|
چهار شنبه 21 بهمن 1388 ـ 10 فوريه 2010 |
آیا شعار «انتخابات آزاد» چتر حفاظ ولایت فقیه است؟
دنیز ایشچی
تعریف شفاّف و روشن مضمون و محتوای تحوّل اجتماعی جاری، راهکارها در مسیر راهی که بسوی آینده باید طی شود، و پتانسیل های واقع بینانهء نیروهای اجتماعی دخیل در آن از زاویه قابلیّت های آنها در این گذHر از وظایف تمامی اشخاص و جریانهای سیاسی میباشد. سطح آگاهی های زنان، جوانان، دانش آموزان و دانشجویان، اقشار دیگر تحصیل کرده از نسل های گذشته در ارتقاء آگاهی های اجتماعی و تاثیرهای بنیادین انقلاب تکنولوژیک در تحوّلات اجتماعی در دهه های گذشته از ارکان اصلی آمادگی ذهنی جامعه برای پذیرش تحّولات بنیادی اجتماعی می باشد. نقش ریشه ای کارگران، دهقانان و کسبه متوّسط در چرخش اقتصادی مملکت و تاثیر بنیادی آنها در تحوّل جاری اجتماعی واقعیّتی اساسی و ریشه ای می باشد.
سند اخیر "تزهایی پیرامون اوضاع سیاسی کشور" از سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریّت) گامی بموقع و جدّی در راستای تصویر شرایط حساّس روز و وظایف خطیر نیروهای سکولار و دموکرات ارزیابی می شود. این سند با وجود اینکه به خیلی نکات کلیدی روز بصورت جدّی و مسئولانه پرداخته است، در بطن خود ابهامات و سوالاتی را هم بر می انگیزد. شکافتن این ابهامات در راستای شفّافتر کردن مضمون تحوّل اجتماعی و راهکارهای آینده از وظایف کوشندگان در این راه می باشد.
قبل از اینکه به ابراز نکاتی که برای من ایجاد ابهام میکند بپردازم، اجازه می خواهم تلاشی در راستای فورمولبندی بینش خودم در مورد مضمون تحوّل اجتماعی جاری ارائه بدهم. مضمون و محتوایی که اگر هر کدام از بخش های آن از برنامه و پلاتفورم پیشاهنگ تحوّلگرا حذف شود، می تواند تاثیرات نامطلوب بنیادین بر جای بگذارد. من شاخصه های مضمونی این تحّول تاریخی را در هفت محور خلاصه میکنم.
اوّل: تامین دموکراسی و نهادینه شدن آن بعنوان کردار حاکم سیاسی اجتماعی. دوّم: تامین حقوق بشر در ابعاد فردی و اجتماعی و نهادینه شدن اجتماعی آن در گستره جامعه. سّوم:حاکمیّت مدرنیته و تحوّلات علمی بر رفتارها و کردارهای اجتماعی چهارم: استقرار نظام سیاسی فدرالیسم بر مبنای ترکیب بندی واقعی ملّی – قومی موجود. پنجم: اتخّاذ کردارهای صلح جویانه جهت کاربرد دیالوگ های اجتماعی. ششم: پایان دادن به استثمار انسانی و غارت های مالی صورت گرفته و استقرار نظامی بر مبنای عدالت اجتماعی، هفتم: حاکمّیت سکولاریسم بر مبنای نهادینه شدن دموکراسی، مدرنیته، رعایت حقوق بشر و حاکمّیت قانون و نهادهای قانونی.
رابطهء درونی و تاثیر متقابل میان فاکتورهای بالا از محدوده این بحث خارج است. فقط باید اقرار کرد که در این مقطع مشخّص تاریخی به فراموشی سپردن هر کدام از فاکتورهای بالا به تنهایی اشتباهی جبران ناپذیر است که می تواند به تنهایی جنبش را به شکست بکشاند. مثلاُ، اگر این تحوّل اجتماعی بیاید و کسانی را که سال ها ثروت مملکت را به جیب های آقازاده ها ریخته اند، پاداش بدهد، عدالت اجتماعی را زیر پا بگذارد، این را می شود یک تحّول راستین به جلو نامید؟ یا اینکه اگر این تحوّل نتواند سیستم دموکراتیک حکومت را نهادینه بکند، صد در صد شکست خورده است. اگر این تحوّل حقوق 65% مردم کشور را که از اقوام غیر فارس زبان هستند در یک نظام سیاسی فدراتیو به رسمّیت نشناسد و یک سیستم بر پایه نژاد پرستی با حاکمّیت یک گروه به قیمت قربانی کردن هوّیت های زبانی، فرهنگی، تاریخی گروه های دیگر بنا نهد، بادی می کارد که بعداً طوفان درو خواهد کرد. همچنين، اگر به حاکمّیت ولایت فقیه پایان نداده و حکومتی بر مبنای سکولاریسم بر پا نکند، حّق ندارد از استقرار آزادی ، دموکراسی و حقوق بشر صحبت بکند.
این تفاصیل در مورد ارزشهای علمی مدرنیته در مقابل ارتجاع، و عدم اتخّاذ کردارهای صلح جویانه در کردارهای اجتماعی و بالاخره حاکمّیت ارتجاع دینی و نهادینه شدن آن در مقابل سکولاریسم هم صدق می کند.
یکی از پرسش هایی که الان مطرح شده آن است که آیا «می شود سکولاریسم را فدای دموکراسی کرد؟» شاید به نظر خیلی ها اين پرسش بی ربطی باشد ولی، علیرغم ارتباط جدایی ناپذیر این دو فاکتور با همدیگر، «قربانی کردن سکولاریسم به قیمت دست یابی به دموکراسی ناقص العضو» دقيقاً همان سیاستی است که توسّط بعضی ها توصیه و تعقیب می شود. ایجاد یک چتر حفاظی اطراف "نظام ولایت فقیه" و از زیر ضربه سیاسی مردمی خارج کردن آن با عمده کردن شعار سیاسی رقیق تری مثل "آزادی انتخابات" می تواند در این راستا ارزیابی شود.
سه پرسش باید در کنار هم و بموازات همدیگر مورد توجّه قرار گیرند: جامعهء ما آبستن چه تحّولی برای گذر از کجا به کجا می باشد و مضمون و محتوای چنین گذری چه کارکترها و شاخصه هایی را در بر دارد؟ سوآل دوّم این است که بازوی قدرت و نیروی به حرکت در آورنده و تحقّق بخشنده این تحوّل اجتماعی کدام بخش های اجتماعی می باشند. و سوآل سوّم این است که "اپوزیسیون سیاسی" پیشاهنگی که ماهیّتاُ قابلّیت پیشگامی در این راستا را داشته و جسارت قدرت اجرایی آنرا دارد شامل چه ساختار و ترکیب و ماهّیتی می تواند باشد؟
اگر يک اپوزیسیون پیشآهنگ تحوّلگرا، عوض اینکه تمرکز اصلی خود را بر روی "مردم" (بعنوان بازوی قدرت اجرایی تحوّل اجتماعی) و پیوند با و ارتقاء آرمان های سیاسی اجتماعی مردم جهت گذار به دگرگونی دموکراتیک قرار دهد، و عوض اینکه پیوند ذهنی و عینی رابطهء خود با "مردم" را در اولوّیت ویژه قرار بدهد، بیاید مضمون پلاتفورم تحوّل اجتماعی را جهت راضی کردن بخش های غیر تحوّل گرایی که به دلایلی که برای همه روشن است به صف اپوزیسیون پیوسته اند، پایین بیاورد، دیگر اپوزیسیون تحوّلگرا نیست. چنین اپوزیسیونی فقط به اصلاحات مختصری در بالا قناعت خواهد کرد. چنین اپوزیسیونی بقول مرحوم بازرگان "باران میخواهد". در صورتی که مشکلات اجتماعی با اصلاحات مختصر در بالا حّل نمی شوند، و هم اینکه مردم بطور غریزی می دانند که نه باران، بلکه تنها سیل از پس شستشوی کامل زباله های سیاسی اجتماعی فاسد و ارتجاعی بر می آید.
پلاتفورم سیاسی اپوزیسیون پیشگام تحوّلگرا در درون خود باید آبستن تغییر بنیادی به جلو در تک تک هفت مورد ذکر شده در بالا باشد. جنبش میلیونی مردمی جهت تحقّق آمال خود بر راستای دست یابی به همهء هفت مورد از آمال فوق به خیابان ها ریخته و جانفشانی می کنند. سیل امواج خروشان روز به روز وسیعتر و گسترده تر می گردند و به همان نسبت هم سیل دسته های فرصت طلب و موج سوار فرصت مانور و سوار شدن بر جنبش مردمی را مدّ نظر دارند.
آیا همه اینهایی را که از حکومت می برند و به صف مردم می پیوندند و بخاطر اسم و رسم و موقعیّت های شناخته شده و امکانات خود قابلیّت سوار شدن بر امواج سیل آسای جنبش مردمی را پیدا می کنند، می شود "اپوزیسیون پیشاهنگ تحوّلگرا" نامید؟ آیا این دریای خروشان حرکت مردمی باعث نخواند شد خیلی از آنهایی که سال های سال در صف حکومتیان غارت و ظلم کرده اند، جلد عوض کرده به صف "اپوزیسیون سیاسی" بپیوندند؟ "اپوزیسیون سیاسی" امروزین از مجموع اپوزیسیون تحوّلگرا و اپوزیسیون فرصت طلب تشکیل شده است. اگر وزنه سنگین رهبری این اپوزیسیون نامتجانس را "اپوزیسیون رادیکال تحوّلگرا" با اتکّا به مردم بدست نگیرد، خطر شکست خیزش مردمی جدّی می باشد.
از ستم مضاعفی که در مناطقی که اقوام مختلف ايرانی اسکان دارند صحبت نکردن و به سیاست های سرکوب و اضمحلال فرهنگی ملّی جاری در طّی سی سال گذشته نپرداختن بخودی خود جواب همین سوال را می دهد که چرا مردم شهرستانها هنوز بصورت جدّی در این تحوّل بزرگ اجتماعی شرکت نکرده اند؟ این مساله باز هم جواب سوال قبلی من را بدون پاسخ می گذارد که کدام جریان های سیاسی پیشگامان پیکار در مسیر و راستای رفع ستم قومی و استقرار نظام فدراتیو سیاسی بر مبنای برابری حقوقی ملّی خواهند بود؟ آیا این به دلیل پناه آوردن به "برنامه حدّ اقّل" است که رفع ستم قومی و شعار عدالت اجتماعی را از برنامه های خود حذف کرده ایم؟
در شرایطی که از یک طرف خواسته های مردم در راستای یک یک محورهای شاخصه های سیاسی هفتگانه عمیقتر و وسیعتر میگردد، طرح کردن فورمولی بر محور "ما انتخابات آزاد را به عنوان شعار پیوند دهنده مطالبات جنبش سبز میدانیم و تلاش میکنیم که به مطالبهء اصلی جنبش سبز تبدیل شود. "بیشتر سؤدل بر انگیز است تا جوابی قانع کننده باشد. آیا جوهرهء سیاسی تحوّل میلیونی امروزی بخاطر "رسمیّت دادن به برنده شدن آقای موسوی در انتخابات اخیر" می باشد؟ یا اینکه منظور این است که این تحوّل مردمی خواهان "انتخابات جدید ریاست جمهوری" در چهارچوبهء نظام ولایت فقیه است؟ آیا مطالبه محوری "جنبش سبز" انتخابات جدید مجلس شورای اسلامی می باشد؟ آیا هدف نهادینه شدن نظام انتخابات آزاد (در چهارچوبه حکومت ولایت فقیه) مطالبهء اصلی ما است؟
اینجا است که احساس می شود به قیمت دست یابی به "آزادی انتخاباتی گنگ و غیر روشن"، داریم آمال اساسی تحوّل بنیادی سیاسی، یعنی گذار از نظام ولایت فقیه را، که این جنبش مردمی آبستن آن است، به بوته فراموشی می سپاریم.
تاکتیک تداوم فرسایشی اعتراضات طیف های زحمتکش اجتماعی مختلف ، خصوصاُ مردم و اقوام تحت ستم در شهرستان ها، با عمیقتر و رادیکالیزه کردن آن در راستای آمال بنیادین مردمی تحّقق می یابد. آیا شعار محوری "انتخابات آزاد" شعار ملموس مردمی در بر گیرنده آمال اکثریّت قاطع مردم، خصوصاُ اقشار و طبقات زحمتکش و آنهایی که هنوز به این حرکت مردمی نپیوسته اند می باشد؟ آیا این شعار آنقدر برای حیات اجتماعی مردم بصورت ملموس و روزمرّه تحوّل آفرین است که کارگران و زخمتکشان بخاطرش حاضر باشند درد زایمان فرسایشی تحوّل اجتماعی بر آن محور را تحمّل بکنند؟
به استنباط من، شعار "لغو ولایت فقیه" بار و قدرت تحوّلگرایی سیاسی بمراتب قدرتمندتری دارد، تا آزادی انتخابات. این "عبور از ولایت فقیه" است که شرایط را برای نهادینه شدن انتخابات آزاد فراهم می کند،و نه بر عکس آن. این "لغو ولایت فقیه" است که دروازه های راه آزادی، دموکراسی و حقوق بشر را باز می کند. این "لغو ولایت فقیه" است که راه را برای استقرار عدالت اجتماعی، نظام سیاسی فدرالی و ترّقی و تعالی در راستای مدرنیته باز می کند. "انتخابات آزاد" فقط بعد از گذر از ولایت فقیه میسّر است و بدون آن نا ممکن میباشد.
توضيح سکولاريسم نو: بنا بر سياست اعلام شدهء اين نشريه، واژهء «مليت ها» در اين متن به «اقوام» تبديل شده است.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|