هم نميكنم زمينه مفید و موثر دیگري جز مبارزه بری از خشونت، براي انجام يك مبارزه نظاممند در ایران وجود داشته باشد، بروز اين رفتارهای بی قاعده و محرک خشونت، بيشتر ناشي از انفعال و بينظارتي بر نيروهايي است كه به صورت خودجوش و فاقد تشكيلات در خيابان وارد ميشوند.
پرسش: هواداران جنبش سبز شيوههايي چون ديوارنويسي، اسكناسنويسي، استفاده از دستبندها و شالهاي سبز را به عنوان راههاي ديگر مبارزه مسالمتآميز طي ماههاي پس از انتخابات تجربه كردهاند. به نظر شما اين شيوهها تأثير قابل توجهي در روند مبارزه عليه وضع موجود دارد؟
پاسخ: من در موقعيتي نيستم كه درباره تاكتيكهاي اتخاذ شده به صورت ايجابي اظهار نظر كنم، اما به نظرم بايد سطح جنبش سياسي را بسيار فراتر از اين امور دانست. ديوارنويسي و اسكناس خراب كردن، چيزي نيست كه افتخاري براي تاكتيكهاي سياسي باشد. هر چند این رفتارها قابل فهم است اما مهمترين كاري كه ميبايست صورت ميگرفت، رفتن راهي براي باز كردن درهاي گفتگو و تفاهم و سازش بود و الا نوشتن يك جمله روي اسكناس بيزبان فقط ميتواند يك جوان را اقناع كند و ديگر هيچ. و البته انعکاس فرهنگ وندالیستی در عرصه سیاسی هم محسوب می شود و این که ما هم مثل قدرتمداران به خود اجازه می دهیم که در هر چیزی دست ببریم فقط به این دلیل که فکر می کنیم خوب است و اهداف ما را پیش می برد!! فارغ از اين نكته مبارزه كردن گرچه يك فضيلت است، اما نیازمند عقلانیت خاص خود هم هست. مبارزه كردن مثل كشاورزي است كه بسته ای متشکل از توجه به كيفيت آب و زمين و بذر و نوبت آب دادن و كود و سم و... است ، و نميتوان به يك عنصر از این بسته قناعت کرد. به دليل آن كه تحليل من به طور مبنايي با روند وضع جاري متفاوت است، فعلاً از پرداختن به جزييات نظرم در اين مورد پرهيز ميكنم.
پرسش: در اوج مبارزات سال گذشته برخي از تحليلگران منتظر اين بودند كه هواداران جنبش اعتصابهاي عمومي و عدم همكاري با دولت را به عنوان شكل غايي مبارزه مسالمتآميز آغاز كنند. به عقيده شما چه عواملي باعث شد كه هواداران جنبش سبز عليرغم نارضايتي فزاينده نسبت به وضع موجود چنين شيوههايي را در دستور كار قرار ندادهاند؟
پاسخ: پاسخ كوتاه آن است كه حضور تا همين حد هم براي بسياري غير مترقبه بود، چه رسد به اين كه بيش از اين را انتظار داشته باشند. اين خطاي تحليلي از آنجا ناشي ميشود كه از يك سو ارزيابي درستي از آرايش نيروها ندارند و از سوي ديگر درك دقيقي از افراد حاضر در دو سوي جنبش ندارند. وقتي كه خط دهي رسانهاي از هزاران كيلومتر آن طرفتر است كه هم به لحاظ جغرافيايي و هم به لحاظ ذهني و هم به لحاظ ارتباطي و سياسي از فضاي ايران دور است، نتيجهاي بهتر از اين برداشتها حاصل نخواهد شد.
پرسش: بسياري از تحليلگران بر اين عقيدهاند كه تأكيد بر مبارزه مسالمتآميز در جنبش سبز برگرفته از تجربهاي است كه در جريان انقلاب اسلامي به دست آمده است. به عقيده اين تحليلگران خشونتي كه از سوي انقلابيون آن زمان عليه حكومت به كار گرفته شد به رواج شيوههاي خشن در جمهوري اسلامي انجاميد و هواداران جنبش سبز نيز با آسيبشناسي مبارزات خشن انقلابي بر مبارزه مسالمتآميز تأكيد دارند. به نظر شما تجربه مبارزات دوره انقلاب اسلامي تا چه حد در تأكيد جنبش سبز به استفاده از شيوههاي مسالمتآميز تاثير داشته است؟
پاسخ: تأكيد بر مبارزه مسالمتآميز، آموزهاي ناشي از كليت مبارزات مبتني بر خشونت در دهههاي شصت و هفتاد ميلادي است. همچنين تجربيات مثبتي كه در دهه هشتاد و نود ميلادي در مبارزه مسالمتآميز حاصل شد. بازخواني تجربه گاندي و نيز رفتار ماندلا و مبارزات لهستان و رخدادهاي قبل از آن در اسپانيا و پرتقال و... نشان داد كه ميتوان شيوه موثرتري را به جای شیوه های خشونت ورزانه براي رسيدن به اهداف برگزيد. البته در دوران اصلاحات هم اين شيوه موثر بود، فقط عملكرد و فهم ناقص آقاي خاتمي در كاربرد آن اصول و نيز بيتوجهي دولت ايشان به مسأله درآمدهاي نفتي و تزريق آن به بودجه دولت، موجب شد كه از يك سو اين شيوه به درستي اجرا نشود، و از سوي ديگر ساختار اقتصادي با افزايش درآمدهاي نفتي تغييرات جدي پيدا كند و راه را براي انحراف از مسير دموكراتيك فراهم نمايد.
پرسش: در مجموع و عليرغم تمام اينها آينده جنبش سبز را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
پاسخ: به نظر من حكومت اشتباه فاحشي مرتكب می شود اگر فكر ميكند اين جريان تمام شده است، و يا اگر هم تمام نشده با فشار و سرکوب بيشتر حل خواهد شد. البته اين اشتباه تصور فقط در بخشي از جناح حاكم است و گروهي ديگر از آنان شديداً نگران هستند و اين نگراني را بايد محترم شمرد و به نحوي رفتار كرد كه نوعي بازسازي رفتاري در سياست حاكم صورت گيرد و کشور از مسیر خطرناکی که در پیش دارد برگردد. از اين نظر عميقاً معتقدم كه اگر جنبش سبز بيش از هميشه از رفتارهايي كه در اين جنبش، موجب تقويت خشونت در طرف مقابل ميشود پرهيز كند (پرهيز از دروغ به اسم جنبش، پرهيز از هر شعار راديكال و بيمبنا و خشونت زا، پرهيز از هر اقدام عملي خشونتآميز) قطعاً آينده اميدبخشي را بايد براي كشور انتظار كشيد، چون ترديدي ندارم كه اين شيوه از يك سو موجب انفعال جريان خشونتطلب حاكم ميشود، و از سوي ديگر زمينه را براي پذيرش مطالبات به حق جنبش از جمله رعايت قانون، بسط و رعايت آزاديها و انتخابات نسبتاً آزاد فراهم خواهد كرد. براي اين كار كليه كساني كه خود را طرفدار اين جنبش ميدانند بايد صادقانه رفتار كنند. آنان اگر آقاي موسوي يا كروبي را قبول دارند، حتماً سعي كنند در چارچوبهاي اعلاني آنان اقدام كنند، نه اينكه كارهاي خودشان را به نام جنبش سبز انجام دهند، البته هر کسی حق دارد كه مخالف اين دو نفر و سياستها و خطمشيهاي آنان باشد، و ميتواند جرياني را براساس ايدههاي خود تشكيل دهد و اقدام كند، اما نميتواند ماهيت اين دو نفر و همراهان آنان را قلب كند، اين كار عوارض زيادي براي فضاي سياسي ايران دارد، ضمن اينكه هيچ نتيجه مثبتي از آن حاصل نخواهد شد.ه
http://www.rahesabz.net/story/15528/
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|