|
چهارشنبه 15 ارديبهشت 1389 ـ 5 مه 2010 |
توقع واقع بیانه از جنبش سبز و سرخ و سپید!
محّمد هادی- آمریکا
از جمله صفات نیکویی که به جنبش سبز نسبت می دهند جنبه کثرت گرایی و گوناگونی طیف های شرکت کننده در آن می باشند بطوریکه هر کسی- از هر قشر و طبقه ای – می تواند از ظن خود یار آن گردد. گستردگی جنبش سبز تا حدی است که حتّی از آن بعنوان جنبشی فراطبقاتی یاد می کنند! این امر از جمله بدلیل ماهیت ضد بشری و ضد ایرانی رژیم است که بجز جیره خواران ریز و درشت خود، اکثریت مردم ایران را در برابر خود وادار به صف آرایی نموده است. جنبش ملّی و فراگیر سبز- جدا از گرایشات انحصارطلبانه و فراتر از محدود بودن به رنگ سبز - بنوعی تداعی کننده سه رنگ سبز و سرخ و سپید پرچم ایران می باشد که با هدف نهایی برقراری صلح و آزادی در پرآشوب ترین نقطه خاورمیانه، ضمن برخورداری از مسالمت آمیز و مدنی ترین رفتارهای اجتماعی، در عین حال و در صورت ضرورت اجازه نخواهد داد که کیسه بوکس، مشت ها و یا توپ فوتبال، لگدِ گرازهای وحشی رژیم گردد!
در رابطه با تنظیم انتظارات و توقعات واقع بیانه از جنبش سبز، قبل از هر چیز باید اعتراف نمود که درخشش و برق خیره کنندهء خیزش های مردم در ابتدای اعتراض به کودتای انتخاباتی رژیم و غافلگیری آخوندها در برخورد با عکس العمل بی سابقه مردم- ای بسا بطور طبیعی و تا حدودی اجتناب ناپذیر- در اذهان عمومی و بیشتر در خارج از کشور انتظارات غیر واقعی و نابجایی از جنبش بوجود آورد که گویی قرار است تا در یک سلسله تظاهرات خیابانی و سریال اعتراضات مردمی، رژیم ضدمردمی آخوندها جارو گردد. از آنجا که خوش خیالی بیخودی و امید بیجا اغلب از بدبینی و ناامیدی بدتر است بهمین دلیل ضروری است که در تنظیم رابطه با جنبش سبز - حداقل در خارج از کشور - به بازنگری در عرض و طول و عمق آن پرداخت تا انتظارات و توقعات در تناسب با توان جنبش و تعادل قوای موجود و دیگر پارامترهای قضیه قرار گیرد! تا همراهان و پشتیبانان جنبش، در پیچ و خم ها و فراز و نشیب های راه ناهموار پیروزی تا آخرین مراحل ، همراه و پشتیبان صمیمی و وفادار جنبش باشند.
ظرف چند ماهی که از شروع مبارزات مردم می گذرد چندین نکته مهّم و اساسی تا حدود زیادی روشن گردیده که هر کدام به سهم خود پاسخگوی برخی از ابهامات و مجهولات در پیرامون مسائل جنبش میباشند:
1- اوّلین و مهّم ترین دستاورد اعتراضات قهرمانانهء اخیر این بود که مردم بعد از قهر و آشتی های بسیار در سی سال گذشته، سرانجام رژیم را سه طلاقه کرده و برای همیشه از آن دل کندند و وارد دوران جدیدی از روابط تیره و آشتی ناپذیر شدند که با دوران ماقبل خرداد 88 تفاوت های کیفی و اساسی دارد؛ درست مانند روابط رژیم با نیروهای سیاسی در بعد از خرداد سال 60 که بعد از آن، روز بروز از یکدیگر دورتر و روابط فی مابین آنها خصمانه تر و خونین تر شد. بعد از خرداد 88 و جنایاتی که رژیم مرتکب شد دیگر تمامی حائل ها و ملاحظات بین مردم و رژیم پاره گشته و طرفين وارد دورانی از جنگ و گریز در تمامی اشکال و فرصت ها شدند! این بار مشکل اصلی رژیم - برخلاف خرداد سال 60 – این است که تنها مجاهدین و دیگر نیروهای سیاسی را در برابر خود ندارد بلکه، با ارتکاب کودتائی انتخاباتی، تمامی مردمی را که خود به میهمانی انتخابات دعوت کرده بود به مصاف خود فرا خوانده است! رژیم در خرداد سال 60 مشروعیت و مقبولیت خود را برای بخشی از مردم و بیشتر در نزد نیروهای سیاسی از دست داد ولی در خرداد سال 88 مشروعیت و مقبولیت خود را یکجا در برابر اکثریت ملّت ایران و جهانیان از دست داد! رژیم این بار تمام رشته هایی را که خود تاکنون با انواع و اقسام حیله ها بافته بود برباد داد! رژیم در دوران خاتمی بر آن بود که - بقول خودشان - محارب را مخالف و مخالف را خنثی و بیطرف ها را طرفدار رژیم کند در حالیکه با ارتکاب کودتای انتخاباتی با دست خود و بطور معکوس بیطرف را به مخالف و مخالف را به محارب نظام تبدیل نموده است. به همهء این دلایل امروز دیگر کمتر کسی است که روی آنرا داشته باشد که مانند گذشته از رژیم دفاع کند و يا حداقل در قبال آن خنثی و بی نظر باشد! این روزها حتّی غیر سیاسی ترین مسافرین ایرانی که بخارج می آیند برخلاف گذشته مملو از خشم و نفرت نسبت به آخوندها می باشند!
البته رژیم سعی می کند با سیلی صورت خود را سرخ و سرحال نشان دهد و وانمود کند که بحران را اداره و سروصداها را خوابانده است؛ در حالیکه علیرغم پز رژیم – در سرکوب «فتنه» - مسائل و مشکلاتی که مردم را به صحنه کشانده کماکان حل نشده، بقوت و شدت خود باقی اند و این خالی بندی و خوش خیالی رژیم چنان واهی و غیرواقعی است که حتّی از دید نزدیک بین عباس عبدی، مشاور سابق و محافظه کار کروبی، نیز دور نمانده است. عبدی، که اینروزها طوری آهسته می رود و می آید که گرازهای رژیم شاخش نزنند، در یکی از مصاحبه های اخیر خود، ضمن فراخواندن جنبش سبز به صبر و بردباری و دادن وعده ی سر خرمن جهت آماده شدن برای انتخابات بعدی، می گوید: «اگر رژیم فکر کند که با آرامش نسبی و موقتی فعلی بحران را از سر گذارنده و مسائل فی مابین مردم و رژیم حل شده دچار بزرگترین اشتباه در برداشت و ارزیابی خود شده است». (نقل بمضمون)
بعبارت دیگر، کوه مشکلات و انبوه مسائل نه تنها حل نشده، که تازه در ابعاد اجتماعی و کلان، در بستر اذهان عمومی مردم مطرح و علنی شده اند. در چنین وضعیتی، طبیعی است که بدلیل ریشه ای و واقعی بودن مسائل، رژیم دیگر قادر نیست تا با راه حل های سرکاری، سر مردم کلاه شرعی گذاشته و آنها را از این انتخابات تا انتخابات بعدی به امید فرج و گشایش فریب دهد!
2- نیروی رو در روی رژیم در حال حاضر نه نسل میانسال و باقیمانده از قیام 57، که نسل جوان و تازه نفس و خستگی ناپذیری است که تا رسیدن به خواسته های خود ساکت و آرام نخواهد نشست! نسلی که بخوبی می داند که در مبارزه با نظام قتل و غارت، جز آینده ای تیره و تارِ خود چیزی برای از دست دادن ندارد!
3- در رابطه با نقش موسوی و کروبی، کمرنگ شدن حضور نامیمون خاتمی در کنار آن دو را باید به فال نیک گرفت. کارنامه خاتمی چنان سیاه و سراسر از دسیسه و دودوزه بازی است که حتی حمله به او در تظاهرات و افتادن عمامه از سرش بودار به نظر می رسد و بیشتر یاد آور حقه بازی رفسنجانی در سال ها پیش بود که به اراذل حزب اللهی پول می داد تا برای متجدد و معتدل نشان دادن دخترش فائزه به جلسات سخنرانی او حمله کنند! خلاصه اینکه از خاتمی- مانند رفسنجانی - کوچکترین خیری نصیب جنبش نمی شود و بدتر اینکه نفس حضور و وول خوردن او در صحنه چیزی بیش از ایجاد بدنامی و بدبینی نیست. در رابطه با موسوی و کروبی- ضمن ارج گذاری از پایداری و اصرار آنها در احقاق حقوق پایمال شده مردم- ناگفته پیداست که آنها توان و کشش بار گران مبارزه ای چنین عمیق و گسترده را - بنا به اعترافات ضمنی خود- ندارند ولی علیرغم محسنات فعلی آنها در ایجاد سپر دفاعی برای مردم در برابر رژیم -بایستی توجه داشت که این سپر حفاظتی همزمان رژیم را نیز در برابر رادیکالیزه نمودن جنبش مصونیت می بخشد. و این وضعیت متناقض و پیچیده ای است که گویا هم جنبش و هم رژِیم در راستای منافع و اهداف خود از حضور موسوی - کروبی استفاده می کنند و بنظر می رسد که رژیم و مردم هر دو می دانند که موسوی و کروبی هیچکدام نقش اصلی و چندانی در رهبری عملی و خیابانی جنبش ندارند و طرفین صرفاً، همگام با مبارزه در راستای منافع و اهداف خود، سعی در حفظ حضور آنها در جنبش دارند. مردم بعنوان نوعی چتر حفاظت و ضربه گیر، و رژیم بعنوان ترمز تندروی و نوعی سوپاپ اطمینان برای عدم ساختار شکنی و سرنگونی طلبی جنبش با موسوی و کروبی برخورد می کنند! با وجود همهء حدس و گمان ها در مورد جایگاه و نقش موسوی و کروبی در جنبش، آنچه که در مورد آنها قطعی و مسلم است این است که رژِیم بمحض احساس خطر از حضور آنها لحظه ای تردید در از سر راه برداشتن آنها نخواهد داشت؛ رژیمی که برای حفظ نظام از سکته دادن فرزند امام و واجبی خوراندن فدائیان نظام ابایی نداشت ناگفته روشن است که هیچگاه ملاحظه و حرمت نخست وزیر و رئيس مجلس امام را نیز نخواهد داشت!
در این رابطه احتمالاً هستند نظراتی که تضاد ها و اختلافات داخلی رژیم را جنگ زرگری و نوعی تقسیم کار و سرکار گذاشتن مردم می دانند جدا از اصرار در نفی یا اثبات این قضیه بایستی توجه داشت که حتّی صحت چنین حیله و توطئه ای از سوی آخوندها بخودی خود جنبه دفاعی داشته و خبر از درماندگی و استیصال رژیمی میدهد که بعد از سه دهه حکومت برای مقابله با انبوه مشکلات و مسائل لاینحل و خانه برانداز هنوز زبونانه نیازمند چنین ترفند و حقه بازی ها است! در میان انبوه توطئه های جاری در اطراف جنبش نباید از یاد برد که کلیه تغییر و تحولات در بدنهء رژیم و جناح بندی های داخلی آن معلول و عکس العمل کل حاکمیت است در برابر خیزش و جنبش مردم!
4- تلاش بیهوده برخی اصلاح طلبان ِ به اصطلاح متفکر و رانده شده از حاکمیت، در تطبیق برداشت های مذهبی خود با اصول دموکراسی و حقوق بشر - بجای پذیرش جدایی دین از دولت - ناگفته اقرار و اعتراف به این امر است که در واقعیت، حقوق بشر و دموکراسی اصول اساسی و مبنایی می باشند و، در نتیجه، این عقاید و تفاسیر آنهاست که میبایستی در بدر بدنبال دستاوردهای بشری در زمینهء حقوق بشر و دموکراسی بدود تا عقب و قاق نماند! و در این میان معلوم نیست که اگر قرار است سند و معیار درستی و صحت برداشت های مذهبی اصلاح طلبان، از بیرون و خارج از زمینهء معارف و باور آنها آورده شود آیا بهتر نیست که با پذیرش جدایی دین از دولت، دین و مذهب را از مسابقه بیهوده با دستاوردهای بشری معاف کنند!
5- برخی از اصلاح طلبان در مورد ماهیت رژیم و محال بودن ایجاد کوچکترین تغییر و اصلاحات در ساختار ولایت فقیه گاهاً خود را به نفهمی می زنند و چنان در وصف امکان تغییر و تحول در رژیم دچار خلسه و بیخبری می شوند که بی اختیار یادآور قضیه فروش خر ملا نصرالدین می شوند؛ که ملا خر مریض و مردنی خود را برای فروش به بازار برد و آنقدر در تبلیغات غیر واقعی در مورد خر بازار گرمی نمود که دست آخر خودش دچار توهم و خودباوری شد که: براستی اگر این خر اینقدر خوب است اصلاً چرا آن را بفروشم! بهمین دلیل از فروش خر منصرف و به خانه برگشت! حال قضیه اصلاح طلبان رژیم است که آنقدر در تبلیغات دروغین در مورد پتانسیل رژیم برای ایجاد تغییرات و . . . بالای منبر می روند که نهایتاً در اثر پژواک تبلیغات خود در دل میگویند راستی اگر رژیم ولایت فقیه آنقدر قابلیت تربیت و خوب شدن دارد براستی حیف است سرنگون شود!
6- رژیم در برخورد با جنبش در چندین ماه گذشته نشان داد که حرف حساب و مسالمت آمیز سرش نمی شود و با زبان خوش و تظاهرات صرف از منبر قدرت پائین نمی آید. این امر به خودی خود امری طبیعی و قابل پیش بینی بود. رژیم با توجه به سنگینی پروندهء جنایاتش در سه دههء گذشته خوب می داند که راه پس و پیش ندارد و جز سرکوب سلاحی در دست اش نيست؛ سلاحی که بعید است بتواند آخوندها را از گزند سرنگونی محتوم محفوظ بدارد، با توجه به اینکه در بدنهء پائین و میانی رژیم از عناصر ایدئولوژیک و خلّوص دیگر خبری نیست و در ادامه و تشدید مبارزه می بایستی شاهد ریزش نیروهایی بود که حاضر نخواهند شد که برای گوشت بدون کلسترول شترمرغ و بلدرچین خوردن خامنه ای و کلکسیون عبا و پیب چند میلیون دلاری ولی فقیه، هست و نیست خود را تا به آخر با سرنوشت آخوندها گره بزنند! فساد و شکافت در بالا و پائین رژیم غیرقابل پرده پوشی و وصله و پینه کردن است!
7- در ماراتن مبارزه و بالا و پائین رفتن های آن نبایستی از کم و زیاد شدن های تظاهرات - حداقل در خارج - دچار سردی و گرمی شد. تجربه نشان داده که - خوب یا بد - بسیاری از ایرانیان خارج از کشور در دقایق و مراحل نهایی مبارزه وارد صحنه خواهند شد و طبق معمول بار گران گرم نگاه داشتن تنور مبارزه بر دوش هموطنانی است که در سی سال گذشته و علیرغم ناسازگاری زمین و زمان میدان مبارزه و افشای رژیم را هیچگاه خالی نگذاشتند!
8- رژیم در پس وصل نمودن جنبش به قدرت های خارجی و مخملی خواندن خیزش مردم نشان داد که ترس اصلی رژیم کمافی السابق از پیوند داخل و خارج می باشد. آخوندها به خیال خود فکر می کنند که به شرط سکوت خارج می توانند از پس داخل برآمده و جنبش را سرکوب کنند. بهمین دلیل نقش خارج از کشور در معادلات سرنگونی رژیم از اهمیت مضاعف و غیرقابل انکاری برخوردار می باشد! اینکه چه موقع و چگونه رژیم سرنگون می شود بنا به طبیعت پیچیده و صد مجهولی جنبش های اجتماعی - که در آن هزار و یک عامل پیدا و پنهان و عناصر تصادف و دخالت خارجی و . . . حضور دارند- امری غیرقابل پیش بینی است، امّا در میان انبوهی از ابهامات و مجهولات، معلوم و اظهرالمن الشمس است که در مورد محو امکان بقاء و ماندگاری رژیم اکنون کمتر کسی است که توهم و تردید داشته باشد!
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|