|
دوشنبه 13 ارديبهشت 1389 ـ 3 مه 2010 |
خارج نشینان، پیشگامان جنبش یا حامیان آن؟
دنیز ایشچی
جنبش میلیونی مردمی به طرح اندیشه های بالنده، تحوّلگرا، بنیادین، مدرن، پیشرو، انسانی، مدوّن و کامل دوراندیشانه از طرف رهبران سیاسی خود احتیاج دارد، نه لزوماُ حضور فیزیکی آنها در اعتراضات خیابانی. نا امیدی های منتسب به نقش و رسالت تاریخی اپوزیسیون مقیم خارج که منتّجه از شکست های سه دهه اخیر بوده، هنوز بیمارگونه برخی از دوستان ما را آزار می دهد. این دوستان ناامید ما سر هر موضوعی که بحث می شود، آنرا به اینجا ختم میکنند که گویا برای اپوزیسیون خارج کشور هیچ نقشی وجود ندارد، به غیر از اینکه با دنباله روی و پشتیبانی حرکت های مردمی از آنها حمایت بکنند.
همین روزها بحث هایی و نوشته هایی در مورد سالگرد شهادت زنده یاد "بیژن جزنی" و هشت تن دیگر از رزمندگان سیاسی زندان اوین در سالهای سیاه دیکتاتوری شاهی بصورت پویایی جاری بود. من که در آن روزها تازه وارد دانشگاه شده بودم و داشتم با اندیشه های چپ آشنا میشدم، تحت تاثیر این مساله بطور زنده تری به دنبال مطالعه آثار و نوشته های "جزنی"، "احمد زاده" و "پویان" و غیره پرداختم. نمی خواهم وارد مقولهء مبارزه چریکی بشوم، ولی آن فاکتورهایی که از این فدائیانی که جان خود را در راه آرمانشان گذاشتند بعنوان شاخص های برجسته جاودانه ماند این بود که آنها دنبال ارائه راه حّل بودند و آنچه که به ذهنشان می رسید مدّون کرده و ارائه می دادند. نه فقط راه حّل مورد نظر خود را ارائه می دادند، بلکه جان فشانانه در راه تحقِق آنها مبارزه می کردند. آنها منتظر این نبودند تا دیگران برای آنها "لنگش کن" کرده و وظیفه آنها را بجا بیاورند. دقیقاُ به خاطر همین فاکتورهای مثبت و ده ها فاکتور دیگر مثبت در مورد آنها می باشد که هنوز ماها دور هم جمع شده، در مورد آنها صحبت کرده، یادشان را گرامی می داریم و از آنها می آموزیم که در تاریک ترین شرایط تاریخی چراغ راهنمای آینده باشیم و مشعل به دست پیشاپیش صف حرکت های مردمی باشیم، نه اینکه نا امیدانه و لنگ لنگان خود را بصورت دنباله رو مبارزات دیگران بکشیم.
تحّقق آرمان ها و آرزوهای ما، با رهبری دیگران متحقق نمی شود. دیگران آرمان های و آرزوهای خود را تحقق می بخشند، نه آمال ما را. اینکه آیا بین آمال و آرزوهای ما با دیگران فرقی وجود دارد یا نه، یک مساله ی عمدتاُ سیاسی ـ اجتماعی می باشد. آیا آرمان های لیبرال دموکراسی، با سوسیال دموکراسی دقیقاُ یکی می باشد؟ آیا آمال و آزروهای لیبرالیست های اسلامی، که در رهبری ِ شعار «رای من کو؟» قرار داشتند، با آرمان های تحوّلگرایانهء سوسیال دموکراسی انطباق دارد؟ آیا شایسته ترین جریان آرمانی سیاسی از بابت ارائهء آلترناتیو فکری سیاسی و اجتماعی در این مقطع تاریخ بشری برای آینده ایران کدام جریانات فکری می باشند؟ کشش، پتانسیل و ظرفیّت لیبرالیسهای اسلامی در ارائهء آلترناتیو جایگزین برونرفت از بحران سیاسی اجتماعی تا چه اندازه می باشد؟
اندیشه ای که هنوز آشکارا، یا بصورت غیر آشکار، مطرح می کند که پیرو راه رشد غیر سرمایه داری می باشد، یا به زبانی دیگر معتقد است که وظیفهء نیروهای سیاسی پیرو سوسیال دموکراسی فقط "پشتیبانی" از مبارزات لیبرالیست های اسلامی می باشد، نه همگامی با آنها در برچیدن ریشه های نظام استبداد ولایی، برای اثبات استدلال خود به دلایل ساده نگرانه ای می پردازد که ریشه های آنرا فقط در عدم اعتماد به نفس ناشی از شکست های سه دههء اخیر ناشی می شود. آنها از لیبرالیست های اسلامی می خواهند که از ریشه های اجتماعی خود کنده، و برنامه های سوسیال دموکراسی را پیاده کنند. از آنها انتظار دارند تا اندیشه های دین مداری حکومتی را تحت تاثیر نصیحت های این دوستان ما که خود را ضعیفتر از آن می دانند که اندیشه های خود را پیش ببرند، با سکولار دموکراسی جایگزین بکنند.
یکی از شاخصه های تحّقق شعار راه رشد غیر سرمایه داری، وجود به اصطلاح بلوک قدرتمند "شرق سوسیالیستی" بود که همه مان شاهد از هم پاشیدگی آن بلوک "به اصطلاح سوسیالیستی" بودیم. این بلوک قدرتمند "سوسیالیستی" قرار بود که نیروهای سیاسی حاکم ضّد امپریالیستی را تحت تاثیر قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی بلوک شرق، به سمت خود یا به سمت رادیکالیزه شدن و سوسیالیسم بکشد. الان نه بلوک شرق سوسیالیستی وجود دارد و نه لیبرالیست های اسلامی ما ضّد امپریالیست هستند. جالب اینجاست که تئوری پتانسیل تحوّل یابی ای که این دوستان به "لیبرالیست های اسلامی" نسبت می دهند، در مورد لیبرال های غیر اسلامی صدق نمی کند. آنها هنوز سلطنت طلبان و جبهه ملّی را در رده ای برابر با حکومت کودتایی احمدی تژاد – خامنه ای قرار داده و آنها را غیر دموکرات و غیر سکولار قلمداد می کنند. آنها قابلّیت تحوّل به سکولار دموکراسی را فقط به جریان "موسوی- کروّبی" متعّلق می دانند.
کاری نداریم به اینکه اصلاُ فلسفه نگرشی ما امروز نسبت به مقوله های آرمان های انسانی، زمین تا آسمان با بیست سی سال پیش تفاوت می کند. اینجا دیگر فقط نیروهای پیرو مارکسیسم ـ لنینیسم نیستند که توسّط رهبری مبارزات مردمی به رهبری طبقهء کارگر در راه پیاده کردن نظام سوسیالیستی باشند. اینجا آرمان آزادی، عدالت اجتماعی و برابری انسانی در راستای تعالی نوع بشر در راستای تحقّق حقوق فردی و اجتماعی آنها در یک شرایط دموکراتیک قانونمندی می باشد که خود مردم سازندهء نهادهای دموکراتیک آن هستند. در این نظام مردم در راستای مدرنیته و دموکراسی هر روز گستره و ژرفای بیشتری به سیستم نظام دموکراتیک می بخشند. لیبرالیست های اسلامی نمی توانند پیشگامان چنین آرمان هایی باشند. خود مردم ما این را می دانند. نسل جوان و تحصیلکرده ما این را می دانند. جنبش های زنان، روشنفکران و رهبران جنبش های ملّی مردمی ما این مساله را می دانند. تنها دوستانی که قادر نبوده اند گرد و خاک اندیشه های خاک خورده قدیمی را از خود بزدایند، هنوز عوض حلقه زدن به دور اندیشه های سوسیال دموکراسی، از لیبرالیست های اسلامی انتظار دارند به سوسیال دموکراسی تحوّل پیدا بکنند. آنها از لیبرالیست های اسلامی انتظار دارند تا آرمان های سوسیال دموکراسی مدرن را پیاده کند. آنها فراموش می کنند که این جریان فکری برای خود شبکه اقتصادی زیر بنایی دارد که گسترهء آن را در شبکه های سرتاسری طبقات قدرتمند اقتصادی حکومتی می شود دید.
بدون شک طبقهء کارگر صنعتی متشکّل و آگاه در کنار رهبری سیاسی واقعی خود بعنوان پیگیرترین نیرویی که قادر است بنیادی ترین اندیشه ها و برنامه های تحوّل دموکراتیک را ارائه بدهد، می تواند رهبری دیگر اقشار و طبقات مردمی، از معلمان، کارمندان، روشنفکران، زنان، دیگر زحمتکشان و جنبش های ملّی مردمی گرفته تا جنبش سرتاسری دانشجویی و جوانان را بعهده گرفته و پیش ببرد. اما در شرایطی که خود این طبقه با صف مستّقل خود پای به میدان چالش های اجتماعی نگذاشته است، نیروهای روشنفکر سوسیال دموکراسی بايد اندیشه های تحوّل دموکراتیک خود را هر چه شفافّتر مدوّن کرده و در میان دیگر اقشار روشنفکر اجتماعی ترویج دهند، تا فشارهای دموکراتیک اقشار دیگر و ترویج اندیشه های دموکراتیک در شکل گیری تشکل های صنفی کارگری به یاری آنها بشتابند.
دوستانی هم وجود دارند که با شتاب برای اینکه از قافله عقب نمانند، اوّل ماه می را گرامی داشته، و از کارگران اقوام ايرانی دعوت می کنند تا در صورت تشکیل سندیکاهای کارگری، فراکسیون های قومی خود را در درون آنها تشکیل دهند.این دوستان ما که هنوز سندیکاهای تشکیل نیافته کارگری را دعوت به فراکسیون بندی های قومی می کنند، سیاست گذاری در حال دوندگی را پیشهء خود کرده اند.
بخش اعظم نیروهای پیرو سوسیال دموکراسی در خارج از ایران قرار دارند. آن بخش از این دوستانی که خود را پیرو اندیشه های سوسیال دموکراسی می دانند، ولی به نقش رهبری بنیادین و تحوّلگرایانه سوسیال دموکراسی معتقد نیستند، یقیناُ آدم های دموکراتی هستند، ولی مطمئناُ از صفوف سوسیال دموکراسی خارج شده، و یا به صف لیبرالیست های اسلامی ِ نیمچه دموکرات پیوسته اند و یا در صفوف جریان های دموکرات و یا لیبرال دیگر قرار دارند. نکته ای که در مورد اندیشه های این دوستان باید مطرح کرد این است که از یک جریان فکری معتقد به سرمایه داری محافظه کار، نمی شود توقّع داشت که مجری اندیشه های سیاسی اجتماعی سوسیال دموکراتیک باشد، گرچه هر دوی آنها به دموکراسی و حکومت قانون و نهادهای دموکراتیک مردمی معتقد باشند. اگر در فلسفه فکری محافظه کاران هدف وسیله را توجیه می کند، این مساله در مورد سوسیال دموکراسی بر عکس است. اگر در اندیشه های محافظه کاری سرمایه داری، سود سرمایه است که شاخص اصلی قوانین و موازین اجتماعی را تشکیل می دهد، در مورد سوسیال دموکراسی آن شاخص اصلی تعیین کننده، انسان و ارزش های انسانی میباشد.
از اینکه توّقع داشته باشیم یک جریان فکری سیاسی که نمایندگی فکری اقشار و طبقات مشخّص اجتماعی را می کند، از طبقه خود بکند و نمایندگی اقشار دیگر اجتماعی را بکند، فقط در مورد روشنفکرانی در مرحلهء دانشجوئی صادق است که هنوز هوّیت طبقاتی مشخّصی نیافته اند. هر جریان فکری دینی – ولایی سیاسی، اگر ممکن باشد که جهت پیشبرد اهداف و آمال ژئوپولیتیک دولت های آمریکا و اروپا و روسیه و چین آلترناتیوهای مناسبی باشند، در این مورد که قادر به ایجاد تحّول بنیادین لازم جهت تحقق اهداف و آمال دموکراتیک مردم ایران باشند، از ظرفیّت های ناچیز بسیار محدودی برخوردارند. دوستانی که از سوسیال دموکراسی می خواهند تا پشت سر ظرفیّت های محدود لیبرالیسم اسلامی قرار بگیرند، در بهترین حالت قضیه، خود متعلق به اندیشهء لیبرالیسم اسلامی می باشند، بهتر است یا به درستی به صفوف سوسیال دموکراسی به پیوندند و یا دست از سر سوسیال دموکراسی بردارند.
آیا نیروهای سوسیال دموکراسی قادر خواهند بود پلاتفورم مستّقل خود را درون روشنفکران سیاسی دیگر اقشار اجتماعی دموکراتیک از قبیل معلّمان، کارمندان، زنان، فعّالین حرکت های ملّی، جوانان و دانشجویان، دانشگاهیان و هنرمندان، حقوق دانان و سایر زحمتکشان برده و در میان آنها ترویج بکنند؟ آیا سوسیال دموکراسی قادر خواهد بود ضعف های تبلیغاتی و تدارکاتی خود را تا زمان خیزش دیگر حرکت های مردمی رفع بکند؟ آیا در این زمینه که تکنولوژی نوین اطلاعاتی تا چه حّد می تواند کمبودهای تدارکاتی ما را جبران بکند، کار های کارشناسانه لازم صورت می گیرد؟ تجربه های اخیر جنبش جوانان و دانشجویان در سال گذشته در زمینهء استفاده از این تکنولوژی چه چیزهایی به ما می آموزد؟ نقش رادیو و یا تلویزیون ایران در تبعید به عنوان سخنگوی جبههء سکولار دموکراسی در خارج چه می تواند باشد؟
فرجه های باز فراهم شده برای تنفّس آرامش قبل از طوفان، امکانات محدودی برای پالایش فکری، نقد همدیگر و آزمودن تجربه اینکه آیا اکثرّیت نیروهای سوسیال دموکراسی قادر هستند زیر یک سقف و با مجهّز شدن به پلاتفورم سیاسی رادیکال سوسیال دموکراسی جمع بشوند فراهم کرده است. زمان را دریابیم و فرصت های اندک فراهم شده را از دست ندهیم.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|