بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

پنج شنبه 6 اسفند 1388 ـ  25 فوريه 2010

 

در خدمت و خیانت روحانیان

مطلب وارده

از زمانی که جلال آل احمد کتاب "در خدمت و خیانت روشنفکران" را نوشت طبقه روحانیت که با هرگونه اندیشه تجدد خصومت می ورزید و آموختن هر علمی غیر از آموزش های رایج در حوزه های علمیه را برنمی تافت از این کتاب به عنوان "سندی از درون" و اعتراف علنی جامعهء روشنفکری ایران سود جست. البته روحانیت به پشتوانه سنت و همراهی عموم جامعه چندان هم نیازمند این "اعتراف" نبود و بنا به پایگاه اجتماعی خود زحمت نقد و بررسی علمی همین نوشته را هم به خود نداد. با این همه در نبرد "معمم و مکلا" چه قبل از انقلاب و چه در سال های آغازین حیات جمهوری اسلامی بارها معممین ـ چه بسا نخوانده ـ به آن استناد کردند.

قصد من در این نوشته بررسی کتاب جلال آل احمد نیست. قصد من طرح پرسشی است که تا کنون بارها به ذهن من آمده و به آن اندیشیده ام. اگر بخواهیم در تاریخ معاصر ایران عملکرد روشنفکران و روحانیون را با هم مقایسه کنیم، جایگاه هر کدام از این دو قشر در عرصه خدمت و خیانت چگونه خواهد بود؟

آن چه تا کنون در تاریخ معاصر ایران بیشتر به آن پرداخته شده و درباره آن نوشته شده است –دست کم تا آن جا که من اطلاع دارم - ناظر به انتقاد از عملکرد روشنفکران و تحسین یا سکوت دربارهء عملکرد روحانیت است. دستگاه تبلیغاتی رسمی جمهوری اسلامی ایران تمام افتخارات مبارزات یکصد سالهء اخیر و بلکه همه دستاوردهای تاریخ ایران پس از اسلام را به نحوی به نفع طبقهء روحانیت مصادره کرده است. به همین ترتیب هیچ گاه از طعن و نفرین قشر روشنفکر ـ که معمولا روشنفکرنما خوانده می شود ـ خودداری نکرده و آنان را مایه هرگونه پلیدی و پلشتی می داند و هیچ دستاوردی  نه در زمینه مبارزات آزادیخواهانه و نه حتی در عرصه پیشرفت های مدنی برایشان قائل نیست.

از سوی دیگر روشنفکران، بنا به ماهیت روشنفکری، بیش و پیش از هر کس دیگر منتقد خود بوده اند و امروزه هم هستند. نهاد روشنفکری ذاتاً پرسشگر است و قبل از هر کس خود را به پرسش می کشد. کتاب جلال آل احمد را هم من نمونه ای از همین عملکرد می دانم. چیزی به نام همبستگی صنفی هم که در روشنفکری معنایی ندارد. روشنفکری یک صنف نیست حال آنکه روحانیت یک صنف است. صنف روحانیت علی رغم همهء اختلافات درونی در ظاهر تا حد اعجاب آوری انسجام ظاهری خود را حفظ می کند چون منافع عظیمی در این انسجام ظاهری نهفته است. نهاد روحانیت به یک تراست عظیم می ماند. روحانیون  حتی هنگامی که در خفا چنگ و دندان به هم نشان می دهند در ملاء عام همدیگر را با القاب ویژه خطاب می کنند.

روحانیت بنا به ذات ریاکار و متظاهر است. یک روحانی می آموزد که با "عوام" فرق دارد و این فرق معمولا به "خود برتر بینی" می انجامد. روحانی ـ به ویژه در فقه شیعه ـ می آموزد که مصلحت اندیش باشد. در عین حالی که روحانی خود را برتر از مردم عادی می داند در مجالس و منابر به دروغ فروتنی می کند و خشوع و خضوع از خود نشان می دهد. در حالی که از کیسه مردم ارتزاق می کند در روبرویی با آنان خود را مستغنی می نمایاند.

در مواجهه این دو قشر یک نکته دیگر نیز به آشفتگی کمک می کند: روشنفکری معیاری ندارد که بر اساس آن بتوانی قضاوت کنی آیا کسی روشنفکر هست یا نیست. بسیاری کسان که اعمال و کردارشان به حق شایسته انتقاد و بلکه حتی مصداق خیانت بوده، تکنوکرات هایی بی ریشه بیش نبوده اند که چون کت و شلوار برتن داشته و کراوات می زده اند کردارشان به نوعی به روشنفکران و یا تجدد طلبان نسبت داده شده است. عملکرد این گروه مانند چماقی بر سر اهل اندیشه فرود آمده است.

روحانیت عرصه چاپلوسی و تملق است نه عرصه نقد. در عوض هر کسی که کمترین ادعایی در روشنفکری دارد بیش از هر چیز به دنبال انتقاد و روشنگری است. در این میان معمولا "نیکی ها" گفته نمی شود و "بدی ها" به صراحت هرچه تمامتر در عرصهء عمومی مطرح می شود. این امر به خودی خود ایرادی ندارد و به نظر من برای حرکت روشنفکری نکته مثبتی است. با این همه در کارزار یک مبارزهء نابرابر، حریف از این انتقادات درونی به بدترین شکل ممکن سوء استفاده می کند.

جامعه روشنفکری ـ یا شبه روشنفکری ـ ایران همواره از تشتت درونی، رقابت ها و حب و بغض ها آسیب دیده است. به گمان من این هم به خودی خود ایرادی ندارد و امری طبیعی است. معذلک وقتی این ظاهر متشتت را در کنار ظاهر منسجم و محترم روحانیت قرار می دهیم، از دید یک ناظر بیرونی، نهاد روشنفکری بی اعتبار می شود. درست مثل اینکه دو ساختمان را بخواهیم با هم مقایسه کنیم. در یک ساختمان اندرون و بیرون یکی است. چیزی پنهان نیست. زشتی ها و زیبایی ها همه عیان است. دیگری اما "بیرونی" و "اندرونی" علیحده دارد. نمای بیرون مستحکم، محترم و جدی است و ناظر بیگانه فقط این نمای بیرونی متظاهر را می بیند. همین وجه است که به روحانیت دست بالا در مجادله را می دهد.

به گمانم هر ناظر منصف شهادت خواهد داد که اگر چه نقش روشنفکران در تحولات جامعهء ایران ترکیبی از نقش سازنده و مخرب بوده و کماکان هم خواهد بود، روحانیت جز بازدارندگی و تحمیق کارآیی دیگری نداشته اند. اگر چه این ادعا ممکن است افراطی به نظر برسد اما من حتی روحانیت مثلا مترقی را هم محافظه کار و متظاهر می بینم. در حساس ترین مقاطع تاریخ معاصر این سرزمین شیخ فضل اله ها و کاشانی ها نقش آفرین بودند. امروزه هم مترقی ترین روحانیون ـ ازجمله کسانی که در جناح اصلاح طلب هستند ـ باز هم به فکر کنترل حرکت چرخ های جامعه با ضرباهنگ نبض خودشان هستند.

به طور کلی به نظر می رسد شیوه تربیت یک روحانی به گونه ای است که توانایی ذهنی او را برای پروازهای فکری محدود می کند. یک روحانی هر چقدر هم بخواهد روشنفکر باشد نمی تواند چون ذهن او فقط در یک چهارچوب مشخص ـ دین ـ کار می کند و خارج از آن نمی تواند دستاوردی داشته باشد. پس به ناچار در جایی متوقف می شود و مانع حرکت روبه جلو جامعه خواهد شد.

چه بهتر که جنبش سبز این نکته را به ذهن بسپارد و مراقب باشد که روحانیت دیگرباره در رأس رهبری جنبش قرار نگیرد.

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com