|
جمعه 16 بهمن 1388 ـ 5 فوريه 2010 |
مرگ حکومت اسلامی در سالروز تولدش
سيامک مهر
بیست
و دوم بهمن ماه امسال در سرنوشت ملت ایران از این لحاظ بسیار اهمیت دارد
که پس از یک خواب و اغمای طولانی در زمستان اسلام، گویی آرزوها و رویاها و
شور و شیدایی هایی که در سال 57 با نوید آزادی در درون مردم انگیخته شده
بود ولی بلافاصله با هجوم کابوس های هول و هراس سرکوب گشته بود، دوباره
سربرمی کشد، دوباره زنده و پیدا و آشکار می شود. گویا در این روز ایرانی
دوباره زیبا می شود: چشم ها را می گشاید، خاکستر خواب را از چهره می شوید،
کفش های سفر را می پوشد، خوابگاهش را ترک می کند و روزی نو و امیدبخش را
برای یافتن گمشده اش، برای جستجوی رویاهایی که از وی دزدیده اند آغاز می
کند.
نخستین خاطره ای که نزد مردم بیدارشده و برخاسته از خواب جلوه گر
می شود، تصویرها و یادهای پیش از به خواب رفتن است. سه دهه پیش از این،
دیوعربده، دیواسلام، با اغوا و با وعدهء آزادی و برابری و برادری و قسط و
عدل، ملتی را به خوابی فروبرد که به جز کابوسی پر از هیولاهای خونریز و
آدمخوار نبود، پر از دیوهای دهان دریده و تیغ و تازیانه به دست که با تکیه
بر تفنگ موعظهء اخلاقی می کردند.
31 سال پیش از این در چنین روزی ظاهراً قرار بود بر بستر ساده دلی های یک ملت، روز آزادی و روز شکست استبداد باشد، ولی تبدیل شد به یوم الله، یعنی تبدیل شد به یوم الکفتار، تبدیل شد به روزی که اهریمن بر ایرانشهر چیره گشت و سایه سیاهش را به مدت 31 سال بر هرچه زندگی و زیبایی و رنگارنگی و شادی است فروافکند و در این مدت مدید جز مرگ و مرده و جنگ و شهید و جسد و جنازه و اعدام و قصاص و سنگسار و خونریزی و عزا و عزاداری هیچ سوغات و رهآوردی نداشت. تمامی فضاهای عمومی زندگی ما منحصر و محدود شد به گورستان و زندان. به مسجد و حسینیه و مهدیه و آرامگاه و امامزاده و گور و قبر و مقبره از یکسو و بازداشگاه و انفرادی و شکنجه گاه و اوین و گوهردشت و کهریزک از سوی دیگر. در حقیقت شعار« کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» واقعیت پیدا کرد و به منصه ظهور رسید.
***
قریب هشت ماه است که ایرانیان آتش بر خرمن اهریمن انداخته اند. در این مدت حکومت اسلام به اتفاق هر دو جناح محافظه کار و اصلاح طلبش سعی فراوان به خرج داده اند تا این آتش را مهار کنند. محافظه کاران و یا اصولگرایان با سرکوب و قتل و بازداشت و زندان، و اصلاحطلبان با بیانیه های اسلامی و خررنگ کن خود. با میخ و نعل و دوپهلو گویی و اعلام وفاداری به اجرای بدون تنازل قانون اساسی و وعدهء بازگشت به دوران طلایی ِ امام روشن ضمیرشان. به همان اندازه که جناح خامنه ای و پاسداران از حوادث غیر قابل پیش بینی در روز 22 بهمن نگرانند، به همان میزان نیز اصلاح طلب ها از انقلاب مردم بیمناکند. دغدغهء جناح اصلاحطلب حفظ نظام دینی و میراث خمینی است. ساده لوحی است اگر گمان کنیم که جناح اصلاح طلب برای حتا یک فرد دگراندیش و غیرمذهبی و خارج از خودی ها و اسلامگرایان، حقوق و آزادی و احترامی قائل باشد. گوهر تبعیض گزار اسلام در واژه واژه ء هر سخن اسلامزدگان و اسلامفروشان قابل شناسایی است.
میرحسین موسوی در مصاحبه اخیرخود با سایت کلمه برای چندمین بار رنگ سبز را رنگ اهل بیت پیامبر به عنوان اسلام رحمانی می داند و معتقد است که باید ایرانیان داخل و خارج علاقمند به باورهای دینی، آسمانی و رحمانی را در نظر بیاوریم!
نباید
فراموش کنیم که دارودسته اصلاح طلبان و موسوی چی ها همان جناح و گروهی
هستند که در دولت اصلاحات محمد خاتمی مسئولیت وزارت اطلاعات را به عهده
داشتند. رژیم اسلامی در آنزمان با کشتن داریوش و پروانه فروهر، امکان
رهبری ِ آلترناتیو سکولار در داخل کشور را از میان برداشت. ( اگر تصویر
این زوج از دست رفته را با تصویر میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در کنار
یکدیگر و در یک قاب قرار دهیم و تماشا کنیم، به مفهومی که نگارنده در ذهن
می پرورد نزدیک تر می شویم.) این گروه و از جمله خاتمی و موسوی و کروبی،
کینهء اسلامی خود را با سکوت و بی اعتنایی به مراسم سالگردهای این زوج
ایرانی و باشرف هر ساله نشان می دهند. در مقابله با سکولارها و اساساً فکر
سکولاریسم، بین طالبانی ترین اسلامگرایان و صاحبان اسلام های لایت و خوش
خیم و عرفانی و زاهدانه هیچ تفاوتی نیست.
امروز عقیده عمومی بر این است
که تا پیش از 22 خرداد هیچکس- چه رژیم اسلامی با هر دو جناحش و چه هم
مردم- خیزش و قیامی که پس انتخابات دهم آغاز شد و همچنان تداوم یافته است
را پیش بینی نمی کرد. با این حال می توان تصویر مه آلودی را در چشم انداز
پایوران رژیم اسلامی در نظر گرفت که از پیش از دوم خرداد 76 به وجود آمده
بود و در همین روز هم با سرگیجه و بهتی که در پی داشت واقعیتش را که همانا
نیروی نهفته و تهدید کننده ای است که پس پشت نارضایتی عمومی از وضع موجود
آرمیده است، کاملاً نشان داد. فکر از میان برداشتن داریوش و پروانه فروهر
به عنوان رهبری ِ آلترناتیو سکولار در همین زمان بوجود آمد.
از طرفی هم
اتحادیه استعمارگران اروپا و هم نظم نوین و آنهم درست از همین مقطع،
آلترناتیوی اسلامی یعنی اسلام لایت و نرمخو و دموکراتیک را برای آینده
سیاسی ایران در نظر گرفته بودند که با استقبال از محمد خاتمی و مقولهء
گفتگوی تمدن ها به وضوح رسید. این فکر با اهداء جوایز پی در پی در سطح
جهانی به طیف اصلاح طلب و دوم خردادی در تمامی عرصه ها و زمینه های سیاسی
و فرهنگی و هنری و همچنین اختصاص کرسی ها و تریبون های بسیار برای اصلاح
طلبان و نواندیشان دینی در محافل دانشگاهی حمایت می شد و می شود. پروژه
«
ارسالی ها»* نیز در همین مقطع از تاریخ جمهوری اسلامی و ابتدا با کنفرانس
برلین کلید خورد. این ارسالی ها، گنجی ها، مهاجرانی ها، سروش ها، حقیقت
جوها، سازگارها، کدیورها، اشکوری ها... شکم خود را صابون مالیده اند که پس
از پیروزی جناح اصلاحات بر باند خامنه ای و احمدی نژاد و سپاه پاسداران،
با سلام و صلوات و سوار بر شانهء جنبش سبز به کشور اسلامی بازگردند و
بلافاصله هم در را پشت سر خود ببندند.
نفرت آخوندها و اسلام باره ها از
سکولاریسم و دموکراسی و آزادی، صرف نظر از ریشه ها و بنیادهای اعتقادی و
اسلامی و الهی و قرآنی ِ آزادی ستیزی و بنده پروری و بی حقوقی ِ انسان،
اما در حقیقت از یک حساب و کتاب کاسبکارانه و عینی و ملموس نشان دارد. در
یک جامعه سکولار و دموکرات و آزاد، کسی امثال خاتمی و موسوی و مهاجرانی و
سایر اصلاح طلبان را آدم هم حساب نخواهد کرد. پس از سقوط رژیم اسلامی کسی
برای عربده های اسلام- اسلام تره هم خرد نخواهد کرد. زوزه های اسلامخواهان
نه تنها در ایران بلکه در کل آنچه به جهان اسلام معروف گشته به خاموشی
خواهد گرایید.
ناگفته پیداست که با جابجایی جناح های رژیم اسلامی
در قدرت هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. اسلام از مرگ تغذیه می کند و چندی بعد
دوباره چوبه های دار برپا خواهد شد. دوباره سی سال باید خون دل بخوریم تا
به این نقطه سرنوشت ساز برسیم.
مبارزه با جمهوری اسلامی به هیچ وجه از
مبارزه و محاربه با بربریت و توحش اسلام جدا نیست. فاشیسم و نازیسم و
آپارتاید و ایدئولوژی هایی از این دست از جهان برافتاده اند و اسلام آخرین
ایدئولوژی و آیین بربریت و پلیدی و تباهی است که گلوی انسان را در چنگال
خونریز خود گرفته است. غافل نباشیم که اسلام وجودی است مانند ضدماده در
فیزیک. هرآنچه توسط بشر تأسیس شود، اسلام تعطیل می کند. هر نهاد بشری
بوسیلهء اسلام تبدیل به قوطی های خالی و تهی از محتوایی می گردد که
بازیچهء کودکان است. کودکان از اصوات پوکانهء قوطی های فلزی به هنگام تکان
و حرکت لذت می برند. نظیر همان سرخوشی و لذتی که سیاسی کارهای زبون و ذلیل
و خودباخته و خردباخته ای مانند احمد سلامتیان و فرخ نگهدار و امثالهم در
تلویزیون بی بی سی به هنگام تحلیل رفتارهای پایوران حکومت اسلام با
ابزارهای سیاسی(!) دچار آنند. در حالی که رژیم اسلامی از روز نخست چیرگی
اش بر ایران، با اولین گامی که گذاشت ابتدا نهاد سیاست را تعطیل کرد. به
همانگونه که نهادهای دادگستری و قانون، آموزش و دانشگاه، پلیس و تأمین
اجتماعی وغیرو را از محتوا تهی و تعطیل کرد. اسلام مکتب نابودی و ویرانی و
تباهی است و برای ساختن نیامده. آمده است تا هرآنچه بشر ساخته، غارت و
تخریب و نابود کند.
***
در این کوتاه زمانی که از آغاز واپسین خیزش
ایرانیان برعلیه نظام تجاوز اسلامی می گذرد، بسیاری از صف بندی ها آشکار
شد، بسیاری از جبهه ها و سنگرها شکل گرفت، بسیاری جریان ها و نیروها ماهیت
خود را آشکار ساختند و معماهای بسیاری حل گردید و بر تاریکی ها و زاویه
های پنهان فراوانی نور و روشنایی تابید. خیزش خرداد بزرگترین، بامعناترین
و حقیقی ترین صف بندی ِ تاریخ ایرانزمین را پس از چهارده سده به نمایش
گذاشت: ایرانی گری در برابر اسلام گرایی.
اگر جنبش آزادیخواهی ملت
ایران نتواند جمهوری اسلامی را در تمامت اسلامیش به زیر بکشد و سرنگون و
مضمحل و منحل کند و نتواند دهان اهریمن را ببند و عربدهء اسلام- اسلام و
زوزهء آیت الله ها و کفتارهای اسلامفروش را در پهندشت ایرانشهر یک بار
برای همیشه خاموش سازد، نه تنها هیچ دستاوردی نداشته است، که در حقیقت و
به سختی از آزادی ستیزان مسلمان و مجاهدین اسلام و دشمنان ایران و ایرانی
و فرهنگ ایرانشهری شکست خورده است. اگر ذره ای از خواست ایرانی خود مبنی
بر سرنگونی حکومت اسلام کوتاه بیاییم، خون صدها ندا و نداها را آیت الله
ها و پدرخوانده های مافیای روحانیت و کارگزاران اصلاح طلب و ملی- مذهبی ِ
باند رفسنجانی به مثابه شراب پیروزی انقلاب شکوه مندشان در اعیاد اسلامی و
به سلامتی امام زمان خواهند نوشید.
توصیه های به ظاهر دلسوزانه ای که
مردم را به کنترل احساسات خود فرامی خواند و از شعارهای ساختارشکنانه
پرهیز می دهد، فقط و فقط از جانب اصلاح طلبان و ملی- مذهبی ها و
اسلامزدگانی عنوان می شود که هم نگران منافع خود در جمهوری اسلامی اند و
هم اسیر ایمان و باورهای خرافی که آنان را در برابر نظام سفاک اسلامی فلج
ساخته است. از طرفی اکنون که حکومت اسلام را در شرف فروپاشی می بینند،
دچار دغدغه های نوستالوژیک نیز گشته اند و بیش از همه خود ایشان به کنترل
احساسات نیاز دارند.
ما در مسیر خیزش خرداد، تاکنون موسوی و کروبی
را نه به عنوان رهبری بلکه به مثابه سوخت موتور جنبش آزادیخواهی تا جایی
که امکان داشت مصرف کرده ایم و امروز به خصوص پس از بیانیه ها و مصاحبه
های متعدد خاتمی و میرحسین موسوی و کروبی که در مقام اسلام پرستان بیگانه
با ایرانیگری و آزادی، مکرراً سرسپردگی خود را به نظام اسلامی آشکار ساخته
اند، بر مبارزان جنبش آزادیخواهی روشن شد که از اینان اکنون جز خاکستری
برجای نمانده است و تا به آخر مصرف شده اند. همانطور که آخوند منتظری را
تا آخرین ظرفیتش مصرف کردیم و سپس لاشه اش را به همراه نظریه ولایت فقیهش
چال کردیم. جنبش آزادیخواهی ملت ایران راهش را از هر مسیر انحرافی و
سنگلاخی که اسلامگرایان تعبیه کنند جدا کرده است. تحولات ماه های پس از 22
خرداد و شعار جمهوری ایرانی و جانم فدای ایران بخصوص حوادث روز عاشورا
نشان داد که ایرانیان عزم کرده اند تا زمانی که حکومت اسلام را از ایران
برنیانداخته اند از پای ننشینند.
بویژه ایرانپرستان و سیمرغیان و
فرزندان کوروش به هوش باشند که در آستانه یوم الکفتار 22 بهمن فریب مکر
الهی و خدعهء اسلامبارگان را نخورند و به کمتر از نابودی حکومت اسلام
نیاندیشند. مطمئن باشید که ایران پیروز است. ما رویاهایمان را باز پس می
گیریم. آزادی خود را پس می گیریم. ایرانیتمان را پس می گیریم. 22 بهمن را
بر سر نظام سنگسار اسلامی خراب خواهیم کرد. ما پیروزیم.
------------------------------------------------------------
* «ارسالی
ها» تعبیر دقیقی است که ابتدا از فرزانهء گرامی امیر سپهر شنیدم.
http://khakeiran.blogspot.com/2010/02/57.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|