|
جمعه 27 فروردين 1389 ـ 16 آوريل 2010 |
نگاهی به تاریخ جنبش رفرماسیون و نقش مارتین لوتر
فرامرز کوشان
رفورماسیون در معنی خاص به جنبشی مذهبی اطلاق میشود که در قرن شانزدهم میلادی، در آلمان بیش از هر کس توسط مارتین لوتر، در سوئیس توسط یوهانس کالوین و اولریش تسوینگلی، به قصد اصلاح کلیسای کاتولیک آغاز شد و به بزرگترین انشعاب در تاریخ مسیحیت انجامید. از درون این جنبش، و در کنار کلیسای کاتولیک، فرقههای «رفورمیست» بنا نهاده شدند و از میان رفرمیستهای اولیه فرقههای مسیحی کوچک و بزرگ دیگری (پروتستانها) سر برآوردند.
آغاز جنبش رفورماسیون را معمولاً سال ۱۵۱۷ میلادی میدانند. زمانی که به روایتی مارتین لوتر بیانیه خود را با ۹۵ تز اصلاح طلبانه بر در کلیسای بزرگ شهر ویتنبرگ، در منطقه ساکسن آلمان، نصب کرد. ریشههای این جنبش اما به سال های بسیار دورتر باز می گردد.
نیاز مستقیم به رفرم در کلیسای کاتولیک از نارضایتی اقشار وسیعی از مردم، از جمله دهقانان، صنعتگران شهری و بخشی از روحانیون و اشراف از فساد حاکم بر کلیسای کاتولیک، سؤ استفاده از قدرت، مالدوستی و فروش مقامهای کلیسائی توسط پاپ و اسقفهای او ناشی میشد. نقطهء اوج این فساد و مالدوستی، فروش "بخشش نامههای گناهان" توسط پاپ لئوی دهم و اسقفهای او در دهه دوّم قرن شانزدهم بود. قصد واتیکان از فروش "بخشش نامهها"، تأمین پول برای زندگی پر زرق و برق پاپ و اسقفهای او، تجهیز ارتش واتیکان برای مقابله با رقبا، و اتمام کلیسای بزرگ "سنت پتر" در شهر رم بود.
در ایجاد و رشد جنبش رفورماسیون، شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و عوامل فرهنگی و
مذهبی متعددی نقش بازی کردند.
شرایط اجتماعی و اقتصادی
قرن شانزدهم با تحولات بزرگ اجتماعی و اقتصادی همراه بود. یکی از عوامل اصلی این تحولات، رشد شهرها، افزایش نقش اقتصادی تجارت بین شهرها و پیدا شدن قشر ثروتمندی از بازرگانان بود. به این پدیدهء اجتماعی، سرمایه داری اولیه نیز گفته میشود. ثروت بازرگانان شهرنشین که معمولاً ادارهء شهرداریها را هم به عهده داشتند، از ثروت مالکانی که تنها منبع درآمدشان مالکیت بر زمین های کشاورزی و جنگلها بود و از حاصل کار دهقانان زندگی میکردند، بیشتر میشد. در طی قرن شانزدهم، جمعیت امپراتوری آلمان از ۱۲ میلیون به ۱۵ میلیون نفر رسید. رشد تدریجی جمعیت منجر به تقسیم شدن زمین های کشاورزی بین دهقانان و مالکان بیشتری میشد. کوچک شدن زمینهای کشاورزی باعث فقر بیشتر دهقانان و تشدید فشار مالکان به آنها برای تأمین و افزایش سهم خود از محصول میشد. دهقانان فقیری که نمیتوانستند سهم ارباب را بپردازند، باید بدهی خود را با افزایش دوران بیگاری برای مالکان و خدمت در ارتش تحت فرماندهی آنها جبران میکردند.
از سوی دیگر، پس از کشف آمریکا و غارت ثروت سرخپوستان توسط اسپانیا، حجم بسیار
بزرگی از طلا وارد بازار اروپا شد. این امر باعث سقوط ارزش پول و کاهش قدرت خرید
مردم از سویی و ارزانتر شدن نیروی کار از سوی دیگر شد. این شرایط بحرانی در آغاز
قرن شانزدهم منجربه قیامهای متعددی توسط دهقانان شد. اوج این قیامها جنگهای
دهقانی در سال های ۱۵۲۴ و ۱۵۲۵ بود.
شرایط سیاسی اروپا در نیمه اوّل قرن شانزدهم
حکومت آلمان، که "امپراتوری مقدّس رم ملت آلمان" نامیده میشد، حکومتی غیر متمرکز بود. قیصر آلمان توسط اشراف و حاکمان محلی (کورفورستها) انتخاب میشد. قیصر برای تصویب قوانین و تأمین بودجه برای لشگر کشیهای خود به رأی اشراف و نمایندگان شهرها که در مجلس آلمان (رایشتاگ) جمع میشدند، احتیاج داشت. این دوگانگی قدرت و عدم تمرکز یکی از عوامل مساعد برای رشد جنبش رفورماسیون در این کشور در مقایسه با کشورهایی مثل فرانسه با قدرت مطلقه مرکزی بود. بمرور بخشی از اشراف آلمان با پشتیبانی از جنبش رفورماسیون و جلوگیری از سرکوب آن توسط کلیسای کاتولیک، سعی در تقویت نفوذ خود و تضعیف نفوذ قیصر و واتیکان داشتند.
مبارزهء قدرت بین امپراتوری فرانسه و امپراطوری "هابزبورگها" هم در این زمان بشدت در جریان بود. امپراتوری هابزبورگها اتحادی بود از امپراتوری آلمان و امپراتوری اسپانیا. هابزبورگها میخواستند از طریق تسخیر جنوب فرانسه، سوئیس و شمال ایتالیا، بین دو کشور این اتحادیه ارتباط ارضی ایجاد کنند و امپراتوری فرانسه را در محاصره قرار دهند. فرانسه بشدت در مقابل این گسترش طلبی هابزبورگها مقاومت میکرد. از سوی دیگر واتیکان هم که نگران قدرت گرفتن یکی از رقبای خود بود، گاه جانب یک طرف و گاه جانب طرف مقابل را میگرفت. بین سال های ۱۵۲۱ تا ۱۵۴۴ سه جنگ بزرگ بین کارل پنجم قیصر آلمان و فرانس اوّل پادشاه فرانسه در گرفت.
عامل دیگری که باعث بحران در اروپا شده بود، لشگرکشی ترکان عثمانی بود. در سال ۱۵۲۹ عثمانیها پس از تسخیر مجارستان به دیوارههای شهر وین رسیدند. قیصر آلمان برای مقابله با سپاه عثمانی احتیاج به پشتیبانی اشراف و نمایندگان شهرها در رایشتاگ برای تأمین پول و سرباز داشت.
مجموعهء این عوامل باعث میشد که قیصر کاتولیک آلمان بیشتر توجه خود را به مسائل
خارجی معطوف کند و فرصت لازم را برای سرکوب جنبش رفورماسیون نداشته باشد.
عوامل فرهنگی و مذهبی ایجاد و رشد جنبش رفورماسیون
از قرن چهاردهم به مرور اندیشهء قرون وسطایی "خدا محوری" جای خود را به "انسان محوری" یا "انسانگرایی" میداد. در هنر، مکتب گوتیک جای خود را به مکتب رنسانس داد. رنسانس به معنای نوزایی و بازگشت به ریشههاست، مقصود از آن بازگشت به فرهنگ یونان باستان بعنوان ریشهء همهء فرهنگهای اروپایی است. در یونان باستان نه خدا، بلکه انسان محور اندیشه، فرهنگ و هنر بود. حتّی خدایان آن دوران هم چهرهای انسانی داشتند، عشق میورزیدند، صاحب فرزند میشدند، خشمگین میشدند و به جنگ و ستیز با یکدیگر میپرداختند.
با رواج مجدد اندیشه انسانگرایی و سرایت آن از ایتالیا به سراسر اروپا، برخی از اندیشمندان مسیحی بمرور از این دیدگاه به مطالعه انجیل و دیگر کتب مسیحی پرداختند. نگاه انسانگرایانه به ریشههای مذهب مسیحیت، شک و تردید را در این اندیشمندان نسبت به حقانیت قدرت مطلقهء کلیسا و حکومت واتیکان، و ضرورت وجود آن بعنوان رابط بین انسان و خدا،در آنها ایجاد میکرد. از نیمهء قرن پانزدهم، با اختراع صنعت چاپ، اندیشههای اصلاح طلبانه با سرعتی غیر قابل مقایسه نسبت به گذشته در اروپای مسیحی رواج یافت.
یکی از ریشههای رفورماسیون دیدگاه عرفانی در مذهب مسیحیت بود. این دیدگاه معتقد به برابری همه مومنین مسیحی و ارتباط مستقیم آنها با خدا، بدون وساطت روحانیون بود.
مرگ در زندگی انسان قرون وسطایی و نخستین قرنهای پس از آن نقش بزرگی داشت. گذشته از فقر و گرسنگی دائمی، بیماریهای واگیر مثل طاعون بخشهائی از اروپا را بکلی از جمعیت خالی کرده بودند. ترس از مرگ و پس از آن عقوبت الهی در جهان دیگر، مردم را هرچه بیشتر به روحانیت کاتولیک وابسته میکرد. اجرای مناسک مذهبی رواج بسیار گستردهای داشت . آخرین اقدام برای رسیدن به عافیت در جهان باقی، پاک کردن "کارنامه گناهان" از طریق خرید "بخشش نامه" از کلیسا بود.
مقامهای عالی روحانی همه توسط اشراف اشغال شده بودند که اغلب آن را با قیمتی گزاف
از واتیکان میخریدند و سپس با وضع مالیاتهای جدید بر دهقانان، بهای آنرا تامین
میکردند. بسیاری از این اشراف روحانی، بر خلاف دستور رسمی واتیکان، با معشوقههای
خود زندگی میکردند و از آنها صاحب فرزند میشدند. آنها بیشتر به کارهای حکومتی
مشغول بودند و اجرای وظایف کلیسائی را به روحانیون پایین دست خود واگذار میکردند.
طلایهداران رفورماسیون
"جان ویکلیف" یکی از بنیانگزاران اندیشه رفورماسیون در قرن چهاردهم در انگلستان بود. او که در آکسفورد تدریس می کرد، تقدیس تصاویر و مجسمههای قدیسین و حواریون مسیح و همچنین ممنوعیت ازدواج برای روحانیون را مغایر با تعالیم عیسی مسیح میدانست. بالاخره واتیکان او را بعنوان کافر و ضد مسیحی محکوم کرد. هر چند ویکلیف بعلت محبوبیت اش در انگلستان از سوختن در آتش نجات پیدا کرد، ولی در سال ۱۴۱۵ "کنسیل" (شورای عالی واتیکان) حکم به نبش قبر او و سوزاندن استخوانهایش داد.
دومین اندیشمند بزرگ و بنیان گذار رفورماسیون، "یان هوس" بود که در آغاز قرن
پانزدهم در دانشگاه پراگ، تحت تاثیر آموزشهای جان ویکلیف، به انتقاد از فساد در
واتیکان و دوری آن از آموزشهای مسیحیت پرداخت. یان هوس در سال ۱۴۱۴ از طرف کنسیل
دعوت شد تا از گناهانش توبه کند و در انتها، علیرغم قولی که در باره نسوزاندنش به
او داده بودند، او را در سال ۱۴۱۵ بعنوان کافر در آتش سوزاندند.
مارتین لوتر
مارتین لوتر، متولد سال ۱۴۸۳، از سال ۱۵۱۲ در دانشگاه ویتنبرگ در شرق آلمان به تدریس کتاب انجیل مشغول شد.
پنج سال بعد، آلبرشت فن براندنبورگ، اسقف اعظم شهر براندنبورگ، که ویتنبرگ هم در حوزهء کلیسائی آن قرار داشت، تصمیم به خرید مقام اسقف اعظمی شهر ماینز در غرب آلمان گرفت. او با پرداخت مبلغ بسیار زیادی به پاپ لئو دهم، اجازه ویژهای برای کسب دو مقام اسقفی، که مخالف مقررات واتیکان بود، دریافت کرد.
آلبرشت نخست پول خرید این مقام را از بازرگانان ثروتمندی در جنوب آلمان بنام فوگرها قرض گرفت، و پس از آن راهبی بنام یوهان تتزل را به منطقهء تحت حکومتش فرستاد تا، با فروش "بخشش نامه گناهان"، پول لازم را برای بازپرداخت قرض خود تهیه کند.
مارتین لوتر در «تز های نود و پنج گانه» اش که در سال ۱۵۱۷ منتشر کرد، از این اقدام بشدت انتقاد کرد. تزهای او که نخست برای گروه محدودی از مدرسین دانشگاهها نوشته شده بودند، با استقبال وسیعی روبرو شدند و نسخههای آن بسرعت در سراسر آلمان منتشر شدند.
در سال بعد لوتر برای دفاع از نظریاتش و یا توبه از آنها به شهرهایدلبرگ دعوت شد. در جلسهء دفاعیه، که در کلیسای بزرگ شهر برگزار شد، لوتر توانست بسیاری از مدرسین دانشگاهها و روحانیون برجستهای را که در این جلسه شرکت کرده بودند، نسبت به درستی عقایدش قانع کند. این اساتید و روحانیون، پس از آن خود به مبلغین جنبش رفورماسیون تبدیل شدند. در همان سال لوتر برای تفتیش عقایدش این بار به شهر رم دعوت شد. فریدریش، حاکم منطقهء ساکسن، که پشتیبان اصلی مارتین لوتر بود، با اعمال نفوذ از سفر او به رم جلوگیری کرد و بجای آن پیشنهاد کرد، که لوتر در جلسه مجلس رایشتاگ که برای انتخاب کارل پنجم بعنوان قیصر آلمان در شهر آگسبورگ برگزار میشد، از خود دفاع کند. کارل که به رأی فریدریش در این جلسه احتیاج داشت، خواست او را پذیرفت و از ارسال لوتر به رم جلوگیری کرد.
چه در جلسهء رایشتاگ و چه در جلسهء تفتیش عقاید دیگری که در سال ۱۴۱۹ برگزار شد، مارتین لوتر به تشدید انتقادات خود از واتیکان پرداخت. او در این جلسات معصوم بودن پاپ را رد کرد و سوزاندن یان هوس را محکوم نمود. موضع گیری های جدید لوتر، که تا آن تاریخ هنوز به اصلاح کلیسای کاتولیک و اقناع پاپ امیدوار بود، فاصلهء جنبش رفورماسیون و کلیسای کاتولیک را هرچه بیشتر کرد.
در سال ۱۵۲۰، مارتین لوتر، که دیگر امیدی به اصلاح کلیسای کاتولیک از درون نداشت، در کتابی خطاب به اشراف آلمان، از آنها خواست، که خود دست به اصلاح کلیسا و جامعه مسیحی بزنند. او در این کتاب خواهان جدائی دین از حکومت و اصلاحات اجتماعی، از جمله آموزش عمومی و رسیدگی از فقرا شد. لوتر در دو کتاب اصلی دیگرش به نام های "دربارهء اسارت بابلی کلیسا" (اشاره به اسارت یهودیان در شهر بابل) و "در بارهء آزادی انسان مسیحی" اصول و سنتهای کلیسای کاتولیک را رد کرد، و خواهان بازگشت به سنت عیسی مسیح در زندگی ساده و برابری همه مسیحیان شد.
توجه لوتر تنها معطوف به برابری مسیحیان در امور دینی و در برابر خدا بود. بر خلاف آن، در امور دنیوی و زندگی اجتماعی او معتقد به ضرورت وجود نابرابری و نقش حاکمان و اربابان بود. لوتر اعمال قهر از طرف آنها نسبت به دیگر مسیحیان را در تضاد با برادری و برابری در امور دینی و در برابر خدا نمیدانست.
اندیشههای لوتر بزودی مورد استقبال بخش قابل توجی از اشراف آلمان قرار گرفت. آنها از سویی حکومت و قدرت خود را از طرف لوتر مورد تایید و تحکیم میدیدند و از سوی دیگر انتقادات او از حکومت دینی، باعث استقلال بیشتر آنها و عدم پرداخت مالیات به حکومت واتیکان میشد.
در سال ۱۵۲۱ محاکمه و تفتیش عقاید لوتر ادامه پیدا کرد. اینبار هم با اعمال نفوذ فریدریش که در تاریخ به "فریدریش دانا" معروف است، محاکمهء او نه در رم و توسط پاپ، بلکه در رایشتاگ و توسط کارل پنجم قیصر آلمان انجام شد. در انتهای محاکمه چون لوتر بر عقایدش پابرجا ماند، رایشتگ با یک مهلت ۲۱ روزه، شکار او را آزاد و ریختن خونش را حلال اعلام کرد.
مارتین لوتر در راه بازگشت به ایالت ساکسن، در جریان یک آدم ربایی نمایشی، توسط سربازان فریدریش به قلعهای در شهر وارتبورگ برده شد. او در دوران یک سالهای که با نام مستعار در این قلعه زندگی می کرد، برای اولین بار کتاب "عهد جدید" از انجیل را از زبان های یونان باستان و عبری به زبان آلمانی ترجمه کرد. ترجمهء انجیل باعث شد تا کسانی که سواد خواندن زبان آلمانی را داشتند، بدون واسطهء کلیسا و روحانیون امکان خواندن انجیل را پیداکنند.
ترجمهء آلمانی انجیل نقش بزرگی، نه تنها در رواج اندیشه رفورماسیون، بلکه در تکوین زبان آلمانی جدید داشت. بسیاری از اصطلاحات و لغاتی که لوتر برای اولین بار در ترجمه خود از انجیل بکار برد تا امروز در زبان گفتاری و نوشتاری آلمانی بکار برده میشوند.
لوتر در سال ۱۵۲۵ با راهبهای بنام "کاتارینا فن بورا"، که از صومعه گریخته بود، ازدواج کرد و از او صاحب شش فرزند شد.
از سال ۱۵۲۱، گروهی از همراهان و پیروان لوتر با او اختلاف نظرهایی پیدا کردند. افرادی مانند "کارلشتات" و "توماس مونتسر"، که بعدها بنام جریان چپ رفورماسیون معروف شدند، خواهان تعمیق اصلاحات چه در امور دینی و چه در زمینهء اجتماعی بودند. کارلشتات خواهان بیرون ریختن تمام تصاویر مقدسین از کلیسا، اجرای مراسم مذهبی بدون لباس روحانی و انحلال صومعهها بود. توماس مونتسر خواهان آزادی و برابری مسیحیان، نه تنها در مقابل خدا، بلکه در جهان مادی و زندگی روزمره بود. لوتر نخست سعی در تعدیل جریان رادیکال رفرمیستی کرد و سپس به مبارزه با آن پرداخت.
توماس مونتسر در جریان جنگهای دهقانی آلمان در سال های ۱۵۲۴-۱۵۲۶ تبدیل به یکی از
رهبران اصلی قیام شد.
جنگهای دهقانی آلمان
آنچه که در تاریخ بنام جنگهای دهقانی آلمان معروف شده، در اصل نه محدود به آلمان و نه محدود به دهقانان بود. حوزهء اصلی قیام در جنوب آلمان، سوئیس، اتریش، منطقه الزاس فرانسه و تورینگن در شرق آلمان بود. در بسیاری از موارد نه تنها دهقانان، بلکه روحانیون پایین دست، کارگران کشاورزی، صنعتگران شهری و روستایی و حتّی نمایندگان مالکان در روستاها (شولتهایسها) در این قیامها شرکت میکردند.
همانطور که قبلاً ذکر شد، در قرون پانزدهم و شانزدهم، رشد جمعیت منجر به تقسیم زمینهای کشاورزی به واحدهای بسیار کوچکی شد که دیگر قادر به سیر کردن شکم یک خانواده نبودند. دهقانان بعنوان نیروی اصلی تولید در جامعه فئودالی، باید با حاصل کار خود زندگی شاهزادگان، مالکان، روحانیون و کارمندان دولتی را تامین میکردند. خشکسالی نه تنها باعث کمبود محصول، بلکه باعث تشدید استثمار مالکان که در این سالها حاضر به چشم پوشی از بخشی از سهم خود نبودند میشد. ناتوانی دهقانان در پرداخت سهم ارباب، باعث بدهکار شدن آنها به ارباب میشد. ناتوانی در پرداخت این بدهیها، بسیاری از دهقانان آزاد را تبدیل به رعیتهای ارباب میکرد، که تنها در زمین های او کار میکردند و حتّی اجازه ترک روستای خود را هم نداشتند. مالکان در این دوران بطور روزفزونی حتّی حقوق سنتی دهقانان، مانند اجازهء استفاده از جنگل ها، علفزارها و دریاچهها را زیر پا میگذاشتند. مالکان، مدّت خدمت اجباری دهقانان در ارتش، مزرعه و قصرهای خود را افزایش میدادند. دهقانان حتّی از دست مالکان ورشکستهای که برای تامین زندگی خود دست به یاغیگری، غارت و دزدی میزدند هم در امان نبودند. کلیسا و روحانیون بعنوان مالکان بزرگ نیز در حفظ این شرایط ذینفع بودند. پاپ و حکومت واتیکان ثروت بی پایان خود را گذشته از فروش "بخشش نامههای گناهان"، از طریق محصول زمین های کشاورزی خود و سهم کلیسا (ده یک) از دهقانان بدست میآورند. این ثروت در راه زندگی اشرافی پاپ و اسقفها، تجهیز ارتش واتیکان، ساختمان کلیساها و پرداختن به هنرهای زیبا صرف میشد.
با شروع قیام، بسیاری از دهقانان که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتند به آن پیوستند. در سال ۱۵۲۵ نمایندگان سه جریان اصلی قیام کننده، در شهر ممینگن در جنوب آلمان که اهالی آن از قیام دهقانان پشتیبانی میکردند، بدور هم جمع شدند، تا برای اولین بار خواستههای خود را بطور مشترک در یک بیانیه ۱۲ مادهای اعلام کنند. این بیانیه که بعنوان اولین بیانیه حقوق بشر در تاریخ ثبت شده است، شامل خواستههایی مثل لغو وابستگی دهقانان به ارباب، بازپس دادن حقوق سنتی دهقانان در استفاده از جنگل ها، مراتع و دریاچهها، کاهش خدمت اجباری در ارتش و زمین ارباب، انتخاب کشیشهای محلی از طرف اهالی و لغو مجازاتهای بدون دلیل بود.
در بهار همین سال دهقانان قیام کننده، "لودویگ فن هلفنشتاین" یکی از اشراف بسیار منفور و داماد قیصر سابق را همراه با سوارکارانش به قتل رساندند. مارتین لوتر که تا این زمان بطور ضمنی از خواستههای دهقانان پشتیبانی میکرد، پس از این واقعه در بیانیهای قیام دهقانان را طوطئهء شیطان نامید و از همهء اشراف آلمانی، بدون توجه به فرقه مذهبیشان خواست، که با تمام توان به سرکوب دهقانان بپردازند. موضع گیری لوتر نقش مهمی در تقویت موقعیت اشراف و اتحاد آنها در سرکوب قیام داشت.
دهقانانی که تعلیمات نظامی ندیده بودند و از فرماندهی واحد و مجربی برخوردار نبودند، با داسها و چنگکهای خود نتوانستند بیش از دو سال در برابر نیروهای سوارکار تعلیم دیده و مجهز اشراف دوام بیاورند. تلفات دهقانانی را که در دوران قیام دو ساله جان خود را از دست دادند، بین ۷۵ هزار تا ۱۳۰ هزار نفر تخمین میزنند. توماس مونتسر، راهب رفورمیست و یکی از معروف ترین رهبران قیام، پس از آنکه نیروهای تحت فرماندهیاش تار و مار شدند، دستگیر شد. سر او را مانند بقیه رهبران قیام بعد از شکنجه از تن جداکردند.
قیام تقریبا هیچ ثمری برای دهقانان نداشت. برعکس اربابان و اشراف پس از سرکوب قیام، مالیاتها و مجازاتها را تشدید کردند. باید سیصد سال از آن قیام میگذشت، تا مناسبات ارباب و رعیتی در اروپا لغو شوند و دیگر خواستههای بیانیهء دهقانان به قانون رسمی کشورها تبدیل شوند.
دهقانان تنها گروهی نبودند، که مارتین لوتر حکم بر قتل آنها میداد. ترکان عثمانی، یهودیان و زنانی که متهم به جادوگری میشدند هم از نظر او مستحق مجازات مرگ بودند.
لوتر در جوانی امیدوار بود که، با تبلیغ و ترویج "مسیحیت واقعی"، یهودیان را قانع به گرویدن به دین مسیحیت کند. او در سال های آخر عمر که از اقناع یهودیان ناامید شده بود، بارها نوشت: «اگر میتوانستم، این قوم تنبل و شیطانی را که مستحق مرگ با شمشیراند از خانهها، مدارس و معابدشان که محل تبلیغ کفر است، بیرون می ریختم. آنها را در آغلی جمع می کردم و خانههایشان را میسوزاندم و با خاک یکسان میکردم».
نوشتههای ضد یهودی لوتر در دوران ناسیونال سوسیالیزم آلمان بطور وسیعی توسط مبلغین نازی مورد بهره برداری قرار میگرفت. بسیاری از روحانیون پروتستان و پیرو لوتر، در آن دوران با آغوش باز به جریان ناسیونال سوسیالیزم میپیوستند و هیتلر را مجری دستورات لوتر میدانستند.
لوتر هم مانند اکثر انسان های دوران خود، به نظر رایج در قرون وسطی مبنی بر وجود زنان جادوگر اعتقاد داشت. او در موعظههای خود بارها خواهان اخراج زنان متهم به جادوگری از دین مسیحیت و قتل آنان شد. او در سال ۱۵۲۶ در خطبهای میگوید:
«قتل زنان جادوگر قانونی بسیار عادلانه است، چرا که آنها خرابی ها و زیانهای
بسیاری ببار میآورند. آنها شیر و آرد را از خانهها میدزدند، کودکان را جادو
میکنند و بیماریهای اسرار آمیزی را از زانوی مردم وارد بدنشان میکنند. آنها
شربتهای جادویی تهیه میکنند، که باعث طوفان و خرابی خانهها و مزارع میشوند».
جنبش رفورماسیون در کشورهای دیگر
برخورد حکومتها در کشورهای مختلف اروپا با جنبش رفورماسیون، بنا به شرایط اجتماعی و سیاسی آن کشورها متفاوت بود.
رفورماسیون در کشورهای سویس و هلند پرچم ایدئولوژیک استقلال طلبی و جدایی آنها از امپراتوری هابزبورگها و واتیکان بود. فرقههای مختلف رفورمیستی مانند لوتری و کالوینیستی بزودی از طرف حاکمان محلی پذیرفته و تبدیل به دین رسمی آن کشورها شدند.
در امپراتوری فرانسه، که توسط حکومت مرکزی پادشاه در پاریس اداره میشد، شرایط برای جنبش رفورماسیون کاملاً نوع دیگری بود. در این کشور سلسله مراتب تشکیلات کلیسای کاتولیک در اختیار پادشاه بود. مناصب کلیسائی از اسقف اعظم پاریس تا کشیش دور افتادهترین دهات، توسط پادشاه و حاکمان منصوب به او انتخاب میشدند. از دفاتر ثبت تولد و مرگ کلیساها برای آمارگیری از اتباع امپراتوری و اعزام مردان جوان به خدمت سربازی استفاده میشد. در این شرایط پادشاه و حکومت متمرکز فرانسه هیچگونه علاقهای به تضعیف کلیسای کاتولیک و تقویت جریانی که ساختار تشکیلاتی کلیسا را بر هم میزد نداشتند. پیروان جنبش رفورماسیون از آغاز رواج کتابهای مارتین لوتر، بیش از دویست سال، تا آستانهء انقلاب کبیر فرانسه، توسط مأموران حکومتی سرکوب و کشتار میشدند. بسیاری از رفورمیستها برای نجات جان خود در این سال ها کشور خود را ترک میکردند و به مناطقی مهاجرت میکردند که از حمایت حاکم منطقه برخوردار بودند.
در انگلستان، پس از آنکه در یک دوران طولانی، پروتستانها و منتقدین کلیسای کاتولیک
سرکوب و کشتار می شدند، بالاخره در انتهای قرن شانزدهم، الیزابت اوّل ملکه
انگلستان، کلیسای آنگلیکن را که ترکیبی از سنت های کاتولیکی و پروتستان را در خود
جای داده است، به مذهب رسمی کشور تبدیل کرد. بدین ترتیب امپراتوری بریتانیا پیوند
خود با حکومت واتیکان و پرداخت مالیات به آنرا برای همیشه قطع کرد.
جنگ های سی ساله
قرارداد صلح وست فالن در سال ۱۶۴۸ را پایان رسمی جنگ و مقابلهء قهر آمیز بین پیروان مذهب کاتولیک و رفورمیست ها، و به رسمیت شناختن فرقههای مختلف رفورمیستی مینامند. این قرارداد در پایان جنگ های سی ساله به امضاء طرفین جنگ رسید.
این جنگ در ۱۶۱۸ با قیام شهرهای پروتستان در منطقهء بوهم (جمهوری چک امروز) علیه ممنوعیت مراسم دینی آنها شروع شد. این قیام که عمدتاً در سرزمین های امپراتوری آلمان جریان داشت، بزودی به جنگ بین قدرت های بزرگ آنروز اروپا مانند، آلمان، فرانسه، سوئد، دانمارک، هلند و اسپانیا تبدیل شد.
قدرت های متخاصم، بر اساس منافع خود، گاه از یک جناح و گاه از جناح دیگر پشتیبانی میکردند. مثلاً، پادشاه کاتولیک فرانسه از پروتستانهای استقلال طلب هلندی علیه امپراتوری کاتولیک اسپانیا پشتیبانی میکرد.
تعداد کشته شدگان در این دوران را حدود ۴ میلیون نفر تخمین میزنند. در این زمان جمعیت امپراتوری آلمان حدود ۱۷ میلیون نفر بود. نیمی از این کشته شدگان، نه در درگیریهای نظامی، بلکه به علت گرسنگی و بیماریهای مسری، که مناطق وسیعی را بکلی از جمعیت خالی میکرد، جان خود را از دست دادند.
جبران خسارات اقتصادی و اجتماعی این جنگ بیش از یکصد سال به طول انجامید.
www.iran-emrooz.net/index.php?/think/more/20037/
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|