بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

چهارشنبه 15 ارديبهشت  1389 ـ  5 مه 2010

 

چند پرسش از جناب اشکوری

در خصوص  مقالهء «ماشین دودی ِ» ایشان

شهرام فریدونی

 

مقالهء  جنبش سبز و ماشین دودی سرکار را خواندم و مایلم در این رابطه نظر خودم را به عنوان یک ایرانی عادی بنویسم و چند پرسش هم مطرح کنم. حال این نوشته و پرسش های من تا چه اندازه به مذاق سرکار خوش بیاید امری است که مربوط است به بسیاری از قابلیت های فردی شما. در هر صورت امیدوارم که ازخواندن آنها  ناراحت نشوید که  آینه شکستن خطا باشد!

جناب اشکوری، در آغاز و در  قبال فرضیه سرکار در خصوص ماشین دودی و سنگ اندازان به آن من هم مایلم تا به نوبت خود  چند فرضیه  و احتمال را تقدیم حضورتان بکنم. امیدوارم که اگر فرض غیر ممکنی دیدید من را مطلع کنید تا آن را پس بگیرم!

 جناب اشکوری، زمانی که نوشته اید که «در هرحال به نظر می رسد که داستان جرس هم مصداق سنگ پراندن بچه ها به ماشین دودی عصر قجر باشد»، آیا لحظه ای از نظرتان خطور کرده که  اگر کسی به «ماشین دودی ِ» ایدئولوژی فرسوده و منجمدی سنگ می اندازد،

- شاید او شخصی است  نادان!

- شاید آن ماشین دودی ماشینی است بسیار شیک و زیبا و آن شخص هم از سر حسادت به آن ماشین زیبا، آن راننده ماهر،  و سرنشینان خوشبخت آن  حسادت می ورزد.

- احتمال دیگری هم هست که شاید این شخص سنگ انداز اصولاً با ماشین و پیشرفت کردن مخالف است.

- شاید او  شخص دگمی است که  بخاطرغرق بودن در افکار ما قبل تاریخی و ضد بشری  از هر چه که برایش ناشناخته است  می ترسد.

- شاید او خودش دکان کرایه استر و  گاری دارد و وجود ماشین مدرن را برای گاری های فرسوده و قرون وسطایی خود خطرناک می بیند و به اصطلاح نفع امروزش در سنگ پرانی به تمدن و پیشرفت است!

- از زاویه ای دیگر اما، شاید این ماشین دودی لعنتی است که زیاد از حد خود دود می کند و هوا را بقدری  آلوده کرده که این بیچاره و دیگر بیچارگان از دست این  ماشین دودی به تنگ آمده اند و جانشان  به لبشان رسیده است.

- شاید این  سنگ اندازان ، ساکنان این کوچه و  عابران بیچاره ای هستند که  به دود و آلودگی  این ماشین دودی اعتراض دارند و نه به بود یا نبود او.

- شاید سنگپرانان بیچاره که خودشان  و پدرانشان عمری از  دود مسموم این ماشین دودی مریض  شده اند، دنبال رها شدن از دست این مخمصه هستند تا شاید  بتوانند به نحوی  از شر این ماشین دودی که چندین قرن راه نفس و پیشرفت  همه را  بسته و بخصوص در سی سال اخیر سنگ تمام  گذاشته، بیشتر نفت سوزانده و  گذشته، حال و آینده هر چه  سنگپران را  تاریک کرده، ثروت ، اعتبار و اخلاقیات ملتش را به باد داده، و... خلاص بشوند و قدری در هوایی آزاد، دموکراتیک  و خالی از دود هر چه ماشین دودی  مکتبی است یک  نفسکی بکشند.

جناب اشکوری، امیدوارم که قبول داشته باشید که احتمالات هم برای خودشان  احتمالاتی هستند!

در رابطه با این ماشین دودی می شود صفحه ها را با احتمالات و فرضیات سیاه کرد، اما نکتهء مهم این است که  ما  از هر زاویه ای که به این قضیه نگاه کنیم،  داستان ماشین دودی  ما از دو حالت خارج نمی شود!

1 یا زمان این ماشین دودی هنوز نرسیده

2 یا زمان این ماشین دودی مدت ها است که سپری شده

از هر دو حالت هم یک نتیجه بیشتر نمی توان گرفت و آن هم این است که این ماشین دودی ما، مخلوقی است به غایت بی وقت!

جناب اشکوری گرامی، اینجانب این سطور را نه بعنوان دشمن شخص شما و یا خصم دینکاران (يعنی محارب خدا و رسول خدا و...) می نویسم، بلکه اینجانب  یک ایرانی عادی هستم که تمام نوجوانی من و جوانی من را حکومتی خراب کرد که نو اندیشان امروزش یا نماینده گان دیروز مجلسش بودند و یا وزرای ارشاد اسلامی آن. آری، همان  حکومتی که  امام راحلش با دروغ آمد (هر که مایل است بخواند خدعه، ماهیت امر عوض شدنی نیست)، با دروغ و جنایت همه را کنار زد و با دروغ جوان ها را به درون گورها سوق داد. یا با گلوله صدام حسین، یا با  گلوله برادران مکتبی در زندان های اوین و حالا هم کهریزکش. یا با زندانی کردن آنها و یا با معتاد کردن آنها. یا با بقتل رساندن آنها، یا با قاتل ساختن از آنها.

هموطن گرامی، مایلم قبل از طرح چند پرسش، مقداری شما را از وضعیت خودم که بطور قطع مشتی است نمونه خروار آگاه کنم.

 جناب اشکوری من امروز در کشور آزاد نروژ زندگی می کنم و به برکت سکولاریسمی که بر این جامعهء آزاد حکمفرما است زندگی خود را بدون ترس و خوف شبانه روزی از دست این مذهب و یا  آن فرقه می گذرانم. همچنین می دانم که شما هم چند وقتی است از جهنمی که دکانداران دین در ایران برپا کرده اند بیرون آمده و در جهان آزاد رحل اقامت گزیده اید و، در نتیجه، برای پیشرفت و رشد فکری تان امکانات دارید. لذا صمیمانه امیدوارم که از این فرصت کمال  استفاده را کرده، بجای خصومت ورزیدن با سکولاریسم، قدری در فواید این سیستم های سکولار هم  دقت بفرمایید.

جناب اشکوری، تجربهء بیش از یک  چهارم قرن آوارگی به من این را آموخته که بعضاً اشخاصی که با سن بالا اما  تفکرات متعصبانه و نه چندان انعطاف پذیر به این گونه جوامع پا می گذارند، بجای مشارکت و استفاده صحیح از تمامی جوانب مثبت اینگونه جوامع (هنری، سیاسی، فرهنگی، علمی، اقتصادی و...)، بیشتر حالت دفاعی می گیرند و در لاک خود فرو می روند، با همفکران خود نشست و بر خاست مکنند، بجای باز کردن افق دید خود،  همواره بدنبال مهر تاییدی برای افکار و اعمال گذشته خودشان مگردند و، در نهایت، سر از پشت دیوارهای زندان فکری گذشته خود در می آورند. بعضاً از این هم فراتر می روند و  حتی کمر به بدگویی و منفی گویی از این جوامع هم می بندند. البته اکثراً در عین حالی که غر می زنند و انتقاد می کنند، رندانه از فواید و امکانات اینگونه جوامع هم استفاده می کنند  و در این خصوص هیچ  ناراحتی وجدانی هم نمی گیرند. به زبان دیگر، با دست پس می زنند و با پا پیش می کشند... یقین دارم که سرکار هم موافقید که این رفتار ناشایست، نه تنها  بزرگترین سد راه پیشرفت و تعالی اینگونه افراد است بلکه مایه سر افکندگی هموطنانشان نیز می شود.

جناب اشکوری، مولانا میگوید:

حیلت رها کن عاشقا / دیوانه شو، دیوانه شو

و اندر دل آتش درآ / پروانه شو، پروانه شو

هم خویش را بیگانه کن / هم خانه را ویرانه کن

وآنگه بیا با عاشقان / هم خانه شو، هم خانه شو

رو سینه را چون سین ها / هفت آب شو از کین ها

وانگه شراب عشق را / پیمانه شو، پیمانه شو

می دانم که اشعار مولوی را خوانده اید، اما نمی دانم که تفسیر شما از این ابیات چیست! لذا اجازه می خواهم تا برداشت خودم را بنویسم، اگر غلط است تصیح بفرمایید!

 به گمان من مولانا در این ابیات می خواهد به ما بگوید که خیلی هم  مطمئن نباشیم که خانهء فکری ما بر زمین محکمی بنا شده است، تا مبادا  جرأت تفکر مجدد را کنار بگذاریم (چه بسا زمین این بنا اوقافی باشد). پیام مولانا این است که  جزم فکری را کنار بگذاریم، با شهامت در چشمان حقیقت نگاه کنیم، تا نه تنها لایق شنیدن بهترین نظرات بشویم بلکه آنها را هم بفهمیم!

همچنین مولانا، در این ابیات تاکید شدیدی دارد بر خانه تکانی مغزی و فکری و همچنین  لزوم دور ریختن افکار و عادات بد که البته خود  بصیرت، صداقت و شجاعت خودش را طلب میکند!

همچنین صمیمانه آرزو میکنم که دوستان نو اندیش دیگر، از آنها که خود را در چهار چوب علم نگاه می دارند گرفته تا آنها که به جن و جناب قفندر اعتقاد دارند و دل مشغول ماورالطبیعه  هستند، این ابیات را بخوانند و از خود بپرسند که آیا براستی این ابیات مولوی به کار امروز من و افکار من می خورد؟ یا شاید  من  یک سی سال دیگری لازم دارم تا مطلب برایم جا بیافتد؟

 

نظر اینجانب، بعنوان یک ایرانی عادی، در خصوص سایت جرس

جناب اشکوری، اینجانب بعنوان فردی که می خواهد  افکار خود را از خطر آلوده شدن  به ویروس   یک قطبی فکر کردن» محافظت کند، سایت جرس را هر روز می خوانم. البته، نه تمامی مقالاتش را و همچنین نه بخاطر اینکه این سایت را بعنوان سایتی متعادل، منصف و بیطرف یافته ام، بلکه صرفاً بخاطر دلیلی که ذکر کردم، یعنی مایلم که  نظرات حامیان « نظام» را هم بشنوم و اطلاعات خودم را وسعت بدهم.

 جناب اشکوری، امیدوارم بجای اینکه فکر کنید که من قصد اهانت کردن  دارم، بدانید که من ترجیح میدهم که رک و پوست کنده نظر خودم را در مورد این سایت بگویم. پس امید است که از حرف حق نرنجید. سایت جرس سایتی است که شاید نه صد در صد، اما  بطور کلی از خودی های سابق تشکیل شده و نظرات آنها را منعکس می کند. من، بر خلاف دوستانی که به گزاف ادعا می کنند که از این سایت حتی بوی جوراب و  گلاب می آید، و موقع ورود به آن باید مواظب کفش های خود بود،  من معتقدم که این سایت خالی از اخبار بدرد بخور نیست، اما در عین حال معتقدم که این سایت با اصول بیطرفی میانهء زیادی ندارد و طرز فکر خودی و ناخودی و پنهان کاری کردن های مصلحتی را به وضوح می توان در آن دید

برای اثبات این مدعا هم همین بس که اکثر قلمزنان  این سایت یا هنوز عمامه دارند و یا یک روزی  داشته اند. یا امروز هم ملبس به لباس آخوندی هستند و یا  آن را ( چه با رضایت شخصی و یا چه  بصورت خلع لباس) از تن به در آورده اند.

 سایت جرس، علیرغم درج مطالبی از زنان، اکثراً از بانوان «همفکر» و قطعا از مقالات همسو (غیر مخالف) با سیاست های خود استفاده می کند. برای اثبات این نکته هم همین بس که شانس دیدن مقاله ای از ملیون، لیبرال دموکرات ها،  چپ ها، مشروطه خواهان، بانوان بی حجابی نظیر الاهه بقراط، و آقایانی نظیر رامین کامران و اسماعیل نوری علا...  از شانس بردن شما در لوتو بیشتر نیست. از کارتون های نیک آهنگ هم در این سایت سراغی نگیرید که وقت خودتان را تلف خواهید کرد!

هر کسی که ایران  امروز را دیده باشد می داند که اکثر خانم های ایرانی از حجاب اجباری متنفرند و در اولین فرصت آن را کنار می گذارند. جمهوری اسلامی که بیخود یکی از بزرگترین وارد کنندگان لوازم ارایش نشده است که! همچنین دختر بچه های کوچک ایرانی  هم دل خوشی از این قضیه حجاب ندارند، پس جای پرسش دارد که چرا سایت جرس واقعیت را انکار می کند و در کارتونی با نام سبز... تمام کودکان دبستانی ایرانی را با این لچک اجباری به تصویر می کشد؟ این کارتون را با این نوشته  می فرستم که خواننده خود  ببیند و خود قضاوت کند که آیا این تصویر با واقعیت امروز ربطی دارد یا نه.

سایت مذکور، اگر ناپرهیزی کند، از ملی مذهبی ها هم چیزی درج می کند، که البته این هم امری کاملاً طبیعی است، چرا که نظر به وضعیت خراب بازار تفکرات گروه فاتح / غالب، بازار برای  تفکراتی از جنس آنچه که نهضت آزادی نمایندگی  آن را می کند گرمتر می شود. البته درست بر طبق همان سیاست اوایل انقلاب و استفاده ابزاری از شریعتی و نوشته های او و مسلماً با همان آخر و عاقبت. همین امروز هم که مقاله سرکار را در این سایت می بینم، این سایت موج می زند از کارمندان سابق جمهوری اسلامی ـ از نمایندگان مجلس اش گرفته تا وزیر ارشاد اسلامی و برادر زن او تا برسد به همنشینان دیروز لاجوردی و نمکدانان امروز..

 

در باب استفاده ترفند های دور از شأن جهت مبارزه با تفکری که تابع تفکرات ما نیست

جناب اشکوری، بنده مقالات سرکار را در سایت سکولاریسم نو دیده ام، اما متاسفانه اثری از مقالات جناب اسماعیل نوری علا در هیچ کدام از سه سایت شما و همچنین  سایت جرس  مشاهده نکرده ام. در ضمن، سر کار سه سایت دارید و آنقدرها هم  که  شکسته نفسی فرموده اید «غریب» نیستید! لذا جا دارد که از شما بپرسم که شما که زحمت می کشید و در باب مذمت سکولاریسم مقاله می نویسید، به چه دلیلی جمله ای چنین دور از شأن را در مورد آقای اسماعیل نوری علا بکار می برید؟

اجازه بدهید که  جمله سرکار را عینا نقل کنم، تا منظورم روشن شود!

«یکی از این سکولارهای بنیادگرا، که از قضا پرچمدار "سکولار نو" هم هست، فریاد برآورد که سکولارهای وطن چه نشسته اید!، این مذهبی ها داخل کشور را که در اختیار داشتند و اکنون خارج از کشور را، که سی سال در دست ما بود، نیز در اختیار می گیرند».

پرسش از جنابعالی این است که آیا این متد متد تمیزی است و نمایانگر فرهنگ آزادیخواهی؟

جناب اشکوری، این طرز نقل قول، علاوه بر ایرادات فرهنگی آن آلوده به مغالطات نوشتاری نیز هست!

نخست،  آقای نوری علا مقاله نوشته اند و در نوشته هم فریاد نمی توان زد. البته اگر کسی  راه فریاد زدن در مقاله را بلد است لطفا به ما هم یاد بدهد تا شاید صدایمان را بهتر به گوش های سنگین برسانیم. این از قسمت فریاد زدنش، که در بهترین حالت باید گفت که  مزاح فرموده اید!

دوم، مذهبیون هرگز وطن را در اختیار نداشته اند، ندارند و نخواهند داشت! در اینجا  اشتباه کردن راحت است که انسان، بخاطر اثرات جانبی ناشی از رشد در فضای اختناق و جوامع دیکتاتوری این اشتباه را مرتکب بشود! دوست و هموطن گرامی، سیستم های دیکتاتوری همواره  دستگاه قدرت را، آنهم  به زور دروغ گفتن و خدعه کردن، سانسور کردن و دهان بستن، ترور کردن،  مهر زدن و واقعیات را قلب کردن، حدیث جعل کردن و  رجم و سنگسار کردن و و شلاق زدن، چشم در آوردن و دست قطع کردن، دار زدن و اعدام کردن، تجاوز کردن و هر روز لباس عوض کردن و... در اختیار داشته اند، اما  در اختیار داشتن  وطن امری است که فقط  در صورت وجود دموکراسی ممکن است و بس. پس این گفته هم در بهترین حالت به همان اندازه شوخی و مزاح  است که فتح بلاد کفار توسط  سرداران و مامورین  نجات نظام پر برکت.

پرسش: چرا سرکارطبق رسم دموکراتیکی که در اروپا است، مقاله های جناب نوری علا را در سایت خود نمی گذارید؟  چرا که نظر به  نوشته شما، واضح است که خود شما مطالب ایشان را می خوانید و دنبال می کنید. این رفتار شما امکان دارد که این سوء تفاهم را نزد خواننده پیش بیاورد که خدای ناکرده شما خودتان می خوانید، اما خواندن آن را برای دیگران صلاح  نمی دانید، که البته من و شما هم می دانیم که این طرز تفکر نشئت گرفته ازفرهنگ های مکتبی، متاثر ازدیکتاتوری و دگم زده،  نظیر آنچه که در جمهوری اسلامی و یا کره جنوبی ترویج می شود است و اصلاً ربطی هم  به من و شما ندارد، اما دیگران شاید ندانند و خدای ناکرده نیت ما را  اشتباه متوجه بشوند.

خاصیت بعدی درج کل مقاله ایشان، ( بخصوص مطالبی که ایشان، تحت عنوان «جمعه گردی های اسماعيل نوری علا» می نویسند)، بجای نوشتن یک برداشت گنگ، آلوده به  تمسخر و مغالطه، آن هم در خلال یکی  دو جملهء کوتاه، این است که اولا پرده از بیطرفی شما برداشته می شود. دوما، به همه  این امکان داده می شود که این مقالات را  بخوانند و خودشان قضاوت کنند و بر اشباهات این  سکولارهای و افکار  ظالهء آنها  واقف بشوند و بفهمند که سکولاریسم چگونه می خواهد که آینده آنها را خراب کند و عزت و تعالی که امام راحل برای آنها به ارمغان آورده و سرداران اسلام هر روز در کهریزک برای آن عرق می ریزند را به باد دهد.

جناب اشکوری، برای اطلاع عرض کنم که در بین مخالفین نظام جمهوری اسلامی، عده ای تا آنجا پیش رفته اند که می گویند که  براستی جای تاسف ندارد که یک انسان که امکان آزاد زیستن را دارد، به نقطه ای برسد که  اینگونه  در پشت چنین خاکریزهای سستی سنگر بگیرد؟ سنگرهایی که  بنیانشان بر تفرقه و خودی و ناخودی کردن ها بنا شده است.

  برای اثبات اشتباه آنها هم که شده شما همین مطلب بنده را در سایت خودتان (و جرس) بگذارید تا قدمی بشود در راه انعکاس نظرات دیگران و مشت محکم دیگری  بر دهان کفار...

پرسش: آیا این نوشته من را در سایت خودتان می گذارید؟ اگر نه، آیا دلیل آن را می گویید؟

در ضمن، من به شما قول میدهم که جواب شما، هر چه که باشد، قربانی سانسور نخواهد شد و در سایت سکولارها، ملیون، و... درج بشود!

نوشته اید که عده ای بخاطر عملکرد جمهوری اسلامی شما را مورد نقد قرار میدهند. ضرب المثلی را هم بیان کرده اید که جای بحث دارد. نوشته اید که گنه کرد در بلخ آهنگری، به ششتر زدند گردن مسگری.

پرسش: بفرمایید که آیا آهنگر داستان ما هرگز نمایندهء مجلس اسلامی در «بازارمسگرها» بوده یا نبوده؟ اگر نبوده که حرف سرکار صحیح است، اما اگر بوده آیا این حق و  واکنش طبیعی هر  انسان عاقلی نیست که  با  اعمال و افکار این «آهنگر» با  احتیاط بیشتری مواجه شود و به قول معروف قدری در نیات او شک بکند؟

 

نقل قول سرکار از مرحوم شریعتی

تا آنجایی که من خاطرم هست، جناح عمامه دار از نوشته های عطوفت آمیز (صحیح تر بنویسم، برداشت های یکطرفه و تخیلی، و پوپولیستی) و بعضاً مغالطه آمیز و متناقض آن مرحوم کمال استفاده را در قاپیدن افکار عمومی کرد. من قرن ها پیش و در زمان نوجوانی چند نوشته ای از آن مرحوم خواندم و بخاطر نمی آورم که آن مرحوم هرگز قسمی به ریش پر خون حبیب ابن مظاهر خورده باشد و یا به جنایات سرداران قبلی در بلاد کفار کوچکترین اشاره ای کرده باشد. هر چه او نوشته فایده مقطعی دارد! آن هم فقط برای دینکارانی که حکومت و قدرت را در دست ندارند. دینکاران و ایدئولوژی گرایان به محض رسیدن به قدرت، کتاب های شریعتی را کنار می گذارند و کتاب های خوف و وحشت را رو می کنند و آن می کنند که امروز می بینیم.

جناب اشکوری، در صورت نامفهوم بودن این سطور، نظر سرکار را  به سخنان بنیانگذار جمهوری  اسلامی قبل و بعد از قدرت جلب می کنم تا عنایت فرموده این استفاده کردن های ابزاری و سالوسانه را بهتر بخاطر بیاوریم.

پرسش: آیا به نظر نو اندیشان  استفاده ابزاری و مقطعی از افراد ریشه در فرهنگ خدعه و دروغ ندارد؟

بحث دروغ پیش آمد، پس اجازه بدهید از شما نظر صریح سرکار را راجع به این معظله بپرسم و خواهش کنم که  سرکار لطف کرده توضیح دهید تا ملت ایران  بفهمد که، به نظر نواندیشان، این ملت  چگونه باید با سیاست «هدف هر چیزی را توجیه می کند» متعلق به دینکاران کنار بیاید؟ آیا این عادت دیرینه و فرهنگ ننگین دروغگویی در میان دینفروشان می تواند با آیین یک انسان سالم همخوانی داشته باشد؟ اگر می تواند، تکلیف اعتماد مردم به این طبقه چه خواهد بود؟

توجه بفرمایید به سخنان روح الله خمینی:

قبل از رسيدن به قدرت: دولت اسلام يك دولت دموكراتيك به معناي واقعي است. (گفت و گو با خبرنگاران - 18آبان1357 پاريس در جمهوري اسلامي مطبوعات در نشر همه حقايق و واقعيات آزادند. (روزنامه ايتاليايي پائزه سرا - 11آبان1357 در جمهوري اسلامي كمونيستها نيز در بيان عقايد خود آزادند. (روزنامه هلندي دي ولكرانت /  16آبان 1357/ پاريس روحاني نبايد به كاري غير از روحانيت يعني بسط توحيد و تقوي و پخش و تعليم قوانين آسماني و تهذيب اخلاق بپردازد (كشف الاسرار/ ص208)

بعد از رسیدن به قدرت: به آنها كه از دموكراسي حرف مي زنند گوش ندهيد. آنها با اسلام مخالفند. مي خواهند ملت را از مسير خودش منحرف كنند. ما قلمهاي مسموم آنهايي را كه صحبت ملي و دموكراتيك و اينها را مي كنند مي شكنيم. (سخنراني 22 اسفند 1357 ـ قم آنهايي كه فرياد مي زنند دموكراسي باشد، اينها مسيرشان غلط است. ما اسلام مي خواهيم. (در جمع دانشجويان دانشگاه اهواز - روزنامه كيهان - 3خرداد1358 مي گويند كه روحانيت بايد بروند سراغ كار خودشان و ملت را بگذارند و سياست را بگذارند براي ما. شما در اين 50 سال هيچ غلطي نكرديد. شما را من مي شناسم. نمي خواهم اسمتان را ببرم. سر جايتان بنشينيد. آدم بشويد؛ من انقلابي نيستم. اگر ما انقلابي بوديم اجازه نمي داديم اينها اظهار وجود كنند! تمام احزاب را ممنوع اعلام مي كرديم، تمام جبهه ها را ممنوع اعلام مي كرديم و يك حزب و آن حزب الله، حزب مستضعفان تشكيل مي داديم و من توبه مي كنم از اين اشتباهي كه كردم.

آقای اشکوری! بنده وارد جریان تجاوز به دختران باکره در زندان های این رژیم نمی شوم، چرا که خود سر کار آنجا بوده اید و حتما در جریان اخبار آن فجایع هستید.

اما پرسش: حد و مرز دیروز نو اندیشان برای شناعت و دروغگویی کجا بوده و امروز کجاست؟ آیا فرقی هم کرده؟ اگر کرده چه فرق قابل توجهی کرده؟

 

در باب اختراع واژه و خلط مفاهیم

در نوشته سرکار به مغلطه دیگری برخوردم که با اختراع  واژه دیگری کوشش برای  پایین آوردن ارزش سکولاریسم کرده اید. باید عرض کنم که واژه من در آوردی «سکولاریسم بنیادگرا»ی سرکار به همان اندازه سست است که واژه دباغی شدهء دیگری تحت عنوان «سکولاریزم متخاصم» یا چیزی در این حد.

امروز که مد شده، و می شود که با چسباندن اعمال و رفتار دینفروشان حاکم به  مفاهیم و سیستم های انسانی نظیر سکولار، سکولاریسم، دموکرات، دموکراسی، حقوق بشر و غیره،  واژه اختراع کرد، کی می توانیم شاهد تولد واژگانی نظیر «سکولاریسم دختر 9 ساله صیغه کن»، «سکولاریسم حرام مباح گردان»، «سکولاریسم شلاق زن»، «دموکراسی حد زن»،  «حقوق بشر رجم کننده»، «سکولاریسم بمب گذار»، «سکولاریسم تروریست»، «حقوق بشر چشم در آر» و... را مشاهده کنیم؟ من یکی به سهم خود و  بیصبرانه منتظر تراوشات تخیلی شرکت کنندگان در این مسابقه هستم.

پرسش: آیا به نظر نو اندیشان عيبی در منحرف کردن اذهان عمومی  وجود دارد یا نه؟

در اسکاندیناوی ضرب المثلی است که می پرسد «چگونه می شود شتری را قورت داد؟» و جوابش هم این است که «با خورد کردن آن به قطعات کوچکتر!» حال پرسش اینجاست که انسانی که سوادی دارد و چه بسا در سیستم های سکولار زندگی کرده، نباید علامت پرسشی بزرگی بر روی نیت مخترعین این واژگان و استفاده کنندگان از سیاست منحرف کردن افراد با طرح مغالطات ترسم بکند؟ آیا به نظر سرکار، عجیب است که افراد آگاه  این رفتارها را در جهت همان سیاست خورد کردن شتر جهت بلعیدن آن ببینند؟ 

من در مورد سکولاریسم مخاصمه گر و یا سکولاریسم ذهنی و.... پرسشی ندارم، اما در مورد اختراع  واژهء «سکولاریسم بنیادگرا» باید از شما بپرسم که آیا تا بحال شنیده اید که واژه بنیادگرا در مورد  خشکه مقدس ها بکار می رود؟ دوست گرامی، در این دنیای پهناور، این واژه بنیادگرایی را قبل از هر چيز به فناتیک ها، خشک مغزها و بیسوادان (بخوانید ذوب شدگان)، نظیر ملا عمر و طالبان و مذهبی هایی که بدون مطالعه (منظورم از مطالعه  خواندن کتاب باقر مجلسی نیست) عبودیت پیشه کرده اند، مانند حزب الله و انصار اسلام و ...  که طرح پرسش برایشان حرام است اطلاق می کنند. به نظر نمی رسد که  اخبار چند دههء گذشته را با دقت دنبال کرده باشید! منظور من  دقیقاً افرادی هستند که روزها  در اتوبوس ها بمب می گذارند و شب ها سر زنان و دختران خود را به بهانه های ناموسی می برند. با موتور در خیابان ها می ریزند و...

در مقام بعدی، این واژه به دیگر افراطیون مذاهب دیگر اطلاق می شود. مثل کشیش هایی که در رواندا مردم بیگناه را سر می بریدند و یا صرب هایی که وجود مسلمانان را مایه ننگ می دانستند و یا  دینکاران یهودی در اسرائیل که با سلاح دین، اما با هدف بالا کشیدن و ملا خور (ببخشيد، خاخام خور) کردن (که واژه اسلامی آن هم  می شود  مصادره کردن) اموال فلستینیان بیچاره از هیچ جنایتی روگردان نیستند اطلاق می گردد. لذا نه تنها  از شأن، بلکه از انصاف بدور است که صفتی را که «خرمذهبی ها» و بخصوص نظام  جمهوری اسلامی یکی از نماد های آن هستند به مفاهیم مدرن و انسانی نسبت دهیم؛ تفکراتی که با متانت و  ملایمت می خواهند که دست های خرافات عده ای دینکار را از مقدرات مردم دور کنند و به عده ای دین فروش اجازه ندهند که با آبروی آن دین و پیروانش این چنین بازی کنند.

البته من امیدوارم و تقریباً مطمئنم که بکار گیری این واژه از جانب سرکار صرفاً بخاطر اشتباه چاپی، يا از سر سوء تفاهم، و یا  عصبانیتی زودگذر بوده است و نه مصداق ضرب المثل های ایرانی در خصوص  ترک عادت.

 

در باب صداقت و کفایت

 همه می دانیم که در نظام جمهوری اسلامی هرگز انتخابات آزادی انجام نشده. لذا تمام کرسی های آن هم از روز اول قصبی بوده است.

جناب اشکوری، شما که جزو نو اندیشان محسوب می شوید حتما شنیده اید که دیر زمانی است که ملت ایران، بخصوص بعد از تجربه تلخ جمهوری اسلامی، زمزمه آغاز کرده است و می خواهد بداند که چرا طبقهء دینکاران بجای تمرکز بر حل تناقضات عدیدهء درونی و بنیادین و مشکل آفرین خود، از عرصهء کتب و نوشته جات گرفته تا طرز تفکر، سلوک ،عملکرد و غیره، به کارهایی که به هیچ وجه در راستهء کاری آنها نبوده و تخصصی در آن ندارند مشغول شده اند؟ همین جناب کروبی، که سطح سواد سیاسی و اقتصادی او را در مناظره با محمود احمدی نژاد دیدیم، با چه معیار و استانداردی سال ها بر صندلی ریاست مجلس تکیه زدند؟ آیا این رسم منحوس و این فرهنگ غلط سرچشمهء فساد امروزی نیست؟ همین دیروز بود که ایشان فرمودند که «می خواهند مجلس فرمایشی درست کنند». ایشان علاوه بر اینکه باید به مردم بگویند که بر چه مبنایی بر صندلی ریاست مجلس تکیه زدند، باید صداقت این را داشته باشند و بیاید و شفاف به مردم بگویند که بر سر آن کروبی که دیروز حکم حکومتی را تحویل گرفت، آن را قورت داد، هضم کرد، و صدایش را هم در نیاورد چه آمده است، و ایشان با او چه کرده اند؟

پرسش: نواندیشان حرام و حلالی و ایرادی در این قضیه می بینند؟

 

در باب اهمیت  قابلیت ما در تشخیص  و اولویت دادن به مسایل

گروه دینکاران باید بتوانند به مردم پاسخ بدهند که آن روزی که روضه خوان بودند و روضه  سید الشهدا می خوانند، چرا هرگز نگفتند که عمر ابن علی و عثمان ابن علی هم در کربلا و در کنار حسین کشته شدند، تا امروز یکی از دین فروشان با نام مستعار دانشمند، نتواند که تخم نفرت بکارد و  تمام  سنیان جهان را حرامزاده بخواند. (مراجعه شود به یو تیوب

پرسش: آیا نواندیشان، بعد از دیدن این فیلم، رابطه ای بین این فرهنگ و آنچه سرکار «روحانی ستیزی عامیانه» می خوانید می بینند یا نه؟

جناب اشکوری، شاید بعضی از هم حجره های سابق سرکار در حوزه که هرگز پایشان را هم  از شاه عبدالعظیم فرا تر نگذاشته اند ندانند، اما شما و دیگر دوستان نو اندیش که ماشالله و هزار ماشالله فرنگ رفته اید و می دانید که در دنیای آزاد چه خبر است، بهتر می دانید که  دنیای کنونی با سرعت بسوی شفافیت پیش می رود و دیر یا زود تمام راه های طفره رفتن بروی طبقهء دینکار بسته خواهد شد و این گروه هم مانند دیگر گروه ها  باید خود را برای پاسخ گویی آماده کند. پس چه بهتر که کار امروز را به فردا نیندازیم و از همین امروز شروع کنیم.

جناب اشکوری، مثلی در فارسی هست که می گوید: بچه های بی بی توی خانه خودشان  نان ندارند که بخورند، اما بی بی آش خانهأ همسایه را هم می زند. این مثل بر اولویت دادن به مسائل  تاکید می کند!

عناد و لجاجت، و پافشاری در راه غلط، یاد آور همان رفتار محمود احمدی نژاد است که حال و روزش را همه عاقلان می دانند، اما با وقاحت تمام دم از رهبری کردن جهان می زند.

پرسش صریح من از شما و دیگر «نو اندیشان» مذهبی این است که چگونه  می شود در مکتبی  که پیروانش در سی و يک سال گذشته جنایتی نبوده که نکرده باشند، مکتبی که مبلغین خدعه گرش دست در جیب ملتی کرده اند و در ارتکاب جنایت از یکدیگر گوی  سبقت می ربایند، در مکتبی که مبلغین اش به هیچ اصولی اخلاقیی پایبند نیستند و از هیچ عمل شنیعی رویگردان نیستند، در جایی که محصلین حوزهء علمیه اش مشکلات اساسی و عدیده ای در نحوهء تعلیم و تربیتشان و در کتاب های مرجعشان پیدا می شود، آیا سزاوار نیست که  این گروه جمع شده و دست به اصلاحاتی بزنند که نوشته هایشان،  گفتارشان و کردارشان کمتر نفرت آفرین باشد و کمتر فساد تولید کند؟

صریح تر بپرسم! نو اندیشان شریف و دور اندیش بهتر نیست که بجای واژه سازی خود را آماده روزی کنند که مجبور به جواب دادن در خصوص مشکلات بنیادین ایدئولوژیشان می شوند؟ من از روزی سخن می گویم که گروه جنایت کار این طبقه که دستان شان به خون آلوده است در دادگاه ها، و گروه جاده صاف کن این طبقه که دستان خونین ندارند، در مباحثات آزاد مجبور به پاسخ گویی بشوند؛ محاکماتی که عادلانه باشد! با حضور وکیل مدافع، در چهار چوب قوانین بشری، دموکراسی  و سکولاريسم، و مباحثاتی که هر گروهی از چماق و چاقوی  گروه دیگر در ایمن باشد و از اتهام کافر و محارب و... نترسد.

آیا بهتر نیست، جناب اشکوری، که این طبقه بجای «آچارکشی کردن»  و « ور رفتن» با  الفاظ مدرن، خود را برای پاسخ به این پرسش آماده کند که این طبقه بر چه مبنایی به خود اجازه داده که  مردی را که در نوشته هایش طرز اطفاء شهوت را با بچه شیرخواره تائید و تشریح می کند «امام راحل» خطاب کرده و خود را هم  پیرو او بداند؟ ملاحظه بفرمائيد:

«کتاب نکاح، صفحهء 15، مسئلهء 12 – کسی که زوجهء کمتر از 9 سال دارد وطی (دخول) او برای وی جایز نیست، چه اینکه زوجه دایمی باشد و چه منقطع. و اما سایر کام گیری ها، از قبیل لمس یه شهوت و آغوش گرفتن و تفخیذ (استفاده از ران) اشکال ندارد هرچند شیرخواره باشد؛ و اگر قبل از نه سال او را وطی بکند اگر افتضا نکرده باشد به غیر از گناه چیزی بر او نیست و اگر کرده باشد یعنی مجرای بول و مجرای حیض او را یکی کرده باشد و یا مجرای حیض و غایط او را یکی کرده باشد، تا ابد وطی بر او حرام می شود».

مثلاً، این طبقه باید بتواند که برای مردم توضیح بدهد که وقتی که قمی می گوید که حسین بن علی گفته که ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند، روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است، و ایرانی ها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد، زنانشان را بفروش رسانید و مردان شان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت (سفینه البحار و مدینه الاحکام و الاثار، نوشته حاج شیخ عباس قمی، صفحه ۱۶۴) آیا مرحوم  قمی مزخرف گفته اند و یا واقعا خدای ناکرده حسین بن علی دشمن ایرانیان بوده است؟

یقیناً شما هم موافقید که اینگونه مسایل، که باعث ننگ هر مسلک و آیینی می شود، شدیداً عنایت مبلغین آن آیین را طلب می کند. حال پرسشی که طبقهء دینکار باید از خود بپرسد این است که چرا به جای تمرکز بر روی مطالبی که در آنها تخصصی داریم و کتاب هایشان را خوانده ایم، خود را مشغول بحث هایی بکنیم که اصولاً در راسته کاری ما نیستند؟

اجازه بدهید یکی از هزاران مثالی که وجود دارد را خدمت سرکار تقدیم بکنم تا منظورم را روشن تر بیان کرده باشم.

«زن های سیده بعد از تمام شدن ۶۰ سال یائسه می شوند و زن هایی که سیده نیستند بعد از تمام شدن ۵۰ سال یائسه می شوند».

این مثال بخوبی مشکل دخالت  یک غیر متخصص  را در اموری که به تحصیلات  او نامربوط است  (در این مثال حوزهء بیولوزی) نمایانگر می کند. می گویند که: نکرده کار نبر به کار! ببری به کار... و  به گمان من صنف دینکاران باید بتوانند که به طریقی این مشکل را حل کنند! امیدوارم که شما هم موافق باشید که این ادعای غیر علمی باعث خنده هر باسوادی می شود!

جناب اشکوری، یک انسان عادی وقایع را نظاره می کند، اما این انسان جستجو گر است که دلیل آن وقوع آن  وقایع را از خود می پرسد و بدنبال پاسخی علمی و عاقلانه برای آن است.

احمدی نژاد را همه می بینند، اما انسان با هوش است که پرسش مطرح می کند و می خواهد بداند که این موجود در دامان کدام فرهنگ و مکتبی پرورش یافته و  فرزند و محصول کدام آیین است؟ معلم او که بوده و او را که خلق کرده است؟

جناب اشکوری، احمدی نژاد فرزند و دست پروردهء این نظامی است که عده ای دین فروش از آن ارتزاق می کنند. اگر او آن می کند که می کند، برای آن است که سرمشق و معلم او به او اینچنین آموخته است:

«نقل قول از روح الله خمینی: شما آقایان علما چرا فقط سراغ احکام نماز و روزه می روید؟ چرا هی آیات رحمت را در قرآن می خوانید و آیات قتال را نمی خوانید؟ قرآن می گوید بکشید، بزنید و حبس کنید. چرا فقط شما همان طرفش را گرفته اید که صحبت از رحمت می کند؟ رحمت مخالفت با خدا است... محراب یعنی محل حرب، یعنی مکان جنگ. از محراب ها باید جنگ پیدا شود. چنانکه بیشتر جنگ های اسلام از محراب ها پیدا می شد. پیغمبر شمشیر داشت تا آدم بکشد. ائمه ما همگی چندی نظامی بودند. همگی جنگی بودند. شمشیر می کشیدند، آدم می کشتند... ما خلیفه می خواهیم که دست ببرد و حد بزند و رجم کند».

 

جناب اشکوری، می گویند که یکی می مرد ز درد بی نوایی، یکی می گفت مویز می خواهی؟ به نظر می رسد که شما نواندیشان کار اصلاحاتی بسیار دارید، چرا که  کار از این مسائل خیلی خراب تر است! نوشته های این طبقه و افکار و اعمال این گروه به طرز فجیعی محتاج بازنگری، اصلاح و تزکیه (نه ماله کشی و لاپوشانی) است. لذا دلسوزان دین، و از جمله سرکار، بجای پرداختن به بحث های لوکس و تزئینی، به مسایل مهمتر و بنیادین تر بپردازید.

پرسش: بعنوان یک ایرانی عادی، بخصوص امروز که عده ای می خواهند که ملت را به دوران «طلایی» آن مرحوم بر گردانند، لازم می بینم که بپرسم که چه لزومی دارد که نو اندیشان مذهبی اصل را ول کرده اند و فرع را چسبیده اند؟  اگر نو اندیشی به معنی مبارزه با خرافات است، پس کو نواندیشی که سیاست مقدس سازی و القاب مغالطه آمیز حجت الاسلام والمسلمین و آیت الله العظمی و... را زیر سوال ببرد و در این دکان مقدس سازی و ریا کاری را برای همیشه تخته کند؟

 دوست و هموطن گرامی، اینها را نوشتم تا بگویم که آن چیزی که شما آن را روحانیت و  نواندیش مذهبی می خوانید کارهای عظیمی در جهت اعادهء حیثیت از خود و بر گرداندن اعتماد عمومی نسبت به  خود و تفکرات خود در پیش دارد. لذا بسیار بسیار غلط است (ناصواب است) که بجای تمرکز بر این امور مهم، یعنی اصلاح خود، به کارهای فرعی از قبیل دخالت در اقتصاد (که یادم نمی آید که که بود که گفته بود مال خر است)، یا سیاست و یا امور لشکری بپردازد.

پرسش: به نظر شما و  دیگر نواندیشان زمان اینکه دلسوزان دین، بجای مخفی کاری و جارو کردن زباله ها به زیر فرش، بیایند و در بحث هایی آزاد، و البته بدون مهر یاغی و محارب زدن به ديگران، افکار آنها را بشنوند و در اصلاح این مکتب، البته اگر اعتقادی به آن دارند،  بکوشند کی خواهد رسید؟

پرسش مجدد: آیا به این پرسش ها پاسخ خواهید داد؟ آیا این نوشته را در سایت خودتان می گذارید؟ اگر نه، آیا دلیلی هم که مربوط به خود پرسش ها باشد دارید؟

در انتهای این نوشته مایلم که من هم به سبک سرکار دعایی کرده باشم. خدا را چه دیدید؟  شاید از دعای سکولارها خیری بلند شد!

پروردگارا، خرد را بر خرافات غالب بگردان!

پروردگارا، سکولاریسم، حقوق بشر و دموکراسی را بر ما حاکم بگردان!

پروردگارا، از باد دینی که در شکم برخی نا آگاهان و دشمنان آزادی افتاده کم کن و بر نسیم خرد در مغز های آنها بیافزای!

به افراد نادانی که جنایات را توجیه و ماله می کشند، چشم بصیرت عنایت بفرما!

به عملگان ظلم شرافت عطا بفرما!

به نو اندیشان دینی بصیرتی بده که خطر را دریابند و زمان را درک کنند و فکری به حال تضاد های فکری خود و نکات ننگین و فاسد در تبلیغات این مکتب  بشوند!

پروردگارا، اگر هیچ کدام از این دعا ها را مستجاب نکردی، روزی که مردم دیگر به دنبال جواب نبودند و بدون طرح  پرسش مجازات را شروع کردند، رحمی به این گروه بکن!

در پایان شعری بیاورم از شیخ اجل سعدی و امیدوارم که این سخنان سعدی  به هیچ کدام از وزرای ارشاد نظام پربرکت بر نخورد تا در سایت جرس فریاد وا اسلاما بزند و گرد و خاک بپا کند (البته اگر در مقاله بشود داد زد، در سایت هم می شود فریاد کشید!) :

چنین گفت پیری پسندیده دوش / خوش آید سخن های پیران به گوش

که در هند رفتم به کنجی فراز / چه دیدم؟ پلیدی سیاهی دراز

تو گفتی که عفریت بلقیس بود / به زشتی نمودار ابلیس بود

در آغوش وی دختری چون قمر / فرو برده دندان به لبهاش در

چنان تنگش آورده اندر کنار / که پنداری اللیل یغشی النهار

مرا امر معروف دامن گرفت / فضول آتشی گشت و در من گرفت

طلب کردم از پیش و پس چوب و سنگ / که ای ناخدا ترس بی نام و ننگ

به تشنیع و دشنام و آشوب و زجر / سپید از سیه فرق کردم چو فجر

شد آن ابر ناخوش ز بالای باغ / پدید آمد آن بیضه از زیر زاغ

ز لا حولم آن دیو هیکل بجست / پری پیکر اندر من آویخت دست

که ای زرق سجاده‌ی زرق پوش / سیه‌کار دنیاخر دین ‌فروش

مرا عمرها دل ز کف رفته بود / بر این شخص و جان بر وی آشفته بود

کنون پخته شد لقمهء خام من / که گرمش بدر کردی از کام من

تظلم برآورد و فریاد خواند / که شفقت برافتاد و رحمت نماند

نماند از جوانان کسی دستگیر / که بستاندم داد از این مرد پیر؟

که شرمش نیاید ز پیری همی / زدن دست در ستر نامحرمی

همی کرد فریاد و دامن به چنگ / مرا مانده سر در گریبان ز ننگ

فرو گفت عقلم به گوش ضمیر / که از جامه بیرون روم همچو سیر

نه خصمی که با او برآیی به داو / بگرداندت گرد گیتی به گاو

برهنه دوان رفتم از پیش زن / که در دست او جامه بهتر که من

پس از مدتی کرد بر من گذار / که می گفتمش دانيم؟ زينهار!

که من توبه کردم به دست تو بر / که گرد فضولی نگردم دگر

کسی را نیاید چنین کار پیش / که عاقل نشیند پس کار خویش

از آن شنعت این پند برداشتم / دگر دیده نادیده انگاشتم

زبان در کش ار عقل داری و هوش/ چو سعدی سخن گوی، ورنه خموش!

 

اسلو، سه شنبه 04 مه 2010 - 14 اردیبهشت 1389

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com