|
دو شنبه 12 بهمن 1388 ـ 1 فوريه 2010 |
مذاکره با قدرت، هم استراتژی و هم تاکتیک!
امین حصوری
با تظاهرات روز عاشورا و حوادث پیامد آن سرفصل تازه ای در روند جنبش آزادیخواهی مردم گشوده شد: «مبارزه ی جمعی برای تغییر» خصلتی بازگشت ناپذیر یافت؛ چرا که با شعارهای طرح شده در این روز و با عزم و ایستادگی ستودنی مردم در برابر نیروهای سرکوب، جنبش هم برزخ ابهام و مرزهای مصحلت گرایانه و متوهم اصلاح طلبی را پشت سر گذاشت و هم با به چالش کشیدن دستگاه سرکوب حکومتی (که بعد از این واپسین سرمایه ی حاکمیت خواهد بود) استقرار و تثبیت یافتگی خود را به روشنی و قاطعیت اعلام کرد.
بیانیه ی هفدهم موسوی به تعبیری واپسین تلاش رسمی اصلاح طلبان بود برای مهار این جنبش فرارونده و بازگرداندن آن به چارچوب های «مطلوب». موسوی در این بیانیه ضمن معرفی مطالبات حداقلی جنبش (به نمایندگی از مردم!)، تلویحا دولت را به رسمیت شناخت و در مقابل تنها خواهان به رسمیت شناختن حق «اپوزیسیون ماندن» گردید. در واقع شلیک تیر خلاص اصلاح طلبانه به سوی جنبش از همین جا آغاز شد؛ چرا که با به رسمیت شناختن دولت احمدی نژاد، دلیل صوری حضور مردم در خیابان ها (تقلب انتخاباتی) خواه ناخواه از سوی حریفان انتخاباتی او هم باطل یا منتفی اعلام شده است؛ این دلیل صوری اما به عنوان نماد رسمی اعتراض در چند ماه اخیر اهمیت زیادی داشته است، چون با توجه به جو خفقان موجود، پوششی حداقلی و یا بهانه ای شبه قانونی برای تداوم اعتراض های خیابانی فراهم می کرده است؛ از این پس اما حضور اعتراضی در خیابان رسماً به عنوان «محاربه» تعبیر خواهد شد و دیدیم که چه ناجوانمردانه چنین شد. بدین سان موسوی با این بیانیه، ناخواسته دست حکومت را برای متوسل شدن به حربه ی محارب خواندن مخالفان و معترضان بازگذاشته است.
برای این عقب نشینیِ موسوی در به رسمیت شناختن دولت احمدی نژاد (راهی که سرانجام کروبی هم با وقفه ای یک ماهه به آن پیوست)، هر دلیل یا توجیهی متصور باشد، باید اذعان کرد این چرخش به هیچ روی اقدامی سهوی و یا تصمیمی ناآگاه نسبت به دلالت های سیاسی آن نبوده است(1). در واقع موسوی و همراهانش با انتخاب دشوار ولی اجتناب ناپذیری روبرو بوده اند که از موقعیت و جایگاه دوگانه ی آنان در جنبش و نظام و نیز از رویکردهای سیاسی متناقض آنان نسبت به روند و اهداف جنبش بر می خاست. گزینه های این انتخاب (که از ماه ها قبل چون شمشیر دموکلس تهدید می کرد و مدام به تعویق می افتاد) در بیانی ساده این گونه بود: همراه جنبش رفتن یا در نظام ماندن و منتقد بودن!
البته گزینه ی جانبی دیگری هم وجود دارد که می توان آن را با گزینه ی دوم تلفیق کرد: این که با تمام قوا جنبش را «مدیریت» کرد و آن را در حد ابزار چانه زنی با / برای «قدرت» تقلیل داد. از قضا اصلاح طلبان برای حفظ حیثیت سیاسی ِ در معرضِ خطر خود در انظار عمومی، و نیز برای حفظ حداقل پتانسیل های اجتماعی لازم برای بازگشت آتی به عرصه ی قدرت، چاره ای ندارند جز اینکه به همین گزینه امید ببندند. بر مبنای چنین برداشتی، لاجرم از این پس در کنار مجموعهء تهدید ها و سرکوب های سازمان یافته ی حاکمیت برای فرونشاندن جنبش، شاهد سیل تحریف های سازمان یافته از ماهیت جنبش و راه های «بهینه» ی پیشبرد آن از جانب حلقه های اطلاح طلبی خواهیم بود که «اهلی سازی» یا عقیم نمودن باقی مانده ی جنبش را هدف قرار خواهد داد. طلیعه های این سیل چندی است در فضای مجازی به راه افتاده است!
به طبع کسانی هستند که در هر حالتی مختصات جنبش را بر اساس مکانی تعریف می کنند که موسوی و سران اصلاح طلب در آنجا ایستاده اند. از این جماعتِ مریدان افتخاری یا منتظران تقسیم غنائم که بگذریم، در میان افرادی با مشی سیاسی مستقل تر و دیدگاه های منصفانه تر هم این گرایش وجود دارد که اتخاذ این رویه ی سازشکارانه از سوی طیف اصلاح طلب، تنها ناشی از شدت فشار و تهدید اقتدارگرایان بر روی آنان تعبیر گردد؛ در پاسخ باید گفت این واقعیت تنها بخشی از ماجراست: در واقع تظاهرات روز عاشورا نه تنها پایه های حاکمیت را به لرزه انداخت، بلکه زنگ خطر جدی را برای جریان اصلاح طلب هم به صدا درآورد؛ پیام این زنگ خطر کمابیش چنین بود: " تداوم این جنبش در مختصات کنونی نه تنها مرزهای نظام را در می نوردد، بلکه جایی هم برای داعیه های اصلاح طلبانه با وعده هایی از جنس مردم سالاری دینی و غیره باقی نخواهد گذاشت".
از همین رو در بیانیه ی شتاب زده ی پنج روشنفکر دینی هم سعی شد ضمن لاپوشانی گاف ها و عقب نشینی های بیانیه ی هفدهم موسوی (که بر محدودیت های وی تعبیر گردید)، قالب بندی جنبش در هیات مطالباتی هرچه «مطلوب» تر و «خودی» تر انجام گیرد؛ چرا که جنبش در روز عاشورا به روشنی نشان داده بود که از این پس سر آن دارد که علاوه بر «نه» گفتن به نظام موجود، طرح جامعه ی مطلوب خود را نیز ترسیم کند؛ پس می بایستی هرچه زودتر طرح حاضر و آماده ای را به آن تحمیل کرد.
به هر حال موسوی به سهم خود محتوای پیام روز عاشورا را درک کرد (اندکی پیش از کروبی). همراهان رسانه ای کشتی اصلاحات هم بلافاصله در لوای نفی خشونت و فغان از دهشت «رادیکالیسم»، گشایش فاز «نامطلوب» جدیدی از جنبش را با ترشرویی اعلام کردند و سپس با فصاحت های ادبی و بلاغت های حرفه ای به طرح راهکارهای مهار این «بیراهه روی» و اجتناب از آن پرداختند. در این میان حاکمیت با خشنودی از بر سر عقل آمدن نسبی حریف (رسیدن به درک مشترکی از جنبش)، بازی کثیف چماق و هویج را با اصلاح طلبان در پیش گرفت. به بیان دقیق تر حاکمیت با به معرض نمایش گذاشتن تهدیدهای افراطی یک بخش کذایی تندرو [با اقداماتی نظیر تهدید قوه ی قضائیه به غیر قانونی اعلام کردن حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، فشار امنیتی بر سران «نهضت آزادی» برای اعلام انحلال حزب، ترور خواهر زاده ی موسوی، شلیک مستقیم به اتومبیل حامل کروبی، ترور دکتر مسعود علیمحمدی استاد دانشگاه، اعلام آمادگی گروهی مجعول برای حذف انقلابی «سران فتنه»، سخن راندن اسدالله بادامچیان (یکی از سران هیئت موتلفه اسلامی) از احتمال ترور رهبران جنبش سبز و غیره]، ضرورت مذاکره (معامله) با بخش عقلانی و معتدل حاکمیت را - با پیش فرض پایبندی به محوریت شخص رهبر – پیش رو نهاده است. البته اقتدارگرایان برای نمایش «حسن نیت» خود (در بخش «هویج» سناریو) در این اثنا برخی از چهره های سرشناس اصلاح طلب را نیز به طور مشروط از زندان آزاد کرده اند. واضح است که خود حاکمیت نیز با اکراه و اجبار به این راهکار (که مدت ها پیش هم از سوی برخی «دلسوزان نظام» نظیر رفسنجانی طرح شده بود) تن داده است؛ چون در این مرحله دیگر انکار جنبش به سادگی قبل میسر نبود؛ در این مرحله هر چه ماشین تبلیغاتی نظام بیشتر جنبش را به بیگانگان و «ضد انقلاب» منتسب می کرد، در عمل بر واقعیتِ گستردگی و جدیت جنبش بیشتر صحه می گذاشت.
ناگفته نماند که راه اندازی این بازی کثیف چماق و هویچ از سوی حاکمیت، همزمان مردم (معترضان و مخالفان بالفعل و بالقوه) را نیز هدف قرار داده است؛ بدین ترتیب که از یک سو در طی یک سلسله اقدامات معین عزم قاطع نظام برای نابودی مخالفان به نمایش عمومی گذاشته شد [ارائه ی طرح پیشنهادی به مجلس برای کوتاه کردن دوره ی زمانی اجرای حکم اعدام برای افراد محارب؛ افزایش اتهام محاربه و صدور حکم های اعدام و حبس های طولانی مدت برای دستگیر شدگان تظاهرات خیابانی(2)؛ تشدید بارز روند اجرای اعدام ها خواه در میان مجرمان غیرسیاسی و خواه در میان زندانیان سیاسی در کردستان و نیز سایر زندانیان سیاسی ای که در حال حاضر شرایط مساعدتری برای برچسب خوردن دارند (اعدام فصیح یاسمنی در کردستان و نیز اعدام دو فعال مدنی جوان – آرش رحمانی پور و محمد رضا علی زمانی - به اتهام واهی اقدامات براندازانه در حوادث پس از انتخابات و وابستگی به احزاب غیرقانونی نمونه هایی از این سناریوی شوم است)؛ افزایش فشار بر بهائیان با دستگیری های بی دلیل و احکام قضایی سنگین، حمله ی وحشیانه نیروهای ارزشی و «تندرو» به دانشگاه آزاد مشهد و به قتل رساندن سه تن از دانشجویان به ضرب چاقو و قمه؛ تیر اندازی نیروی انتظامی به مردم معترض به هنگام اجرای حکم اعدام تعدادی از شهروندان در ایرانشهر و به قتل رساندن 8 تن از مردم؛ پخش عمومی محاکمات دادگاههای نمایشی و اعترافات اجباری بازداشت شدگان روز عاشورا؛ تهدیدات رسمی و مستقیم فرمانده ی نیروی انتظامی، احمدی مقدم، مبنی بر این که از این پس دیگر جای «مدارا» نیست؛ پیام تهدید وقیحانه ی آیت الله یزدی از تریبون نماز جمعه خطاب به مردم که در قالب ابراز تشکر از ریاست قوه قضائیه، صادق لاریجانی، بابت اجرای احکام اعدام مخالفان و ترغیب وی به تشدید این اعدام ها صورت گرفت]. از سوی دیگر در بخش «هویج» این سناریوی حکومتی برای جلب مردم تاکنون تمهیداتی از قبیل موارد زیر ارائه شده است:
برپایی مناظره های تلویزیونی شبه انتقادی، نمایش مضحکی از انعطاف پذیری و آزادی بیان که به طور ضمنی سعی در القای آن داشت که موضوع «جنبش» را می توان همانند سایر موضوعات اجتماعی به بحث گذاشت و در عین حال با منتقدان دولت (نه حاکمیت) و نمایندگان (خود خوانده ی) جنبش به بحث و رایزنی نشست؛ معرفی یگانه متهم پرونده ی جنایت های کهریزک از سوی مجلس شورای اسلامی، تا بدین ترتیب نام قاضی سعید مرتضوی (جوان قدرت طلبی که مدارج ترقی در قوه ی قضائیه را برق آسا پیموده بود) به عنوان یکی از اولین قربانیان حکومتی در این قمار ولایت مدارانه ثبت گردد؛ دعوت خجولانه ی برخی دولتمردان از مردم برای بازگشت به روزهای «آرامش» پیش از انتخابات، همراه با نشان دادن «در باغ سبز» و وعده های رنگی از اجرای تغییراتی در جهت خواسته های مردم.
به هر حال پس از تظاهرات روز عاشورا خطر یک تظاهرات مردمی گسترده در 22 بهمن ماه همچون یک کابوس یا بختک خواب حاکمان را آشفته کرده است (3)؛ پس از آن گفتمان اصلاح طلبانه به سرعت خود را حول و حوش ضرورت انجام مذاکرات میان دو بخش «عقلانی» جنبش و حاکمیت متمرکز کرد (تو گویی در ساختار حکومتی که علنا به پشتوانه ی نظامی - امنیتی سپاه پاسدارن حکم می راند، دو بخش تندرو و عقلانی حاکمیت از هم تفکیک پذیرند و حتی در تقابل با هم قرار دارند) و همزمان با صدور چراغ سبز از سوی سران «معقول» جنبش به سران «معقول» حاکمیت، انبوه مقالات و تحلیل ها در تجویز «رویکرد مذاکره محور» در فضای رسانه ای سرازیر شد. برای نمونه، مسعود بهنود که پس از روز عاشورا مقاله ی جنجالی خود را با جمله ی «ما شکست خوردیم» آغاز کرده بود، در یکی از مقالات اخیر خود(4) با این اطمینان که جنبش اینک سمت و سوی درست خود را یافته است، ترجیع بند «ما پیروزیم» را آورده است، و در جایی دیگر از این نوشته، با یادآوری «پیچیده بودن بازی سیاست»، به رسمیت شناختن دولت احمدی نژاد از سوی کروبی را با تمثیل ضرورت «پاس به عقب» در بازی های سیاسی توجیه کرده است.
مهدی جامی (مدیر سابق رادیو زمانه) نیز در طی مقاله ای(5) این بار فراتر از دفاع همیشگی از رفسنجانی، با برجسته کردن یک دسیسه ی ناکام از سوی بخشی از نیروهای نظامی – امنیتی (به قصد یکدست کردن عرصه ی قدرت با در تقابل قرار دادن رفسنجانی و خامنه ای)، تا حدی خامنه ای را هم از روند جنایات مبرا کرده است. جامی در همین نوشتار مکانیزم محتمل پیشرفت مذاکرات میان «خواص» را به عنوان خطوط کلی «بازسازی سیاسی» جامعه (بخوانید رفع بحران) از دید خود بیان کرده و برای رفع هر گونه نگرانی، دستاوردهای آتی آن را برای مردم و جنبش شرح داده است. سید ابراهیم نبوی هم در تکمیل افاضات پیشین خود این بار آشکارا و با اطمینان از همراهی تیم شرکاء، «مذاکره» را تنها راه معقول برای به سرانجام رساندن جنبش معرفی کرده است(6)؛ از سوی دیگر سید محمد خاتمی هم در سخنرانی های اخیر خود ضمن استقبال از رویه ی «معقول» سازیِ امور برای مهار «بحران»، همانند سال 78 که پشت دانشجویان را در مواجهه با ارتجاع خالی کرده بود، به انتقاد از بخش های افراطی جنبش پرداخت(7). این روحانی «معتدل» همچنین به قرار معلوم نامه محرمانه ای در باب مسایل اخیر به رهبر «فرزانه» نگاشته است که عدم انتشار عمومی مفاد آن خود به موضوعی جنجالی بدل شده است(8)، که حامل این انتقاد محوری است که هنوز هم سران طیف اصلاح طلب مردم را نامحرم می انگارند(9).
در عین حال در پی واکنش های منفی مردم به این چرخش های سیاسی و اخبار مربوط به شکل گیری تدریجی روند مذاکرات و معاملات پشت پرده، مدام شاهد نگرانی و اظهارات ضد و نقیض و سراسیمه از سوی سران اصلاح طلب در تکذیب هر گونه مذاکره و سازش پشت پرده هستیم. از اظهارات کروبی و پسرش گرفته تا سخنان همسر موسوی، زهرا رهنورد(10). با چنین رویکردی می توان موضوع مورد انتقاد را مشمول زمان کرده و به عادی سازی آن پرداخت، تا تدریجا بتوان به صورت علنی و رسمی از مشی خود به عنوان یگانه راه درست و «اصولی» دفاع کرد.
آن دسته از جریانات سیاسی که برای بیانیه ی موسوی هورا کشیده بودند و در تحلیل های خود آن را تجسم عقلانیت و اعتدال قلمداد کرده بودند، اینک با بالا گرفتن نارضایتی های عمومی پیرامون علنی شدن روند تایید دولت از سوی اصلاح طلبان حکومتی و مقدمه چینی ها برای سازش ها و مذاکرات آتی، موقتا خاموشی گزیده اند تا با بررسی روند حوادث آتی (به ویژه چگونگی اتفاقات 22 بهمن پیش رو)، بار دیگر موضع سیال متناسب با شرایط را اتخاذ کنند، که این از مقتضیات پایبندی به «رئال پولیتیک» است؛ مقتضیاتی که پیش از این پیروی غیر انتقادی و تایید کورکورانه ی مشی اصلاح طلبان را می طلبیده است.
ضرورت مذاکره اما چیز تازه ای نبود که اصلاح طلبان به اجبار وقایع اخیر به آن رسیده باشند: سیر وقایع ماه گذشته تنها زمان آغاز و کلید خوردن این رویکرد را برای آنها معلوم ساخت؛ برای مثال، اینکه اصلاح طلبان هیچگاه فراخوان به اعتصاب عمومیِ نمادین را به عنوان یکی از راهکارهای مسالمت آمیز اعتراضِ جمعی گسترده در دستور کار خود قرار ندادند(به رغم غیرخشونت آمیز و کم هزینه بودن آن و امکان مشارکت حداکثری و ایجاد خودباوری عمومی در مردم)، نشان دهنده آن است که گسترش مهار ناپذیر دامنه ی جنبش هیچگاه مورد نظر اصلاح طلبان نبوده است. از سوی دیگر به رغم اصرار بر کودتایی خواندن حکومت، هیچ یک از آنها به نشانه ی اعتراض، از پست های دولتی / حکومتی خود استعفاء ندادند؛ در حالیکه از ابتدایی ترین روش های نافرمانی مدنی در مقابل نظام های کودتایی، استعفای جمعی مخالفان بلند پایه از منصب های دولتی است. (شخص موسوی آنقدر ماند، تا رسماً اخراج شد)؛ این نکته به روشنی نشان می دهد که آنها برای یک مبارزه ی تمام عیار وارد عرصه نشدند و همواره به یاد داشتند که جایی برای مصالحه و توافق بر سر باز تقسیم قدرت بر جای بگذارند. به لحاظ تئوریک هم، بسیار پیش از این از زبان اکبر گنجی، در مخالفت های مستدل و موکد وی با تغییرات انقلابی، ضرورت و مکانیزم های مذاکرات آتی با «قدرت»، با وام گرفتن از الگوی شیلی در اواخر دهه ی هشتاد (به توافق رسیدن با پینوشه برای تقسیم قدرت) به تفصیل تشریح گردیده بود(11). بر این اساس، حداقل در شرایط حاضر، نگاه اصلاح طلبان به جنبش بی شباهت به نگاه حاکمیت نیست، که جنبش را یک «بحران» تلقی می کند و درصدد یافتن راه های «برون رفت» از این بحران است. به بیان دیگر، جنبش اینک نه تنها برای حاکمیت، بلکه به نوعی برای اصلاح طلبان هم ـ که زمانی به چشم «فرصت» در این جنبش می نگریستند ـ به یک بحران بدل شده است که نیازمند روش های مهندسی شده برای خروج سالم از بحران است؛ راه هایی که حیثیت سیاسی آنها را تماما نابود نسازد و در عین حال دستمایه ای فراهم آورد برای خیزهای بعدی به سوی کرسی های قدرت. در این میان، از دید برخی نظریه پردازان سرشناس جریان اصلاح طلب حکومتی چون عباس عبدی، «برای مذاکره، پشت و پیش چشم مردم اهمیت ندارد؛ مهم این است که وضع زندگی مردم و اوضاع جامعه خوب شود؛ شکل کار اصلاً مهم نیست.»(12).
در چنین فضایی که بیانیه ی هفدهم موسوی به طور تلویحی پیامی را برای آغاز تعامل بر سر جنبش ارسال کرده بود، در کنار حفظ سیاست «چماق و هویچ» از سوی حاکمیت، رهبر «فرزانه» ی انقلاب هم خواهان شفاف شدن مواضع «خواص» گردید و به عبارتی طلب بیعت مجدد نمود. کروبی (شیخ اصلاحات) با به رسمیت شناختن دولت احمدی نژاد (و با تاکید بر اینکه "چون مقام رهبری ایشان را تنفیذ نمودند" ) به پیام وی لبیک گفت(13)؛ خاتمی در کنار در افشانیِ سخنرانی های اخیرش و محکوم کردن افراط در جنبش، به شخص معظم اله نامه ی خصوصی نگاشت؛ رفسنجانی هم بار دیگر بر این گفته ی پیشین خود تاکید کرد که به باور او اصلح ترین شخص برای برون رفت از بحران، مقام «معظم» رهبری است(14).
در این میان دوستان جوانی که به چرخ های ارابه ی اصلاح طلبان حکومتی دخیل بسته بودند، به سیاق همیشه ولی با سردرگمی بیشتر، تلاش می ورزند در تک تک این اظهارات آشفته و مواضع متناقض اعلام شده از سوی سران اصلاحات (که از جهتی کاملاً حساب شده هم هست)، نکات مثبت تاکتیکی و هوشمندی های راهبردی ویژه ای بیابند، تا بنای باورها و امیدهایشان فرو نریزد. البته در این موضع گیری ها قطعاً هوشمندی زیادی نهفته است، ولی موضوع بر سر این است که این گونه هوشمندی ها (حسابگری ها) تنها مصالح و منافع شخصی و جناحی را نشانه رفته است، نه مصالح مردم و جنبش را.
در سوی دیگر ماجرا کم نیستند کسانی که همصدا با حاکمیت اعلام انصراف خجولانه یا گستاخانه ی اصلاح طلبان را به مثابه پایان کار جنبش تلقی می کنند. (شاید هم با اندکی رضایتمندی ناخواسته از اینکه داوری های بدبینانه ی خود را قرین صحت می بینند). اما جنبش زنده است چرا که نه ریشه های پیدایش و خاستگاه های آن خواسته های اصلاح طلبانه بوده است و نه موتور محرکه و نیروهای پیش برنده ی آن اصلاح طلبان بوده اند. جنبش از ضرورت های عینی با پایه های مردمی وسیع شکل گرفت، که این ضرورت ها و پایه ها همچنان به قوت خود باقی اند. بر این اساس در این مرحله با اعلام انصراف یا عقب نشینی اصلاح طلبان، به رغم شوک اولیه و تکان عمومی مختصر از سر ناباوری یا تاسف، چرخش ویژه ای در جنبش رخ نخواهد داد. در واقع بیلان نهایی جنبش تا کنون چیزی نیست جز اینکه در این هفت ماه و اندی از یک سو مردم به همراه جنبش بالیده اند و تابوهای سکوت و ترس و فردگرایی را پشت سر نهاده اند، از سوی دیگر سیاهکاری های حکومت مرحله به مرحله چهره ی واقعی آن را افشا کرد و ته مانده ی مشروعیت آن را زدود و در مجموع حقانیت و ضرورت این جنبش را هر چه بیشتر بر همگان روشن ساخت. به بیان دیگر جنبش به راه خود خواهد رفت و چنین فراز و نشیب هایی را پشت سر خواهد گذاشت.
شاید اگر از کسانی نیستیم که سرنوشت جنبش را به خواست ها و اهداف اصلاح طلبان حکومتی گره می زنند، باید خوشحال باشیم که شفافیتی که رهبر «معظم» از سران اصلاح طلب و «استوانه» های برجسته ی حواشی آنها طلب کرده است، عملا جنبش را به سوی فضایی شفاف تر سوق داده است یا خواهد داد؛ اگر چه «رهبران» فرهمند کنونی جنبش، به راحتی حاضر نخواهند بود عرصه ی جنبش را بدون دستمایه ای قابل قبول ترک کنند؛ آنها مدیریت و «هدایت» این جنبش را «حق مسلم» خود می دانند و از همین رو تمام توان خود را به کار خواهند گرفت تا از این جنبش ناجنبشی بسازند که همچنان به مدیریت و متولی گری آنها تن دهد و بی گمان این کار را از طریق دامن زدن به بحث های خودی و غیر خودی در درون جنبش و بازتعریف کردن معیارهای «سبز بودن» و «افراطی گری» پی خواهند گرفت. به هر حال صرفنظر از چگونگی عملکرد آتی این جریانات، این جنبش دیر یا زود می بایست استقلال خود را از متولیان خود خوانده و راه بلدان گمراه جشن می گرفت.
مخلص کلام آنکه برای مردم به جان آمده ی کشور ما، جنبش حاضر به عنوان یک فرصت تاریخی تنها پشتوانه ی قابل اتکا برای حفظ امید به هر گونه تغییری است. بر این اساس هر رویکرد سیاسی قیم مابانه ای که مردم را در حاشیه بخواهد و یا در لوای عقلانیت سیاسی خواهان خاموشی تدریجی جنبش اعتراضی باشد، به آرمان های تاریخی این مردم خیانت کرده است (سیاست پیشگان این سرزمینِ دردمند، با خیانت بیگانه نیستند). خوشبختانه این جنبش پس از فتح عرصه ی «خیابان»، تاکنون این مهمترین سرمایه اش را به خوبی حفظ کرده است؛ امید آنکه 22 بهمن ماه علاوه بر اعلام سرفرازانه ی پایداری جنبش، روز برپایی جشن استقلال جنبش هم باشد.
/ دهم بهمن ماه 1388 /
پانوشت:
1) واکنش سریع محسن رضایی در عقب نشینی خواندن بیانیه هفدهم موسوی و وجه المصالحه قرار دادن آن برای برپایی مقدمات مذاکرات «آشتی ملی» بیراه نبود. محسن رضایی در آخرین نامهاش به خامنهای چنین نوشت: «...عقب نشيني آقاي ميرحسين موسوي از انكار دولت آقاي احمدينژاد و پيشنهاد سازنده ايشان به اينكه مجلس و قوه قضاييه به وظايف قانوني خود در قبال پاسخگو كردن دولت عمل كنند، هر چند دير هنگام بود ولي ميتواند سر آغاز يك حركت وحدت بخش در جبهه معترضين با ديگران باشد...» صدای آلمان (دویچه وله) / "واکنشهای مختلف به بیانیه جدید میرحسین موسوی" :
http://www.dw-world.de/dw/article/0,,5076067,00.html
2) تاکنون برای 11 نفر از متهمین دستگیر شده در اعتراضات خیابانی اخیر حکم اعدام صادر شده است:
http://shafaf.ir/fa/pages/?cid=15497
و پنج نفر از بازداشت شدگان روز عاشورا نیز از سوی دادگاههای حکومتی احکام محاربه دریافت کرده اند و با خطر اعدام مواجه اند:
http://www.radiofarda.com/content/F7_Iran_puts_16_more_protesters_on_trial/1943870.html
http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=26863
در حالیکه پیش از این هم برای هجده تن از زندانیان سیاسی کرد به اتهام «محاربه با خدا» حکم اعدام صادر شده بود که در مورد فصیح یاسمنی این حکم جلادانه در هفدهم دی ماه اجرا شد:
http://www.if-id.de/New/index.php?option=com_content&task=view&id=5161&Itemid=52
3) صدای آلمان (دویچه وله) / "نگرانی دولتمردان ایران از حضور دوباره مردم در خیابانها" :
http://www.dw-world.de/dw/article/0,,5165340,00.html
سردار احمدیمقدم / "ديگر جای مدارا نيست" :
http://www.fararu.com/vdcfv1dm.w6d11agiiw.html
4) مسعود بهنود / "شما پیروزید؛ عربده شان از روی ترس است" :
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/article/2010/january/26//-171c824017.html
5) مهدی جامی: "خامنه ای در پرانتز": «...پایان و ملخص کلام اینکه چشم انداز فعلی نشان دهنده شکست بزرگ نیروهای نظامی و امنیتی و قضایی طرفدار کودتا ست. آقا دست آنها را باز گذاشت و آنها هم زورشان را زدند. اما نشد. جمع نشد. قرار نبود هفت ماه طول بکشد. حالا باید از صحنه کنار بروند تا فضا باز شود. این البته تنش بعدی در داخل سیستم (یا نظام) خواهد بود. تنش مهار خواهد شد و حیله دیگری فکر خواهد شد. اما جنبش از زیر ضرب بیرون آمده است و یک گام در خواست های مدنی اش پیش رفته است. آنچه مهم است این است که میانه روی و عقل حاکمیت -ولو موقت- غلبه پیدا می کند. افراط از هر دو سو دفع می شود. این بزرگترین دستاورد است .... »
6) سید ابراهیم نبوی / " «ال سید» مرده است!": «...می خواهم چنین نتیجه بگیرم که اگر تغییر قدرت نتواند با یک کابینه یا دولت ائتلافی از سبزها و حاکمان کنونی صورت بگیرد، هرگز وضعیت پایداری در انتظار ما نخواهد بود و هر نوع وضعیت ناپایدار، جز ادامه تنش چیزی نصیب ما نخواهد کرد...»
http://www.rahesabz.net/story/8097/
7) سيدمحمّد خاتمی در ديدار با ۵۰ تن از بازداشتشدگان و زندانيان سياسی پس از انتخابات: «...البته از سوی افراطيون هر دو طرف رفتارهای نادرستی صورت گرفته است .... ما از جمهوری اسلامی که منطبق با معيارهای اسلامی و مردمسالاری نيز هست دفاع میکنيم و تنها راه دفاع از اين حکومت و تقويت آن را همين اصلاحات میدانيم .... »
http://mag.gooya.com/politics/archives/2010/01/099320.php
8) در خصوص پایبندی به این رویه ی پنهانکاری و غیرشفاف بودن از سوی سید محمد خاتمی جای شگفتی چندانی نیست. چون از یکسو برای این گونه افراد بنا به منش نخبه گرایانه و تعبیر خاص شان از عقلانیت سیاسی (عقل ابزاری)، سیاست عرصه ی چانه زنی و مدیریت امور از بالاست؛ از سوی دیگر خاتمی به عنوان یکی از استوانه های نظام اسلامی که همچنان با افتخار از پیشینه ی سیاسی و رابطه ی مرید وارش با بنیانگذار نظام یاد می کند، فارغ از پسند ما و شفافیت بیانی او ، خود را جزئی از همین نظام می داند. در عین حال فراتر از وابستگی ها و پیوستگی های شخصی، کسانی مانند خاتمی حفظ نظام را به مثابه ضرورتی سیاسی در دفاع از اسلام و آرمان های خمینی کبیر تلقی می کنند. (به یاد دارم چندین سال پیش، ماه ها پس از عیان شدن رسوایی های اصلاح طلبان در مواجهه با حوادث پس از فجایع کوی دانشگاه - تیر ماه 78 – ، خاتمی در مصاحبه ای با روزنامه ی «شرق» رسما عنوان کرده بود که اگر بنا باشد میان نظام و مردم یکی را انتخاب کند، او نظام را انتخاب خواهد کرد. او اینک با مواضع اخیر خود، باز هم مردم را در مقابل نظام وانهاده است و نشان داده است که همچنان به آن گفته و منش پیشین خود پایبند اشت).
سایت اخبار روز / "جزئیات نامه ی محمد خاتمی به رهبر حکومت" :
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=26749
از سوی دیگر مهدی کروبی هم در مصاحبه ی اخیر خود با رادیو فرانسه اظهار داشته است که به رغم وجود اختلافات اساسی میان دو جناح سیاسی، «ما در صورت احساس خطر برای نظام متحد خواهیم شد» :
http://www.rfi.fr/actufa/articles/121/article_10651.asp
9) سایت اخبار روز / "مردم نامحرم هستند؟! نامه ی خاتمی را منتشر کنید!"
http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=26780
10) زهرا رهنورد / " پشت پرده سازش نمی کنیم" :
http://rahesabz.net/story/8744/
11) اکبر گنجی در سلسله سخنرانی هایی که در تور اروپایی خود ایراد کرده بود، بخش کانونی سخنان خود را بر رد رادیکالیسم انقلابی و ضرورت رو آوردن به عقلانیت سیاسی برای دروه ی گذار تمرکز داده بود. پرداختن به تحریف های تاریخی و خطاهای مفهومی و مصادره به مطلوب هایی که گنجی در چینش استدلال هایش در جهت نیل به هدف کانونی یاد شده مرتکب شد، در این مقال نمی گنجد، ولی ذکر این نکته ضروری می نماید که این طیف با آگاهی از عمق نارضایتی مردم از نظام، ضمن آماج قرار دادن شخص رهبر و نظام ولایت فقیه و اظهار همدلی با نارضایتی عمومی، روش های «عقلانی» فرموله شده ی خود را برای مذاکره و مصالحه با سران همین نظام تبلیغ و تجویز می نمایند. اکبر گنجی تشریحی از این رویکرد را در مقاله ای با عنوان « فروپاشی رژیم یا فروپاشی جنبش » آورده است:
http://hambastegi.aftabparast.com/2010/01/14/akbar-ganji_regime-movement/
12) عباس عبدی / "موسوی توپ را در زمین حریف انداخت" :
http://www.rahesabz.net/story/6976/
عبدی در همین گفتگو در بیان یکی از انتقادات خود به بیانیه هفدهم موسوی چنین گفت:
« البته به آن جمله آخر [بیانیه هفدهم] که این مسائل احتیاج به گفتگو و مذاکره ندارد، انتقاد دارم؛ چرا که سیاستمدار همیشه باید آمادگی گفتوگو و مذاکره داشته باشد .... سازش را حسن هر سیاستمداری است .... »
چند ماه پیش از این هم عباس عبدی در ضمن مقاله ای اعلام کرده بود که بهتر آن است انرژی و توان این جنبش را به سمت شرکت قدرتمند در انتخابات بعدی هدایت کنیم. (متاسفانه لینک این مطلب را نیافتم)
13) مهدی کروبی / "احمدینژاد را به دلیل تنفیذ رهبری رئیس دولت میدانم!" :
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/01/100125_l10_karubi_ahmadinejad.shtml
14) هاشمی رفسنجانی / "مسائل موجود با تدبیر رهبری قابل حل و فصل است":
«...در شرايط فعلی اينجانب اصلحترين فرد را برای حل مشکلات فعلی جمهوری اسلامی ايشان میدانم و مطمئن هستم با کمک افراد معتدل از هر دو جناح موجود کشور با تدبير رهبری مسائل موجود قابل حل و فصل است و در صورت حل مشکلات جاری، دشمنان خارجی و ضد انقلاب مايوس خواهند شد .... »
http://www.radiofarda.com/content/o2_rafsanjani_on_iran_crisis/1937710.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|