بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

دوشنبه 6 ارديبهشت  1389 ـ  26 آوريل 2010

 

بابت‌ این‌که نگاه نکردم؛ به‌موقع نگاه نکردم...

مهشید راستی

 

مدتی پیش نامه‌ای از طرف گروهی از روشنفکران، هنرمندان، فعالان سیاسی و... تحت نام «ما شرمگینیم» منتشر شد. در‌این نامه افراد امضاکننده از جامعه‌ی بهاییان ‌ایران برای سکوت و منفعل بودن خود در مقابل ظلمی‌ که در طول‌ این سی سال به‌ ایشان اعمال شد رسما عذرخواهی کردند. من هم یکی از امضاکنندگان ‌این نامه بودم.

از رسیدن ‌این نامه و دعوت به امضا شاد شدم و از‌ این‌که قبلا به‌ این فکر نیفتاده بودم دچار شرمگینی مضاعف شدم. ‌این نامه مرا به یاد موردی نسبتا مشابه‌ انداخت که مایلم از آن صحبت شود.

چند سال پیش در خارج از کشور، حرکتی شکل گرفت که من نیز سهمی‌در آن داشتم. ‌این حرکت به نام جنبش جمهوری‌خواهان دموکرات و لائیک شناخته شد.    جمعی بود از فعالان سیاسی خارج از کشور که به تصور من از ازهم‌گسیختگی‌های اپوزیسیون خارج از کشور به ستوه آمده بودند و مایل به تلاشی بودند برای به وجود آوردن هم‌صدایی و یک‌پارچگی در میان اپوزیسیون خارج از کشور. من در دوره‌ای نزدیک به دو سال در‌ این حرکت سهیم بودم. یعنی از چندین ماه قبل از نشست سراسری اول و تا روز نشست سراسری دوم. دوندگی‌های دوساله‌ام به من نشان داد که «خود عبث بود آن‌چه می‌پنداشتیم». در آن جمع هر کسی از بهر چیزی آمده بود و تصوری که من داشتم از‌ این‌که ‌این افراد برای همگامی ‌در جهت منافع مردم ‌ایران گرد آمده‌اند، ساده‌لوحانه بود. در دومین نشست سراسری که در‌ هانوفر انجام شد، تمام مسئولیت‌هایم را تحویل دوستان دادم و عطای جمع را به لقایش بخشیدم و دل‌شکسته‌تر از پیش و ناامیدتر از هر تلاشی برای دستیابی به اتحاد در اپوزیسیون خارج از کشور راه خانه در پیش گرفتم.

این دو سال را البته کاملا از دست رفته نمی‌بینم. تعداد انگشت‌شماری انسان‌های دل‌سوز و مهربان که در‌ این جمع با‌ ایشان آشنا شدم و یا آشنایی‌ام با ‌ایشان عمیق‌تر شد و هم‌چنان در زمره‌ی دوستان خود می‌بینم و می‌دانم دست‌آورد بسیار باارزش من از‌ این تلاش دوساله به‌شمار می‌رود.

در یکی از نشست‌های حضوری شورای هماهنگی ‌این گروه، دوست خوبم خانم منیره کاظمی‌، نامه‌ای را به ‌این جمع پیشنهاد کرد و از جمع درخواست کرد که نامه را به بحث بگذارند و آن را امضا کنند تا بعد در جهت امضای عمومی ‌آن اقدام شود. این نامه به‌طور خلاصه عذرخواهی سازمان‌ها و تشکل‌ها و افراد سیاسی چپ از زنان‌ ایران بود. عذرخواهی از ندانم‌کاری‌ها، برخوردهای غیراصولی و غیرفعالانه‌ای که در مورد آن‌چه از طرف نظام جمهوری اسلامی‌ در زمینه‌ی سرکوب سیستماتیک زنان در جامعه اعمال شد پیش گرفتند. عذرخواهی از‌ این‌که‌ این دوستان که خود را نوابغ سیاسی جامعه می‌دانستند ـ و تعدادی از‌ ایشان کماکان می‌دانند ـ در مقابل‌ این سرکوب‌ها سکوت کردند و حتی آن‌را ناچیز و برخورد با آن‌را غیرضروری تشخیص داند؛ تا آن‌جا که روزی خود ‌ایشان هم ـ البته بدون هیچ‌گونه حافظه‌ی تاریخی و بدون‌ این‌که به روی خود بیاورند که مدت‌ها نقش تماشاگران مهر به لب را ‌ایفا کرده‌اند ـ از ظلمی‌که به زنان می‌شد، به فریاد آمدند.

این نامه، عذرخواهی از نیمی‌ از جمعیت ‌ایران بود در مقابل بی‌اهمیت شمردن مسائل‌ ایشان و در مقابل سکوت در مورد سرکوب‌شان. این نامه در نشست حضوری جنجالی به‌پا کرد و کم‌تر کسی از آقایان ـ و البته خانم‌های سیاسی که هر صحبتی را با «من فمینیست نیستم» آغاز می‌کردند ـ حاضر به امضای آن شد.

منیره کاظمی‌ که پیشنهادکننده‌ی‌ این نامه بود و من و دوست عزیزم خانم میهن جزنی که حامیان ‌این نامه بودیم، در ادامه‌ی تلاش در به غلتک ‌انداختن جریان ‌این نامه، حتی از دوستان خواستیم که اگر مایل‌اند جملاتی را که معتقدند لحن تندی دارند به میل خود تغییر دهند؛ و ‌این مسآله را بارها مطرح کردیم که هر گونه تغییر و تصحیحی را می‌پذیریم. ولی انتشار چنین نامه‌ای را از سوی جنبشی که می‌خواست چهره‌ی چپ مترقی از خود نشان دهد ضروری می‌دانیم؛ چرا که نقد گذشته از نظر ما یکی از نشانه‌های ترقی و تغییر است. اما پاسخ همان بود. نه! و ‌این نامه هرگز به مرحله‌ی جمع آوری امضا نرسید و هرگز منتشر نشد!

امروز در گوشه و کنار‌اینترنت صحبت‌هایی از آشتی ملی، از عذرخواهی از مردم ‌ایران می‌شود و عمدتا تعدادی هستند که به عذرخواهی تشویق می‌شوند. اما من مایلم ‌این آشتی ملی را همگانی‌تر بفهمم. چرا که همه‌ی ما به هم‌دیگر و به مردمان خوبمان یک عذرخواهی بدهکاریم!

 

بیاییم و نگاهی به تاریخ بیاندازیم!

آیا آن گروه از انسان‌های آرمان‌خواه که برای برابری مبارزه می‌کردند و در کردستان بر سر یک‌ ایستگاه رادیوی فکسنی به روی هم اسلحه کشیدند از یکدیگر و از مردم ما به دلیل عمل غیرقابل دفاع‌شان عذرخواهی کرده‌اند؟ هرچه باشد ‌این دوستان برای آزادی مبارزه می‌کردند.

آیا آن سازمان سیاسی که دست به مبارزه‌ی مسلحانه بر علیه جمهوری اسلامی ‌و ساختن پایگاه نظامی‌ زد از بابت تشویق اعضا به خودسوزی در خیابان‌های اروپا ـ که متاسفانه موجب تلفات تعدادی شد ـ، یا از بابت دستگیری و زندانی کردن اعضای و فعالین سازمان در پایگاه‌ها که مایل به ترک سازمان و پایگاه نظامی‌ بودند و یا حتی تحویل آن‌ها به ارتش آمریکا در عراق که زندان‌های طولانی مدت بین سه تا پنج سال را برای‌ این افراد موجب شد از‌ ایشان، و از مردم عذر خواهی کرده‌اند؟

یا اصولا به‌این مسئله فکر میکنند که آن‌چه انجام داده‌اند چیزی در حدود همان رژیمی ‌است که با آن مبارزه می‌کنند؟

آیا مسئولان گروه‌های چپ که دختران فعال را به داشتن روسری، و حتی چادر تشویق می‌کردند و می‌گفتند کسی از یک لچک نمرده است از زنان عذرخواهی کرده‌اند؟

لازم به توضیح است که‌ این مسئولان لزوما مرد نبوده‌اند، کسی که‌این مسئله را بارها به من خاطر نشان کرد، یک زن بود. اسمش هرچه می‌خواهد باشد، تدابیر امنیتی، استتار، در مواقعی می‌شود انفعال را به هزار معنی تفسیر کرد.

آن‌چه امروز دیده می‌شود ‌این است که جنبش چپ که خود را طلایه‌دار و پیشرو جنبش‌های اجتماعی‌ ایران می‌دانست بسیار دیر نسبت به مسائل زنان واکنش نشان داد و زمانی هم که چنین کرد، اصلا به روی مبارک خود نیاورد که چهار قدم و نیم از دیگران عقب‌ ایستاده است و هم‌چنان ادعای پیشرو بودن می‌کرد.

آیا سازمان‌ها، گروها، دسته‌ها، فرقه‌ها و جنبش‌های مختلف سیاسی که سال‌هاست به جای اتحاد، موجبات افتراق هرچه بیش‌تر را در اپوزیسیون خارج از کشور به‌وجود آورده‌اند، از مردم عذرخواهی کرده‌اند؟

آیا سازمان‌های چپ که هنوز در سطح رهبری‌شان زنان راه نمی‌یابند یا آنان که راه می‌یابند خودشان «یک پا مرد» هستند و در جلسات مختلف چنان با مسآله‌ی زنان برخورد می‌کنند که آخوندی که سری به صحرای کربلا می‌زند تا اشکی از جمع بگیرد، و با افتخار اعلام می‌کنند که فمینیست نیستند ـ و من مطمئن هستم که نمی‌دانند اصولا ‌این کلمه چه معنی می‌دهد ـ بابت ‌این زن ستیزی و زن گریزی سیستماتیکی که به آن گرفتارند از مردم عذرخواهی کرده‌اند؟

پس بیایید قدمی‌ بزرگ در راه آشتی ملی برداریم، بی‌آییم و همه از هم عذرخواهی کنیم.

آن آقایان ـ و خانم‌هایی ـ که در سازمان‌های چپ تئوریسین و ستون اصلی‌ این سازمان‌ها بودند، از بابت نادیده گرفتن مسائل زنان و سطحی و فرعی دانستن آن‌ها و پشت کردن به حرکت‌های زنان در مقطع آغاز سرکوب‌های سیستماتیک نظام، از همه عذرخواهی کنند.

آن خانمی‌ که در جلسه‌ی سخنرانی سیاسی یا شعرخوانی، یا قصه خوانی، یا هر جلسه‌ی دیگری با لبخندی می‌گوید «من فمینیست نیستم، آخه من عاشق مردها هستم»، از همه‌ی زنان فمینیست به ‌این دلیل که فمینیسم را نشناخته است و نمی‌داند از چه صحبت می‌کنند، عذرخواهی کند.

آن آقایانی که در همان جلسات با نیشی باز تا بناگوش برای آن خانم ابراز احساسات می‌کنند به همان دلایل بالا عذرخواهی کنند.

آن خانمی‌ که خود را مدافع حقوق زنان معرفی می‌کند و از‌ این طریق برای خودش اسم و رسمی‌ ـ و حتی درآمدی ـ کسب کرده و باز ادعا می‌کند که اگر آن خانم فلانی که خصوصیات «بورژوازی»!! دارد فمینیست است پس من نیستم، لطفا بابت نادانی خود عذرخواهی کند.

آن آقایانی که در زندگی خصوصی همسران‌شان را تحقیر می‌کنند، سرکوب می‌کنند و حتی به خشونت فیزیکی متوسل می‌شوند و در جمع از حقوق زنان و حقوق بشر دفاع می‌کنند، از همسران‌شان و دیگر زنان ‌ایران و دنیا و نیز مردانی که همچون او نیستند و زندگی خانوادگی را جنگ هفتاد و دو ملت نمی‌دانند، عذرخواهی کنند.

مردان و زنانی که تصور می‌کنند فمینست‌ها زنانی زشت‌رو هستند و زنان زیبارو نیازی به چنین تفکری، یا ‌این‌که حتی نگران خشونت بر علیه زنان باشند ندارند، و با جملاتی مثل «زنان یا زیبا هستند یا فمینیست»، مجالس را گرم می‌کنند؛

یک عذرخواهی اول از همه به خودشان برای‌ این‌که ‌این‌چنین سطح فکری را در بزرگ‌سالی دارا هستند و تبلیغ می‌کنند بدهکارند.

آن زنانی که تحت نام فمینیست بودن به شریک زندگی‌اش اعمال قدرت می‌کنند و درک‌ ایشان از فمینیسم تنها تغییر جنسیت در اعمال قدرت و جانشین کردن زن‌سالاری به جای مردسالاری است، از شریک زندگیشان و تمام زنان فمینیستی که صادقانه در جهت برابر حقوقی انسان‌ها و نفی سالارمنشی تلاش می‌کنند عذرخواهی کنند.

زنان و مردانی که خود را فمینیست یا هومانست می‌نامند ولی با عمل‌کرد قبیله‌ای تلاش در حذف مخالفان خود می‌کنند، از بقیه‌ی افرادی که اعضای قبیله‌ی ‌ایشان نیستند و هم‌واره با بی‌مهری‌های ‌ایشان روبه‌رو شده‌اند؛

و نیز از مردمی‌که تا کنون به آن‌ها دروغ گفتند و قبیله خود را برتر و به‌تر معرفی کرده‌اند، عذر بخواهند.

سازمان‌ها، دسته‌ها، جنبش‌ها، جبهه‌ها، بابت سوزاندن فرصت‌ها در جهت هم‌گام شدن و برداشتن قدم برای مردم و منافع مردم و جانشین کردن آن با خودمحوری‌ها، خودپسندی‌ها و خودپرستی‌های فردی یا فرقه‌ای از مردم عذرخواهی کنند.

 

و من هم چند عذرخواهی بدهکارم!

قبل از هر چیز از خودم عذر می‌خواهم. بابت‌ این‌که با ساده‌لوحی در روابطی باقی ماندم که عمل‌کرد خود را از دست داده بودند و مرگ‌ این روابط ـ چه روابط عاشقانه و چه دوستانه ـ را باور نکردم. بابت ‌این‌که نشانه‌ها را ندیدم یا جدی نگرفتم و هم‌واره بر ‌این تصور بودم که با دوستی و محبت می‌شود همه ‌چیز را به پایانی خوش رساند. بابت‌ این‌که به‌موقع از سر سفره‌ای که از محبت و دوستی خالی شده بود بلند نشدم. بابت ‌این‌که از تنهایی ترسیدم و ماندن در یک رابطه‌ی غلط و بد را به تنهایی ترجیح دادم. بابت‌ این‌که نگاه نکردم، به‌موقع نگاه نکردم...

 

و دیگر از شما عذر می‌خواهم بابت ‌این که هنوز هم آن‌قدر که مایلم و باید و شاید بی‌پروا نمی‌نویسم و هنوز هم تاثیر خود سانسوری رسوب کرده در ذهنم را در نوشته‌هایم تشخیص می‌دهم.

بابت‌ این‌که فحش‌ها و طعنه‌ها و زخم‌زبان‌هایی که از تعدادی می‌شنوم، به هرحال تاثیر خود را در انتخاب کلماتم برای ‌این‌که فحش‌ها و طعنه‌ها و زخم‌زبان‌های کم‌تری بشنوم می‌گذارد و موجب می‌شود که هر کلمه‌ای را قبل از‌ این‌که بر صفحه‌ی مونیتور ظاهر شود بارها سبک و سنگین کنم.

این خودسانسوری را در خیلی از نوشته‌ها می‌بینم، انگار که هر کدام از ما یک مجمع تشخیص مصلحت درونی داریم که به‌سادگی از دستش خلاص نمی‌شویم. اما باید تلاش کنیم.

یکی از نشانه‌ها‌ی تغییر و مدرنیته، همین صادق بودن با خود و مخاطبان است.

آشتی ملی را از خود شروع کنیم. از هم‌دیگر و از مردم‌مان برای آن‌چه کردیم و نکردیم عذرخواهی کنیم. آن‌گاه شاید‌این حق را داشته باشیم که بتوانیم همین را از دیگران طلب کنیم.

http://www.zamaaneh.com/zanan/2010/04/post_79.html

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com