بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

دوشنبه 274 ارديبهشت  1389 ـ  17 مه 2010

 

پنج لالهءِ سرخ به خون خفتهءِ زاگرس

ناصر کرمی

Nasser.karami@gmx.de

در این روزها که به مناسبتِ پر پر شدن پنج لالهءِ سرخِ دست چین شده از فراز و فرودِ زاگرس شمالی، وجدانِ انسان هایِ بیدار در عذاب است و با بی تابی بخود می پیچد، در این ساعات که آسمانِ ایران بجایِ بارانِ هستی بخش و سرور آور، خون می بارد. در این زمان که که خورشید نورانی و زندگی بخش، سیاهی و سردی و نا امیدی و نفرتِ به زنده  ماندن را پیام میدهد و خود در کُنجی تاریک به ماتم نشسته و اینک اشک می ریزد. در این دقایق که جعرافیایِ ایران در سوگِ قریانی شدنِ پنج ستارهءِ درخشانِ خود عزادار هست و در سوز و ساز پرواز فرزندانِ رشیدِ خود سرها در گریبان دارد، آسان نیست که براحتی بشود تمرکز حواس کرد و دست به قلم بُرد تا با جوهر خون از سرخیِ خونِ این شقایقها که پهنه دشتِ ایران را فرا گرفته، صفحه ای را خونین کرد.

زخم عمیق است و کاری، فاجعه سنگین هست و گران. ابعادِ غیر انسانیِ آن بی انتهاست. وحشیگری و درنده خویی بدونِ مقیاس و وزن هست. هوسرانی و خودسری در جهالت و کینه ورزی به بشریّت، سنگِ کوه دشت و بیابان، و دیگر طبیعت را بسیار شرمسار کرده است. در گذر زمان و مکان نمی گنجد. درک و احساسِ انسان ظرفیّتِ جمع آوری و تحمّل آنرا ندارد. در این روزها در ایران یک داستانِ خیالی که از 1400 سال تا کنون آنرا تکرار کرده اند و بخوردِ مردم ساده اندیش داده اند، عملأ تولّد یافت و به وقوع پیوست. این روزها تاسوعا و عاشورایِ حقیقیِ پنج فرزندِ نیک پندار، نیک کردار و نیک گفتار، پاک و رستگار ایرانی میباشد. از این به بعد ما این روزها را توّلدِ عصری دیگر در تاریخ ایران خواهیم دانست و آنرا جانشینِ تاسوعا و عاشوراهایِ ساختگیِ دیگر خواهیم کرد. در این روز جشن میگیریم. جشن و پایکوبیِ به مناسبتِ اراده های آهنین و اندیشه هایِ بلند انسانی. بخاطر روانهایِ پاک و زلالِ انسانهایی بزرگوار و شریف، چون پنج لالهءِ خونین بر زمین افتادهءِ زاگرسِ شمالیِ ما.

کسی از تعیینِ مرز تصوّر و تجسّم، ترسیم و نمایش، و از نقاشیِ این فاجعهء ملّیِ نابهنگام و غیر منتظره بر نخواهد آمد. زاگرس نعره زنان بی تاب هست. امّا نمیدانم چرا این فاجعه با فجایعِ دیگر بسیار قرق دارد! بسیار معصوم و صبور هست، قربانیان خود آگاهانه و با شجاعت برایِ رسیدنِ به میدانِ قتلگاه بی تابی میکنند، تو گویی که آنها مأموریّتی و یا آورندهءِ خبر و پیامِ بسیار مهمّی هستند که فقط میتوانند آنرا در آن مکان و با چگونه بر چوبهءِ دار رفتنِ خود به گوشِ همنوعان در سراسر جهان برسانند.

درست از قلبِ این فاجعهءِ بزرگ، لعل و یاقوت هایی گرانبها و کمیاب اندک اندک چهره نمایان میکنند. شکوفه هایی شاداب و خندان سر از خاک برون می آورند و آمدنِ بهارانِ سبز پُر باری را  مژده میدهد. نوزاییِ نسلی را بیانگر هست که افق دیدگاهِ آن مرز دیرسوی پیوستن زمین و آسمان را درهم میشکند و فراتر از فراسوی اقیانوس ها برای مدّتی بس کوتاه یکی یکی ناپدید میشود ولی دوباره سپیده دمان از سویی دیگر، هزار هزار  سر بر می آورند.

در این روزها از دلِ این حادثهءِ جانگداز بر فراز ایران، خورشیدِ دیگری بنایِ فروزانی را آغاز می کند که به وجدان هایِ آگاه و بیدار گرمی و نور تازه ای میدهد. خفتگان پُشت بر زمین گذاشتهءِ قرنها را بیدار میکند. به زنده ها نشاط و عشقِ به زندگی تقدیم میدارد. به انسانیّت و اندیشه هایِ والا توانِ حرکت و شتابِ دیگری میبخشد. نسلهایِ بسیار گذشتهءِ دور تاریخ را پُشتِ سر هم بنام و چه رسا صدا میزند. دستهایِ نسل پیر و جوانِ امروز و فردا را بهم میرسانند. قلبها را بهم نزدیک میکند. به سبزهای سکولار رنگِ سبز بیشتری میدهد. فرمانِ خواندنِ سرود و رقص هماهنگِ اتحّادِ ملّی را در فضا می پیچاند. مهر ورزیدن را، در آغوش گرفتن همدیگر را دو باره هشدار میدهد و می آموزد.

براستی آیا برای ادامهءِ زندگی و مفهوم بخشیدنِ به آن، این چنین ایستادن و اینگونه عاشقانه بر دار رفتن، همچون این پنج فرشتهءِ ایرانی لازم هست تا روزگار هدفمند بچرخد؟! انسانیّت و بشردوستی تداوم داشته باشد!، وجدان ها را بیدار نگهدارد!، گردش ظلم و جهالت ستمکاران و ضحاکان زمان را از کار بیندازد!، تا صفِ مشعل دارانِ پیروزی روشنایی بر تاریکی را استحکام بخشند !، تا عبارتِ فلسفه و اندیشه پردازی را از نو بنوبسند !، تا نهال مهر ورزی ها را دوباره بکارند !. تا کینه ها و زشتی ها را بزدایند !، تا زیبایی ها را  برای روز و روزگاری دیگر، برای نسلهای در راه، آبیاری کنند !؟.

بنا به تجربیّات و چشم اندازی نسبی که به تحرکات و  مناسبات سیاسی درون و خارج از کشور ایران و هسایگان آنرا دارم، میتوانم ایده های بشر دوستانه و دلیل اعدام غیر انسانی، شیرین علم هولی، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، مهدی اسلامیان، و فرزاد کمانگر را که در سحرگاهِ 19 اردبیهشتِ 1389 به جوخهءِ اعدام سپرده شدند را درک کنم،

امّا از همه بیشتر و بخوبی میتوانم فرزاد کمانگر را دریابم، که چه در سر و سینه داشته است. چرا اینهمه به راهِ خود پایبند بوده و با عزمی راسخ تسلیم هیچ قدرتی نشده است. زیرا خود بجرم "ملحد و محارب و قیام بر علیه جمهوری اسلامی" در سال 1362، طبق اسنادِ موجود از کارگزینی و ارگانهای ایدئولوزیک آموزش و پرورش استانِ فارس و تهران به عنوانِ دبیر ریاضیِ اخراج شده ام و راهی جز رخت بر بستن از زادگاه در نیمه شبان بی خبر از همه چیز و همه کس، بدون در میان نهادن با نزدیکترین بزرگواران برایمان باقی نمانده بود. «یکی از جرایم آن زمان من محکوم کردن بمباران  روستاها و شهرهای کردستان بوسیلهءِ جنگده های خمینی در افکار عمومی و در محیط فرهنگی و مجامع آموزشی بود ». رژیم اسلامی با انقلاب فرهنگی خود مرکز تقل طبقهءِ پیشتاز تحولاتِ خردگرا و پیش روندهءِ دمکراسی خواهی را در هم شکست. پرونده سازی ها با کشتار و جنایتهای رژیم اسلامی را در آموزش و پروش از دبستان تا عالی و دانشگاهی شاهد و لمس کرده ام. پرداختن به این موضوع خود به نوشتاری بلند نیاز دارد،

کوتاه سخن: اگر در زندان هایِ رژیم ولایتِ فقیه هزاران ایرانی را به چوخهءِ اعدام سپردند و به دار آویختند، اگر در کهریزک از نظر فیزیکی به زنان و مردانِ گرفتار آمده تجاوز کردند، کُشتند و سپس خاکستر سوختهءِ جسدِ و استخوانهایِ بعضی از آنها را به مکانی نا معلوم پرتاب کردند، مدّتِ 31 یکسال هست که سیستم آموزشی نظام اسلامی به مغز و اندیشهءِ میلیون ها نسل جوانِ این سرزمین از همان خُردسالی تا جوانی و به نسل هایِ میانسال و کهنسال، به شعور و فرهنگ اجتماعی عمومی این سرزمین دارد تجاوز می کنند، می کُشند، میسوزاند و آنها را از سیر قانونمندِ تکاملی جهان پیرامونی به بیرون  پرتاب، و با وارد کردن تفکر آنها از دالانِ جهان بینیِ ایده آلیسم متافیزیک  تا ابد به بیراههءِ تاریخ میسپارد.

فرزاد کمانگر طبق رسالتی که پذیرفته بود، به شتشوی مغزی و اندیشه کُشی نونهالانِ ایرانی و هم تبار خود تن در نداد و حاصر نشد که با تجویز خرافات و با مسموم کردنِ سرشت،  روح و روانِ خلاقِ بخشی از نسلهای آیندهءِ ایران را از کار بیندازد و بسوزاند و آنها را از حوزهءِ اندیشهءِ سکولار و دانش محور امروز به بیرون پرتاب کند. او رهایی قوم و آیندهءِ ایرانی تبار بودنِ خود را در چشمانِ یکایکِ آن کودکان می دید. او گرچه جوان و شاید کم تجربه بود، امّا مانند بزرگانی دیگر کلیدِ حلِّ مشکلات را در لابلایِ حروفِ الفبایِ راستین علمی راسیونال میدید. پای بند ارزش ها بود. او به سوگندی که یاد کرده بود وفادار ماند و به نسل امروز و آینده هرگز دروغ نگفت. او هدایت گر راه راست و روشن بود، خرمن و سرمایه های انسانی ملّی آیندهءِ کشور را به آتش نکشاند.

فرزاد کمانگر بجای زنگِ درسِ ریاضی، کلام را با سحر و جادوگری و با روضه خوانی آغاز نکرد و از تعلیماتِ دینیِ بی مصرف نگفت. بجای تاریخ و تبار شناسی خویش، تاریخ و فرهنگ بیگانه ای را به بچّه ها تحمیل نکرد. او مدرسه را با مسجد و منبر در نیامیخت. او بجایِ کلماتِ بیگانه که سمبل تحقیر و تسخیر ایران بوده است و به مدّت 30 سال هست که تاریخ تلخ گذشته را در وسطِ پرچم ملّی ایران تکرار کرده است، فرزاد ما می خواست نمادِ خورشید را که نشانه از خردگرایی و مفهوم برکت و "فلسفهء پایان ناپذیری" را دارد و زیربنای جهان بینی ایرانی و زردشت می باشد را دوباره بر وسط پرچم بنشاند. او به بارگاهِ تاریک اندیشی و کارخانهءِ خرافات سازی علی خامنه ای پُشت کرده بود و خورشید را نشانه گرفته بود و به دانش آموزانش آنرا نشان می داد. او با گچ سفید، آفتاب و میترایِ ایرانی را چه زیبا و تابناک بر تخته سیاه کشید!

فرزاد کمانگر دسته گُلی بر گردنِ اوّلین معلّم شهیدِ راه آزادی دکتر خانلری و بر گردنِ همهءِ فرهنگیانِ قربانی دیروز و امروز در راهِ کسب و اشاعهءِ دانش و آزادگی و معرفت انداخت. او اکنون آموزگار آموزگاران، تاج سر و زاگرس افتخار جامعهءِ فرهنگیان و فرزند محبوب کشور هست. شایسته است که 19 اردیبهشت، روز و ساعات به دار آویختن این آموزگار متعهّد را در ایران "روز معلّم" نامگذاری کنند.

فرزاد کمانگر، همان آریوبرزنِ زاگرس و همان آرش گمانگیر امروز ماست. فرزاد و چهار همسفر شجاع و پاک شرشتِ او چه فرزانه  آمدند و زیستند. چه سرفراز، امّا هزار افسوس که چه زود رفتند!

مسئول به خاک و خون کشیدن این پنج دلیر ایرانیِ از تبار کاوه و کوروش، شخص علی خامنه ای است. او باید بداند که سیلِ خونِ پاکِ این عزیزان سراسر زمین و آسمانِ ایران را فرا گرفته است. دریایِ خون در برابر چشمان روان هست. این ضحاکِ مار بدوش بزودی در خواهد یافت که با در خون غلطیدنِ این پنج لالهءِ سرخ زاگرس، هزاران لالهءِ دیگر بنای رویدن را از سر گرفته است، بزودی میلیونها بر خواهند خاست.

| ماه مه| 2010 میلادی| آلمان|

 https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com