|
چهارشنبه 22 ارديبهشت 1389 ـ 12 مه 2010 |
تیر خامنه ای در اعدام انسانیت به سنگ خورد
وبلاگ «سهرابستان»
در 11 شهریور سال 1358 ملاحسنی امام جمعه ارومیه بهمراه پاسداران همراهش روستای کردنشین قارنا را محاصره کرد و ماموستای روستا که قرآن بدست برای جلوگیری از فاجعه ای که در شرف وقوع بود نزد وی آمده بود را اول از همه کشته و سر بُرید و پس از آن 64 نفر اهالی روستای قارنا، از زن و مرد و کودک و جوان و پیر را بطرز فجیعی قتل عام و اجساد آنان را مثله کردند. جنایت بقدری فجیع بود که خلخالی، ماشین اعدام حکومت، در نامه ای به آیت الله خمینی نوشت: «جریانات جان سوز قارنا دل هر انسانی را میسوزاند. عمال ملا حسنی شصت و پنج نفر را به طرز فجیع کشتهاند و اگر امام به این امر جان سوز رسیدگی نفرماید پس کدام مقام رسیدگی کند؟»
نه «امام» و نه هیچ مسئولی در نظام جمهوری اسلامی، ارزشی برای 65 انسان بیگناه به خاک و خون کشیده روستای قارنا قائل نشده و هرگز کسی برای این جنایت محاکمه و عقوبت نشد. استدلال این بود که آنها «کرد» و «سُنی» بوده اند و همین برای توجیه کشتار آنها کفایت می کرد. «ملاحسنی قاتل» نیز همچنان نماینده امام در استان آذربایجان غربی و امام جمعه ارومیه باقی ماند.
نظیر کشتار قارنا، در ترکن صحرا و بلوچستان و خوزستان و دیگر شهرهای کردستان نیز بارها تکرار شد و در آن زمان، سران حکومت اسلامی با ذکر پسوند «ترکمن» و «بلوچ» و «عرب» و «کرد» و از همه مهمتر «سُنی»، جنایات انجام شده را توجیه نموده و موفق به فریب افکار عمومی می شدند. پاره پاره کردن ملت ابران با انگ های قومیتی و مذهبی، بهترین ابزار سرکوب سازمان یافته بود و حتی بعدها همین روش برای سرکوب «شیعیان آذری» در تبریز نیز مورد استفاده قرار گرفت.
وحشت بزرگ خامنه ای و دستگاههای اطلاعاتی حکومتی از سست شدن برچسبهای تفرقه انگیز حکومتی که ملت ایران را به گروههای قومیتی و مذهبی کوچکتر تقسیم می نمود با ظهور جنبش فراگیر دموکراسی خواهی مردم ایران شکل بسیار جدی بخود گرفته و در آستانه سالگرد کودتای خونین 22 خرداد، تبدیل به بزرگترین نگرانی حکومت شد. جمهوری اسلامی در ماتم این است که مردم ایران انگ های حکومتی شیعه و سنی و کرد و ترک و بلوچ و عرب را کنار گذاشته و بار دیگر در یک روح واحد، بنام ملت ایران، دستان یکدیگر را فشرده و شانه به شانه، در برابر استبداد قیام نمایند.
ولی فقیه محاسبه کرده بود که با اعدام همزمان 5 ایرانی بیگناه و اطلاق «کرد» به آنها، علاوه بر زهر چشم گرفتن از توده مردم، مردم کردستان خود را در تحمل این رنج تنها یافته و سکوت و بی تفاوتی جنبش سبز را دلیلی محکم برای دور نگاه داشتن خود از این حرکت عظیم ملت ایران خواهند دانست.
اما آنچه استبداد حتی تصور آنرا نیز نمی کرد، واکنش یکپارچه ملت ایران بود. مردم نشان دادند که دیگر کمترین ارزشی برای کلیشه های ساختگی و تفرقه انگیز «قومی» و «مذهبی» حکومت قائل نبوده و «روح ایرانی» را زندگی دوباره بخشیده اند.
این فقط میرحسین نبود که بغض خود را در قالب پیامی درخشان به ملت ایران منتشر نمود، از کوههای دالاهو گرفته تا فکه و مهران، از آق قلا و داشلی برون گرفته تا تفتان و دلگان، از شادگان و صیدون گرفته تا سبلان و ائل گلی، از سرخس و توس گرفته تا کوه صفه و نیاسر، و همه چشمه ها و رودخانه ها و کوههای ایران، همه و همه در سوگ 5 لاله خونین گریستند و گریستند. اینبار دیگر برای کسی مهم نبود که «قومیت» و «مذهب» اعدامیان چیست، مهم این بود که 5 جوان پاک ایرانی بدست دیو استبداد بر خاک افتاده بودند.
خامنه ای که دستور خاموش کردن این 5 ستاره را داده بود تا تفرقه بکارد، فقط خشم و لعنت مردم سراسر ایران نصیبش شد، لعنتی که تا عمق گور نیز وی را خواهد سوزانید.
جاودان باد یاد سرخ شقایق های خونین میهن، شیرین علم هولی، فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وكیلی، مهدی اسلامیان
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|