بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

سه شنبه 6 بهمن 1388 ـ  26 ژانويه 2010

 

سیاست چماق وساندیس

    تقی روزبه

دراین نوشته نگاهی داریم به پس زلزله های تظاهرات روز عاشورا، به تاکتیک تازهء جناح حاکم، به رویکرد طرفداران «ولایت مشروط» در صفوف جنبش، و به استراتژی معطوف به مذاکره و انتخابات آزاد، و وظایف کلی گفتمان آزادی وبرابری.

 

تظاهرات عاشورا وپی آمدهای آن

برآمد اعتراضی مردم در روز عاشورا را به لحاظ ترکیب چندین مولفه می توان به مثابه نقطه عطفی در منحنی بحران به شمارآورد: سه مولفه زیر بیش از عوامل دیگر در آن تأثیر گذار بودند:

نخست: کانونی شدن شعار مرگ بر ولایت فقیه و وعدهء سرنگونی وی توسط صدها هزار تظاهر کننده؛ وضعیتی  که تداعی کنندهء شعار مرگ برشاه در انقلاب بهمن بود. این شعار توفنده کاخ استبداد دینی را به لرزه افکند. قبل از آن نیز در حرکت قم و بیخ گوش مراجع، یعنی در مرکز ام القراء  اسلامی، مردم با بهره گیری از یک فرصت طلائی، هم چون  پرستوئی نشسته بر درختی بدون شاخ و برگ در پایان زمستان اما سرشار از نیروی حیاتی، با نغمه خود نزدیک شدن فصل بهار را  بشارت دادند و آنروز براستی در و دیوار ام القراء اسلامی، با پژواکی در ابعاد جهانی، به لرزه افتاد.

دوم: مقاومت مردم در برابر خشونت و سرکوب و رعب افکنی، رژیم را سخت غافگیر کرد. نیروی سرکوب از مدت ها قبل به تدارکات پیشگیرانه پرداخته و با خط و نشان کشیدن و اینکه به کسی اجازهء عرض اندام نخواهد داد، تمامی نیرو و توان خود را برای کنترل اوضاع بکار گرفته بود. با این وجود، علیرغم دستور تیر و مبادرت به انجام آن جنایات رسوا و فراموش نشدنی، نتوانست کنترل صحنه را بدست گیرد و، باین ترتیب، خیابان ها و میادین تهران عملاً برای ساعاتی چند تحت کنترل مردم  قرار گرفتند. بی گمان سران  رژیم  و متولیان سرکوب، شبهای متوالی در خلوت خویش سخت برخود لرزیدند: این را می شد از واکنش های رژیم و از وَجنات وحشت زدهء سردار رادان به خوبی ملاحظه کرد. مردم با یکدیگر حول اينکه «پیشروی بسوی کدام نقطه؟ رادیو ـ تلویزیون؟ بیت رهبری؟ و یا...» پچ پچ می کردند. بیهوده نبود که برخی  گزارشات خبر از ترک محل اقامت رهبر نظام در اوج آن هنگامه می داد. گرچه هنوز نقطهء غلیان برای تسخیر نقاط استراتژیک قدرت فرانرسیده بود و خویشتن داری مردم همین را نشان می داد، با این وجود همهمه ها و قدرت نمائی چند ساعته برای اشاعهء وسیع این ترس در اردوی دشمن کافی بود. چه کسی تضمین می کند مردمی را که  کشتار و پرت کردنشان از بالای بلندی به روی آسفالت خیابان ها، بجای ایجاد ترس موجب برافروختن خشم و جسارتشان می شود، مصمم تر نکند؟ و آنها در گام های بعدی عزم خویش را برای پیشروی به سوی تصرف کانون های اصلی قدرت و خشونت، و بسوی  تسخیر مناطق استراتژیک جزم نکنند؟! درهرحال آگاه شدن به گوشه ای از نیروی لایزال خود و مشاهدهء ُکند شدن تنها حربهء بقاء دشمن- تیغ سرکوب - در حماسهء آن روز و اعتماد به نفس برآمده از دل آن ،برای هر جباری که تکیه گاهش قدرت برهنه باشد، این ترس را برمی انگیزاند که براستی چه تضمینی وجود دارد که فردا و فرداهای دیگر امواج مردمی برای به پائین کشیدنش به حرکت درنیایند؟ آری، این کابوسی است که هر شب به بالین دشمنان قسم خورده مردم سرمی زند و لحظه به لحظه افول اقتدار و جبروت آنان را برخشان می کشد.

سوم: نشانه هائی حاکی از تردید و ریزش نیرو در میان نیروهای سرکوب بروز پیداکرده اند. این نشانه ها حاکی از عدم اجرای فرمان تیراندازی و سرکوب در مواردی و همدردی و همراهی با مردم در مواردی دیگر بوده است. دیده شدن چنین نشانه هائی در کنار نمایش قدرتی که مردم در بعضی نقاط و صحنه ها در خلع سلاح  افراد یا بعضاً دسته جمعی نیروهای سرکوب و یا ناگزیرساختن آن ها به فرار از صحنه فوران خشم فرو خوردهء مردم و آتش زدن ساز و برگ سرکوب به عمل آوردند، بیان کنندهء این واقعیت بود که دستگاه عریض و طویل ماشین سرکوب که اکنون به مثابه  تکیه گاه و اهرم اصلی بقاء رژیم بشمار می رود، آنچنان هم که پنداشته می شود یکدست و مستحکم نیست  و  لاجرم  قابل ترک برداشتن است. و این یعنی آغاز پایان. دامنه ریزش نیرو البته فراترازنیروهای مستقیم سرکوب بوده  وشامل پایگاه اجتماعی اخص حاکمیت،ازمیان اساتید دانشگاه ها،اصول گرایان وفرزندان مقامات،هنرمندان وابسته  ودیپلمات ها و... نیزمی گردد. اکنون حتی می توان تصاویر پیوستن بخش هائی ازآن ها و یا از مردمان تاکنون خاموش  را درتظاهرات قم و یا روزعاشورا به صفوف معترضین مشاهده کرد. مردم مدتهاست که واقعیت منزوی شدن بیش ازپیش رژیم را دریافته اند و با شعار «دروغگو دروغگو ، شصت و سه در صدت کو؟» آن را مداوما به رخ حاکمیت می کشند.حال بگذار رژیم در پی دوپینک های متعدد و انجام سناریوهائی چون به آتش کشیدن تصویرخمینی و قرآن، آخرین زور خویش را برای گرد آوری بقایای  چند ده هزار نیرو از اقصی نقاط تهران بزرگ و به مدد بخش نامه ها و اختصاص امکانات دولتی بکارگیرد.نمایش "حماسی" رژیم در روز نهم دیماه که توسط ماشین دروغ پردازی رژیم به ده ها میلیون نفر ارتقاء یافت از سوی مردم  به تظاهرات ساندیسی شهرت یافت! "میلیونها نفری" که مشاهده تصاویر پاره و لگدمال شده خمینی و خامنه ای در زیر پای کسانی که در حال گرفتن و نوشیدن ساندیس هستند، بخوبی میزان وفاداری آن ها به حاکمیت را نشان می دهد! مضحک تر از آن تلاش برای ثبت این "رخداد بزرگ"  در تاریخ است.یعنی آن نوع کارهای احمقانه ای که معمولا مستبدین در هنگامه افول و سراشیبی به عنوان تظاهر به قدرت و برخ کشیدن جبروت بربادرفته خود به آن دخیل می بندند و ما سرانجام این نوع تاریخ نگاری و  تقویم های خود ساخته را  در دمدمه های انقلاب بهمن نیز آزموده ایم. بگذارجباران در شرفِ غرق شدن با ساختن تقویم های خیالی، عمر و قدرت خویش را ابدی وانمود سازند. اما به موازات آن شاهدیم که تاریخ سازان واقعی نیز در حال ساختن تقویم خود هستند. آنها در مارش های خیابانی خود نه فقط حکم عزل و ابطال ولایت خامنه ای را فریاد می کنند، بلکه حتی در حال تنظیم  پایان نامه سلسله جمهوری اسلامی نیز هستند!. براستی کدام یک ازاین تقویم ها اعتبار بیشتری خواهند داشت؟!

 

رابطه بین زلزله روز عاشورا و تشدید طیف بندی ها

هرگام تازه ای که جنبش خود جوش وخود فرمان برمی دارد، بناچار همه نیروها وجریانات سیاسی را وادار می کند که، متناسب با آن، مکان  و جایگاه خود را جابجا و بالا و پائین بکنند:

نخست آنکه در میان صفوف دشمن رو در رو و طرفداران استبداد مطلقه ولایت فقیه، تضادها بیش از پیش فعال گردیده است. پی آمد آن را می توانیم در ترکیب سیاست چماق و هویج مشاهده کنیم. معلوم شد که با به میدان آمدن مردم و تداوم آن، توازن قبلی بهم خورده و حاکمیت دیگر قادر نیست بشیوه تاکنونی به سلطهء خود ادامه دهد: از یکسو تشدید سرکوب و اعمال خشونت و ارعاب بیشتر و محارب و مفسد فی الارض نامیدن اعتراض کنندگان، فعال کردن جوخه های ترور، برپائی محکمه ها و تهدید به اعدام محاربان و دستگیری ها و تشدید محکومیت ها در دستور قرار گرفته است. اما از جانب  دیگر معلوم گردید که برای مدیریت بحران، سرکوب برهنه و مطلق- همانطور که تحولات روز عاشورا نشان داد - به تنهائی کارآئی لازم را ندارد و لاجرم  برای مهار جنبش لازم است  چماق را با هویج ترکیب کرد. از اینرو تظاهر به گشودن قطره چکانی فضای باز و "انتقاد" کنترل شده برای آشفته کردن صفوف جنبش در دستور کار قرار گرفت.

نگرانی از سیر اعتراضات خیابانی و سرنوشت نظام، در واقع کفهء ترازو در میان بالائی ها را به سود محافظه کاران میانه رو وحامی ولایت مطلقه سنگین تر کرد. آن ها برآن شدند که بار دیگر نیروی خود را برای کنترل بحرانی که  موجودیت نظام را مورد تهدید قرار داده است، بکارگیرند. تاکتیک اصلی آنها ایجاد شکاف در میان جنبش و جداکردن مدافعان ولایت مشروطه از صفوف جنبش و هم چنین تفکیک صفوف معترضان به توده های ناراضی و اغتشاشگران و فعالین و سازماندگان دهندگان و ساختار شکنان و برخورد متفاوت (و بقول خودشان اقناعی) با آنها از سوی دیگراست.علی مطهری بخوبی هدف از این مانور جدید حکومت را بیان کرده است: جدا کردن صف فرصت طلبان، ساختار شکنان و آنان که کنترل رهبری را بدست می گیرند با کسانی که در چهارچوب نظام و ولایت منتقد و معترضد، به قصد یک آشتی ملی. او آرزوکرده است که همگی در 22 بهمن در کنار یکدیگر به راه پیمائی مشترک و شعار دادن به پردازند!

نتیجهء مدیریت "اتتخابات" توسط جناح حاکم را دیده ایم که چگونه هم چون بمبی در دست هایش منفجر گردید. و البته نتیجه مدیریت بحران کنونی و کنترل اعتراضات را باید به آینده واگذار کرد.ولی آنچه که در بکارگیری سیاست چماق و هویچ محرز است، پایه اصلی همچنان بکارگیری سرکوب سنگین و تشدید آن است. چرا که بزعم آنان در غیر این صورت گشودن هر روزنهء واقعی ولو کوچک می تواند موجب فروریختن آوار و یادآور فروپاشی نظام سلطنت  و یا فروپاشی کشورهای بلوک شرق گردد. و بنابراین تا آنجا که در شرایط کنونی به نیت و عملکرد سردمداران این خیمه شب بازی  برمی گردد، هدف بیش از آنکه گشودن روزنه ای واقعی برای تنفس  باشد، تظاهر به گشودن فضای باز و القاء آن است و تلاش برای اجتناب از آنکه مبادا به یک ضعف و عقب نشنیی واقعی تعبیر شود. و بهمین دلیل سیاستی شکننده بوده و با نهایت احتیاط و بشیوه تست ِ آزمون و خطا به پیش برده می شود. گشودن برنامه  "بسوی فردا" در صدا و سیمای تحت کنترل بیت رهبری، و متهم کردن قاضی مرتضوی توسط نمایندگان مجلس و تشدید انتقاد ها به تیم کاری و اطرافیان احمدی نژاد، بیانیه  14 جریان گردآمده در زير چتر پیروان خط امام و رهبری به ریاست عسکر اولادی و یا انتقاد عناصری هم چون سردار صفوی از برخی تندروی های صورت گرفته و... همه وهمه نشانه هائی از این رویکرد است. صرفنظر از نگاه ساده انگارانه امثال مطهری در ماهیت آنچه که فتنه نامیده می شود، و این تصور ابلهانه که گویا میلیونها معترضی که شعار مرگ برخامنه ای بر زبانشان جاری شده است طوطیان خوش آموزی بیش نیستند، این  سخنان نشان میدهد که چگونه فکر برگزاری سالگرد انقلاب، خواب آرام را ازچشمان رژیم ربوده است. هم چنین باید اضافه کردکه بی خاصیت  شدن رسانه ملی به مثابه یکی از مولفه های اقتدار و تأثیرگذار بر افکار عمومی در برابر رسانه های خودجوش مردمی و هم چنین رسانه های برون مرزی همچون بی بی سی و صدای آمریکا، یکی از عوامل مهمی است که  رژیم  را وادار ساخته است تا بفکر اعمال دوپینک و یافتن ترفندهائی برای احیاء بازوی تبلیغاتی و رسانه ای ازکارافتادهء خود باشد. واقعیت دیگر آنست که احمدی نژاد اکنون به نقطهء ضعف رژیم و چرخ پنجم آن تبدیل شده است و سرنوشت ولی فقیه و احمدی نژاد نیز تا حدزیادی به هم گره خورده اند.

البته زمان برای جدا کردن سرنوشت این دو ازهم و با هدف نجات خیمه نظام از دست رفته است و نمی تواند بر افکار عمومی و جهت گیری رویدادها تأثیرگذار باشد. بخصوص که قرائن متعددی حاکی از آنست که خود ولی فقیه نیز از سیاست در آغوش گرفتن احمدی نژاد نه فقط انتقادی نکرده بلکه هم چنان براین باوراست که هر نوع عقب نشینی ولو کوچک در برابر حریفان نباید در انظارعمومی و یا در ذهن رقبای احمدی نژاد و یا دشمنان خارجی به عقب نشینی تعبیر شود و نیاید از موقعیتی ضعیف صورت گیرد. آخرین هشدار وی دربارهء موضع گیری قاطع  نخبگان در برابر دشمن نیز حاکمی از همین رویکرد است.

با این وجود بنظر میرسد تلاش برای چنین تفکیکی در دستور کار باصطلاع عقلای قوم طبقه سیاسی حاکم قرار گرفته است. آنچه که بخصوص موقعیت افراط گرایان را تاحدی تضعیف کرد، زیاده روی  آنها در شعارهای روز نهم دیماه بود که تهدید رفسنجانی و به آتش کشیدن چهره هائی چون خاتمی و ... بهمراه پرچم آمریکا و یا اقداماتی هم چون حمله به جماران و تهدید و اشغال اماکن مراجع وروحانیون مخالف بود. بخصوص تلاش و توطئه برای خلع ید صانعی از مرجعیت براستی یک شکست آشکاربود.

ج- زلزلهء صورت گرفته در روزعاشورا، صفوف طرفداران ولایت مشروطه در اردوی جنبش را نیزبه تکان درآورده است. آنها نیز به نوبهء خود از واقعیت عبور چند وجهی مردم ازنظام در قالب شعارها و اقدامات ساختارشکن برخود لرزیدند و ناگزیربه موضع گیری و جابجائی مواضع خود در برابر آن شدند.بیانیه 5 ماده ای موسوی مبنی بر عقب نشینی ضمنی از خواست ابطال انتخابات تقلبی و جایگزینی آن با پاسخگو کردن دولت در برابر مجلس (همان مجلس فرمایشی ولی فقیه فرموده)، و مرزبندی قاطع تر با «ساختارشکنان و منافقان و فرصت طلبان و خارجه نشینان» ... و نیز اعلام امکان پیش برد مطالبات رقیق شدء این پلاتفرم بدون نیاز به هرگونه توافق و مذاکره و بدون الزام به پیشبرد همهء آنها بطور همزمان، که معنائی جز پاسخ مثبت دادن به درخواست های حاکمان و اصول گرایان میانه رو مبنی بر برائت از ساختارشکنان نداشت، بالقوه یک فرصت طلائی را برای تشدید فشار بر جنبش  در اختیار دشمنان مردم گذاشت. 5 ماده کروبی نیز از نظر محتوا در همان راستا و در مرزبندی با ساختارشکنان قراردارد. بیانیه 5 روشنفکر و فعال دینی- سیاسی نیز علیرغم برخی تفاوت ها در ادامهء همان سیاست پاسخگو کردن ولی فقیه  و در مرزبندی قاطع  با ساختارشکنان، سرنگون طلبان و عبورکنندگان از نظام ولایت فقیه بود. جوهر مشترک همهء این بیانیه ها در چهارچوب ولایت مشروط و مرزبندی با گفتمان های ساختارشکن  و هشدار نسبت به وقوع خطرانقلاب به بهانه اجتناب از خشونت بود.

در این رویکرد پرهیز از خشونت اسم شبی برای اجتناب از انقلاب بوده و با ترفند یکسان انگاری خشونت و انقلاب همراه است. و حال آنکه خشونت همواره از سوی رژیم اعمال می شود که وقعی به اعتراضات مسالمت آمیز مردم نمی گذارد.در چنین شرایطی مبارزه بر دفع خشونت و دفاع از خود را نمی توان خشونت نامید و خشونت اعمال شده توسط رژیم را به پای انقلاب نوشت. رویکردی که در صورت مسلط شدن برجنبش جز به تسلیم و خلع سلاح مردم در برابر رژیمی که حاضر به شنیدن صدای مسالمت جوی مردم نیست می انجامد.

در این گفتمان، برای آنکه انقلاب صورت نگیرد (امری که بزعم آنها فاجعه تلقی می شود) باید به مذاکره روی آورد و اعتراضات خیابانی را در خدمت چانه زنی  در بالا قرار دارد. استراتژی معطوف به مذاکره و چانه زنی برای آنها خط قرمزی محسوب می شودکه اعتراضات خیابانی نباید آن را بزیر سوال ببرد و از آن عبور کند. اکبر گنجی گرچه مطابق آنچه که خود ادعامی کند شخصا به انتقال قدرت مسالمت آمیزقدرت باور دارد (و البته این مانع امضاء فراخوان مشترک وی با دیگرانی که به آن باور ندارند نمی شود و درجهت خلاف ادعای فوق می باشد نشده است) اما با تئوری سازی های مبتذل  از دوره گذار و انتقال قدرت، عملا- خواسته و ناخواسته – در همان چهارچوب ولایت مشروطه در جا می زند.او دراین تئوری سازی ها تا آنجا پیش می رود که  الگوی مواجه با ژنرال پینوشه در شیلی را در برابر مردم ایران قرار می دهد و مدام هم خطاب به آنها تکرار می کند که ببخش اند و فراموش نکنند.

البته  می دانیم که در این فراخوان بخش «فراموش نکن» بيشتر از جنس تعارف است ولی آنچه که نقد است به بخش اول بر می گردد که اسم شبی است برای توقف و در جا زدن  مبارزه در پشت دروازه خط قرمز مذاکره و چانه زنی برای دست یابی به گذار مسالمت آمیز برای هر مدتی که طول بکشد و با هر امتیازی که از دشمن گرفته و به او داده شود. بزعم وی، بسیج مردم از پائین باید ادامه یابد ولی باید در محدوده خطوط قرمز چانه زنی باقی مانده و بانتظار نتایج آن بنشیند. چرا که اصل، عبور مسالمت آمیز و بدون تکان های بزرگ است. در الگوی مورد نظر وی، به ژنرال پینوشه سال ها مهلت ادامه سلطه بر شیلی داده شده، و سناتوری مادام العمر او تضمین گردیده و لازم هم نبوده که وی بخاطر جنایت هایش پاسخگو باشد و محاکمه و بازخواست شود. همچنان که در این روایت، الگوی آفریقای جنوبی و نلسون ماندلا نیز به صورت مسخ شده و یک بعدی به تصویر کشیده شده است. مبارزهء طولانی سیاسی و نظامی که به موازات مبارزات سیاسی تا سرحد عملیات مسلحانه علیه نژاد پرستی هم ارتقاء یافت فراموش می شود و داستان چنان روايت می شود که گوئی نژاد پرستان یک شبه عاشق مذاکره با ماندلا شدند و با بیرون کشیدن وی از زندان همه چیز حل و فصل گردید. آنچه که در این روايت معیوب  مفقود است اولا درجهء انباشت مطالبات و میزان آبی است که در پشت سد جمع شده است که نمی تواند تابعی صرف از متغیر مذاکره باشد؛ آن هم مذاکره ای برای راضی کردن استبدادحاکم به انتقال قدرت و اگرحاصل نشد بناچار تا هرحدی که لازم شد باید به تقلیل سطح مطالبات پرداخت. چونکه در این رویکرد اصل تخطی ناپذیر «گذار مسالمت آمیز» بهر قیمت است.

ثانیا نادیده گرفتن نقش موثر و قاطع  دولت های امپریالیستی در آن رویدادهاست که خود بدلیل وابستگی شدید آنها ـ يعنی هم دولت  آپارتاید آفریقای جنوبی و هم دیکتاتور شیلی ـ به قدرت های بزرگ است. در مورد نمونه اخیر نباید فراموش کرد که خود کودتا در شیلی علیه آلنده اساساً تحت حمایت امپریالیسم آمریکا  صورت گرفت. بی شک فرایند مبارزه می تواند در این یا آن کشور تحت شرایطی به مذاکره نیز بيانجامد، اما اين امر نمی تواند به هدف مبارزه  و خط قرمز عبور ناپذیر و مشروط کننده آن تبدیل شود و سرنوشت خود را به نتایج حاصل از آن گره بزند.

مذاکره حتی در مبارزه انقلابی هم پیش می آید و گاه از آن گریزی نیست ولی با این تفاوت که از نتایج مبارزه انقلابی محسوب شده و در خدمت اهداف آن است. بنابراین مذاکره اگر در خدمت اهداف جنبش باشد امر دیگری است ولی در نگاه فوق مذاکره یک هدف است که در پشت آن  تمکین پذیری حاکمیت امری مفروض انگاشته شده است. همانطورکه نگاه ابزاری به بسیج خیابانی و یا جامعه مدنی نیز روی سکهء دیگر این رویکرد است.

اگرجناح حاکم در سودای آنست که با تظاهر به گشودن روزنه ای از گفتگوهای نمایشی آن را جایگزین تظاهرات خیابانی کند و رفسنجانی نیز به نوبهء خود خواهان جایگزینی مناظرهای تلویزیونی  و اعتدال با حرکات خیابانی شده است، در نزد طرفداران ولایت مشروطه  استراتژی مذاکرات و چانه زنی جایگزین تظاهرات خیابانی می گردد. بی تردید، چنین نگاهی به جنبش  به معنی مهار تظاهرات خیابانی، کنترل آن و در حکم سترون ساختن و نهایتا مشارکت در سرکوب آن است.

به همين ترتيب، در رویکرد خویشاوند دیگری، دخیل بستن به صندوق رأی – استراتژی معطوف به انتخابات آزاد- هدف اصلی تظاهرات خیابانی قلمداد می شود. در این رویکرد نیز یک شبه استراتژی جایگزین استراتژی واقعی می شود.چرا که در شرایطی همچون شرایط حاکم بر کشور ما برگزاری انتخابات واقعا آزاد می تواند از نتایج پیروزی قاطع مبارزه و یک انقلاب مردمی باشد و بنابراین مشروط کردن سرنوشت مبارزه مردم به آن نیز جزسترون کردن مبارزه حاصلی ندارد.

البته طرح  شعار انتخابات آزاد، مثل هر شعار دموکراتیک دیگر، و به همچون هر شعار مطالباتی، دموکراتیک  و بسیج کنندهء دیگر، مفید است و بحثی در آن نیست اما، اگر به مثابه یک  استراتژی و گشاینده راه و پاسخ گوئی به بحران کنونی تلقی شود فاقد ضمانت اجرائی است. استراتژی  چیزی جز سرنگونی رژیم نيست با ارادهء مردم و بدست خود آنان، با درهم شکستن ماشین قدرت دولتی  از طریق مبارزهء مستقیم توده ای، و البته با طرح و بکارگیری سایر شعارها و مطالبات در این راستا و در تقویت هرچه بيشتر خصلت مطالباتی و دمکراتیک جنبش. اما در شرایط سرکوب و استبداد بی امان، مبارزه ضرورتا از مطالبات مشخص و موردی فراتر می رود، تا باحذف مانع عمدهء پیشروی، یعنی استبداد، بتوان یک به یک  متحقق  اشان کرد. ازهمین رو گفته می شود که در چنین شرایطی حتی برای انجام یک رفرم واقعی نیز به انقلاب نیاز هست.

بی شک برآمد عاشورا به عنوان سرفصل اعتراضات 7 ماههء مردم، در مناسبات خارجی رژیم ایران با دولت های دیگر نیز بی تأثیر نبوده است. ارزیابی سرویس های جاسوسی، کارشناسان و مفسران و بسیاری ازدولتمردان و عناصر متنفذ موجب بروز تردید در بقاء دولت کنونی و یا اساسا نظام موجود است. به عنوان مثال، در نزد روزنامهء وال استریت ژورنال سوال اصلی نه سرنگونی دولت بلکه زمان وقوع آنست. هم اکنون مناسبات با دولت فعلی عملا بصورت دوفاکتو درآمده و قراردادها و سرمایه گذاری ها  و مذاکرات دیپلماتیک و ...براین اساس تنظیم می شود.

 

گفتمان سوم و پس زلزله های عاشورا

اگر وضعیت کنونی را بتوانیم در عبارت فشردهء «عبور مردم از ولایت مطلقه، ولایت مشروطه و، مهمتر از همه، از خودشان و باورها و حتی توهمات تاکنونی اشان بدانیم (وضعیتی که می توان آن را در کاریکاتورهای مانا نیستاتی و نیک آهنگ کوثر درباره خاتمی و بیانیه 5 روشنفکر دینی بروشنی مشاهده کرد) آنگاه باید بپذیریم که شرایط بالقوهء مناسبی برای گسترش و نضج گفتمان سوم، گفتمان آزادی و برابری و گفتمان سرنگونی کلیت نظام جمهوری اسلامی، چه با وچه بدون ولایت فقیه، فراهم آمده است.

تعمیق بحران اقتصادی و تشدید فرایند ورشکستی اقتصادی دولت و حذف یارانه ها و آزادسازی قیمت ها و تشدید فلاکت و بیکاری و تورم بیش از پیش زمینه ترکیب و ادغام مطالبات عدالت خواهانه اقتصادی و مطالبات آزادیخواهانه را در قالب دوخواست پایه ای "خود حکومتی و اقتصاد اجتماعی " فراهم می سازد. بی تردید فعلیت بخشیدن به این زمینه های بالقوه مستلزم خود سازمان یابی هرچه بیشترتوده های زحمت و کار، شفاف شدن مطالبات کلان و اصلی آنها، و نقد و افشاء سایر گفتمان ها و برنامه ها و ازجمله گفتمان نئو لیبرالی و همه این ها در بسترگسترش دامنه و عمق مبارزهء توده ای و علیه آماج اصلی لحظهء کنونی، یعنی استبداد ولایت مطلقه، است.

بيست و يکم ژانويه 2010   ـ اول بهمن 1388

www.taghi-roozbeh.blogspot.com

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com