|
جمعه 9 بهمن 1388 ـ 29 ژانويه 2010 |
سید محمد خاتمی هنوز دروغ می گوید
حسن ماسالی
پیشگفتار:
پس از اوجگیری جنبش اخیر مردم ایران، مشاهده کردیم که امثال خاتمی، کروبی، و میر حسین موسوی، با وقاحت بی نظیری می خواهند خودشان را بعنوان "مخالف دیکتاتوری، آزادیخواه و دلسوز منافع مردم " جلوه بدهند و جنبش آزادیخواهانه مردم ایران را بار دیگر به انحراف و ناکامی سوق بدهند. لذا با توجه به شناختی که از این آقایان دارم و با توجه به کارنامه ننگین سی ساله گذشته آنان، چند مقاله در باره خصلت ارتجاعی – فاشیستی رژیم، و نقش این آقایان از زمان خمینی تاکنون، و همچنین درباره ضرورت برچیدن و متلاشی کردن کل این نظام انتشار دادم. سپس در چند تالار گفتگو (پالتاک) شرکت کردم که مهمترین آن "فرهنگ گفتگو" بود که توسط "ایران گلوبال " سازماندهی و برگزار شده بود. در این گفتگو عده ای از عناصر فاشیست حزب الله، وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران نیز علناً شرکت کرده بودند. برخی از دوستان که روش"دنباله روانه ای" در ارتباط با موسوی - کروبی اتخاذ کرده اند ، بمن می تاختند که "با گذشته فعلاً کاری نداشته باشيم"، چرا که این افراد "محکم ایستاده اند"، نباید اینها را تضعیف کرد".
چنین سیاست بازی های نابخردانه و ساده لوحانه، و در بسیاری موارد "فرصت طلبانه " را در جریان بقدرت رسیدن خمینی در سال های 56 و 57 نیز تجربه کرده بودم. دقیقاً همان استدلال ها و شیوه کار- بدون درس آموزی از اشتباهات گذشته – این بار نیز توسط برخی محافل تکرار می شوند. اما، خودم و دوستان فراوانی در داخل و خارج از کشور، اعلام کرده ایم که "با فاشیسم و دیکتاتوری سازش نخواهیم کرد"و لذا به روشنگری خود ادامه دادیم.
آیا خاتمی – کروبی – موسوی نگران آینده مردم هستند یا نگران سرنوشت خویشند؟
اخیرا مقاله ای دربارهء "چه می خواهیم و چگونه عمل کنیم؟" انتشار دادم و در "فیس بوک" نیز صفحهء ویژه ای باز کردم و به تبلیغ نظریات سکولاریستی، دمکراسی خواهی و برابری طلبی پرداختم. مقاله ام، که در تارنگار "ایران گلوبال" هم انتشار یافته بود، موجب واکنش آقای سید محمد خاتمی گردید. از همهء مبارزین دعوت می کنم که "اظهار نظر" ایشان را که در زیر مقاله ام ابراز داشته اند حتماً بخوانند تا از یک طرف به آشفتگی فکری ایشان پی ببرند و ثانیاً ببینند که او چگونه هنوز با وقاحت دروغ می گوید و عملکرد های واپسگرایانه، جنایتکارانه ، و فاشیستی این رژیم را بگردن "مخالفین این رژیم" می اندازد؟ به چند نقل قول اشاره می کنم:
الف- ایشان می نویسند "بارها... از نقش مخربی که اپوزیسیون در طی این سال ها بازی کرده است گفته ام".
ب- ادامه می دهد: “در مقاله های قبلی ام نوشته ام که این اپوزیسیون چگونه استقلال کشور را زیر سوال برده است"...
ج- "تا زمانی که کسانی برای رسیدن به سکولاریسم دست به تخریب دین می زنند باید به صداقت شان شک کرد!"
د- "کسانی که مستقیماً موسوی، کروبی ، و خاتمی را مورد حمله قرارمی دهند باید راهکار ارائه دهند. اگر معتقد هستند که باید از رهبران عبور کرد باید روشن کنند که فردای عبور از رهبران جنبش چه به سر جنبش می آورند؟"
و اما پاسخ من به آقای خاتمی:
* با شناختی که از خمینی و همهء مریدان ایشان دارم، برای من تعجب آور نیست که خاتمی و سایر دست اندکاران، دربارهء خصلت فاشیستی این رژیم و جنایاتی که خمینی با نخست وزیری موسوی و با همکاری صمیمانه و مخلصانهء کروبی و خاتمی و سایر مرتجعین صورت گرفته سخنی بمیان نیاورند، بلکه مخالفین این رژیم و کسانی که قربانیان این رژیم هستند را، بعنوان "مقصر" معرفی کنند.
* خاتمی هنوز از جنایاتی که تحت لوای "دینداری" در ایران صورت گرفته پشیمان نیست و جدائی دین از حکومت را " تخریب دین" تلقی می کند. بعبارت دیگر، خواستار آن است که این مرتجعین فاشیست تحت لوای "حکومت اسلامی"، هنوز به حکومت جهل و جنایت خودشان ادامه بدهند.
* اپوزیسیون سکولار و دمکرات ایران، خواستار پایان بخشیدن به جنایات و پایان بخشیدن به تروریسم و خواستار محاکمهء رهبران این رژیم در دادگاه های جنائی بین المللی هستند. خاتمی و سایر رهبران این رژیم اگر در جنایات شرکت نداشته اند، چرا نگران آیندهء خویش هستند و هنوز می خواهند که در قدرت سهیم باشند؟
* از ایشان، می پرسم که آیا ما "استقلال کشور" را بزیر سوال برده ایم یا اینکه رهبران جمهوری اسلامی در سی سال گذشته، بطور مستقیم و غیرمستقیم، با ایجاد شبکه های تروریستی و با حمایت از گروه های تروریستی و دخالت در امور داخلی سایر کشورها، میهن ما را در معرض تهدید جنگ و دخالت نظامی و نابودی قرار داده اند؟
* آقای خاتمی، تمام مبارزین آزاد اندیش و سکولار ایران، از قربانیان این رژیم فاشیستی هستند و لذا خودشان را بخش تفکیک ناپذیری از جنبش آزادیخواهانهء مردم دردمند ایران تلقی می کنند و بهمین دلیل، با اراده ای استوار و سرسختانه مبارزه می کنند تا جنبش مردم ایران را از چنگال خونین این رژیم ارتجاعی آزاد کنند.
* آقای خاتمی، شما نگران سرنوشت مردم و جنبش آزادیخواهانه مردم ایران نیستید و آنرا در هشت سال که رئیس جمهور این رژیم بودید و بمدت سی سال که وفادار باین رژیم باقی مانده اید، به اثبات رسانده اید. در حقیقت باید گفت که شما با اوجگیری و گسترش جنبش آزادیخواهانه مردم "غافلگیر" شده اید و نگران سرنوشت خویش و سایر رهبران رژیم هستید.
* پاسخ ما به شما این است که، برای رسیدگی به جنایات و خیانت هائی که پس از بقدرت رسیدن خمینی تاکنون صورت گرفته است، کمیسیون های حقیقت یاب تشکیل خواهد شد و دادگاه های مستقل با نظارت بین المللی تشکیل می گردد تا به اعمال همه شما رسیدگی کنند. دادگاه ها علنی خواهند بود و بر اساس مبانی اعلامیه جهانی حقوق بشر با شما رفتار خواهد شد.
* آقای خاتمی! شما همچنین می خواهید بدانید که راهکار ما برای "گذار از بحران کنونی" چیست؟ نظر شخصی ام این است که: همهء شما، هرچه فوری، قدرت سیاسی را رها کنید و خودتان را به کمیسیون های حقیقت یاب که تشکیل خواهیم داد، تسلیم کنید. استمرار بخشیدن به رژیم اسلامی – فاشیستی کنونی، و یا استقرار هر نوع حکومت مذهبی دیگر، نه تنها قابل پذیرش اکثریت مردم نخواهد بود بلکه سماجت احمقانهء شما و دوستان شما، مبنی بر استمرار بخشیدن به "حکومت دینی" در ایران، موجب می گردد که تنفر و انزجار مردم باوج خود برسد و "فرهنگ خشونت و انتقامجوئی متقابل" شکل بگیرند و بقول ما ایرانی ها "تر و خشک را همه با هم بسوزاند".
بنابراین، بجای برگزاری نشست های توطئه گرانه، هرچه زودتر بساط خودتان را جمع کنید و این ملت دردمند و و ستمدیده را رها کنید و بیش ازاین موجب ویرانی کشور نشوید، وگرنه همه شما بسختی مجازات خواهید شد.
سخنی باز و شفاف با خاتمی و سایر رهبران رژیم اسلامی – فاشیستی در ایران:
اکنون چند ماه از شکل گیری جنبش نوین آزادیخواهانه زنان و جوانان آزاد اندیش ایران می گذرد. بسیاری از این آقایان فکر می کردند که می توانند از "نارضایتی مردم" بطور "کنترل شده"، برای رقابت با احمدی نژاد بهره برداری کنند. اما میلیون ها تن از مردم ایران – خصوصاً زنان و جوانان – که از این رژیم متنفر و بیزار شده اند، ضمن بهره برداری تاکتیکی از تضادهای درون حاکمیت، در سراسر ایران به خیابان ها آمدند وبه تظاهرات خود ادامه دادند. و نه تنها اعتراض خود را دربارهء "تقلب انتخاباتی" مطرح کردند، بلکه با شعار مرگ بر خامنه ای و با آتش زدن عکس خمینی، خواستار برچیدن کل "نظام جمهوری اسلامی" شدند. ابراز انزجار مردم نسبت به رژیم و شهامت و جانبازی آنان در برابر نیروهای فاشیستی سرکوبگر، همهء جناح های رژیم را غافلگیر و نگران کرد. در نتيجه، آقایان موسوی - کروبی – خاتمی، که نقش "دون کیشوت"( پهلوان پنبه) را ایفا می کردند، یکی پس از دیگری "وفاداری" خود را نسبت به رژیم و "اطاعت از فرمان رهبری" ابراز داشتند.
درچنین شرایطی، جناح های فاشیستی حاکم و نیروهای سرکوبگر آنان، یعنی سپاه پاسداران (که نقش نیروی ویژهء "اس اس" در دستگاه اسلامی- فاشیستی را ایفا می کند)، در صدد برآمدند که با شدت بخشیدن به ترور و اختناق، از گسترش جنبش آزادیخواهانهء مردم جلوگیری بعمل آورند. از طرف دیگر، مذاکرات علنی و پنهانی جناح های رژیم در سطح داخلی و در ارتباط با محافل بین المللی را سازماندهی کردند.
پیشاپیش همه، آخوند حیله گری بنام محمد خاتمی ايستاده است که بیش از هشت سال با سوء استفاده از واژهء "اصلاح طلب" مردم بی پناه را سرگردان کرده بود، و بجای اینکه در مورد "قتل های زنجیره ای" و خیانت های دیگر پاسخگو باشد، هنوز کوشش می کند که با "لبخند های بیشرمانه اش" سیاست فریبکارانه ای اتخاذ کند تا بار دیگر در سطح ملی و بین المللی فریبکاری کند و بقای رژیم فاشیستی را توجیه نماید.
وقتی شما کتاب ها و سخنرانی های آقای خاتمی را در ده سال گذشته مطالعه کنید، مشاهده خواهید کرد که ایشان همیشه کوشش کرده است که:
1- از خمینی بعنوان یک ناجی و رهبر جهان شمول اسلام یاد کند؛
2- هیچگاه به جدائی دین از حکومت اعتقاد نداشته و آرزو کرده است که برهبری خمینی "یک حکومت جهانی اسلامی" برقرار کنند! در واقع، اونيز همچون همهء دستیاران خمینی تلاش کرده که "با صدور تروریسم"، و با "ایدئولوژیزه" کردن مذهب، یک حکومت جهانی اسلامی – فاشیستی در دنیا بوجود بیاورند. از افتخارات آقای خاتمی این است که خود را بعنوان " مشاور خمینی " معرفی کرده و نقش "گوبلز" را در این حکومت ایفا می کند.
بی جهت نبود که خاتمی، بعنوان "تئوریسین" این رژیم، قبل از اینکه دیگران دربارهء "گذار از بحران کنونی " اظهار نظر کنند، اعلام کرد که "نه می تواند و نه می خواهد سکولاریسم را بپذیرد".
نقشه ابلهانه و فاشیست مآبانهء این عناصر درباره "ایجاد حکومت جهانی اسلامی"، با شکل گیری "گروه طالبان" و فعالیت های " بن لادن" ناکام شد.
در داخل کشور نیز، گرچه پس از کسب قدرت، بخشی از تهیدستان و حاشیه نشینان شهری را بعنوان بسیج و پاسدار جذب خود کردند، اما از آنجائی که از شعور و درایت سیاسی و اجتماعی برخوردار نبودند و با فرهنگ تزویر و فساد رشد کرده بودند، جامعه را به سمت و سوی تخریب، دزدی، قاچاق و ترور و اختناق سوق دادند و حلقهء "خودی و ناخودی" را هر روز تنگ تر کردند و در نتیجه روز بروز پایگاه اجتماعی خود را در میان مردم از دست دادند و "لباس روحانیت"، در جامعهء ایران، تبدیل به "نماد ریاکاری، جنایت و فساد" گردید.
من، با توجه به شناختی که از شخص خمینی و ده ها آخوند و آخوند مسلک جنایتکار دیگر که در اطراف خمینی حلقه زده بودند، بدست آورده بودم، پس از ورود خمینی به ایران، علناً مخالفت و مبارزهء خودم را در داخل کشور: در گیلان، تهران، و درکردستان ایران علیه خمینی و این رژیم آغاز کردم. موضعگیری باز و شفاف در برابر این جنایتکاران موجب شد که با خطرات گوناگونی مواجه شوم و عده ای از خویشاوندان و دوستان سیاسی عزیز خود را از دست دادم. اما اعلام می کنم که تا این رژیم فاشیستی، بطور بنیادی بر چیده نشود، آرام نخواهم نشست.
در جریان فروپاشی رژیم شاه و بقدرت رسیدن خمینی، متاسفانه، بخاطر فقدان "احزاب مدرن اجتماعی"، مبارزات مردم از مسیر دمکراسی خواهی و سکولاریسم خارج شد و اکثر کوشندگان و گروه های سیاسی، بدون توجه بماهیت ارتجاعی و ریاکارانه خمینی، و بدون ارائهء یک چشم انداز سیاسی، ناآگاهانه و یا ساده لوحانه، خمینی را به عنوان "رهبر" جنبش اعتراضی مردم پذیرفتند و ظاهراً این عملکرد را یک نوع " تاکتیک سیاسی – مبارزاتی " تلقی می کردند. از همه مهمتر، بسیاری از رهبران سازمان های سیاسی و مبارزین جوان،که با دیکتاتوری شاه مبارزه می کردند، دربارهء شکل گیری یک "قدرت سیاسی جایگزین" و دربارهء دوران گذار و "انتقال قدرت به یک حکومت ائتلافی سکولار، کثرت گرا و دمکراتیک" بدرستی نیاندیشیده بودند و تدارک ندیده بودند؛ من خود، بعنوان یکی از فعالین سیاسی آن دوران، این ضعف و کمبود را در آن زمان احساس می کردم و هم اکنون نیز آن را یکی ازمعضلات جنبش کنونی ایران و نگرانی ها مبارزین این دوران می دانم؛ که امیدوارم جوانان داخل و خارج از کشور، ضمن بهره برداری از تکنولوژی جدید ارتباط گیری، بتوانند شبکه های سیاسی- مبارزاتی منظم و گسترده ای در سراسر ایران بوجود آورند و با بهره گیری از علوم جدید و فنون مبارزه اجتماعی در شرایط ترور و اختناق، کمبودهای گذشته راجبران کنند و بتوانند "ستون فقرات" این رژیم را متلاشی کنند و پیشاپیش "قدرت جایگزین مطلوب مردم ایران" را فراهم سازند.
حال پرسشی دارم از برخی محافل سیاسی ِ "درون اپوزیسیون" که دور اندیشانه و قاطعانه عمل نمی کنند:
دوستان مبارز، هموطنان گرامی: تجارب تاریخی ایران و دانش سیاسی و جامعه شناسی بما می آموزند که:
1- تنها کافی نیست که بگوئیم چه چیزی نمی خواهیم،بلکه باید چشم انداز روشن و طرح و برنامه مدونی داشته باشیم که بگويد، در این مرحلهء تاریخی، چه می خواهیم؟
2- پس ازاینکه مشخص شد که اکثریت مردم و مبارزین آزادیخواه چه مناسبات و شرایطی را نفی می کنند و خواست های عادلانه و آزادیخواهانهء آنان چیست، ضرورت دارد که خومان را برای یک نبرد نابرابر با دشمن آماده کنیم.
بنابراین، در روياروئی با یک جریان اسلامیستی – فاشیستی، که از نهادهای فرهنگی – مالی – نظامی و تبلیغاتی مجهزی برخوردار می باشد، نمی توان آن را با "پند و اندرز" یا با امکانات و ابزار های ناتوان و ناکارآمد وادار به تسلیم کرد و یا متلاشی ساخت.
برای مقابله با یک قدرت ارتجاعی – فاشیستی، نه تنها به همبستگی سراسری و همآهنگی سیاسی- مبارزاتی نیاز داریم، بلکه نباید "دشمن را حقیربشماریم"، خصوصاٌ آخوند جماعت که چند صد سال است که "لباس تزویر" به تن کرده اند و نه تنها به مردم، بلکه به همان "خدا و پیامبر" ی که درباره اش سخن می گویند، دروغ می گویند.
تجربهء سی سال حکومت "ولایت فقیه" در ایران:
اگر اکثر مردم ما دربارهء ماهیت ریاکارانه، واپسگرایانه و جنایتکارانهء این جماعت قبل از بقدرت رسیدن این آنها، چیزی نیاموخته بودند، در سی سال گذشته، خصلت جنایتکارانه و فاشیستی آنان بر ملا شده است که در اینجا به چند نمونه آن اشاره می کنم:
1- رهبران این رژیم، و در راُس آن خمینی، با توسل به دروغپردازی، نیرنگ و توطئه گری در سطح ملی و بین المللی، بر اریکهء قدرت سوار شدند که اسناد مختلف آن وجود دارند.
2- رهبران و کارگزاران این رژیم از دین (اسلام) و مذهب (شیعه) بعنوان "ایدئولوژی کسب قدرت و برای تحمیق مردم" استفاده می کنند. در گذشته، در میان مردم، "عبا و عمامه"، نماد "روحانیت و پرهیزکاری از فساد" تلقی می شد، اما پس از استقرارجمهوری اسلامی بعنوان "لباس تزویر و ریا " تلقی می گردد. و خوشبختانه اکثر این افراد مورد تنفر و انزجار مردم هستند.
3- پس از بقدرت رسیدن خمینی، رهبران این رژیم، بطرز فاشیستی، جامعه ایران را به "خودی و ناخودی" تقسیم کردند و چندین هزار نفر را بقتل رساندند و چندین هزار نفر را زندانی و یا بی خانمان کردند.
4- ویرانی کشور، نابود کردن فرهنگ و هویت ایرانی، ترویج فساد و دزدی، گسترش شبکه های تروریستی و بی احترامی به مقررات بین المللی و مبانی حقوق بشر در سطح ملی و بین المللی، کارنامهء ننگین سی سال حکومت این رژیم می باشد.
5- مردم ایران پس از سی سال تحمل رنج و عذاب، علیه این رژیم قیام کرده اند، اما هنوز برخی از کارگزاران جنایتکار این رژیم (نظیر میر حسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی) کوشش می کنند – بدون اینکه این رژیم فاشیستی و گذشتهء جنایتکارانهء آن را نفی کنند ـ ریاکارانه خود را مدافع منافع مردم معرفی کنند؛ و تلاش می کنند که، با زدو بند در سطح ملی و بین المللی، و با بهره برداری از "پادو ها و مزدوران رژیم" خود را بعنوان "رهبران جنبش مردم" معرفی کنند.
ضروری است که همهء افراد و محافل سکولار و دمکراسی خواه ایران، هشیارانه نقش عوامل رژیم را حنثی کنند.
ما وظیفه داریم نه تنها این رژیم را نابود سازيم، بلکه واپسگرائی های قریب هشتاد سال را نيز جبران کنیم.
سی ام ژانویه 2010
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|