|
آیا واقعاً «این اسلام نیست»؟!
بیش از 31 سال است که سرنوشت میهن بلازدهء ما به دست کسانی که ادّعای "اسلام"ی بودن دارند افتاده است. در این مدّت هر فرقه و دسته ای که قدرت را قبضه کرده، از "اسلام" چماق ساخته و آنرا بر فرق گروه رقیب و از آن بدتر مردم بینوا و بخت برگشته کشورمان کوبیده است. در نمایش مسخره ای که حدود ده ماه پیش به نام انتخابات به صحنه آمد، بازیگرانی از دو دسته رقیب حضور داشتند. در آن نمایش، از مجموع 475 نفر داوطلب نامزدی ریاست جمهوری، 471 نفر – یعنی بیش از 99 درصد – توسّط شورای نگهبان منصوب ولی مطلقه فقیه ردّ صلاحیت شدند و تنها چهار نفر: محمود احمدی نژاد، میرحسین موسوی، شیخ مهدی کرّوبی و محسن رضایی تأیید صلاحیت شدند. درجریان به اصطلاح مبارزات انتخاباتی، کسی از هیچ یک از این چهار نفر، حتی یک کلمه، در انتقاد از این روند متقلّبانه، ظالمانه و در تضاد با اصول ابتدایی مردم سالاری نشنید. اگر به فرض میرحسین موسوی در این خیمه شب بازی انتخاباتی به عنوان برنده معرّفی می شد و به ریاست جمهوری می رسید، بی تردید او نیز مانند سیّدمحمّدخاتمی نه تنها مشروعیت این "مردم سالاری دینی" را زیر سئوال نمی برد، که به احتمال قوی از آن به عنوان "حماسه ای بزرگتر از دوّم خرداد" نیز یاد می کرد. امّا، اراده ولی مطلقه فقیه بر آن قرار گرفت که محمود احمدی نژاد برجای خود بماند و این امر بر میرحسین موسوی و شرکاء گران آمد. نتیجه را همه می دانیم. تشت رسوایی حکومت اسلامی از بام دنیا افتاد و رستاخیزی واقعی در ایران پدیدآمد.
میرحسین موسوی و شیخ مهدی کرّوبی، که به اعتراف خودشان از این رستاخیز عقب مانده اند، در رفتاری پر از تضاد و تناقض همچنان دست و پا می زنند و رهبری شان از حد سخنرانی های گاه و بیگاه و دیدار با خانواده های زندانیان سیاسی دارودسته خودشان فراتر نمی رود.
روز یکشنبه 5 اردیبهشت، تارنمای "کلمه" وابسته به میرحسین موسوی، متن سخنان او را خطاب به گروهی از جانبازان و ایثارگران منتشرکرد. در این سخنان، میرحسین موسوی مطالبی گفته است که از آنها به سادگی نمی توان گذشت. نمی توان گذشت زیرا این سخنان نشان می دهند که میرحسین موسوی در حصاری از توهّمات ناشی از آرزوی بازگشت به "عصرطلایی امام خمینی" گرفتار شده است. در این سخنان، میرحسین موسوی می گوید: «ما متأسفانه با گذشت زمان ارتباط خودمان را با این مردم ازدست دادیم و فکر کردیم که بیشتر از آنها می دانیم و می توانیم به آنها هرچه خواستیم بگوییم و مردم هم باید اطاعت کنند. از عقل جمعی استفاده نکردیم».
پوسته توهّماتی که میرحسین موسوی را احاطه کرده، مانع از این می شود که بپذیرد همه آنچه که به درستی در فراز بالا می گوید نکات تازه ای نیستند و در همان "عصر طلایی امام خمینی" و دوران نخست وزیری او نیز وجود داشته اند. رهبر کبیری که می گفت: «اگر سی و پنج میلیون مردم بگویند آری من می گویم نه» و «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر» چه نسبتی با "عقل جمعی" می توانست داشته باشد؟ رهبری که حتی نظرات کمی معتدل تر قائم مقام و جانشین خود را نیز تاب نیاورد و او را عزل کرد، چگونه می توانست مردم را در تصمیم گیری ها با خود شریک کند؟! امام بزرگواری که 41 روز پس از پیروزی انقلاب می گفت: «ما قلم های مسموم آنهایی را که صحبت ملّی و دموکراتیک و اینها را می کنند می شکنیم» (در دیدار با دانش آموزان و فرهنگیان، قم، 23 اسفند 1357) را چگونه و با چه سریشی می توان به مردم سالاری چسباند؟!
میرحسین موسوی در بخش دیگری از سخنان خود، چنانکه گویی از پدیده ای نوظهور خبر می دهد، می گوید: «به نام اسلام رسانه ها را توقیف می کنند»، گویی که در زمان امام توقیف رسانه ها جزء گناهان کبیره بوده است!
میرحسین موسوی در پوستهء توهّمات خود چنان گرفتار شده که حتی فرصت یا رغبت نمی کند گفته ها و اعمال امام راحل خود را مرور کند و چیزی نگوید که با قداست آن امام همام در تضاد باشد. اگر چنین می کرد، درمی یافت آنچه که امروز سیّدعلی خامنه ای و پرقیچی هایش می کنند، پیروی از رهنمودها و فرمایشات همان امام است. آیا همان امام و مقتدای میرحسین موسوی نبود که می گفت: «این ریشه های گندیده که الآن درکار هستند سرکوب می شوند و در نتیجه مملکت پاکسازی می شود. حضرت امیرالمومنین، وقتی که مواجه شد با لشگر معاویه، که از کفّار هم بدتر بودند و همچنین با خوارج که آنها هم همینطور بودند، با شدّت تمام رفتار نمودند و خوارج را چنان سرکوب کردند که از آنها فقط چند نفری توانستند فرار کنند»!
اگر در 22 خرداد سال گذشته خمینی زنده بود و میر حسین موسوی با او رفتاری را که با سیّدعلی خامنه ای کرد، می نمود، انصافاً آیا او و همراهانش را در زمرهء خوارج به حساب نمی آورد و آنها را با شدّتی شاید بیش از آنچه خامنه ای کرد، سرکوب نمی کرد؟!
میرحسین موسوی در سخنان خود از اسلامی حرف می زند که معلوم نیست آنرا در کجا سراغ کرده است: «اسلام کسی را نمی زند، کسی را نمی گیرد، تهمت نمی زند، کسی را در زندان نگه نمی دارد و محدودیت ایجاد نمی کند... حداقل بگوییم اسلامی که می شناسیم این نیست، اسلامی که می شناسیم رحمت دارد، رئوف است، سعه صدر دارد، همه را می پذیرد، بازبان استدلال با افراد روبرو می شود»!
این سخنان اگر برزبان کسی جاری می شد که خود 8 سال نخست وزیر آن امام نبود، در زندان هایش هزاران نفر شکنجه و کشتار نشده بودند، دخترکان 15 – 16 ساله به خاطر فروش یک نشریه پس از ازالهء بکارت توسّط پاسداران غیور اسلام رئوف آقای موسوی – برای جلوگیری از رفتن به بهشت – اعدام نشده بودند و تنها در تابستان سال 1367، چند هزار نفر را یکجا اعدام و در گورهای دسته جمعی دفن نکرده بودند، باز می شد به نحوی آنرا توجیه کرد و به حساب بی اطلاعی و ناآگاهی گوینده اش گذاشت!
میرحسین موسوی به حق می تواند از ناجوانمردی سیّدعلی خامنه ای و کلکی که به او زده رنجیده خاطر باشد، امّا در ابراز این رنجیدگی نمی تواند واقعیت های مثل روز روشن و زنده در حافظه تاریخی مردم را انکار کند یا وارونه جلوه دهد. این واقعیت که 20 سال از مرگ آیت الله خمینی می گذرد، به این معنی نیست که می توان یک جنایتکار را به عنوان یک قدیس به مردم قالب کرد یا چیزی خلاف آنچه را او به عنوان "اسلام" می شناخت به خورد مردم داد و مدّعی شد که اسلام واقعی همین است.
اسلام، دست کم در روایت حکومتی 31 سال گذشته اش، همان است که خمینی با صراحت گفته است: «ایران دنبال یک برنامه ای هست که آن برنامه اسلام است. همان اسلامی که می گوید اگر کسی با چپ یا راست مراوده داشته باشد، این کس محارب با خدا است، قصد محاربه با خدا را دارد و مجازات او مجازات محارب است» (در دیدار با مربّیان امور تربیتی، جماران، 28 شهریور 1361).
فزون براینها، میرحسین موسوی از چه زمان و چگونه در اسلام شناسی به درجه اجتهاد و مرجعیت رسیده که بتواند با صراحت و قاطعیت بگوید چه چیز اسلام هست و چه چیز نیست؟ آیا نمی بیند که بخش بزرگی از آیات عظام و مراجع تقلید متولّی اسلام، با سکوت سنگین خود عملاً بررفتار حکومت ولایت مطلقه فقیه مهر تأیید می زنند؟!
رستاخیز مردم ایران، برای رقم زدن سرنوشت آینده ایران و ایران آینده، با گام های بلند از جدل و مناقشه بر سر این که چه چیز اسلام است و چه چیز نیست فاصله گرفته است. میرحسین موسوی نیز برای این که با این رستاخیز همراه و همگام شود، بدنیست که پوستهء توهّمات را بشکافد و از خود بپرسد: آیا واقعا" «این اسلام نیست»؟!
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |