بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

سه شنبه 11 اسفند 1388 ـ  2 فوريه 2010

 

دیگر بر طبل اصلاح طلبی نکوبید

سوسن رخش*

 هرگز فراموش نمیکنم لحظه ای را که آیت الله خمینی، در راه برگشت به ایران، در جواب سوال خبرنگاری که از او پرسید چه احساسی دارید به سردی جواب داد "هیچی"، پدرم که خود از مبارزان سال ٣۲ بود و تجربیات گرانبهایی داشت سرش را با تأسف تکان داد و گفت: "چرا ما از تاریخ درس نمیگیریم؟ ما پدر را دیده ایم این شوهر مادر است". منظورش از پدر آیت الله کاشانی بود و شوهر مادر آیت الله خمینی. من گفتم پدر نگران نباشید. این دوران گذار است. ما تجربه شما را تکرار نمیکنیم. و چقدر هم با قاطیعت گفتم. پدر فقط پوزخندی زد.  

این اواخر حرف ها و رفتار یک سری از کسانی که آغاز کنندگان این قائله بودند و ملت جان به لب رسیده را به خیابان ها کشاندند مرا به یاد آن حرف ها و پوزخند پرمعنی پدرم می اندازد. با خود فکر می کنم که ما نه دوباره بلکه نمی دانم برای چندمین بار است که تاریخ را تکرار می کنیم. چشم امید به کسانی می بندیم که هم تباران شان تا ظهر زنده باد مصدق گفتند و بعد از ظهر گفتند زنده باد شاه؛ که امام شان و پیشوای بزرگ شان آنقدر احساس مسئولیت نداشت که بگوید که به آن همه خون ریخته شده ارج می نهد و بعدها دیدیم که خود خون آشامی بدتر از آنی شد که او را جایگزین اش کرده بودیم.

وقتی آقای خاتمی به رأی ۲۲ میلیونی در سال ۷۶ با شعار اصلاحات به قدرت رسید همه به او امید بستند. عده زیادی انتخابات ۷۶ را انقلاب دوم نامیدند. شاید من از بندرت کسانی بودم که بدبین بودم و اصلاحات از بالا را باور نداشتم. چندی نکشید که آقای خاتمی هم همه را مأیوس کرد. و از همه بدتر پشت کردن او به نیرویی بود که به حمایت از اصلاحات خیالی وی دست به اعتراض زدند. اگر در سال ۷٨ خاتمی کاشانی دیگر نمی شد و از جنبش حمایت می کرد امروز ندا، سهراب، آرش، علی و بسیاری دیگر طعمهء ذلالت و ستمگری ولایت فقیه و سپاه پاسداران ظلم و سیاهی نمی شدند. آنروز ولایت فقیه گریست اما امروز به پشتوانهء سپاه ظلم نعره می کشد.

ده سال طول کشید تا بسیاری به این نقطه رسیدند که تنها راه برون رفت از این وضیعت اسفبار و نجات ایران جدایی دین از سیاست است. امّا پذیرش این نکته برای کسانی که تئوری اصلاحات از بالا را مطرح می کنند قابل قبول نیست. جریانات عاشورا فقط کودتاچیان را نترساند بلکه یک سری از به اصطلاح اصلاح طلبان را نیز به وحشت انداخت. اول آقای خاتمی و بعد آقای کروبی حرف های گذشته را تکرار کردند. اینکه طرفدار قانون اساسی و ولایت فقیه هستند و هیچ مشکلی با آن ندارند. آقای خاتمی یک سری از نیروهای داخل و خارج کشور را به باد انتقاد گرفت که جنبش اصلاح طلبی را به سوی سکولاریسم سوق میدهند. آقای کروبی فراتر می رود و دولت منتخب ولایت فقیه را تأیید می کند.

بزرگترین مشکل یک جنبش در مرحله ای که جنبش آزادی خواهی مردم ایران است این است که کاشانی ها سر بلند کنند و دوباره در جنبش شکاف ایجاد شود. آنوقت است که دشمن فرصت تجدید قوا پیدا کرده و حمله را شدیدتر می کند. از طرف دیگر یأس و سرخوردگی در جنبش رخنه کرده و باعث ریزش نیرو می شود. همان که در ۲٨ مرداد سال ٣۲ بوقوع پیوست. نشانه های تکرار این فاجعه در ۲۲ بهمن ظاهر شد.

جای هیچ شکی نیست که وحشیگری رژیم کودتا و سرکوب وحشیانه فعالین، اعدام ها و دستگیری ها رعب و وحشت در جامعه بوجود آورده است. اما تاریخ بسیاری از جنبش ها، از جمله انقلاب ۵۷، نشان داده است که اثر چنین استراتژیی کم عمر است و در دراز مدّت اثر معکوس خواهد داشت و با توجه به مسیری که جنبش تا روز عاشورا طی کرد نمی توان پذیرفت که وحشیگری رژیم فاکتور تأیین کننده در تضیعف جنبش باشد.

آنچه که در ۲۲ بهمن مشاهده شد نشانه هایی از تکرار تاریخی اسفناک است. تکرار تجربیات خطاست. جا خالی کردن کسانی است که ملت به آنها امید بسته اند. سکوت آقای موسوی، تأیید دولت کودتا بوسیله آقای کروبی و انتقادات نابجای آقای خاتمی و بعد هم که برملا شدن نامه نوشتن ایشان به آقای خامنه ای تأثیری بسیار بیشتر از وحشیگری رژیم و ولایت فقیه در تضیعف جنبش داشت. و حالا هم پیشنهادات آقای کروبی برای نجات استبداد مذهبی.

بعد از همه اینها، حالا آقای کروبی دو پیشنهاد برای برون رفت از بحران ارائه میدهند. هیچ یک از پیشنهادهای ایشان همخوانی با آنچه که مردم طلب می کنند ندارند و در واقع به نوعی به مسخره گرفتن جنبش است. تقاضای اجازه برای تظاهرات آزاد، آن هم یکبار برای همیشه چه هدفی را دنبال می کند جز اینکه آقای کروبی تلاش در به رخ کشیدن قدرت جناح خود به آقای احمدی نژاد دارد.

این جنبش جنگ قدرت بین سران رژیم نیست. جنبش آزادیخواهی است. ما جنگ بین کاشانی و مصدق را تجربه کرده ایم؛ دیگر بس است. پیشنهاد دوم آقای کروبی رفراندوم برای محدود کردن قدرت شورای نگهبان است. این پیشنهاد ما را به یاد شعر" خانه از پای بست ویران است / خواجه در نقش بند ایوان است" می اندازد. آقای کروبی شعار رفراندوم را که مردم در ۲۲ بهمن فریاد می زدند به انحراف می کشند و از این طریق ایشان سّد بر سر راه جنبش می گذارند. محدود کردن قدرت شورای نگهبان چه چیزی به مردم می دهد زمانی که قدرت مطلق ولایت فقیه است؟ زمانی که آزادی انتخاب از بنیاد در قانون اساسی ایران نادیده گرفته می شود؟

در اینجا باید به این آقایان گفت که صدای مردم ایران، بخصوص نسل جوان که نسل آرزو به دل هاست را بشنوید. همان اندک نیروی هنوز امیدواری که ۲۲ بهمن به خیابان آمد پیامش کاملأ مشخص بود. مرگ دیکتاتوری و تغییرات بنیادی در نظام خواست آنها است و این آقایان بخوبی می دانند که این خواست بیش از هشتاد درصد ملت ایران است. مردم امروز به این نکته رسیده اند که اصلاحات از بالا یک تئوری شکست خورده است. تجربه را دوباره تجربه کردن خطاست. آن هم خطایی که به قیمت جان انسان ها و ویرانی کشور است. اصلاحات از بالا زمانی قابل اجراست که دست اندرکاران اصلی قدرت آن را پذیرفته باشند و خواهان ایجاد یک سری تغییر باشند. شرط دوم آن است که قوانین لازم به وسیله نمایندگان مردم تدوین و بوسیلهء قوهء اجراییه اجرا شوند. هیچ یک از این شرایط در سی و یک سال گذشته، حتی در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی، در ایران وجود نداشته و در چهارچوب قانون اساسی موجود وجود نخواهد داشت. اگر تصمیم دارید که باز هم بر طبل اصلاح طلبی، این تئوری بی بنیاد بکوبید و در جهت متوقف کردن جنبش مردمی بر آیید بدانید که اسم شما در کنار فضل الله نوری و آیت الله کاشانی ثبت خواهد گردید. آقایان باید بدانند که آفتاب اسلام سیاسی، حداقل در ایران، در حال غروب کردن است و ملت ایران هر روز مصمّمتر می شوند که خود را از ستمی که بنام اسلام و پیغمبر و امام بر آنان روا می شود رها سازند.

آقایان باید یک نکته را باور کنند و آن اینکه هیچکس از بوجود آمدن سیستم سکولار ضرر نمی کند مگر سران و مزدوران رژیم و آنان که موقیعتشان به خطر میافتد. درٍ مسجد به روی معتقدین بسته نخواهد شد. هیچکس عمامه از سر معممان نمی اندازد و هیچکس عبا از تنشان بدر نمی کند. آنان که عمامه از سر این آقایان انداختند تربیت شدهء همان امام راحل شان و بعد هم خود این آقایان بوده اند. بنابر این معمّم ها هم در یک جامعه سکولار امنیت بیشتری دارند. تنها چیزی که از آنها گرفته می شود قدرت دزدی اموال دولتی و ستم به مردم است. بنابر این آنان که ریگی در کفششان نیست دلیلی ندارند که بترسند و مانعی بر سر راه جنبش شوند.

اگر توان همراهی به این خیزش بزرگ را ندارید کنار بروید و مطمئن باشید که جنبش بدون شما هم راه خود را پیدا خواهد کرد.

 

* سوسن رخش جامعه شناس - فعالان حقوق زنان و حقوق بشر –  در نروژ است

 

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=27575

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com