|
چهارشنبه 8 ارديبهشت 1389 ـ 28 آوريل 2010 |
زلف پریشان زنان و گسل های لرزان تهران!
آرش کمانگر
بشر از هزاران سال قبل تا کنون، در پي يافتن پاسخ براي سوانح و رويدادهاي ويرانگر در طبيعت پيرامون خود بوده است. آتشفشان، توفان، گردباد، سيلاب، برخورد شهاب سنگ ها به کره زمين، بهمن و بالاخره زمين لرزه، همواره در طول قرون رخ داده اند و تا امروز، انسان نتوانسته از وقوع آنها جلوگيري کند، هر چند که در زمينهء پيش بيني اين حوادث و اتخاذ تدابيري براي جلوگيري از تبديل آنها به فجايع انساني و اقتصادي وسيع، پيشرفت هاي قابل توجهي داشته است.
مثلاً در ارتباط با زمين لرزه، اگر چه نتوانسته جلوي وقوع آنرا بگيرد، اما قادر بوده اولاً علت وقوع آنرا کشف کند، ثانیاً مناطق زلزله خيز را شناسايي کند و ثالثاً با ارتقاع کيفيت و استقامت مساکن و ساختمان ها، جلوي تلفات جاني و مالي وسيع و هول انگيز را بگيرد. از اينرو گرچه زمين لرزه يک رويداد طبيعي (و فعلاً اجتناب ناپذير) است و حرکت و ريزش لايه ها و گسل هاي کره زمين، عامل وقوع آن محسوب مي شود، اما تبديل شدن آن به يک فاجعه انساني، ديگر بهيچوجه طبيعي نيست و با توجه به پيشرفت ها و توانائي هاي فعلي بشريت، کاملاً غير طبيعی و اجتناب پذير است.
در زمان هاي قديم، که عقل بشر هنوز قد نمي داد که ريشه هاي علمی برخی سوانح طبيعي را در یابد، معمولاً به افسانه هاي خرافي روي مي آورد. بخشي از مردم تصور مي کردند که زمين بر سر شاخ گاو یا حيواني قرار دارد. اين حيوان هر گاه احساس خستگي نمود، زمين را حرکت داده و از اين شاخ بر آن شاخ خود قرار مي دهد. پاره اي هم که بـت هاي خود ساخته شان را مي پرستيدند، زمين لرزه را ناشي از خشم "بت اعظم" خود مي دانستند که گويا از عملکرد و چاکري قبيله رضايت ندارد. در پاسخ به اين غضب خرافي، بخشي از مردمان با قرباني کردن حيوان و حتی انسان، سعي در فرونشاندن عطش خشم آلود بت خداي گونه خود ميکردند. بعدها که اديان مبتني بر يکتا پرستي پديد آمدند و بت ها مطرود و مفلوک گشتند، بر اين گونه افسانه هاي خرافي مهر پايان گذاشته شد، اما بجاي آن، موهومات و خرافات جديدي براي تشريح علل بروز سوانح طبیعي ويرانگر بويژه زمين لرزه، اختراع شد. جاي بت يا بت هاي دست ساز انسان ها را "موجود" نامرئی و لايتناهي بنام "خدا" گرفت. مثلاً آموزه هاي دين اسلام و بسياري ازاديان، در توضيح رويداد طبيعي اما ناخوشايند زمين لرزه، سرشار از تحليل هاي خرافي و ضد علمي است که در طول قرون بر ذهن ميليونها انسان رسوب کرده و دائماً تکرار و باز توليد مي شود. عباراتي نظير: "اي خدا، ما چه کرديم که اسير اين بلا شديم؟" و يا "گناه ما چه بود که اين چنين بر ما غضب کردي؟" و یا "مگر بندگي و ايمان ما بر تو ثابت نشده بود که خواستي مجدداً ما را امتحان کني؟" و... که معمولاً از زبان بستگان قربانيان فاجعه بيان مي شود، عمق اين رسوبات ضد علمی نشأت گرفته از آموزه هاي مذهبي را به اثبات مي رساند. بر مبناي اين آموزه ها، زمين لرزه گرچه دردناک و مصيبت آفرين است، امّا " مشيتي الهي" است که پشت آن "حکمت" بسيار خوابيده است!! اين "مشيت" يا محصول خشم و غضب خدا از بندگان تقصير کار خود است که "عظمت قدرت پروردگار" را از ياد برده اند، لذا لازم مي شود از طريق یک "شوک تراپي" (زمين لرزه) اين قدرت و فاعل مطلق را به همگان ياد آوري نمود، و يا ناشي از اراده خدا براي آزمايش و امتحان مجدد بنده گان خود است.
معلوم نيست وقتي "خرافه" ی "بهشت و جهنم" در بسياري از اديان تعبيه شده اند تا انسان خطاکار و " لاکتاب" را به سزای "گناهان" خود برسانند و يا مومنان را بخاطر بندگي و خدمات شان پاداش دهند، ديگر چه ضرورتي است، قبل از "آخرت" در همين دنيا، حساب مردم را برسند، آنهم فله اي!! يعني بدون جدا کردن "بندگان پرهيز کار" از "کافران و منافقان و دنيا پرستان" همه را با هم زير خاک مدفون کنند و به ضغير و کبير هم رحم نکنند و از کودک شش ماهه تا سالخورده هفتاد ساله نگذرند؟!
البته اکثر اديان بزرگ موجود يکي دو هزار سال قبل بوجود آمدند، در آن زمان دانش بشر هنوز قادر به تحليل علمي بسياري از حوادث و رويدادها نبود، از اينرو تئوري پردازي در مورد "خشم و يا امتحان الهي" دانستن مصيبت هايي چون زمين لرزه، بي هيچ چالشي توسط انبوه انسان ها پذيرفته مي شد، اما تکرار اين جعليات خرافي در قرن بيست و يکم و در عصر فوران علم و تکنولوژي، بيش از آنکه نشانهء پاي بندي به آموزه هاي اصلی دينی باشد، صرفاً پردهء ساتري است بر ماهيت ارتجاعي و ضد مردمي دولت ها و نظاماتي که از زير بار مسئوليت، شانه خالي مي کنند و هيچ تلاشي براي جلوگيري و پيشگيري از ابعاد هولناک تلفات جاني و مالي بعمل نمي آورند. بعيد است دست اندرکاران اين رژيم ها و سيستم ها، ندانند که علل زمين لرزه چيست و راه جلوگيري از تبديل آن به فاجعه کدام است. آنها عمداً سر خود را در طويلهء خرافات مذهبي فرو مي برند تا از روبرو شدن با پرسش هاي ساده اما رسوا کنندهء قربانيان و آسيب دیده گان فاجعه، خلاص شوند.
آنها لرزش زمين را به آسمان نسبت مي دهند تا مبادا پايشان از زمين کنده شود و خشم مصيبت دیده گان، آنها را همچون "طويله اوژياس" پاکسازي کند.
به همين خاطر سخنان سردمداران جمهوري اسلامي در جریان زمین لرزه هایی که طی سه دهه گذشته در ایران رخ داده اند ، هيچ تعجبي بر نمي انگيزد. مثلاً، خامنه اي در جريان وقوع زمین لرزهء هولناک شهرستان بم گفته بود که اين زلزله اگر چه ناگوار و مصيبت زا بود، اما يک امتحان الهي بود. وي افزود که گاهي پروردگار بي همتا، از درون اين آزمايش ها، برکات معيني را به ارمغان مي آورد!! خامنه اي با تمسک جستن به چنین ترفندهایی مي خواست از طريق "امتحان الهي" دانستن فاجعه کشتار ده ها هزار انسان در بم، نگاه عضب آلود مردم را بجاي بارگاه خلیفه مسلمین بسوي "آسمان" بی سرانجام متوجه کند .
اما مردم ایران از خود مي پرسند، چرا کشور و جزایر زلزله خيز ژاپن، زمين لرزه هايي با قوت هفت يا هشت درجه ريشتر را تحمل مي کنند، اما در کشور زلزله خيز ما در چند ده سال اخير ( از بوئين زهرا تا طبس، از گلباف تا رودبار و بم ) هر بار که زمين با همين قدرت لرزید، هزاران نفر قرباني شدند؟! پاسخ اين پرسش بسيار ساده است: مسکن نامناسب و عدم رعايت استانداردهاي ايمني در ساخت و سازها. ونیز عدم توانایی در یاری رسانی سریع به مصدومین این فجایع .
جالب است بدانيم که در ايران، ظاهراً چند دهه است که بدون مجوز ادارات دولتی (پروانه ساخت) نمي توان کلنگ هيچ ساختماني را به زمين زد. بعلاوه توليد و توزيع بسياري از اقلام ساختمان سازي، تحت کنترل دولت و یا موسسات وابسته به آن است. از اينرو جرم حاکميت سنگين تر مي شود.
ترديدي نيست که هيچ انسان و خانواده اي از اينکه مسکن مناسب، مستحکم و با استانداردي داشته باشد، بدش نمي آید، اما در ايران (چه در دوران حکومت سلطنتي و چه در دوران خلافت اسلامی) اکثريت زحمتکش مردم، بدليل فقر و نابرابري های طبقاتي حاکم بر جامعه، حتي اگر بخواهند، نمي توانند مخارج سنگين ساخت و ساز يک خانه يا محل کار مناسب را تأمين کنند. اين اکثريت لگد مال شده، از مسکن تصوري جز "سر پناه" ندارند، "سابه باني" که آنها را از آفتاب و باران و سرما محافظت کند. به همين خاطر خانه هاي نامناسب آنها در يک چشم بهم زدن فرو مي ريزند.
اکنون پرسش اين است که اگر ادارات دولتي از صدور مجوز و پروانه ساخت براي اين اماکن غير استاندارد و فاقد مصالح ساختماني مناسب، خودداری مي ورزيدند چگونه مي توانستند جواب مردم بي خانمان را بدهند که اولين آرزوي زندگي شان، بعد از غذا و پوشاک، داشتن يک سر پناه است؟ وقتي دولتي مسئول از احداث يک ساختمان غير استاندارد جلوگيري مي کند، در مقابل، مردم را به خوابيدن در خيابان ها و بيابان ها تشويق نمي کند. چنين دولتي يا خود هزينهء احداث ساختمان هاي مناسب را بعهده مي گيرد و آنرا در اختيار تهيدستان شهر و روستا قرار ميدهد و يا با تأمين وام بي بهره (یا کم بهره) و بلند مدت و نيز تأمين مصالح ساختماني مناسب با قيمت ارزان براي زحمتکشان، به اين اکثريت محروم کمک مي کند که محل کار و زيست مناسبي براي خود بنا کنند. اما چون حکومت هاي نفت خوار ايران، نخواسته اند زير بار مسئوليت اجتماعي و انساني خود بروند، لاجرم با صدور فله اي پروانهء ساخت براي ساختمان هاي غير استاندارد، تلاش کرده اند که گريبان خود را از چنگ مردم جوياي مسکن ، خلاص کنند. اين حکومت ها، از سوئي ديگر بدليل فساد و رشوه خواري و باند بازي، از قبل انحصار توليد، واردات و توزيع مصالح اساسي ساختماني بويژه آهن و سيمان، سودهای هنگفتي را نصيب اقليت کوچکي از عوامل وابسته به حکومت مي کنند.
اين اقليت سرمايه دار، بخش قابل توجهي از مصالح ساختماني را راهي بازار سياه مي کنند که نرخ آنها چندين بار بيشتر از نرخ هاي سهمیه اي و دولتي است. در چنين آشفته بازاري که زحمتکشان براي تأمين قوت لايموت خود مانده اند، دستيابي به آهن و سيمان و... حکم دسترسي به کيمیا را دارد، لذا از سر ناچاري به دم دست ترين و ارزان ترين مصالح اطراف خود نظیر: آب و خاک و کاه و خشت هاي گلی و... روي مي آورند. از اينرو حماقت محض خواهد بود که اکثريت مردم را بخاطر ساخت اماکن غير استاندارد، مورد شماتت قرار دهيم. انگشت اتهام بايد تماماً بسوي رژیم سياسي و نظام اقتصادي – اجتماعی حاکم بر ايران بچرخد.
اگر کشور ما، سر زمیني فقير و فاقد صنعت و معدن و منابع و ثروتهاي طبیعي بود و اگر دولت فقير و بي بودجه اي ميداشتيم که عليرغم ميل به کمک ، بدليل نداشتن منابع مالي لازم قادر به تأمين مصالح ساختماني مناسب براي همه مردم نبود، شايد مي شد رژيم حاکم را هم بي تقصیر دانست و گناه را به گردن کشورهاي ثروتمند و پيشرفته انداخت که حاضر نيستند با لگام زدن بر حرص و آز امپرياليستي خود، به ياري ملل فقير وعقب نگه داشته شده بشتابند.
اما اين ها در مورد کشور و حکومت ما صدق نمي کند. چرا که در ايران همه مصالح اوليه ساختمان سازي وجود دارند و دولت نيز به ميمنت وجود طلاي سياه (نفت) در آمد هنگفتي دارد. اگر بودجه کشور توسط باندهاي حاکم و آقازاده ها غارت نشود، اگر هزینهء يک ماشين عريض و طويل نظامي و امنيتی (که وظيفه اي جز سرکوب مردم و حفظ سيادت استبداد مذهبي حاکم ندارد) وجود نمي داشت، اگر ميلياردها تومان از بيت المال خرج تقويت گروه هاي بنياد گرا و مرتجع اسلامي در اقصي نقاط جهان نمي شد، اگر صدها ميليارد دلار از بودجه کشور صرف تداوم جنگ هشت ساله با عراق به اميد "گشودن راه قدس از طريق کربلا" نمي شد و اگر در آمد حياتي ناشي از صدور نفت، صرف ماجراجوئيرهايي نظير دست يابي به سلاح هسته اي نمي گرديد، مي شد- اگر نه يکباره- اما بتدريج، استاندارد مسکن و واکسينه کردن آن در برابر زمين لرزه را بالا برد. اما اين رژيم که در تمام سه دهه گذشته، هيچ قدمي براي دستيابي به اين هدف بر نداشته است اکنون مدتیست به بهانه خطر زلزله در تهران 12 میلیونی، زمین طرح انواع نقشه های عجیب و غریب ، موج جدیدی از پمپاژ مضحکترین خرافه ها را آغاز کرده است .
رژیم اسلامی حاکم که در تمام یازده ماه گذشته از خیزش توده ای مردم علیه استبداد مذهبی در سرتاسر ایران بویژه پایتخت بر خود لرزیده است در هراس از یک زمین لرزه سیاسی تمام عیار، به بهانهء خطر زمین لرزه طبیعی در تهران می خواهد چاشنی انفجاری این کلان شهر ایران را خارج کند . از همین رو پیشقراولان این جنبش یعنی دانشجویان و دانشگاه ها را هدف گرفته است تا به بهانهء زمین لرزه، آنها را به دیگر شهرستان های ایران منتقل کند. این در حالی ست که در همین تهران حداقل چهار میلیون زحمتکش و تهیدست در محلاتی با کوچه هایی به عرض یک متر و کلبه های کوچک و فکسنی زندگی می کنند که در صورت وقوع زمین لرزه بر روی هم آوار خواهند شد و کمک رسانی سریع به مصدومین این محلات تنگ و باریک عملاً غیر ممکن خواهد بود. پس اگر کسی نداند مردم بخوبی می دانند که استحکام دانشگاه های تهران به مراتب از این خانه های نا مناسب زحمتکشان در زاغه ها و کوخ ها و مجبورآبادهای حاشیهء فقیر نشین شهر تهران بیشتر است، چرا رژیم که اینقدر نگران سلامتی شهروندان تهرانی است فکری به حال این چهار میلیون تلنبار شده در جنوب پایتخت نمی کند . بنابراین اهداف سیاسی چنین دلنگرانیهایی آشکار است .
تردیدی نیست که تهران در جمیع جهات شهر بیمار و آلوده ای است و حتی می توان گفت که طرح انتقال پایتخت به جایی دیگر هم می تواند برنامه صحیحی باشد . اما اینکار مستلزم ایجاد اشتغال و فرصت و امکانات زندگی در نقاط دیگر ایران است. وقتی در بلوچستان و کردستان و دیگر مناطق محرومتر ایران به زحمت می توان چند کارخانه پیدا کرد و وقتی حداقل یک سوم کارخانجات ایران در تهران و جاده های اطراف آن پراکنده اند، چگون می توان از انبوه میلیونی بیکاران کشور انتظار داشت که در جستجوی کار و لقمه نانی به کلان شهر تهران هجوم نیاورند؟!
البته اینها را خود رژیم می داند اما چون الویت آنها حفظ و گسترش دائمی ماشین سرکوب و نیز حیف و میل کردن منابع کشور در ماجراجوئی های هسته ای و نظامی و یا تقویت مرتجعین در سراسر عالم است و وقتی آشکارا میلیارد میلیارد از بیت المال می دزدند و به حساب های شخصی خود واریز می کنند "طبیعی" است که بجای برنامه ریزی استراتژیک جهت کاستن از ابعاد فاجعه زمین لرزه در تهران یا هر نقطه دیگری از ایران، به فرا افکنی و ایز گم کردن روی آوردند و یا بالکل با طرح و تولید جدیدترین خرافه های ضد علمی، خود مردم را مقصر وانمود کنند که به تهران هجوم آورده اند و در یازده ماه گذشته مشغول "معصیت سیاسی" علیه ولی امر مسلمین بوده اند و یا با ترویج "فساد" موجبات خشم خدا را فراهم کرده اند.
اینها که تا کنون زمین لرزه را نوعی آزمایش الهی می پنداشتند در تازه ترین اظهارات مضحک خود، بی حجابی - بویژه زلف پریشان و چاک پیراهن زنان تهرانی- را عامل اصلی قریب الوقوع دانستن زمین لرزه تهران قلمداد می کنند. این را نه آخوندهای دست چندم در مساجد دهات بلکه آیت الله های طراز اول خود رژیم نظیر جنتی و صدیقی در تریبون های رسمی نماز جمعه طرح می کنند که نتیجه ای جز خنده و در عین حال حیرت ایرانیان و جهانیان را باعث نمی شود. آنها با چنین ترفندها و خرافه هایی می خواهند به خیال خام خود پایتخت را خلوت کنند تا کنترل سیاسی – امنیتی آن در هنگامهء خیزش های توده ای و انقلابی آسانتر باشد. به همین خاطر است که بجای انتقال پادگان ها و مراکز متعدد نظامی، امنیتی و سیاسی خود به خارج از تهران، نقشهء انتقال ستادهای تپندهء جنبش آزادیخواهی مردم کشورمان، یعنی دانشگاه های تهران را کشیده اند.
طبعاً جنبش دانشجویی متوجه این پروژهء سرکوبگرانهء رژیم اسلامی است، از اینرو تردیدی نخواهد بود که سوژهء جدیدی برای تداوم مقاومت و رزم سیاسی خود پیدا خواهد کرد، همچنانکه زنان آزادیخواه و برابری طلب نیز با تداوم نافرمانی مدنی در برابر تحجر حجاب اجباری و به سخره گرفتن کدهای رژیم برای تعیین نوع پوشش زنان، ابعاد زمین لرزهء سیاسی (و نه آنطور که رژیم می گوید: زمین لرزه طبیعی) را وسیع تر خواهند نمود. در وحشت از این زلف های پریشان و چاک های نمایان است که حکام از "آسمان" این بار به زیر زمین رفته اند تا مردم تهران را از گسل های لغزان آن بترسانند .
این ترس یک هراس سیاسی است نه طبیعی. از این رو یک پاسخ سیاسی ساختار شکنانه انقلابی طلب می کند. "متاسفانه" در ایران امروز برای جلوگیری از ابعاد هولناک فجایع طبیعی نیز باید انقلاب کرد و زمین را زیر پای نظام لرزاند!
25 آوریل 2010
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|