|
دو شنبه 5 بهمن 1388 ـ 25 ژانويه 2010 |
آيندهء ايران روشن است
گفتگو با دکتر عبدالمجید مجیدی
گفتگوگر: سايت البرز
ایران در دوران پیش از انقلاب دارای برنامه های وسیع توسعه و ترقی بود اما وقوع انقلاب و برقراری جمهوری اسلامی این برنامه ها را متوقف ساخت و کشور را از پیشرفت و ترقی بازداشت. در مصاحبه اختصاصی با سایت البرز، دکتر عبدالمجید مجیدی، وزیر اسبق کار، وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه با بر شمردن شماری از طرحهای آن دوران نشان می دهد که چگونه رژیم اسلامی مملکت را به رکود اقتصادی و واپس گرایی اجتماعی کشانده است.
**********************************
پرسش: رویدادهای ماه های اخیر و تظاهرات گسترده بر علیه حکومت احمدی نژاد و یا کل نظام جمهوری اسلامی برای کسانی که هنوز نسبت به این رژیم دلبستگی داشتند نیز نشان داد که این نظام به بن بست رسیده است. پیش از بررسی علل این شکست کارنامه سی ساله جمهوری اسلامی را چگونه می بینید؟
پاسخ: ده سال اول انقلاب به این خیال که خمینی ایران را بهشت خواهد کرد گذشت. علیرغم وحشیگیری هایی که رژیم انجام می داد ـ از قبیل آدم کشی ها، به زندان افکندن ها، شکنجه دادن ها و نیز فرار دادن مغزهای مملکت ـ هنوز برخی فکر می کردند که این آقا ایران قابل قبولی را بوجود خواهد آورد. جنگ ایران و عراق خیلی به خمینی و رهبران جمهوری اسلامی کمک کرد که تمامی کمبودها و تقصیرها را گردن این جنگ بیندازند. ولی آنچه برای مردم مسلم شد این بود که خمینی وعده هایی می داد اما در فکر اجرا نبود. دوران هاشمی رفسنجانی را دوران سازندگی نام گذاشتند با این امید که کم کم خساراتی را که به مملکت وارد شده ترمیم کنند و زندگی روزمره مردم آسانتر شود. این دوران هم به نتیجه ای نرسید چون کسانی که دنبال خمینی و فلسفهء کار او بودند اصولاً کاری نمی توانستند انجام دهند. بعد آقای خاتمی بعنوان اصلاحگر وارد شد. او هم شکست خورد چون کسانی که قدرت واقعی را در دست داشتند حاضر نشدند یک قدم از مواضع خودشان عقب نشینی بکنند و آقای خاتمی هم بدلیل منافع خودش بیش از یک حدی نمی توانست با آنان در بیفتد. نتیجهء آن دوران این شد که آقای احمدی نژاد سر کار آمد و عملاً یک حکومت فاشیستی- مذهبی- نظامی برقرار کرد. اگرچه در چهار سال اول کمی با مدارا عمل می کرد، بعد از این انتخابات قلابی دیگر همه چیز رو شد. قدرت دست سپاه پاسداران است و کسانی که به هیچ عنوان با دنیای متمدن امروزی و شکل حکومت دموکراتیک و خدمت به مردم آشنایی ندارند. هیچ نمی دانند در دنیای آزاد چه می گذرد و شکل یک حکومت مردمی و دموکراتیک چه باید باشد فقط به قدرت خودشان اهمیت می دهند و حفظ این قدرت. وضع سی سال گذشته این را به مردم نشان داد که این رژیم نه با سازنده نه با اصلاحگر و نه با اصولگرا هیچ آینده ای نخواهند داشت و ناامیدی است که مردم را به خیابان ها کشانده و جنبش کنونی را راه انداخته است. و حال اکثریت مردم ایران خواستار تغییر هستند. تغییر در جهت دموکراسی، در جهت احترام به حقوق بشر و در جهت آزادی بیان و غیره.
پرسش: در زمان انقلاب که مردم به خیابان ها ریختند چه می خواستند؟
پاسخ: در اواخر سال های ۷۰ نیز مردم ایران خواستار تغییراتی بودند. آن موقع هم آزادی می خواستند ولی در آن زمان ایرانیان وضع مادی و اقتصادی خوبی داشتند و روز به روز هم بهتر می شد و به این جهت گرفتار مسائل روزمره زندگی نبودند. فکر کردند بدنبال بهزیستی سیاسی بروند. و این وعدهء آزادی سیاسی بود که مردم ایران را به دام خمینی و رژیم جمهوری اسلامی انداخت. فرق اوضاع کنونی با سی سال پیش این است. ارقام نشان می دهد که مثلا درآمد سرانه ما چقدر بود و امروز به چه وضعی افتاده است.
پرسش: در اواخر سال های ۷۰ دولت وقت چه برنامه ریزی و آینده نگری برای ایران داشت؟ ایران سال های ۲۰۰۰ را چگونه می دید؟
پاسخ: در آن زمان ها ما یک آینده نگری ۲۰ ساله کرده بودیم و نشان می دادیم که وضع ایران در ۲۰ سال آینده چه خواهد بود. مثلاً، در مورد نیروی هسته ایی، ایران قرار بود ۲۳ هزار مگا وات برق هسته ای داشته باشد. قرار بود تمام شبکه های اصلی راه آهن ایران برقی بشوند. در مورد تولید برق می خواستیم تولید را به ۸۰۰۰۰ مگا وات برسانیم، در آن زمان تولید برق آلمان همین مقدار بود. قرار بود به جای صدور نفت خام تا جائی که ممکن است فراورده های صنعتی بفروشیم؛ مثل انواع و اقسام فرآورده هایی که از طریق پتروشیمی می شود تولید کرد. از نظر صنعتی قرار بود تولیدات ذوب آهن به ۸ میلیون تن برسد. برنامه ریزی شده بود که در جنوب ایران یکی از بزرگترین پایگاه های دریائی برای تعمیر و ساخت کشتی داشته باشیم. بندر چابهار یک بندر بزرگ نظامی می شد و بندر عباس تبدیل به یک بندر بزرگ تجارتی. فرودگاه جدید تهران که کار آن شروع شده بود بر این اساس برنامه ریزی شده بود که در سال ۲۰۰۰ حدود دو میلیون مسافر از آن عبور کنند. قرار بود در تمام مراکز عمدهء کشور فرودگاه های بزرگ ساخته شود که مملکت از نظرحمل و نقل هوائی ظرفیت بالایی داشته باشد. برنامه ریزی شده بود که ایران جزء کشورهای صنعتی پیشرفته بشود. صحبت از این بود که بین توکیو و زوریخ، تهران یک مرکز مالی مهم باشد؛ مرکز مالی بزرگ غرب آسیا. بدین طریق ما می توانستیم سرمایه گذاری خارجی را جلب بکنیم و ایران تبدیل به یک بازار مالی باثبات بشود.
مهمترین مسئله ما در آن زمان نیروی انسانی بود. سعی می کردیم هر وسیلهای را فراهم کنیم که ایرانی هایی که در خارج تحصیل می کنند به کشور بر گردند. حدود ۱۰۰,۰۰۰ دانشجوی ایرانی در خارج از مملکت تحصیل می کردند از این تعداد تقریبا سالی ۱۴,۰۰۰ فارغ التحصیل و متخصص به ایران باز می گشتند. کوشش ما این بود که فرار مغز در جهت عکس عمل کند. و این تغییر و تحولاتی که در مملکت می شد، تحصیلکردهای ایرانی را تشویق به بازگشت می کرد و آنان با کمال میل به وطن بر می گشتند.
در آن زمان ایران دو کمبود اصلی داشت: اول انرژی که همان طور که گفتم قرار بود با نیروگاه های بزرگ بتوانیم این کمبود را رفع بکنیم و دسترسی به تولید برق کافی داشته باشیم. مسئله دیگر تولیدات کشاورزی و مواد مصرفی بود که قرار بود با بهتر کردن شرایط آبیاری و سدسازی و غیره بتوانیم تولید کشاورزی را بالا ببریم و به حداکثر خودکفایی برسیم. قرار بود در خوزستان هفت سد بزرگ داشته باشیم.
طرح هایی که ما پیش بینی کرده بودیم بر این اساس بود که با تکنولوژی جدید اجرا بشود؛ یعنی طرح هایی باشد که مهمترین و پیشرفته ترین دستاوردهای مهم تکنولوژی در آنها وجود داشته باشد. یکی از اشتباهات بزرگ رژیم اسلامی این بود که فکر می کرد کار مهندسی مشاور، بخصوص اگر این شخص خارجی باشد، کار بی ارزشی است. نتیجه آن شد که، مثلاً، ساختن یک کارخانه برق که در زمان ما شروع شده بود، ده سال طول کشید و بعد از ساخته شدن هم مسائل زیادی پیدا کردند. فقط چون مهندس مشاور این برنامه یک خارجی بود و رژیم عذر او را خواست ولی بعد خود قادر نبود به تنهائی از پس اینکار برآید. مسلما ایران برای دسترسی به تکنولوژی مدرن و طراحی احتیاج به خارج داشت. ما ابائی نداشتیم که از خارج کمک بگیریم ولی اینها با این سیاست شک و تردیدی که به غربی ها داشتند و دارند باعث شدند که خیلی از طرح ها یا انجام نشود یا ناقص انجام شود. نمونهء بارز آن سدی بود که در شمیران زدند و سد شکست و سیل محله را برداشت و کلی خرابی ببار آورد. اگر شعور این را داشتند که مشاور فنی درست داشته باشند کار به اینجا نمی کشید. یا طرح متروی تهران که در زمان ما ریخته شده بود و قرار بود با کمک فرانسوی ها درست بشود. اینها همکاری با فرانسوی ها را قطع کردند بعد از مدتی متوجه شدند که به تنهایی قادر به ساختن مترو نیستند و حتماً احتیاج به کمک دارند بنابراین به چینی ها رو آوردند. خود چین این تکنولوژی را از فرانسه گرفته بود و متروی پکن را فرانسوی ها ساختند. در نتیجه ایرانیها تکنولوژی فرانسوی ها را از طریق چینی ها گرفتند ولی آخرالامر مجبور شدند بعضی از تجهیزات را از فرانسوی ها بخرند ولی مهندسی مشاور این کار با چینی ها بود!
در زمانی که من در سازمان برنامه بودم برنامهء "آمایش سرزمین" را طرح ریزی کردیم. مطالعات فراوان کردیم و با موسسات بین المللی مشورت کردیم و قرار بود به جای اینکه تلاش و فعالیت و سرمایه گزاری منحصر به محور تبریز – قزوین - تهران- اصفهان - شیراز باشد دو محور دیگر نیز درست کنیم، یکی از چابهار به باجگیران و دیگری از رضائیه به بندر شاپور با گذر از کرمانشاه، مهران و اهواز. این دو محور را می خواستیم درست کنیم که سرمایه گزاری صورت بگیرد و مناطق آزاد صنعتی بوجود بیاید و بدین طریق تمرکز روی تهران و شهرهای بزرگ دیگر کم بشود. این برنامه اگر عملی می شد امروز ایران، ایرانی دیگر بود.
پرسش: در آن زمان برای حل مسئله کمبود نیروی کار چه می کردید؟
پاسخ: ما از هر لحاظ احتیاج به نیروی کار داشتیم؛ هم از نظر متخصص هم از نظر نیروی کار متوسط و هم از نظر نیروی کارگر ماهر. در زمانی که من وزیر کار بودم در جلسه ای با همتای فرانسوی خود توافقی کردیم که چهار مرکز تربیت کارگر و مربی فنی در ایران بوجود بیاوریم. قرار بود در کرج، اصفهان، مشهد و فکر می کنم محل چهارم تبریز بود مراکزی بوجود بیاوریم که مربی تربیت کنیم که اینان بتوانند کارگر متخصص تربیت کنند. قرار بود یک دانشگاه در سطح خیلی بالا در شمال، نزدیک لاریجان درست بشود که بهترین متخصصین را تربیت بکند. طرح ساخته شدن چندین دانشگاه بزرگ دیگر در تمامی رشته ها ریخته شده بود که دیگر دانشجویان ما احتیاج به رفتن به خارج نداشته باشند. الان در هر شهری یک به اصطلاح دانشگاه درست کرده اند که [ بدلیل سطح دانش پایین] مدرک این موسسات هیچ ارزشی در دنیا ندارد.
پرسش: نقش زنان در این برنامه ها چه بود و تا چه حد از نیروی کار آنان استفاده می شد؟
پاسخ: تمام امکاناتی که در دست پسران بود برای دختران هم فراهم بود. همین که امروز می گویند بیشتر دانشجویان دختران هستند، ورود به دانشگاه ها و تشویق هر چه بیشتر دختران به تحصیل از آن زمان شروع شده بود. زمانی که برای امور زنان وزارتخانه تشکیل شد به همین دلیل بود که زنان بتوانند روز به روز پیشرفت بکنند و کمک های لازم برای تحقق این هدف به آنان بشود. از طرف دیگر شرکت زنان در سپاه دانش یا سپاه بهداشت و غیره اینها همه به این دلیل بود که زنان روز به روز فعالتر بشوند و در جامعه نقشهای مهم در دست بگیرند.
پرسش: هدف اصلی سیاست آن زمان چه بود؟ صنعتی کردن کشور؟
پاسخ: اصل تجدد بود، و طریق اجرائی آن مدرنیزاسیون، که از زمان رضا شاه شروع شد. زمان رضا شاه بود که دولت مدرن بوجود آمد: قوانین مدرن شکل گرفت، آموزش از دست آخوندها گرفته و به وزارت معارف سپرده شد، قضاوت از دست محاکم شرع گرفته و بدست قاضیان تحصیلکرده سپرده شد و امثال اینها. هدف اصلی آن دوران مدرنیته بود و به نظر من انقلاب اسلامی هم یک عکس العمل به همین مدرنیته بود. چون مدرنیته این آموزش را به مردم می دهد که فرد باید تصمیم بگیرد، فرد باید آزاد باشد تا انتخاب کند چه نوع زندگی می خواهد داشته باشد یا چه عقیده ای می خواهد داشته باشد ... در حالی که آخوندها می گویند هر چه قرآن گفته باید طبق آن عمل بشود و ارزش انسان تحت الشعاع دستورات مذهبی قرار می گیرد؛ در حالیکه مدرنیته ارزش انسان را بالا می برد. ما در این جهت پیش می رفتیم و هر سال مشخص بود که زندگی با سال گذشته تغییر کرده است. زنان هر سال فعالتر می شدند. همین حق رأی زنان که آقای خمینی از مخالفین سرسخت آن بود و یکی از دلایل مخالفت او با شاه بر سر همین مطلب بود، ولی نتوانست این حق رای را از بانوان ایرانی بگیرد و مجبور شد که آنرا قبول بکند.
مسئلهء اصلی این است که در دنیای امروز آنچه مهم است آزادی، برابری و عدالت است. اینها که در ایران حکومت را در دست گرفتند هر سه مطلب را کنار گذاشتند. نه آزادی به مردم میدهند نه برابری. بین "خودی" و "ناخودی" فرق است و بنا بر تعاریف خودشان اکثریت مردم ایران "ناخودی" هستند.
همانطور که گفتم اگر جمهوری اسلامی را به سه دوره تقسیم کنیم، ده سال اول با بهانه جنگ ایران و عراق و خصلت خمینی به انجام فجایعی که اتفاق افتاد، گذشت. دوره دوم آخوندها برای این که حکومت از دست نرود سعی کردند هر جوری هست با آقای رفسنجانی و خاتمی و غیره و با وعده های سازندگی و "اصلاح طلبی" حکومت را در دست خود نگهدارند. و آلان هم حکومت فاشیستی و زور و خشم است. بنابراین اینها در هیچ دوره از حکومتشان هیچکدام از سه اصل آزادی، برابری و عدالت را اجرا نکردند.
پرسش: اما چگونه است که چه نگرش زمان پهلوی که پیشرفت و مدرنیزاسیون بود و چه بینش جمهوری اسلامی که دین و برگشت به سنتگرایی است هر دو به شکست برخورد کردند و مقابل دیوار مخالفت مردم قرار گرفتند. این موضوع را چگونه تحلیل می کنید؟
پاسخ: اگر مسائل سیاسی و اجتماعی ایران را از دید تاریخی بینیم متوجه می شویم که مملکت ما در اوایل قرن بیستم و زمانی که رضا خان، رضا شاه شد در وضع فاجعه آمیزی بود. رضا شاه کشور ما را از تاریک اندیشی نجات داد. اصول مدرنیته را کم کم در مملکت عمل کرد. هر چه جلوتر آمدیم بیشتر به طرف صنعتی شدن پیشرفتیم. جنگ جهانی دوم یک مقدار برنامه ها را راکد کرد ولی پس از بیرون رفتن متفقین و شوروی دوباره کارها از نو گرفته شد.
مسئله این بود که روشنفکران ما، که در هر رژیم و کشوری وجود دارند و اکثرا هم مخالف دولت هستند، ما را با کشورهای پیشرفته مقایسه می کردند. ایران را با سوئیس، فرانسه، انگلیس یا امریکا مقایسه می کردند. فراموش کرده بودند که نیم قرن پیش از آن ایران در چه اوضاع فاجعه بار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی قرار داشت. ما داشتیم یک راهی را می رفتیم و اول راه بودیم که بلای انقلاب سرمان آمد...
پرسش: پس چرا این تحولات و برنامه ها مانع انقلاب نشد؟
پاسخ: در آنزمان آنقدر همه چیز تند پیش می رفت که ادارهء پیشرفت مشکل شده بود و باید گفت مدیریت ما، در برخی موارد، شاید غلط بود ولی راه ما درست بود. ایران بسوئی می رفت که بشود یک مملکت پیشرفته با مردمی مرفه و آینده روشن.
مسئلهء انقلاب اسلامی یک دلیل نداشت. من بیش از ۳۷ یا ۳۸ دلیل آنرا نوشته ام. دلایل کوچک و بزرگ. مسلماً که اشتباه شده است. یکی از این اشتباهات برخورد مدرنیته با سنتگرائی بود ولی این تنها مشکل نبود.
یکی از مسائل خیلی بزرگ چپگرایی وابسته بود. از زمانی که من یاد دارم جنبش چپ برای ایران مسئله ایجاد کرده است. چون یک اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت و عواملش را براه انداخته بود که در ایران گروه هایی بوجود بیاورند. این چپ روی دردی شد برای مملکت. نتیجه اش هم آن شد که هم اکثر خود آن آدم ها از بین رفتند و هم مملکت از دست رفت.
دیگر مسئله بیماری شاه بود که خیلی مهم بود چون دیگر قادر به تصمیم گیری نبود. انتخاب کارتر یکی از دیگر عوامل خیلی مهم بود. کارتر کسی بود که اصلاً تجربهء سیاست خارجی نداشت. به محض این که سر کار آمد، چون شاه را دوست نیکسون و نزدیک به جمهوری خواهان می دانست، دست تمام مخالفین شاه را گرفت؛ چون دموکرات ها دشمن شاه بودند و کمر به قتل او بستند. مسئلهء دیگر قرارداد نفت بود. شاه در سخنرانی خود در سال ۱۹۷۳ گفت که در سال ۱۹۷۹ دیگر قرارداد با خارجی ها امضا نمی کند و از همانجا دون پاشی ها شروع شد که این انقلاب به ثمر برسد. شرکت های نفتی که منافع خیلی زیادی را از دست می دادند دشمن شاه شدند.
بنابراین دلایل زیاد هستند. زلزلهء طبس، آتش سوزی سینمای رکس آبادان ... همه این وقایع دست به دست دادند و موج انقلاب و بهم ریختن مملکت را درست کردند.
پرسش: بحران سیاسی اخیر کاملاً روشن کرد که رژیم جمهوری اسلامی هم شکست خورده است. دلیل این عدم توفیق چیست؟
پاسخ: به دلیل آنکه بر عکس تمام خواست های مردم و قول هایی که داده بودند عمل کردند. قدرت بسیار خطرناک است و زمانی که کسی قدرت را در دست می گیرد برای نگهداشتن آن به خیلی اصول توجه نمی کند. اینها اصلاً توجه نکردند که نارضایتی مردم تا چه حد دارد انباشته می شود تا جائی که مردم علناً در برابر دولت ایستادند. اینها تجربهء مدیریت کشور نداشتند. آخوندهایی بودند که فقط می توانستند در مسجد روضه بخوانند به همین دلیل فقط قدرتشان در بیان و حرف زدن است ولی توانایی عمل وعدهایشان را ندارند.
پرسش: آیندهء ایران را چگونه می بینید؟
پاسخ: آیندهء ایران به نظر من روشن است. جمهوری اسلامی شکست خورده است. چیزی که جای آنرا خواهد گرفت یا یک سیستم خشن نظامی سختی خواهد بود که دورانش خیلی کوتاه خواهد بود یا اینکه می رود به طرف جدائی دین و مذهب از حکومت. به نظر من ایران به احتمال قوی به طرف لائیسیته خواهد رفت.
پرسش: نقش اپوزیسیون خارج در این کار چه باید باشد؟
پاسخ: اگر اپوزیسیون خارج یکصدا بشود و یک گفتمان داشته باشد بهترین کمک را به هموطنان داخل ایران می کند. علاوه بر این هر ایرانی در هر شهری می تواند خواست های هموطنانش را به هر صورتی که می تواند به گوش افراد سیاسی خارجی یا افکار عمومی برساند. این امر خیلی موثر خواهد بود در تصمیم گیری افراد سرکار در کشورهای آزاد در مقابل جمهوری اسلامی.
پرسش: نظرتان درباره جنبش سبز چیست؟
پاسخ: اولین مشخصه این جنبش این است که خودجوش است. درست است که بعد از انتخابات قلابی محمود احمدی نژاد این جنبش راه افتاد ولی از همان ابتدا همهء مخالفان از هر قشری که بودند در آن شرکت کردند. در خارج از کشور هم همین اتفاق افتاد یعنی طرفداران پادشاهی یا جمهوری، چپ ها و راستها و طرفداران لائیسیته و غیره همه خودشان را جزو این جنبش دانستند و فعالیت کردند.
جنبشی است که رهبر مشخص هم ندارد و هر کسی با عقاید خودش وارد صحنه شده است. بنابراین به نظر من خفه کردن این جنبش کار خیلی مشکلی است. در داخل ایران هر کسی که از وضع ناراضی است خودش را جزو جنبش سبز می داند. در خارج هم تمام کسانیکه مخالف حکومت هستند و یا موافق تغییر رزیم، در این حرکت شرکت می کنند. به نظر من این جنبش می تواند مردم ایران را بطرف پیروزی در مقابل جمهوری اسلامی هدایت بکند.
ولی اگر این جنبش بخواهد به آنجا برسد در آینده نزدیک احتیاج به یک رهبر خواهد داشت.
فعلاً، همانطور که گفتم، میلیونها آدم خودشان را جزو این جنبش می دانند و اگر این حرکت آنطور که باید و شاید دوام بیاورد احتیاج به یک سازماندهی واحد دارد. ببینید که این جریان از کجا شروع شد و به کجا رسید. از مخالفت با نتیجه انتخابات و خواستن باطل کردن نتایج آن تا جایی که اصل رژیم را زیر سوال می برد، عکس خمینی را پاره می کنند و مرگ بر خامنه ای می گویند. اگر هم اینطور که می گویند این کار خود رادیو و تلویزیون بوده برای این که نشان بدهند تظاهرکنندگان ضد رژیم هستند، همین نشان می دهد که خودشان واقف به این هستند که مردم تا کجا پیش می روند. یا واقعاً مردم اینکار را کرده اند یا اینها صحنه سازی کردند؛ هر دو حالت یکی است، یعنی مردم سرخورده شده اند از رژیمی که خمینی آورده است و خمینی را مسئول اوضاع فعلی می دانند. این موضع خیلی مهم است و معنی آن این است که اساس جمهوری اسلامی در حال از هم پاشیدن است.
پرسش: موضع رهبری جنبش چه می شود؟
پاسخ: اگر منظور آقای موسوی است، ایشان باید به صراحت بگوید که انقلاب اسلامی کار اشتباهی بود که اینکار را نمی کند، چون خودش به حد اعلا در این کار نقش داشته است. آقای کروبی هم تمام تلاشش این است که این "انقلاب مقدس" خراب نشود. مردم ایران دیگر سیستم جمهوری اسلامی را نمی خواهند. مردم ایران آزادی و جدایی دین از حکومت را می خواهند. اگر یک روزی آقای موسوی یا آقای کروبی یا آقای خاتمی بگویند بایستی دین از حکومت جدا باشد، خودشان را نفی می کنند.
به هر صورت، در عرض این مدت تحول این جنبش به طرف این بوده است که اصل جمهوری اسلامی و سیستم آخوندی زیر سوال رفته و مردم ضد این اصول عمل کرده اند و خواسته های دیگری نشان داده اند. و این را فراموش نکنیم که این جنبش در خاور میانه بی سابقه است و تنها مردم ایران هستند که چنین شجاعتی از خودشان نشان داده اند و اگر بتوانند این جنبش را به موفقیت برسانند می توانند نمونه ای برای جوانان تمام منطقه باشند چه در ترکیه چه در تونس، چه در عراق و چه در افغانستان.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|