بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

دوشنبه 20 ارديبهشت  1389 ـ  10 مه 2010

 

چرا او به نیویورک سفر کرد؟

شاهین فاطمی

باید پرسید چرا احمدی نژاد ناگهان به نیویورک سفر کرد. جلسه ا ی که او را به نیویورک کشاند نیازی به حضور سران کشورها در آن احساس نمیشد، به همین دلیل هم، او و رئیس جمهوری کشوری به نام «تیمور» یگانه ممالکی بودند که در این جلسه توسط رؤسای جمهور خود مشارکت می ورزیدند، دیگران یا نمایندگانی در سطح وزیر خارجه فرستاده بودند و یا مدیرکل های مربوطه در آن وزارتخانه. این یک جلسه معمولی و عادی کار بود برای بازنگری در مورد معاهده منع توسعه سلاحهای هسته ای که چهل سال از عمر آن میگذرد. آنچنان که استنباط میشود تصمیم به نیویورک سفر کردن آقای احمدینژاد ارتباطی مستقیم در واقع با این جلسه نداشت، چون جلسهای که او میبایست در آن شرکت کند جلسه عمومی سازمان ملل است که در ماه سپتامبر هر سال برگذار میشود و رؤسای کشورها اغلب به آن جلسه میآیند و هر کدام نیم ساعتی صحبت میکنند، از آن دست صحبتهایی که کسی گوش به آن فرا نمیدهد مگر اینکه مضحکهای باشد از نوع احمدینژاد و یا خروشچف که در آنجا با لنگهکفش خود بر روی میز کوبید و یا فیدل کاسترو و یا کسی مانند هوگو چاوز که وارد سالن شد و چون قبل از او پرزیدنت بوش صحبت کرده بود گفت: هنوز بوی شیطان در سالن است و بینی خود را گرفت. از این نوع رفتار و گفتار کمیک و کم ارزش در چنین جلساتی زیاد دیده شده است و غالباً نطقهای آقای احمدینژاد هم در چنین فضائی ایراد میشود.

بنابراین باید گشت و دلیل اصلی سفر آقای احمدی نژاد را که با این سرعت تصمیم گرفته شده و انجام پذیرفت، پیدا کرد. البته هرکس می تواند برای خود در این مورد فرضیاتی قائل شود چون فعلاً دسترسی به واقعیات برای ما امکانپذیر نیست و فقط میتوانیم در این موارد به حدسیات خود مبتنی بر شواهد اتکا کنیم و به تفسیر و تحلیل آنها بپردازیم. با نظری سریع به پارهای از صحبتهای آقای احمدی نژاد، چه در سالن مجمع عمومی و چه در روزنامهها و دیگر رسانهها که ایشان مشتاقانه با آنها مصاحبه میکرد، شاید بتوان اندکی به اسرار پشت پرده و دلهره های نظام پی برد.

در مرحله اول اینکه صحبت احمدینژاد در جلسه عمومی این شورا برخلاف سابق، زیاد خارج از موضوع نبود. با اینکه نمایندگان تعداد زیادی از کشورها هنگام سخنرانی او جلسه را ترک کردند اما صحبتهایش از همیشه معقولتر به نظر میرسید. پس استفاده از فرصت برای سخنرانی هم دلیل اصلی مسافرت نبود چون حرف چندان جدیدی نداشت و نزد. فرصتهایی که او به دنبالش بود در حاشیه این سفر وجود داشت. او میخواست با مطبوعات و دیگر رسانهها صحبت کند و محتوای این صحبتها را اگر در کنار هم قرار دهیم یک نوع احساس تشویش و نگرانی و حتی دست و پاچگی از آن استنباط میشود. مثلاً ایشان میگوید که «ما نیازی به ارائه راهی برای جلب اعتماد غرب نداریم» یا اینکه «ملت ایران اگرچه از تحریم استقبال نمیکند اما از آن وحشتی هم ندارد» و بعد بلافاصله میافزاید «البته آمریکا بیش از ما از تحریمها خسارت خواهد دید، چرا که تحریم در تجارت آزاد شکست خورده است». البته معنی این حرف زیاد روشن نیست. باید از ایشان پرسید که آیا تحریم به علت آزادی تجارت شکست خورده است؟ آیا ایشان یک فرمان اقتصادی صادر میکند و از روی تجارب علمیاش سخن میگوید؟ معلوم نیست آیا ایشان میخواهد بگوید وقتی تجارت آزاد در دنیا وجود دارد تحریم بیاثر است، یعنی اینکه ما میتوانیم جنس و کالا را به بهای گرانتر از جاهای دیگر خریداری کنیم یا اینکه میگوید تحریم برخلاف اصول تجارت آزاد است؟ احتمالاً کسی حرفی را در جایی زده و ایشان گوشهای از آن را طوطیوار تکرار میکند. پس، از کنار این مسأله میتوان گذشت.

 

بانی توطئه خانم کلینتون است!

اما آنچه بیشتر از همه نیازمند توجه است آنجاست که ایشان میگوید«اگر آمریکا بانی تصویب قطعنامه جدید باشد معنی آن تسلیم اوباما و پایان دورۀ اوست و دنیا متوجه خواهد شد که تغییری روی نخواهد داد، ضمن اینکه شکست شعار تغییر در آمریکا هیچ آسیبی به ایران نمیرساند» و در جای دیگر ایشان از توطئه صحبت میکند و میگوید «یک جریان سازمان یافته تلاش میکند دوران اوباما را که امید اصلاح را به وجود آورد به سرعت به پایان ببرد». مسببین این توطئه چه کسانی هستند؟ سپس احمدی نژاد روشن می کند که اصلاح رابطه با ایران بهترین فرصت برای دولت اوباما می باشد اما با توجه به سخنان خانم کلینتون که در مجمع عمومی سازمان ملل ایران را متهم کرد، نمونه ای از مواردی است که می خواهد آقای اوباما را به پایان خط برساند. معلوم می شود که این توطئه هم بانی اصلی اش خانم کلینتون است و آقای احمدی نژاد از ایران به آمریکا رفته بود تا به آقای اوباما بگوید مواظب وزیر امور خارجۀ خودت باش! برای اینکه وزیر امور خارجه تو با یک «جریان سازمان یافته ای» در ارتباط است که آنها تلاش می کنند دوران امید به اصلاح را در دولت تو از میان بردارند. شاید باید آقای اوباما از آقای احمدی نژاد تشکر کند که این چنین مراقب وضع ایشان است و حتی در مورد وزیر امور خارجه آمریکا پدرانه به ایشان نصیحت میکند که مواظب باش به تو لطمه نزنند وقتی آقای احمدینژاد می گوید که اولین قطعنامه ای که علیه ایران صادر شود راه تعامل و همکاری به طور کامل بسته خواهد شد و این به معنای بازگشت به دوران بوش است و ما نگرانیم که این فرصتی که برای اوباما فراهم گشته است از بین برود، باز هم دلسوزی برای آقای اوباماست به عنوان کسی که باید دستش را بگرفت و پا به پا برد تا شیوه راه رفتن بیاموزد!

اما واقعاً این دلسوزی برای اوباما است و یا اینکه این صحبت ها مبیّن نگرانی آقای احمدی نژاد از سرنوشت خودش و رژیم تهران است؟ به احتمال زیاد بعد از آن که روسیه به صراحت و چین به کنایه پشتیبانی خود را از صدور قعطنامه جدید اعلام کردند، جمهوری اسلامی با در نظر گرفتن اوضاع بسیار بد درونمرزی یکباره متوجه شده است که تند رفته و اوضاع خطرناک است. از این رو آقای احمدی نژاد با عجله خود را به نیویورک رساند چون می دانست که هر چه در تهران بگوید کسی به حرفهای او توجه نمیکند. بنابراین به ایشان توصیه شده بود که زودتر خود را به نیویورک برسان که اگر هیچ فایدهای هم نداشته باشد از آنجا که آدمی جنجالی هستی و توجه مطبوعات به تو جلب خواهد شد فرصت خواهی داشت که با آنها مصاحبه کنی، پشت دوربین تلویزیون و میکروفن رادیو بروی و در کنفرانسهای خبری شرکت کنی و پیغام لازم را به آمریکائی ها برسانی که ما آمده ایم براه صلح و آشتی، ما حاضریم و آماده تا هر امتیازی را که شما بخواهید بدهیم ولی تحریم نکنید.

 

حالا اینکه غرب و آمریکا قبول بکنند یا نه، معلوم نیست. این چندمین بار است که چنین صحبتهایی شده و کار به جایی نرسیده که هرچه جمهوری اسلامی بگوید، حتی اگر این بار نیتاش هم صمیمانه باشد و بخواهد عقب نشینی کند، داستان چوپان دروغگو است که دیگر کسی به حرفهای او اعتماد نمیکند.

 

از سوی دیگر، چگونه ایشان میخواهد دلسوزی کند برای آقای ابواما و این که آقای اوباما فرصتش از دست نرود و یا اینکه آقای اوباما مثل آقای بوش نشود، و در حالی که ارباب او آقای خامنهای در تهران زمانی که در مورد اوباما صحبت میکند تعابیری چون «ادبیات روباه منشانه» به کار میبرد و حتی اوباما را متهم میکند که در درون «دستکش مخملی» که به دست دارد یک «دست چدنی» پنهان کرده، پس او از بوش خطرناکتر است چون اگر بوش با خشونت سخن میگفت و رفتار میکرد اوباما با ملایمت سخن میگوید ولی رفتارش همچنان خشونتآمیز است. آقای خامنهای هم این صحبتها را زمانی میکرد که جریان تحریمها هنوز جدی نشده بود و در حال حاضر احتمالاً اگر او هم صحبتی بکند چندین قدم به عقب برمیگردد و مانند آقای احمدینژاد مجیز و تملق آقای اوباما را خواهد گفت.

 

در این میان آقای متکی هم بیکار ننشسته و توسط دوست و همکار خودش در ترکیه سخت به تلاش افتاده؛ تا جایی که وزیر امور خارجه ترکیه به صراحت میگوید که ما از هیچ تلاشی برای پیشگیری از صدور قطعنامه علیه ایران خودداری نمیکنیم و از سوی دیگر آقای چاوز توانسته است یک عضو غیردائمی دیگر شورای امنیت را که برزیل است متمایل کند که اگر علیه قطعنامه رأی نمیدهد لااقل ممتنع باشد و فعلاً این دو کشور، برزیل در درجه دوم و ترکیه در درجه اول، نقش میانجی را بازی میکنند و حتی ممکن است برزیل ضامن جمهوری اسلامی شده و رابط انتقال اورانیوم غنی شده قرار گیرد. تاکنون همه این تخیلات از مرحله حرف تجاوز نکرده است.

 

ماحصل این صحبتها این است که این احتمال وجود دارد که احمدینژاد در این سفر در پشت پرده در دیدارهایی که با عوامل خودشان در آمریکا دارد، آنهایی که خود را ظاهراً دانشگاهی و آکادمیک معرفی میکند ولی در باطن از عوامل جمهوری اسلامی هستند، چه ایرانی و چه آمریکایی، و با استفاده از تمام این امکانات و وسایلی که دارند آمریکائیها را متقاعد کنند که یک فرصت دیگر هم به جمهوری اسلامی داده شود تا بلکه این بار بتوانند با آنها کنار بیایند و به نتیجهای برسند. البته شانس موفقیت چنین طرحی زیاد نیست چون این اولین بار نیست که آمریکا و اروپای غربی با این تاکتیکهای وقتکش روبرو شدهاند و به قدر کافی تجربه آموختهاند که در دام نیفتند.

 

اما در ماورای این حرفها سؤال اصلیتری مطرح است که نیازمند پاسخ میباشد. در چنین شرایطی و با چنین ندانم کاریها و اشتباهات پی در پی رژیم، نقش آنهایی که در صف مقابل جمهوری اسلامی قرار دارند و چشم دنیا و امید ملت به آنها دوخته شده است، یعنی آنهایی که سرانجام جانشین و جایگزین این حکومت خواهند شد کدام است؟ آنها چه در چنته دارند و از چه نوع برنامه و اهدافی پشتیبانی میکنند؟ اگر امروز کسی مراجعه بکند به آنهایی که با جمهوری اسلامی مخالف هستند و از آنها سؤال کند بسیار خوب، اگر جمهوری اسلامی نباشد و شما مسؤولیت ادارۀ مملکت را داشته باشید سیاستتان در مورد این مسأله چه خواهد بود، آیا کماکان به غنیسازی ادامه خواهید داد؟ آیا شما هم از یک سیاست مخفی تسلیحاتی پیروی خواهید کرد و یا طبق تعهدی که به جامعه بینالمللی دارید و معاهداتی که امضا کردهاید اجازه خواهید داد که بازرسان بینالمللی به ایران بیایند و تمام تأسیسات را بازرسی و مطالعه کنند و شما هم از همه امکانات قانونی برای توسعه و بهرهبرداری از انرژی هستهای برای مقاصد صلح آمیز استفاده کنید، پاسخ چه خواهد بود؟ دیر یا زود چنین سؤالی مطرح خواهد شد در حالی که هیچگونه شواهدی از اینکه کسی یا گروهی آمادگی پاسخگوئی به آن را داشته باشد در دست نیست.

پاریس ـ 6 ماه مه 2010

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com