بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

دوشنبه 6 ارديبهشت  1389 ـ  26 آوريل 2010

 

سُکّانِ کشتیِ سرگردانِ ایران در دستِ کیست؟

ناصر کرمی

Nasser.karami@gmx.de

با بی اعتمادی فراگیر کنونی مردم نسبت به نقش سیاسی و اجتماعی دین و مسجد و با کساد روش و منبع اطلاعات رسانی متافیزیکِ گرد و غبار گرفتهء اوایل قرون وسطایی طبقهء روحانیّتِ حوزه ای در افکار عمومی، مدّتی هست که نظام اسلامی برای ادامهء به انحراف کشاندنِ اذهان طبقهء ساده باور جامعه، اقدام به تاکتیکِ جدیدی کرده است و گروهِ به اصطلاح آکادمیکِ تربیت شدهء خود را به میدان می فرستد که تا به خیال خام خود شاید از جایگاهِ کرسیِ دانشگاه و در عرصهء پژوهشیِ خردگرا به بازار مکارهء وارونه کردن تاریخ و اشاعهء اطلاعات بدونِ پشتوانه و گمراه کنندهء خود رونقی دوباره بدهد.

از دروغ های جدیدِ فوق العاده مضحکِ آکادمیک هایِ بدون مسئولیّتِ رژیم اسلامی این هست که شیخ فضل الله نوری را به عنوانِ فردی مشروطه خواه در شکل مدرنِ هماهنگ با پروسهء دمکراسی آن در جامعهء ایران برجسته کرده اند و هدفمند از این شیخ تاریک اندیش یک شخصیّتِ سیاسی ملّی می سازند، تا بر انقلاب 57 و نظام جمهوری  اسلامی با حاکمیّتِ بدونِ مشروعیّتِ 31 سالهء خود را که بر اساس افکار سیاه و ارتجاعی همین شیخ بنیاد گذاشته شده است  را پوششی بگذارند.

از سویی دیگر تبلیغ میکنند که دولت انگلستان برای هموار کردنِ پروسهء درازمدتِ استعماری خود تلاش بر آن داشته که هویّت " آریا و آریایی" بودن را جانشین هویّت شیعه گری و مسلمان بودنِ ایرانیان و بخشی بزرگی از مردمانِ هندوستان کند. به عبارتی روشنتر میگویند که واژهء مردم و فرهنگ شناسی " آریایی " ساخته و پرداختهء دولت انگلیس میباشد.

گذشته از این که ایرانیان پژوهشگر بی اساس بودن ادعاهای آکادمیک های رژیم اسلامی را بشکلی مستند و علمیِ اثباتی در رسانه های گروهی به روشنی پاسخ دادند، خوشبختانه عصر ارتباطات و منابع اطلاعاتیِ امروز چنان گسترش یافته هست که هرکسی در اندک زمانی به نادرستیِ تاریخ پردازی سر سپردگانِ رژیم اسلامی پی خواهد برد و جز رسوایی بیشتر نتیجه ای دستگیر نظام اسلامی نخواهد شد.

  از دگر گزافه گویی های تاریخی و بزرگ رهبران نظام اسلامی این هست که در مدّت 31 سال حکمرانی خود شعار میدهند که یکی از اهداف بنیادی انقلاب اسلامی 57 و از دست آوردهای آن بازگردانِ استقلالِ سیاسی و اقتصادی کشور بوده است. در مقابل سیستم گذشته را دست نشانده و نوکر بی اختیار کشورهای غربی ارزیابی میکنند. امروز همگان بر این موضوع توافق دارند که بنا به قطب بندیهای سیاسی جهانی و شرایط  فرهنگی اجتماعی خاورمیانه، بنیادگرایی اسلامی نسخه و آلترناتیو سازی کشورهای استعمارگر غربی بجایِ سیستم سیاسی "مّلت دولتNationalstaat " بود. زیرا فرم حکومتی "ملّت دولت" نقش و اعتبار خدمتگزاری سیاسی خود به کشورهای غربی را در خاورمیانه از دست داده بود و ایدئولوژی ضد غرب، بسوی سوسیالیسم و استقلال جهت پیدا میکرد.

انقلاب 57 و نظام سیاسی جمهوری اسلامی برخاسته از آن، نمونهء سمبلیک تاکتیک و استراتژی کشورهای کاپیتالیستی برای جلوگیری از گسترش اندیشهء  مارکسیسم و سوسیالیسم شوروی گذشته بود و آیت الله خمینی هم زمانی از همین کشورهای غربی اجازهء ورود به خاک ایران را دریافت کرد و هم زمان با آن آتش ویرانگر انقلاب 57 در مرحله ای زبانه کشید که نمایندگانِ کراواتی بسیار نزدیک آیت الله خمینی در اروپا با نشست های خود با نمایندگانِ کشورهایِ غربی قبول و تضمین کردند که از منافع کشورهایِ صنعتی حفاظت خواهند کرد و آیت الله خمینی را  به عنوان یک شخصیّت برجسته و دمکراتیک جهانی به نمایش گذاشتند. امروز چه کسی با اندک شناخت به محور مختصات سیاسی خاورمیانه و جهانی میتواند باور کند که بلوکِ غرب بدونِ برنامه ریزیِ قبلی میگذاشت یک فردی مانندِ خمینی با شعارهایِ تندِ ضدِ غربی فرماندهیِ دیدبانِ تنگهء هرمز و ناحیهء خلیج فارس را که در آنزمان روزانه بیش از 60 درصد مواد انرژی جهان از آن میگذشت را دریافت کند ! ؟.

در رسانه های گروهی کم کم انتشار می یابد که سازمانهای اطلاعاتی آمریکا، روسیه و بدون شک سایر کشورهای دیگر در سپاهِ پاسداران و در سایر ارگانهای وابسته به بیت رهبری و در کل دستگاهِ نظام جمهوری اسلامی، افرادِ دست نشاندهء خود را داشته اند. آیا امروز کسی میتواند تضمین کند که شخص آیت الله خمینی با وجود چهارده سال  تبعید در عراق و یا علی خامنه ای رهبر انقلاب امروز دست نشاندهء کشورهای همسایه و حکومتهای دور و نزدیک جغرافیای ایران و عامل نیروهای بیگانه اینترناسیونال نبوده اند و نیستند ؟.

رژیم اسلامی به مدّت 31 سال هست که با دادنِ شعارهایِ رادیکال چنین به ملّت ایران نشان میدهد که گویا کشور ایران از استقلال در عرصه های درونی  و جهانِ پیرامونی برخوردار هست و امنیّت ملّی به نحو کمال بر قرار میباشد، برای روشن شدن این موضوع به مفهوم واقعی «استقلال» می پردازیم تا پی برده شود که جغرافیایِ ایرانِ امروز یکی از بی ثبات ترین و بی امنیّت ترین نقاط جهان و سیستم حکومتیِ اسلام سیاسی حاکم بر آن از ضعیف ترین و ارتجاعی ترین ساختارهای سیاسی در تاریخ گذشته و حال میباشد :

 

استقلال  یا « Souveränität » :

Souveränität واژه ای فرانسوی هست که مفهوم بدونِ وابستگی و استقلال را بیان میکند. هر گاه دولت و یا حکومتی بتواند در امور کشورداری و در ارتباط با سایر کشورها بدون نفوذ و دخالت بیگانگان تصمیمات و قوانینی را بسودِ منافع ضروری ملّی تصویب و به سرانجام رساند آنگاه میشود از فاز اولیّهء استقلال در کشور و جغرافیایی سخن به میان آورد. داشتن استقلال در زمانهای مختلف بنا به شرایط مراحل تکاملی و بنا به مناسبات اجتماعی و سیاسیِ: منطقه ای، قاره ای، و جهانی اشکال و شاخص های خاصّ خود را دارد. در دوران فئودالیته و سلطنتیِ مطلق قرونِ وسطایی، تسلطِ فردی و قدرتِ سیاسی متمرکز نامحدودِ فئودال و یا پادشاهِ متکی بر دین و کلیسا و مسجد، بر یک جغرافیا و گروهی از مردمان را استقلال مینامیدند.

در دمکراسی های مدرن امروز، استقلال را در دو عرصه تعریف میکنند 1- استقلال درونی در یک جغرافیا: که حکومت با داشتن بالاترین قدرت سیاسی، حقوق های ویژهء قانونگذاری و اجرایی را در اختیار خود دارد، امّا این برخورداری از حقوقهای ویژه و کسب بالاترین جایگاهِ ارگان سیاسی را مردم در یک انتخابات کاملأ آزاد و در جوّی کاملأ دمکراتیک به نخبگان و کاندیدهای مورد اعتماد خود برای یک دورهء انتخاباتی و یا برای مدّتی معیّن واگذار میکنند.

2- استقلال خارجی که آنرا استقلال دولتی هم مینامند: در حقوق جهانی بین ملّتهای مختلف، شرایط بدون هیچگونه وابستگی سیاسی یک کشور و ملّت میباشد که هر گونه نیروی خارجی نتواند برای آن تعیین تکلیف  و یا بر تصمیمات آن تأثیری بگذارد. استقلال خارجی در واقع یک پلاتفرم حقوقی هست که همهء کشورها بدون در نظر گرفتن بزرگی و کوچکی مساحت، بدون برشمردنِ امتیازات و فاکتورهای اقتصادی، نظامی، تکنولوژی پیشرفته، و سایر فاکتورهای مثبت و منفی دیگر در سطح جهانی همه از حقوق مساوی برخودار باشند.

بین استقلال درونی و برونی یک کشور رابطه ای تنگاتنگِ جدا ناپذیر وجود دارد. در همین راستا نظام جمهوری اسلامی از استقلال درونی برخوردار نیست، زیرا بطور کلی انتخابات آزاد در فرم ابتدائی آن هم در ایران وجود ندارد. قانون اساسی، مجلس خبرگان، مجلس شورای نگهبان، رهبر انقلاب، شورای مصلحت نظام، مدرسه ها و حوزه های دینی، وزارت اطلاعات و ارگانهای دیگر مانند سپاهِ پاسداران، بسیج و غیره، ارگانهای حکومتی با مجلس و رئیس جمهور و کابینهء دولت را خود تشکیل و یا بر می گزینند. در چنین وضعیّتی وقتی مردم خود از هرگونه امتیاز و اختیاری بی بهره باشند و خود از استقلال فکری و انتخاب محروم شده باشند چگونه میتوانند سند استقلال را به کسی یا  به حکومتهای وقت از جمله به کابینهء احمدی نژاد اهدا کنند !؟. اگر محکومین و زندانیان میتواند برای مسئولین و نگهبانان یک زندان  قانون صادر کنند، مردم در بند ایران هم خواهند توانست برای زندانبان خود یعنی برای مسئولین نظام جمهوری اسلامی قوانین و حکم استقلال درونی و برونی صادر کنند !.

از سویی دیگر در ایران دستگاهِ حکومت و رئیس جمهور آن در طبقه بندی های تقسیم قدرت سیاسی، در رده هایِ پنجم تا هفتم قرار دارد و مانند کشورهای دمکراتیک و نیمه لیبرال، حکومت بالاترین ارگان سیاسی در کشور نیست. حکومت ها و مجلس شورای اسلامی که در جایگاه قدرت در نظام جمهوری اسلامی در مقابل قدرتِ نامحدودِ رهبر انقلاب علی خامنه ای و در برابر سایر ارگانهای ایدئولوژیک دیگر اصلأ بحساب نمی آیند، پیوسته به شیوهء کودتاهای پنهان و آشکار بر گزیده میشوند. بر جهانیان روشن هست که احمدی نژاد و کابینهء آن حکومت کودتا میباشند و مردم بوسیلهء رأی خود اختیار و استقلالی را به آنها واگذار نکرده اند، در نتیجه این حکومت از نظر حقوقی و قوانین بین المللی استقلال درونی و خارجی ندارد و نمایندهء خواسته ها و افکار عمومی جامعهء ایرانی نیست.

  حکومت ایدئولوزیک دینی جمهوری اسلامی در مدّت 31 سال حاکمیّت خود با تاکتیک های گوناگون تلاش کرده است که در عرصهء خارجی میان سایر کشورها استقلال نسبی را کسب کند امّا تاکنون موفق به این امر نشده است. همینکه پرزیدنت آمریکا آقای "بارک اوباما" بتازگی در رسانه های اطلاع رسانی جهانی اعلام می کند که "من حرف های احمدی نژاد را جدی نمی گیرم" بزرگترین ننگ برای سردمداران رژیم اسلامی و بدترین نوع تحقیر برای شهروندان ایرانی و برای تاریخ سرزمین ایران بوده و هست. حتمأ بسیاری از رهبران جهان امروز هم با دیدگاهِ ارزش گذاری پرزیدنت اوباما نسبت به رئیس جمهور و بقیّهء مسئولین نظام جمهوری اسلامی همگام هستند.

شرکت کنندگان از 50 کشور در نشست هسته ای برای خلع سلاح هسته ای رژیم که همین هفته در تهران برگزار شد بهترین نمونهء بی ثباتی استقلال خارجی رژیم اسلامی میباشد. با وجودِ اینهمه خدمتگزاری رژیم اسلامی به کشورهای روسیّه و چین، این کشورها با فرستادن دیپلماتهای رده های دو و سه خود، به حکومت ولایت فقیه اسلامی ارزشی نگذاشتند و استقلال خارجی این نظام اسلامی را هنوز به رسمیّت نمیشناسند.

کدام کشورها و کدام حکومتهای دمکراتیک و نیمه دمکراتیک که تا اندازه ای پایبند قوانین دمکراسی امروز باشند میتوانند دستگاهِ حوزه ای جمهوری اسلامی را با چنین فرهنگ سیاست ورزی ایی که در حدِ گردش کار تبلیغی یک مسجد در قرون وسطی میباشد را  در بین خود بپذیرند !. کدامیک از عملکرد و سیاست پردازیهای رژیم اسلامی با اصول حقوق بشر و با قوانین و قرادادهای بین المللی، همچنین با همزیستی بدون خشونت بین ملّتهای گوناگون امروز هماهنگ میباشد تا بتواند در میز گردِخانوادهء جهانی مکانی داشته باشد و تازه استقلال او را هم به رسمیّت بشناسند!.

از آنجا که حکومت نظام جمهوری ولایت فقیه آمیخته ای از خشن ترین سیستم های استبداد سیاهِ دینی در تاریخ و از دیکتاتورهای ایدئولوژیک عصر جدید میباشد و نمیتواند استقلال خود را به روش دمکراتیک از ملّتِ ایران کسب کند، بنا بر این استقلال درونی و خارجی خود را بر دو محور استوار کرده است: 1- پناه بردن به بیگانگان و دشمنان تاریخی سرزمین و ملّتِ ایران با دامن زدن به ایدئولوژیِ اسلام سیاسیِ حوزه ایِ متافیزیک، تشنج آفرینی در عرصه های درونی و بیرونی، همسو شدن با کشورهایی که دارای سیستمهای حکومتی دیکتاتوری و ارتجاعی همراه با فساد اقتصادی، اجتماعی و غیره هستند 2- مبارزه با فرهنگ و ناسیونالیسم سالم ایرانی، تلاش در از بین بردن نشانه های ایرانیّت در جعرافیای ایران، در مقابل جایگزین کردن فرهنگ عربی اسلام گرایی، بویزه جایگزینی فرهنگِ اسلامگرایی عثمانیان و شیعه گری صفویان و قاجاریان در ایران هست، که مانند گذشته بیداری و هوشیاری ایرانیان، این بار هم، رژیم اسلامی غیره ایرانی را سالهاست که در این دو تاکتیکِ خود  ناکام گذاشته اند.

ضمانت استقلال یک سرزمین، آموزش ها و پرورش چند گانهء نیروی انسانی مورد نیاز در رشته های گوناگون و میانگین سطح آگاهیهای عمومی، میزان داشتن اطلاعاتِ کافی شهروندان از مناسبات و سیستمهای پیچیدهء جهان امروز میباشد. هر چه جامعه ای از دانستنیهای فراگیر بیشتری برخوردار باشد و با تجربهء انواع دمکراسی ها، زیر و بم و مرزهای حقوقی خود و دیگران را بشناسند به همان نسبت مانند کشتی گیری کاردیده و ورزیده در کار و حرفهء خود، ظرفیّتِ پذیرش مسئولیّت های اجتماعی، ملّی و سیاسی  را دارد، در نتیجه استقلال آن کشور با داشتن چنین شهروندانی پایدارتر هست، امّا رژیم اسلامی از آگاهی مردم وحشت دارد، اسلحهء سانسور را بکار میگیرد، حیات خود را فقط در تحقیر و سرکوب مردم  می بیند، اطراف ایران دیوار بلند دیکتاتوری کشیده است و به ترویج فرهنگ دینی اسلام متافیزیک اقدام میکند تا جامعه  در جهالت و بی خبری باقی بماند. رژیم زنده ماندن خود را فقط در مرگ، بندگی  زبونی، و در بی خبری جامعه نظاره میکند.

استقلال ملّی در میدانهای درونی و گلوبالِ هر کشوری از "استقلال فردی" در فضایی دمکراتیک آغاز میشود. حکومتها در جوامع دمکراتیک موظف هستند فضا و شرایط چند بُعدی آزاد و با امنیّتی را فراهم کنند که خلاقیّتها و بار آوری فکری فردی و کلکتیو در آن امکان رشد و تکامل را داشته باشند. برای بازدهی روزافزون دور اندیشی های منظم علمی را سامان میدهند. پیوسته جامعه را در حالت تکاپو و تحوّل نگه میدارند. در جوامع دمکراتیک و مستقل، حکومتها کارگزار و خدمتگزارند. یا آنقدر حکومت و ارگانهای وابسته به آن در امور روزمرهء مردم دخالتی ندارند که آنرا "پاسبان شب" مینامند. یعنی وقتی مردم شبها برای کار و فعالیّتهای روز بعد در حال استراحت هستند، حکومت وظیفهء پاسداری از اموال و تأمین امنیّت آنها را بر عهده دارد.

امروز استقلال درونی، بویژه استقلال خارجی در عصر گلوبال، با توجّه به دانش حقوق شناسی بین ملّتها، قوانین بین المللی، روابط و وابستگیهای اقتصادی و مواد انرژی بین کشورها، قوانین بازرگانی، سازمانهای جهانی مانند حقوق بشر، شرکتهای فراملیّتی، همچنین دولتهای وابسته به سازمانها و ارگانهای بین المللی، قراردادهای جهانی و قاره ای مانند اتحادیّهء اروپا، برداشت دیگری از استقلال را در ارتباط با اعصار دیگر به نمایش میگذارد. به عبارتی دیگر سیستمها و مناسبات جهان امروز استقلال کشورها و ملّتها را بهم وابسته کرده است، امّا هر کشور و ملّتی در چهار چوب دمکراسی با تکیه بر تواناییهای فکری و تکنولوژی خود تلاش بر آن دارد که از این وابستگیها بکاهد. استقلال درونی و برونی یک کشور در عصر گلوبال، خود را در شکل مشارکت تیم فوتبال یک کشور در جام جهانی به نمایش میگذارد که هر کشوری بهترین بازیکنان خود را به این رقابتهای فراملی میفرستد،

حکومتها هم به تیم فوتبالی میمانند که در دمکراسی حاکم با نظارت و تربیّت مردم در جایگاه بهترین ها و نخبگان برگزیده میشوند و به آنها وکالت و استقلال درونی داده میشود تا به نمایندگی از آن کشور و مردمش در عرصه های استقلال خارجی در جام سیاسی و اقتصادی جهان شرکت کنند. براستی آیا در طول 31 سال عُمر نظام اسلامی حکومتهای ایران را نخبگان و بهترین ها و متخصصین بدون در نظر گرفتن پیشینه های آنها تشکیل داده اند ؟. بر خلاف کشورهای دمکراتیک تنها خدمت نظام جمهوری اسلامی به سرزمین ایران، نخبه کُشی زنان و مردان ایرانی هست، بهترین را شناساسی میکند و آنها را به بند میکشد، زندان و اعدام میکند. نیروی انسانی ارزشمند، سرمایه های فکری ملّی و نیروهای محرکهء دمکراسی و  ستونهایِ استقلال این سرزمین را برنامه ریزی شده از بین میبرد.

انقلاب 57 و حکومتهای بر خاسته از آن تاکنون در جهت از بین رفتن استقلال درونی و خارجی سرزمین ایران سایت گذاری کرده است. رژیم اسلامی استقلال درونی خود را با برقراری استبدادِ سیاه دینی و  با کمکِ یک سیستم دیکتاتوری کم نظیر در تاریخ کسب کرده است، استقلال خارجی ناموفق خود را هم با دادن رشوه و باج، اهدای منابع انرژی نفت و گاز با قیمتِ ارزان، دادنِ امتیازاتِ اقتصادی به این و آن، باز گذاشتن دست و نقش کشورها و دشمنان تاریخی ملّت و سرزمین ایران در سرنوشت کشور، انجام مأموریّتها و بازی کردن نقش های سیاسی درخواستی کشورهای دیگر در منظقه و عرصهء گلوبال، قطع روابطِ سیاسی با جهانِ دمکراتیک و برقراریِ روابط با کشورهایی که دارای سیستمهایِ دیکتاتور هستند، دامن زدن به اسلام ایدئولوژیک، دامن زدن به تشنج و خشونت، پرورش و تقویّت گروههای تروریستی در ایران و جهان، و از طریق مسائل ریز و درشتِ بسیار دیگر کسب میکند.

اگر قاجاریان برای حفظِ تختِ و تاج سلطنت و دین، سرزمین ایران را به یکی از ممالکِ محروسهء (مورد حفاظت و حمایت) تزار روسیّه در آورده بودند، امروز علی خامنه ای و رفسنجانی ایران را به ممالکِ محروسهء روسیه، چین، کشور ترکیّه، جمهوری آذربایجان، سایر کشورهای تُرک و مغول تبار، سوریه، سودان، لبنان، برزیل، چندین کشور عربیِ خاورمیانه،  تروریستهایِ فلسطین، کشورهایِ گمنام و دیکتاتور آفریقا، و سایر کشورهایِ کوچک و بزرگ دیگر درآورده اند. با انقلاب 57 دروازهء امنیّت و استقلال خانهء ما ایران بدستِ مُشتی بیگانه درهم فروریخته است و راهزنانی قرآن بدست این خانه را به تصرف خود در آورده اند، کُشته اند و میکُشند، هرچه خواستند برداشتند و بر میدارند، بسیار را شکستند و میشکنند، بقیّه را هم در حالتِ سرمستی به این و آن می بخشند. سرزمین ایران در طولِ تاریخ تا کنون حکومتی این چنین بیگانه و ضدِ افکار و فرهنگ ایرانی با چنین وسعت ویرانگری و چپاول مالی و اندیشه کُشی را در خود تجربه نکرده است.

رژیم اسلامی از آغاز تا به امروز بطور سیستماتیک پایه ها، ریشه ها، و جوانه های درختِ استقلال درونی و خارجی سرزمین ایران را به اشکال مختلف نابود کرده و خواهد کرد. از همان اوایل رژیم از انقلاب فرهنگی (که به منظور اسلامیزه کردن دانشگاه و جامعه بود) گرفته تا انقلاب سبز دمکراتیک امروز، نخبگان، روشنفکران، پیشتازانِ جنبشهای تحّول طلب رشد یابنده را بطور فردی و گروهی هزار هزار اعدام، زندان، تبعید، و فراری داده است. استادان، دانشجویان، آموزگاران، دبیران، دانش آموزان پیشگام، شخصیّتهای ملّی و قومی، ارتشیان میهن دوست، بلندگویِ فریادِ بلند مردم یعنی روزنامه نگارانِ بی باک، و پشقراولان طبقات دیگر را که اسکلت بندی استقلال درونی و برونی یک کشور هستند را به سرنوشت های گوناگون و اسفباری مواجه  کرده و خواهد کرد.

سی و یک سال هست که رژیم اسلامی با بر باد دادنِ منابع  و دارایی هایِ ملّی، ناسیونالیسم ایرانی را سرکوب و استقلالِ همگانی کشور را بر زمین انداخته، در مقابل  به گسترش دین و فرهنگِ اسلامگرایی سیاسی، این رقیب و دشمن تاریخی و فلسفی ایرانیان، همت گماشته است، تازه نتیجه و ثمرهء شعار دادن 31 ساله و عملکرد اسلامی تا کنون رژیم اسلامی به بهای قربانی شدن جانِ صدها هزار زن و مرد ارزشمند و متفکر ایرانی با غارت منابع ملّی ما  را، امروز کشورهایی مانند ترکیّه، مصر، عربستان سعودی، با قرار گرفتن خود در نوک هرم  رهبری جهانِ اسلام دارند درو میکنند.

دین اسلام و رژیم اسلامی آن، هویّت ایرانی را در جهتِ منافع بیگانگان به اسارت گرفته و میگیرد، استقلال ما را سلب کرده و همچنان خواهد کرد، بنا به تجربیّات 1400 سالهء تاریخیِ مستند، هرچه اسلام سیاسی و اسلامگرایی در ایران و در خاورمیانه قدرت گیرد و برجسته شود، به همان نسبت ناسیونالیسم ایرانی خدشه دارتر و استقلالِ درونی و خارجیِ ما ضعیف تر و از بین خواهد رفت. بنابر این هویّت و استقلال ملّیِ ما تنها میتواند در یک سیستم سیاسیِ دمکراتیک و سکولار بر اساسِ اندیشه و فرهنگِ ایرانی تجلی یابد. تا رسیدنِ به این هدف هر ایرانی در هر مکان و زمان، نمادِ هویّتِ ایرانی و نیروی محرکهء استقلال ملّی سرزمین ایران خواهد بود.

|آپریل|2010| آلمان|

در دو دیاگرام زیر، وضعیّتِ کنونی کشور را از یک دیدگاه به نمایش میگذارد:

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com