بازگشت به خانه | فهرست مقالات سايت | فهرست نام نويسندگان | پيوند به اين صفحه با فيلترشکن: |
||
مـا را بـه دم پير نگه نتـوان داشــت در خانه ی دلگير نگه نتـوان داشت آن را که سـر زلـف چو زنجير بود در خانه به زنجير نگه نتوان داشت مهستی گنجوی |
از نگاه يک زن يادداشت های هفتگی شکوه ميرزادگی 15 ارديبهشت 1389 ـ 5 مه 2010 |
*******
اگر اين قانون مراحل نهايي خود را نيز طی کند، زنانی که با صورتی پوشيده به خيابان ها و ادارات و مدارس و دانشگاه ها، و به طور کلی در اجتماع، ظاهر می شوند 25 یورو جريمهء نقدی می شوند و يا هفت روز به زندان خواهند رفت.
به اين ترتيب و با بحث ها و تلاش هايي که در کشورهای ديگر اروپايي نيز به راه افتاده، کاملاً روشن است که تا سه چهار سال آينده ما ديگر در کوچه و خيابان های اروپا با زنی روبرو نخواهيم شد که چهره اش ديده نشود و، در عين حال، زنان چادری حکومت اسلامی ـ از جمله همسر آقای احمدی نژاد ـ هم لازم است که برای شرکت در کنفرانس های آتی در اروپا حتماً چهره های خودشان را باز بگذارند. و يا از آمدن منصرف شوند.
اما نکته ای که در اين ميان پارلمانی های بلژيک، و اصولاً بیشتر اروپايي ها، به آن توجه نمی کنند اين است که اغلب خود اين زن ها مايل به پوشاندن چهره شان نيستند و بيشتر از ترس پدر و برادر و همسری قلدر است که تن به اين کار می دهند. من بارها با دخترها و زن های جوانی در انگليس و آمريکا روبرو بوده ام که هيچ رغبتی به پوشاندن صورت و يا حتی به حجاب اسلامی نداشته اند اما از ترس اين که مردهای خانواده آن ها را از تحصيل و کار منع کنند حاضر بودند تن به اين اجبار بدهند. در حال حاضر هم فکر می کنم که با اجرایی شدن اينگونه قوانين در بلژيک يا کشورهای ديگر، بسياری از مردانی که خود را مالک زن می دانند از خروج آنها از خانه جلوگيری کنند و اين کشورها روری هم ناچار خواهند شد تا لوايحی را هم به پارلمان هاشان بفرستند که در آن جريمه های سنگينی برای اين نوع مردها ـ که در واقع زن هاشان را زندانی می کنند ـ پيش بينی شده باشد.
تنها زن سرکش حکومت اسلامی
بدون ترديد در کل اين سی سال گذشته حکومت اسلامی هيچ کدام از زن های وابسته به حکومت مذهبی ايران به اندازه خانم فائزه رفسنجانی از مقام «زن خوب فرمانبر»ی که حکومت اسلامی طالب آن است سرپيچی نکرده است. اين که پدر اين خانم دومین مقام مذهبی و سیاسی است و رييس شورای تشخیص مصلحت نظام و چنان است و چنين است، کافی نيست که دخترش، به پشت گرمی پدر، بتواند يا بخواهد سرکشی کند. کما این که هنوز کسی روی مبارک دختران آيت الله خامنه ای را هم نديده است و حتی دختر آيت الله خمينی هم، پس از يکی دو مصاحبه و سخن از آزادی زن گفتن، بی سر و صدا عقب نشست و ديگر نشانی از او نيست. و نيز حتی خانم زهرا رهنورد، که اخيراً به سلک رهبران اپوزيسيون اصلاح طلب های مذهبی پيوسته است، يک بار هم جرات نکرده که بگوید، يا اعتقاد نداشته که بگوید، که حجاب زن نبايد اجباری باشد چرا که امری اختياری است؛ يا، مثلاً، بگويد که تعدد زوجات امری غير انسانی است. اما فائزه، در تمام سال های اخير، و بر خلاف پدر چسبیده به حکومت اسلامی و مدام به ميخ و به نعل زن خود، هر وقت که لازم دانسته نظراتش در مورد زنان را به راحتی ابراز کرده است؛ نظرياتی که هيچ تناسب و نزديکی حتی با قانون اساسی جمهوری اسلامی هم ندارد.
اما آخرين سخنان او در يکی از مصاحبه هايش او را بدجوری مورد خشم حکومت قرار داده است. هفته ی گذشته نشريه ی حکومتی «شبکه ی ايران» درباره او نوشت که: « مصاحبه ی دختر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با یک سایت ضد اسلامی، و سخنانی که او درباره ی برخی احکام دینی مطرح کرده، سابقه ی نامناسب او درباره ی اعتقاد و التزام به احکام اسلامی را زنده کرد... دختر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام همچنین سال گذشته با حضور در یک برنامه ی تلویزیونی، از اینکه بعد از انقلاب "چادر مشکی" به عنوان یک ارزش برای زنان مطرح شده، ابراز تاسف کرد! توهین های مکرر فائزه هاشمی به احکام قطعی اسلام - به خصوص احکام مرتبط با بانوان - در سکوت علما و مسئولین ادامه یافت تاکنون، تا اینکه وی اخیراً، نص صریح قرآن کریم را "غیرانسانی" خوانده است». همين نشريه اضافه کرده که «با توجه به شیوه ی برخورد امام راحل با اعضای جبهه ملی، که نص صریح قرآن را "غیرانسانی" خواندند، پیرامون سخنان اخیر فائزه هاشمی هم ابهامات مختلفی ایجاد و موضعگیری علمای دینی در این باره قابل پیشبینی عنوان شده است؛ موضوعی که پیامدهای آن ممکن است برای دختر آقای هاشمی بسیار سنگین تمام شود.»
يکی از گفته های خشم برانگيز فائزه خانم در آن مصاحبه اين بوده که او تعدد زوجات را با نظرات انسانی سازگار نمی داند و سپس می گويد: «آیا مردها تحمل چنین چیزی را در مورد همسرانشان دارند؟! پس چه طور میشود انتظار داشت که زنان، بتوانند چنین چیزی را قبول کنند؟» يعنی او در واقع حرفی را زده که فقط فمنيست های مخالف حکومت مذهبی و احکام آن زده اند، بصورت تهديدی برای مردها که: «آقا اگر می خواهی صيغه کنی يا دو زن بگيری، ما هم بايد همين حق را داشته باشيم».برخی معتقدند که اين هم از بازی های آقای رفسنجانی و دخترش است که هر چند وقت يک بار از اين جلوه ها به مردم می فروشند و در واقع «فیلم» بازی می کنند. اما من فکر می کنم حتی اگر اين طور باشد فائزه برخلاف پدر هنرپيشه خوبی است و نقشش را با جان و دل بازی می کند.
راه جلوگيری از مجسمه دزدی در ايران
کار مجسمه دزدی در ايران دارد بالا می گيرد و مجسمه های دزديده شده تا کنون به ده تا رسيده اند و مجسمه های ستارخان، باقرخان، استاد معين، شهريار، صنيع خاتم، علی شريعتی در ميان آن ها هستند. بقيه مجسمه ها نيز کارهای هنری جالبی است که برای تزيين شهر به کار رفته بودند.
بر اساس گزارش نشريات داخلی، با اين که اين دزدی ها به مرور انجام شده است و پس از هر سرقتی به اطلاع مسئولان انتظامی رسانده شده اما نه تنها عملاً جلوی اين کار گرفته نشده بلکه مرتب به تعداد سرقت ها افزوده می شود ـ که البته تعجبی هم ندارد؛ وقتی که از درون موزه ها که بايد مهم ترين سيستم های حفاظتی را داشته باشند مرتب آثار تاريخی نادر و گرانبها به سرقت می روند و سر از موزه های شخصی در اروپا و آمريکا در می آورند، دزديدن مجسمه از وسط خيابان بی در و پيکر به مراتب راحت تر است.اما، به نظر من، اين سرقت ها همچنان ادامه خواهد داشت چرا که دلايلی را که می شود برای سرقت در نظر گرفت نيز همچنان وجود خواهند داشت، دلايلی که ـ باز به نظر من ـ از دو مورد خارج نيستند. ابتدا اين که سرقت می تواند از سوی تندروهای مذهبی باشد که با هر نوع مجسمه و نقاشی و غيره مخالف اند و آن ها را حرام می دانند و از آنجا که در يک سال گذشته، به دليل سرکوب جنبش سبز، دست اين متعصبين باز گذاشته شده تا هر کاری دلشان بخواهد انجام دهند، اين کار هم يکی از «وظايف دينی» آنها تلقی می شود. مورد ديگر آنکه سرقت می تواند کار کسانی باشد که در جامعه ی فقر زده و فاسد سرزمين مان می خواهند از برنز اين مجسمه ها استفاده کرده و، پس از آب کردن، آن ها را به پول نزديک کنند و يا خود مجسمه را به علاقمندان آن ها بفروشند.
از آنجايي که با اين دو گروه سارق، که هر دو از پشتوانه ی حمايت های مستقيم و غير مستقيم دولتی برخوردارندکاری نمی شود کرد، بهتر است به هنرمندان توصيه کنيم که تا می توانند مجسمه های رهبران رژيم اسلامی را بسازند و به شهرداری هديه کنند. اين کار دو خاصيت دارد: اول اين که هيچ سارقی نه جرات می کند مجسمه ها را بدزدد و نه رغبت به اين کار خواهد داشت و کسی حاضر نيست حتی برنز آب کرده اشان را بخرد، چه به رسد به خود مجسمه را، و دوم هم اينکه در روزهای تظاهرات ملی مردمان می توانند هر چه شعار ضد دولت و حکومت است به آن ها بياويزند و دلشان خنک شود.
البته مي ماند آبروی هنرمندان که بهتر است نامی از خود را زير چنين مجسمه هایی نگذارند.
شعار های انسان ستيز در بازی فوتبال
چه باور داشته باشيد و چه نه، بخشی از حکومت ايران، به همراه برخی از حکومت های خارجی، به طور سيستماتيک سعی در بوجود آوردن جنگ های داخلی مذهبی و نژادی و قومی در کشورمان دارند. اين حکومت و حاميانش برای بقای خود هيچ راهی جز جنگ نمی شناسند و تصور می کنند، همانگونه که در لحظات بحرانی دهه ی شست جنگ عراق به مددشان آمد، جنگی ديگر هم می تواند آن ها را از بحرانی که گريبان شان را گرفته و ده ها برابر خطرناک تر از جنگ ايران و عراق است، نجات دهد.
آن ها سه چهار سال است که انواع برنامه ها را برای خشمگين کردن کشورهای خارجی و ايجاد جنگ به کار برده اند و و وقتی می بينند که کسی از خارج به ايران حمله نمی کند، (نه به خاطر ترس از حکومتی توخالی و ضعيف و مردم کش، بلکه به خاطر مبارزات مردمانی متمدن که تصويری از زيباترين برخوردهای مدنی با يک ديکتاتوری هراس انگيز را مقابل جهانيان به نمايش گذاشتند)، حالا بفکر براه انداختن جنگ های داخلی هستند: جنگ بين ترک و فارس، کرد و فارس، عرب و فارس، جنگ بين شيعه و سنی، و حتی جنگ بين صاحبان عقايد مختلف. آنها، به وسيله ی عواملشان، به عناوين مختلف و از طريق شلوغ کردن در برنامه های مختلف ورزشی، فرهنگی، و جشن های ملی يا مذهبی قصد به جان هم انداختن مردمان را در نقاط مختلف ايران دارند.
يکی از تازه ترين تلاش ها برای ايجاد برخورد بين «ترک» و «فارس» پخش مستقيم مسابقه ی فوتبال بين دو باشگاه از آذربايجان شرقی و کرمان از تلويزيون سراسری جمهوری اسلامی بود. در اين مسابقه، و در میانه بازی، چند تنی با شعار «ترک خر» جماعتی از تماشاچيان نادان و ناآگاه را که درگير و هیجان زده ی تماشای بازی بودند، به دنباله روی خود فراخوانده و ناگهان اين شعار کثيف، که تنها از زبان موجوداتی انسان ستيز، بی فرهنگ، و ناآگاه به ارزش های حقوق بشر بر می آيد، برای مدت ها در استاديوم شنیده شد.
صرف نظر از زشتی خود واقعه، نکته ی مهم و اصلی آن است که اين شعار ها از تلويزيون صدا و سيمای جمهوی اسلامی به طور کاملا روشن پخش شده است، تلويزيونی که ما می دانيم کوچکترين گفته ی ناخواسته ای در آن سانسور و فيلتر می شود و هيچوقت کسی نشنيده که، مثلاً، شعار «مرگ بر ديکتاتور»، که يک سال است از هر گوشه ی ايران شنيده می شود، حتی به طور تصادفی از تلويزيون جمهوری اسلامی پخش شود. پس چگونه است که بينندگان اين نوع شعارهای نفاق برانگيز و غير انسانی را نه يک بار و دو بار که بارها می شنوند و کسی آن ها را حذف نمی کند؟ و کسی به اين عمل تلويزيون ايراد نمی گيرد.
برای اين حکومت ماندگاری اش آنقدر اهمیت دارد که اگرچه بسیاری از افرادی که آن را می گردانند آذربايجانی هستند ـ از رهبرش آيت الله خامنه ای گرفته تا ده ها آيت الله و وزير و وکيل سرشناس ـ اما از اين که چنين شعارهای انسان ستيزی از تلويزيون شان پخش شود کک هيچ کدام شان هم نمی گزد بلکه، به نظر من، برای به جان هم انداختن ترک زبان ها و فارس زبان ها حتی در پخش اين شعارها و ايجاد دشمنی و نفرت بين مردمانی که با همه ی مشکلات و نابرابری های فرهنگی و اقتصادی ناشی از بی توجهی حکومت ها، قرن ها در کنار هم مهربانانه و با احترام زيسته اند اصرار هم دارند.
ترديدی نيست که آتش زدن به اين نوع برخوردهای قومی، مذهبی، نژادی و عقيدتی، تنها می تواند کار کسانی باشند که یا صلح و آرامش و حقوق و روابط انسانی مساوی کلیه ی مردمان سرزمين مان را برنمی تابند، و یا برای منافعی کاملاً متفاوت از منافع ملی و انسانی ما به هر جنگ و جنايتی دست می زنند
برگرفته از سايت نويسنده:
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |