|
جمعه 3 ارديبهشت 1389 ـ 23 آوريل 2010 |
آزادی؛ نبرد برای بقای انسانیت
دربارهء «کلود لوی استراوس»، پدر انسانشناسی معاصر
امید حبیبینیا
«او پدر انسانشناسی بود»؛ این جملهای بود که در اکتبر سال گذشته در ابتدای اغلب خبرهای مربوط به مرگ کلود لوی اشتراوس در رسانهها خود را به رخ میکشید.
اشتراوس، که در ایران نیز مقالات بسیاری از وی در زمینه انسانشناسی و ساختارگرایی منتشر شده است، روز سی اکتبر درگذشت اما مرگ وی چند روز بعد توسط ناشر آثارش در پاریس اعلام شد. يعنی، در روزی که بسیاری از مردم در ایران خود را، علیرغم بیم از خشونت پلیس، برای تظاهرات ضد حکومتی آماده میکردند، رسانهها از مرگ پژوهشگر و فیلسوف برجسته معاصر که در زمینهء ماهیت خشونت و ساختار اجتماعی قدرت نظرات درخشانی ارائه کرده است، خبر دادند.
کلود لوی اشتراوس در 28 نوامبر 1908 زمانی که اروپا به سرعت در حال جبهه بندی های نظامی بود، در بروکسل و از والدینی فرانسوی متولد شد و سپس در پاریس رشد یافت. در دانشگاه سوربن ابتدا رشتهء حقوق را برگزید اما پس از مدتی رشتهء خود را به فلسفه تغییر داد.
پس از فارغالتحصیلی، مدتی به تدریس در مدارس پرداخت ولی سرانجام جایی برای خود در مأموریت فرهنگی فرانسه در برزیل دست و پا کرد و عازم آن کشور شد؛ جایی که بخش مهمی از پایههای نظری وی در انسانشناسی را شکل داد.
پس از ورود به برزیل، در دانشگاه سائوپولو به عنوان استاد مدعو جامعهشناسی مشغول به کار شد و بسیاری از پروژههای انسان شناسی دانشگاه در قبایل بومی مناطق مختلف این کشور را سرپرستی و مدتها در میان قبایل بومی زندگی کرد.
اما با آغاز جنگ جهانی دوم به فرانسه بازگشت تا در ارتش خدمت کند و به خط دفاعی فرانسه در برابر آلمان نازی اعزام شد.
پس از شکست فرانسه در سال 1940، در یک دبیرستان در مونتپلیه مشغول به کار شد اما به دلیل ریشهء یهودیاش از کار اخراج شد.
یک سال بعد توانست به آمریکا برود و مدتی را نیز در کشورهای آمریکای لاتین سپری کند، در طی دوران اقامتش در نیویورک یک مدرسهء عالی برای فرانسویهای تبعیدی در این شهر بنا نهاد.
اشتراوس در این سالها با رومن یاکوبسن، زبانشناس و فیلسوف مشهور روس، همکار بود و به همراه او نظریههای «ساختارگرایی» در علوم انسانی را پایهگذاری کرد.
وی در سال 1948 به پاریس بازگشت و دکترای خود را از دانشگاه سوربن در رشتهء انسان شناسی دریافت کرد که موضوع رسالهاش درباره سرخپوستان آمریکای لاتین بود.
بخشی از رسالهء وی، که به موضوع پایههای ساختار خویشاوندی پرداخته بود، سال بعد به صورت کتابی مجزا منتشر شد و به عنوان یکی از نخستین منابع انسان شناسی در زمینهء ساختار خانواده مورد توجه قرار گرفت.
نقد مساعد سیمون دوبوار بر این کتاب، که آن را به عنوان بررسی اهمیت نقش زن در جوامع غیر غربی مورد توجه قرار داده بود، بر شهرت آن بیش از پیش افزود.
اشتراوس در این رساله، برخلاف انسان شناسان بریتانیایی که معتقد بودند خویشاوندی بر مبنای نیای مشترک پدید میآید، بر این باور پای میفشرد که اساس خویشاوندی بر مبنای تلفیق دو خانواده با ازدواج یک زن از یک گروه و مرد از گروهی دیگر شکل میگیرد.
در همین سالها، وی به عنوان مدیر موزهء انسانشناسی و مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه برگزیده شد. در سال 1955 کتاب «ساکنان مناطق گرمسیری غمگین»، را که شرح حالی قومنگارانه از مشاهدات علمی خود در آمازون بود منتشر کرد و با اینکه کتابش داستانی نبود، داوران جایزه ادبی گنکور ـ که مهمترین جایزهء ادبی فرانسه است ـ از اینکه نمیتوانند به این کتاب جایزه بدهند ابراز تأسف کردند.
چهارسال بعد رئیس دپارتمان انسانشناسی اجتماعی در کالج فرانسه شد و در همین زمان سومین کتاب خود یعنی «انسان شناسی ساختارگرایانه» را منتشر ساخت.
«ذهن بدوی»، که مهمترین اثر اشتراوس خوانده میشود در سال هزار و نهصد و شصت و نه منتشر شد. نیمهء نخست کتاب به تئوری فرهنگ و اندیشه از دیدگاه نویسنده اختصاص یافته است و نیم دیگر به تاریخ تحولات اجتماعی و سیاسی.
این کتاب اندیشههای متأثر از ایدئولوژی چپ سارتر در بارهء مفهوم آزادی و جبر حاکم بر مناسبات اجتماعی انسان را به چالش میکشید زیرا، از دید اشتراوس، «آزادی» مفهومی اساسی در ساختار نوع بشر به شمار میآید.
پس از خیزش دانشجویی مه 68 از وی به عنوان یکی از اندیشمندانی که زمینههای ایدئولوژیک این جنبش را بارور ساخته بود نام برده شد.
به اعتقاد وی «آزادی نه یک حق قانونی است و نه یک مفهوم فلسفی،.. بلکه نتیجهء تنازع واقعی فرد و محیط اطراف اوست، بین مصرف کننده و منبع مورد دسترس».
پس از آن اشتراوس کار سترگ خود در علوم اجتماعی را با چهار رسالهء جامع در بارهء اسطوره شناسی به پایان برد و پس از آن از سوی دانشگاهها و مجامع علمی سراسر جهان به دریافت جوایز و عناوین افتخاری متعددی نائل شد.
فرهنگ، مفهوم اصلی در نظریات وی بود که مجموعهای از ارتباطات نمادین برای درک و تعامل زندگی اجتماعی و همچنین تولیدات فرهنگی خوانده شده است.
رویکرد او به انسان به عنوان پدیداری از جهان هستی رویکردی ساختار گرایانه بود که بر مبنای تعامل و تکامل مداوم نیازهای فردی و اجتماعی شکل میگیرد، «جهان بدون وجود آدمیان آغاز شد و قطعاً بدون وجود آدمیان نیز خاتمه خواهد یافت»، نقل قول مشهوری از اشتراوس است که جایگاه انسان را در نظریات وی هویدا می کند.
تحقیق او در بارهء ریشههای مشترک اسطورهها در فرهنگهای مختلف یکی از برجستهترین آثار مرتبط با اسطوره شناسی است. از دید اشتراوس این واقعیت که اغلب اسطورههای مهم در فرهنگهای مختلف شبیه یکدیگر هستند نشان دهنده نیازهای فردی و اجتماعی یک سانی است که در پدیدارهای فرهنگی رخ نموده است:
«از یک سو به نظر میرسد که در بافت اسطوره وقوع همه چیز امکانپذیر است و از سوی دیگر شباهت غیرقابل اغماض بین اسطورهها در مناطق مختلف عجیب به نظر میرسد. اگر محتوای اسطوره معطوف به شرایط حاکم بر یک جامعه خاص است چگونه میتوان این واقعیت که اسطورها در جهان شبیه همدیگر هستند را توضیح داد؟»
او، در توضیح این پارادوکس، به مفهوم کلیدی دیگری در نظریات خود میپردازد: «قانون جهانی». هر اسطوره ممکن است بیهمتا به نظر برسد اما بخشی از قانون جهانی محسوب میشود که نیازهای اساسی زندگی اجتماعی بشر را بازتاب میدهد و «برای تخفیف از تمایلات خودسرانه و برقراری نوعی نظم اجتماعی و، در همین حال، برای دستیابی به سطحی از نیازهای ابتدایی که با توهم آزادی همراه است». از این قرار، از دید اشتراوس، در پشت هر اسطورهای سه دلیل اصلی توافق اجتماعی، تناقض و دگردیسی قرار دارد.
در سال 2008، اشتراوس نخستین عضو آکادمی علوم فرانسه شد که به صدسالگی رسیده بود اما تنها چند هفته قبل از تولد صد و یک سالگیاش در شامگاه سی اکتبر درگذشت.
روزنامهء «اومانیته»، با برشمردن برخی شباهتهای نظریهء اسطوره شناسی ِ اشتراوس با «ایدئولوژی آلمانی» ی مارکس، به انتقادات متفکران چپ فرانسه از جمله لویی آلتوسر از اشتراوس نیز اشاره کرده و نوشته است که، با این حال، آثار او کاملاً برجسته و بینارشتهای هستند و باید به بحث و بررسی آنها، بهویژه در زمینهء ابعاد بومشناختی بحران سرمایهداری، ادامه داد.
لوموند در بارهء او نوشت بیشک او یکی از تأثیرگذارترین متفکران قرن بیستم بود که در پی کشف سازوکار فرهنگ و تبیین نظریهای نوین برای زندگی اجتماعی بشر بود.
از آنجا که نام وی با بنیانگدار پوشاک جین شباهت داشت، او همواره به شوخی میگفت: همیشه در میان نامههایم سفارش ارسال لباسهای جین هم دریافت می کنم!
اشتراوس خود میگوید در ابتدا موسی، مارکس و عشق به موسیقی زندگیاش را شکل میداد اما در جوانی علم را کشف کرد و سپس شیفتهء روانشناسی شد اما در عوض به قومشناسی و مطالعات فرهنگی در انسانشناسی پرداخت.
آثار و نظریههای اشتراوس در علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی آنچنان تأثیر گذاشتهاند که این تأثیر را گاه میتوان، در برخی زمینهها، با مارکس، داروین و فروید قابل قیاس دانسته و اما به همان اندازه نیز به چالش کشید.، بههر روی، او خود او میگوید:
«دانشمندان بیش از آنکه برای مسائل علمی جوابهای اساسی بیابند، پرسشهای اساسی یافتهاند».
http://zamaaneh.com/morenews/2009/11/post_1123.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|