|
جمعه 20 فروردين 1389 ـ 9 آوريل 2010 |
چگونه جنبش سبز مخوف ترین پایگاه نظام را بی اثر می کند
محمد ايرانی
اين قسمتی از نامهء عماد بهاور به همسرش است که دیروز در همهء سایت ها به نمایش در آمد، با تازگی و زیبایی بیان، که در کنار نامه های ديگر زندانيان، خبر از تحولی شگرف می دهد:
«ظاهراً پیش تو نیستم، دلتنگی های تو و مادرم را می بینم. این را نوشتم تا بگویم این دلتنگی های ما بی معناست. فاصله ای وجود ندارد و ما بدون شک با هم هستیم ...این نامه را نوشتم تا بگویم این دیوارهای بتونی، این اتفاقات، این سختی ها، همه، توهم است و در عوض، آنچه در خیال من و تو است، واقعی است. می خواهم بگویم در گیر و اسیر این "توهم" نشو و نگذار به خاطر آن از مسیری که طی می کنی، باز بمانی ...این تنها خواستهء من است... جز ابرازعشق،ا عترافی برای بازجویان ندارم... می دانی که چطور در زندان ولی رها باشی. می دانی که چطور به زشت ترین تصویر خیره شوی، گویی که زیباترین منظره را تماشا می کنی. می دانی که چطور در میان هجمه های وحشت و خشم، شاد و آرام باشی. این یک انتخاب" آست، هیچ تناقضی در کار نیست...»
من فکر می کنم که برای رسيدن به جائی که بتوان چنين سخن گفت، تحولی بزرگ بايد در کار بوده باشد، تحولی که اکنون نام «جنبش سبز» بخود گرفته و گوهر سکولار آن هر روز بيشتر از پيش آشکار می گردد. پس بيائيد بر اين کابوس سی سالهء زندان و سرکوب بعنوان پيش زمينهء جنبشی که ديوارهای سبز را فرو شکسته نظری بيافکنيم.
همهء نظام های دیکتاتوری، مخالفان خود را اسير کرده به زندان های مخوفی می برند که زیر نظر نهادهای امنیتی وابسته به بالاترین گروه اداره کنندهء کشور عمل کرده و فقط از آنها دستور می گیرند. زندانبانان و بازجويان اين زندان ها اختیار تام و صد در صد داشته و ورود بدون مجوز به آنها حتی برای افراد بالای قوهء قضاییه کشور امکان پذیر نیست.
حکومت اسلامی هم، که از طريق تکيه بر ناآگاهی مردم از ماهيت حکومت های مذهبی و ايدئولوژيک، به قدرت رسيده بود، می دانست که بزودی بسیاری از مردم، با رسيدن به درک و شناخت بیشتر از اهداف آنها، به مخالفت خواهند پرداخت. لذا، هم از آغاز، به اهمیت داشتن نهادهای امنیتی واقف بوده و سریعاً دست به ایجاد و گسترش زندان های قدیم و جدید زد.
طبیعی بود که گروه امنیتی می بایست زیر نظر سپاه، که اولین شبکه و نهاد سازمانی که توسط رژیم پایه گذاری شده بود، قرار گیرد و، در نتیجه، کسانی که تئوری حکومت اسلامی را پذیرفته و تجربه ای در سازماندهی داشتند در راس سپاه قرار گرفتند. هرچند آنان در ابتدا نهاد امنیتی را در وزارت اطلاعات پایه ریزی کردند ولی، با افشای قتل های زنجیره ای، این نهاد امنیتی در سپاه متمرکز گردید. وظیفهء اين نهاد بظاهر مقابله با دشمنان ملت بود ولی بلافاصله به نقش اصلی خود که سرکوب هر مخالف حکومت اسلامی باشد تبدیل گردید.
سی سال طول کشید تا فرماندهان فاسد سپاه با کنترل این نهاد توانستند بر تمام ارکان نظامی، سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی کشور مسلط گشته و با رهبری خامنه ای همه رقبای خود را از راس حکومت پایین آورده و مخالفین خود را در زندان ها به اسارت کشند.
نظام جمهوری اسلامی از همان روزهای اول به کشتار سران رژیم سابق و زندانی کردن بسیاری بعنوان وابستگان رژیم قبلی نمود و متاسفانه گروهای سیاسی و روشنفکران زیادی یا خاموش بودند یا بر این امر صحه گذاشتند . دو سال طول کشید تا رژیم اسلامی پایه های خود را در نهادهای اجرایی، قضائی و مقننه محکم نماید و شاید بیراه نباشد اگر گفته شود که بیشترین تغییر افراد در قوهء قضاییه صورت گرفت و افراد وابسته به رژیم آن را تحت نفوذ خود درآوردند. سال ۶۰ مقارن با اوج مخالفت های گروه های سیاسی با رژیم بود که از طریق تئوریک و حتی مبارزهء مسلحانه مخالفت خود را با رژیم آغاز نمودند و این چنین بود که زندان های نظام اسلامی پر از مخالفین گردید. نهاد امنیتی که در ابتدا ازتجربه فیزیکی و آموزشی ساواک گذشته استفاده می نمود بتدریج توانست نیروهای خود را آموزش داده و به سلاح ایدیئلوژیک مجهز نماید بطوری که صفحات ننگینی از تاريخ نظام را با شکنجه، تجاوز، کشتن مبارزین بسیاری بجا گذاشتند، هرچند مبارزین نیز با ایستادگی در مقابل این شکنجه گران صفحات درخشانی در تاریخ کشور بیادگار گذاشتند. مقاومت مردم بین سال های 60 تا 67 گسترش بیشتر یافته و به موازات اسارت، شکنجه، تجاوز و کشتار نیز ادامه داشت که با فرمان خمینی به کشتار وحشیانه و ننگین سال 67 منتهی گردید. اقتدار جمهوری اسلامی، نبود ارتباطات و اینترنت و... در حد امروزی موجب گردید که مدارک کمی به بیرون برای محکومیت رژیم درز کند و، در نتیجه، جمهوری اسلامی با استقرار سرکوبگر ترین نهادهای خود به استمرار شکنجه، تجاوز و کشتن ادامه داد. در تمام سال های گذشته نهادهای امنیتی که دیگر فن بازجویی را یاد گرفته و تجربه روس، چین، کره شمالی، و... را نیز بکار بسته و به پرورش بازجوهای بیشتر می پرداختند، همچنین توانستند با کمک تشکیلات دانشگاه امام صادق به هدايت مهدوی کنی بازجوهای معتقد به نظام را سامان بخشیده و آنان بکمک بازوهای فرهنگی مثل کیهان و آخوندهای جانی مثل مصباح و... بجان مردم بیفتند و در نتیجه رژیم آماده شد تا با کودتایی انحصار قدرت را در دست گیرد .
در آغازسال 88 و شروع انتخابات، رژیم کودتا از هر نظر آماده بود تا مخالفین را سرکوب نماید، غافل از آنکه جنبش سبزی درحال روئیدن است که در فاصلهء زمانی ۹ ماه پایه های رژیم را بلرزه در خواهد آورد. مجموعهء خامنه ای، مجتبی، طائب، شریعتمداری، رادان، مرتضوی، فرماندهان سپاه و بسیج، سرمست از پیروزی انتخابات، با شکنجه، تجاوز و کشتار مردم فکر می کردند صدای اعتراض را خفه خواهند نمود و بخیالی با برنامه های جدید هویت، چراغ را که با اعتراف زندانیان سرشناس پر شده ترس را در دل مردم زنده کردهب طوری که مقاومت ها شکسته گردد. در ۳ ماه اول نیز بنظر می رسید کودتاگران موفق گردیده اند و گرد یاس بر تعدادی پاشیده شد. ولی زمانی که همهء ترفندها نه تنها موجب خاموش شدن جنبش سبز نگردید بلکه با شور و گسترش بیشتری ادامه پیدا کرد، چنانچه این شور و مقاومت بعداز فتح خیابان ها در درون مهمترین و مخوفترین پایگاه نظام یعنی زندان ها نیز رسوخ پیدا نمود.
دیگر رژیم در درون زندان ها که به وابستگان خود از نماینده مجلس، قاضی بیدادگستری، و... اجازه ورود نمیدهد و خود را قدرت یگانه و برتر می دانست با اعتراضات، مخالفت ها با انجام مصاحبه، مقابلهء تئوریک، روزهء سیاسی، ارسال نامه های شورانگیر، برپایی مراسم عید، و... روبرو دید، در حالی که خانواده های زندانیان نیز در جلوی این زندان های قرون وسطایی بدون ترس از اسارت بهمدلی با یکدیگر و حمایت از زندانیان می پرداختند. دیگر سلول های انفرادی بندهای ۳۵۰،.. سپاه در زندان اوین و یا زندان گوهردشت،.. تن زندانی مبارز را بلرزه در نمی آورد، دیگر مصاحبه های تلویزیونی تاثیری نداشته و هر زمان که می گذرد نفراتی که حاضر به مصاحبه باشند کمتر می شوند، دیگر رژیمی که زندانیان را از جهان بیرون ایزوله می کرد ناچار شده آنها را به مرخصی بفرستد چرا که محدود کردن زندانی اثری نبخشیده است، دیگر بازجوها نمی توانند ایدیولوژی خود را بصرف زور قالب کنند، ترس زندانیان از محکومیت های طولانی ریخته است، دیگر انتقال مبارزین به بند معتادین و قاچاقچیان آنها را از مقاومت باز نمی دارد، نامه های شورانگیز زندانیان و افراد فامیل آنها روزانه منتشر می شود و اثرات و اخبار دیگری که نشان می دهد چگونه جنبش سبز این پایگاه مهم و مخوف رژیم را تصرف می کند. جالب است که کودتاگران که بجای قضات خود فروخته احکام زندان را تعیین می کنند، زندانیانی که حکم قطعی زندانی طولانی مدت خود را دریافت داشته اند را به مرخصی می فرستند که در نوع خود انحصاری بوده و این کار توسط کسانی انجام می گیرد که سرکوب وحشیانهء زندانیانش در همه جهان محکوم شده است.
ارتباطات، اینترنت، سایت ها، ماهواره ها و... با کمک تلفن همراه موجب گردیدند همهء اخبار و تصاویر و فیلم ها در سراسر جهان منتشر گردیده و مشروعیت نظامی که معتقد بود مردم ایران از آنها حمایت می کنند از بین رفته و آبرویی برای نظام باقی نماند. سازمان های بین المللی و حقوق بشر و سازمان ملل متعهد دیگر باندازه کافی مدارک دارند که ضمن محکومیت نظام خواستار آزادی زندانیان گردند.
هرچند مبارزین جنبش توانسته اند ندای پیروزی را در زندان های رژیم سر دهند ولی وظیفه ایرانیان خارج کشور است که با فشاربه سازمان های حقوقی مختلف و سران کشورهای پیشرفته فشار زندان ها را کم کرده و آزادی زندانیان را با اعمال قدرت خواستار گردند.در کشوری که آمار اعدام های مخالفین، آمارخبرنگاران زندانی، آمار اعدام نوجوانان، آمار زندانی اقلیت های قومی، دینی... و آمار زندانیان کارگر، روشنفکر و.. به نسبت جمعیت بالاترین آمار کشورها را در جهان از آن خود کرده نیاز به همکاری گستردهء بین المللی برای بهبود وضعیت زندانها دارد.
زمانی که اخبار مربوط به زندانیان، که به شدیدترین وجه ممکن زیر فشار بازجویان خامنه ای و فرماندهان سپاه قرار دارند، شنیده می شود اهمیت اقدامات سازمان های حقوقی بين المللی بيشتر درک می گردد. زمانی که رژیم، بعد از چند سال زندانی بودن و آزار فیزیکی، هنوز حاضر به آزادی منصور اسانلو، کارگر آزاده ای که فقط حقوق صنفی کارگران اتوبوسرانی را پیگیری می کرد، نیست، معلوم می شود که چرا رهبر نظام بعنوان بدترین دیکتاتور انتخاب شده است. وقتی ژیلا بنی یعقوب که خود ماه ها زندانی بوده از قاضی می شنود که پروندهء همسرش، امویی، بعد از ماه ها گم شده، ماهیت قضات نظام روشن می گردد. زمانی که مادران نداها، سهراب ها و... ظلم رژیم را در سرکوب مراسم خاکسپاری فریاد می کنند، نشان می دهند که فقط تعدادی زندانی مخالف نظام نیستند بلکه این همهء خانواده های مردم ایران هستند که مخالفت خود را با نظام اعلام می نمایند. وقتی نامه فرزاد کمانگر، آموزگار، از درون زندان ارسال می گردد، فشار چند برابر بر اقلیت های قومی دیده می شود. زمانی که شیوا نظرآهاری مرتب به زندان می افتد، فاتحهء اخبار و روزنامه های آزاد خوانده می شود و ظلم مضاعف بر زنان آشکار می گردد. وقتی عاملین شناخته شدهء جنایات قتل های زنجیره ای، کشتار سال های 60 و 67، و کوی دانشگاه، یا زندان کهریزک و... ترفیع می گیرند، مشخص می گردد که چرا دیگر حکومت مبتنی بر مذهب نمی تواند آزادی مردم را تضمین نماید و اجباراً دولتی باید روی کار بیاید که از دین جدا باشد.
مرور اخبار زندانیان و پیام آنها و وابستگان شان، که باید بعنوان اسناد تاریخی جمع آوری گردد، بیشترین امید را در دل همهء ایرانیان داخل و خارج کشور زنده می کند که دیگر این نظام ماندنی نیست چرا که با هیچ کدام از اقشار کشور از زنان، مردان، کارگران، روزنامه نگاران، اقلیت های ملی، دینی، نژادی، جوانان و حتی نوجوانان، علوم جدید، اکتشافات، واقعیت های تاریخی و خلاصه با همهء حقوق انسانی سر سازش ندارد و طبعاً با همت جنبش مردمی سرنگون خواهد شد تا ایرانی آزاد برای همه ایرانیان ایجاد گردد .
بامید پیروزی جنبش سبز مردمی که دوراز دسترس نیست
دوشنبه 16 فروردین 1389
http:///www.iransabzam.blogspot.com
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|