|
سه شنبه 11 اسفند 1388 ـ 2 فوريه 2010 |
جلال گنجه ای و «درک حضور دیگران»
همنشین بهار
در پي تجاوز روسيهء تزاري به ایران و قرارداد ننگین تركمانچاي، از شهر ایرانی «گنجه» که روس ها قاپیدند و نامش را «کیرفآباد” گذاشتند و الآنه شمال غربی جمهوری آذربایجان است ــ خانواده های زیادی، از جمله آباء و اجداد استاد جلال گنجه ای، به ایران مهاجرت کردند.
آقای گنجه ای در سال ۱۳۲۲ در رشت به دنیا آمد. پدرش، حاج یوسف، مردی محترم و دوست داشتنی بود.
استاد گنجه ای در حوزه های علمیهء قم و نجف تحصیلات حوزوی را تا درس خارج ادامه داد و از نزدیک با روابط و مناسبات مدعیان دین آشنا شد و در مباحث استادان مختلف، از جمله آیت الله خمینی که بعد از فوت «آيت الله بروجردي» شاخص و، در شمار صاحبان فتوا بود، شرکت نمود.
او از نزدیک تحت الحنک بندان زیر ریش را دید و فهمید «این باغ شاد شکوفهها نیست.»
به نظر من او شاکر است که گذارش به زندان های شاه افتاد. گاه اینگونه ابتلائات دست آدمی را میگیرد و راه میبرد. بیهوده نیست که «ماکسیم گورگی» در کتاب دانشکده های من Мои университеты زندان را میستاید.
آقای گنجه ای در زندان ـ که جز مسلمانان معترض، دیگران نیز بودند ـ به «درک حضور دیگری» و اعتقاد به انسان چند ساحتی، به دموکراتیسم و پافشاری بر آزادی و، باور به این که دیگران هم حقوقی دارند که باید رعایت شود، بیش از پیش نائل شد و همین، تحمل دگراندیشان و دگرباشان را در ایشان بالا برد.
علاوه براین، جدا از بیداد ساواک و دوز و کلک امثال عضدی و رسولی، با واپسگرایی مرتجعین و نیز چپ نمایی های شبه انقلابی از نزدیک آشنا شد. مبارزین دلیری چون چنگیز احمدی، که در رابطه با یک گروه مارکسیستی (رازلیق) دستگیر و شکنجه شده بود، یحیی رحیمی، طاووسیان، رضی الله تابان، هیبت الله معینی، علی ماهباز، یوسف کشی زاده، رضا و حسین سلاحی و بسیاری از مارکسیست های اصولی به ایشان احترام میگذاشتند.
امثال هادی غفاری و ابوالفضل شکوری و ابراهیم سولگی و عباس سالاری و فاکر و معادیخواه و مروی سماورچی و شجونی و کروبی...نیز ــ در حد او نبودند و آقای گنجه ای بعد از آیت الله طالقانی و آیت الله منتظری و تا حدودی آیت الله لاهوتی، از همه روحانیون زندان با زمان و، با اسلام، آشنایی بیشتری داشتند.
متاسفانه هادی غفاری در شرح وقایع زندان (خاطرات فرزند از اسارت و شهادت آيت الله غفاري) پا روی حقیقت میگذارد. ده ها زندانی سیاسی زمان شاه هنوز نمرده اند. واقعاً این دنیا چه ارزشی دارد که آدمی حق را ناحق کند و دروغ بگوید؟... هم او و هم پدرش (که مرد خوبی بود)، در زندان روابط نزدیکی با آقای گنجه ای داشتند. روحانی شکنجه شده ای چون «محمد نقی حسینی طباطبایی زابلی» (که با انفجار ۷ تیر کشته شد) و، آقای امینی و آقای صالحی و آیه الله غفاری (پدر هادی) به او احترام میگذاشتند...
ابتلای زندان آقای گنجه ای را با مجاهدین نیز، آشنا کرد و تنظیم رابطهء متقابل برای هر دو طرف سودمند بود. حسن صادق، حسن رحیمی، عباس همایون نژاد، مسعود عدل، مسعود کلانی، ابوذر ورداسبی، جواد زرگران، احمد رضا شادبختی، حسین ذوالفقاری، علی خدایی صفت، علیرضا معدنچی، حسن طهماسبی، محمد مهاجری، رحیم حاج سید جوادی، داود حاج فتحلی، ذبیح الله ملکی، حسین جنتی، مسعود ایزدخواه کرمانی..، همه و همه او را دوست داشتند.
برای آقای گنجه ای زندان شاه بزرگترین ابتلا و زیباترین آنها بود.
در عاشورای پیش از انقلاب، برخلاف خواست امثال هادی غفاری، آرم مجاهدین را برای مردم توضیح داد. در آغاز انقلاب به دنبال تفاسیر قرآن مجاهدین، وی نیز سوره محمد را تفسیر نمود... بعدها کاندید مجاهدین از شهر رشت شد، و پسین در جمعیت اقامه و نهایتاً در شورای ملی مقاومت فعالیت نمود.
من او را دوست دارم و امیدوارم همچون سال های پیش از انقلاب از طرح مباحث تازه و راهگشا هراس نداشته باشد و حرف خود را هرچند زمین و زمان نپسندند، بزند.
«با جمع بودن» و «خودسپاری» نیکو است اما نه همیشه.
«فردیت» همیشه قرین «جنسیت» نیست. اگر فردیت (به معنی مثبت کلمه)، نبود ما هنوز میمون بودیم یا بز میچراندیم.
مقاله ای از آقای گنجه ای در سایت «سکولاریسم نو» درج شده است (اعتقاد دینی به سرنگونی "حکومت دینی"). بعد از اشارات ظریف و آگاهانهء مسئول اول مجاهدین در «استراتژی قیام و سرنگونی» به آقای رضا پهلوی، ارسال آن مقاله به آن سایت بخصوص، پیام خاص خودش را دارد و البته بدون حکمت نیست...
با این امید که آقای گنجه ای خودشان مستقلاً هم به ضرورت طرح مسائل تازه برسند، با کمال فروتنی یادآور میشوم که در سالیان اخیر شجاعت نظری در ایشان دیده نشده است.
نسل امروز منتظر است ببیند آیا آقای گنجه ای (و جریانی که ایشان به آن وابسته است) حرف و برداشت تازه تری نسبت به آراء امثال شبستری و ملکیان و طباطبایی و کدیور و سروش و نصر حامد ابوزید دارد یا...
نسل فکور امروز، بهر دليل، بر خلاف پدران و مادران خويش در مقطع انقلاب بزرگ ضد سلطنتی، گرد مباحثی چون تکامل و تضاد و ديالکتيک و مبارزه طبقاتی و... نمیگردد. درست يا غلط، با گفتمان سال ۵۷ جفت و جور نيست، و با موضوعات تازه ای چون مدرنيسم، پست مدرنيسم، جهانی شدن، رابطه دين و قدرت، عقل مدرن، جامعه مدنی، حقوق شهروندی، گفتمان دموکراسی... و جدائی دين از دولت، روبرو است.
نسل فکور امروز پرسشهای تازه ميکند :
آيا جهان را بايد چندان تنگ کرد تا جامه تئوری ما بر قامت آن برازنده باشد، يا جامه تئوری را چندان گشود که بر اندام جهان چالاک آيد؟
آيا اصلاً احيا ء و تکامل معرفت دينی راهگشا است؟ آيا مسئله روز است؟ يا بالکل بايد فاتحه دين را هم خواند؟
چه چيز را از دين بپرسيم و چه چيز را نپرسيم؟ اگر از دین دموکراسی در نمیآید پس به چه درد میخورد؟
اصلا جوهر دين داری چيست؟ عبادت و دعا است؟ اخلاق نيکو است؟ عرفان است؟ خروش، يا خضوع در برابر قدرت است؟
وقتی کسی خود و جريان خود را حق دانست، آيا اين حق را هم دارد که همه چيز را تابع و خاضع بخواهد؟
چرا معمولاً انقلاب فرزند ان خودش را میخورد؟
آيا آنطور که «فوکومايا» و مبلغين «پايان تاريخ» ميگويند، عصر ايدئولوژی و آرمانخواهی به پايان رسيده است؟..
***
البته به دلیل شایستگی های نظری و سوابق انقلابی آقای گنجه ای، که آخوندها هم نمیتوانند انکار کنند، عملهء ستم کمتر لوش و لجن خود را به ایشان پاشیده اند. پای فدا و تلاش برای آزادی میهنمان هم پیش آید، آقای گنجه ای ـ که فرزندش، مرتضي، در شمار شهیدان راه آزادی است و فرزندان دیگرش با مجاهدین اند ـ از آنان که نام بردم جلوتر است تا چه رسد به مرتجعین حوزه نشین مکاری که از پستان دین شیر دنیا میدوشند.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|