|
شنبه 3 بهمن 1388 ـ 23 ژانويه 2010 |
پراکندگی مخالفان حافظ دیکتاتورهاست
شاهین فاطمی
نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران در یک مصاف مرگ و زندگی در تلاشند. بر مبنای آخرین نظرسنجی معتبر دانشگاهی که اخیراً در سراسر کشور انجام گرفته است نزدیک به هشتاد درصد مردم خواهان تغییر رژیم هستند و در چنین شرایطی تداوم این اوضاع برای مدتی طولانی غیرقابل تصور است. از هر نقطه نظری که کارنامه این رژیم را به طور منصفانه مطالعه کنیم آثار و شواهد شکست فاحش آن غیرقابل انکار است.
از نظر سیاست داخلی پس از تقلب آشکار در انتخابات ریاست جمهوری در تابستان گذشته و سپس جنایتهای بیشرمانه عوامل رژیم در برخورد با مردم معترض کمتر آبروئی برای نظام و سرکردگان آن باقی مانده است. آنچه در تابستان امسال رخ داد تنها در مورد عکسالعمل مردم تازگی داشت والاّ تقلب در انتخابات برای بار اول انجام نمیگرفت. از روز اول شروع کار این رژیم، تقلب و نادیده گرفتن حقوق اساسی مردم روند کار بوده است تا امروز.
در اصل باید توجه کرد که این جماعت حاکم، حقوقی برای مردم قائل نیستند و سران رژیم از نخستین روزهای سر کار آمدن حقی برای مردم قائل نبودند. مگر آقای خمینی نمیگفت «من میزنم توی دهن روشنفکران، روزنامهنویسها و اینها و آنها!...» و جز این هم نشد. مگر تحمیل تعیین صلاحیت جز تقلب و دخالت در رأی آزاد ملت است؟ در کجای دنیا که مجلس دارد و انتخابات انجام میگیرد شما شورای نگهبان دارید که حق «نظارت استصوابی» یعنی تعیین تکلیف برای رأیدهندگان داشته باشد؟ این عبور اجباری از صافی امنیتی نظام از قدم اول حق انتخاب آزاد را از مردم سلب میکند. از این دخالت و تقلب در انتخابات دلیل روشنتری وجود ندارد. در آخرین انتخابات برای به اصطلاح مجلس رژیم، از بیش از دو هزار و چهارصد نامزد نمایندگی پارلمان ردّ صلاحیت شد بدون آنکه به هیچ یک از نامزدها دلیل و پاسخی ارائه شود. همین روش در مورد انتخابات ریاست جمهوری در مورد صدها داوطلب انجام شد و جالب آنکه حتی در مورد سه کاندیدائی که از صافی شورای نگهبان گذشتند رژیم سرانجام ناچار به تقلب شد. در سایر موارد و امور سیاسی روندی بهتر از این وجود نداشته و ندارد. طی بیش از سه دهه که از عمر این رژیم میگذرد حتی یک حزب سیاسی در مملکت ایجاد نشده است. از آنچه بر سر مطبوعات و دیگر رسانهها آمده است میتوان کتابها نوشت. آزادی اجتماعات در نظام جمهوری اسلامی تنها در انحصار هواداران رژیم است. ایران شاید بعد از چین یگانه کشوری باشد که در آن تظاهرات خیابانی اکیداً ممنوع است.
اعدامها، شکنجهها و تجاوزات غیرانسانی به زندانیان و بطور خلاصه در نظر نگرفتن ابتدائیترین حقوق انسانی مصرّح در اعلامیه جهانی حقوق بشر و معاهدات بینالمللی که کشور ایران رسماً مقید به اجرای آنهاست تنها گوشهای است از پرونده سیاه حکومت در مورد سیاست داخلی. آزار و ستمی که به صورت مستمر علیه هموطنان کرد و بلوچ و دیگر اقوام ایرانی انجام گرفته و پیگرد، تبعیضات و تجاوزات غیرقانونی علیه اقلیتهای مذهبی به ویژه پیروان مذهب بهائی به آن درجه از شدت رسیده است که امروز از هیچ کشوری به اندازه ایران در سازمانهای بینالمللی مدافع حقوق بشر پروندههای تخلف وجود ندارد.
اقتصاد ورشکسته
در زمینه اقتصاد کشور اگر یک تیم خرابکار از خارج به ایران فرستاده میشد با مأموریت ویران کردن شالوده اقتصادی کشور، هرگز نمیتوانست به اندازه آنچه حکومت احمدینژاد در چهار سال گذشته انجام داده است موفقیت کسب کند. اقتصاد ایران پیش از آمدن دولت خرابکار فعلی از چندان سلامتی برخوردار نبود. شاید بهتر است بگوئیم پایههای اقتصاد ایران چه در بخش صنعت و چه در بخش کشاورزی و خدمات همزمان با انقلاب 57 و روی کار آمدن دولت اسلامی در سرازیری سقوط گام نهاد. آن ملی کردنها، آن اصل 44 لعنتی قانون اساسی که هنوز در جای خود باقیست، آن مصادرهها و تجاوزهای غیرقانونی به بخش خصوصی که به عنوان دشمن شماره یک رژیم اسلامی معرفی شد، همه و همۀ این لطمات جبرانناپذیر، بدنه اقتصاد پویای کشور را هرچه بیشتر آسیبپذیر کرد. جنگ خانمانسوز هشت ساله با عراق، عدم لیاقت در اخذ خسارت از عراق متجاوز و شکست در بازسازی کشور نیز مزید بر علت شد. آنچه در دوران بعد از جنگ به دست توانای زنان و مردان میهنپرست در سازمانهای اداری کشور، با وجود همه مشکلات و خرابکاریهای عوامل وابسته به رژیم، انجام گرفته بود با روی کار آمدن دولت احمدینژاد یکباره بر باد فنا داده شد.
سازمان برنامه و بودجه، شورای پول و اعتبار، بانک مرکزی کشور و یکایک دیگر سازمانهائی که طی نیم قرن تلاش ایجاد شده بود و برای آینده کشور نیاز مبرم به وجود آنها بود، به دست احمدینژاد و اعوان و انصار او متلاشی شد. همه اختیارات را شخص رئیسجمهور در دست بیکفایت خود قبضه کرد و سپس عنان اقتصاد کشور را یکسره به سرداران فاسد سپاه پاسداران سپرد. امروز سپاه پاسداران همانند یک اختاپوس اقتصادی بر همه جوانب اقتصاد ایران پنجه افکنده است و روز به روز بر میزان چپاول و غارت اموال عمومی میافزاید. به طور خلاصه میتوان مدعی شد که هرگز طی یکصد سال گذشته اوضاع اقتصادی و معاش مردم تا این حد وخیم نبوده است.
با در دست داشتن بیش از سیصد میلیارد دلار درآمد نفت طی پنج سال گذشته امروز بیش از هر زمان دیگری مردم ایران در تنگدستی و سختی روزگار میگذرانند. هرگز تا این حد مردم نگران نان و آب روزانهشان نبودهاند. طبق آمار رسمی سازمان آمار ایران «47 میلیون ایرانی به طور سرانه روزانه کمتر از چهار هزار و سیصد تومان درآمد دارند» آن هم در کشوری که یک کیلو گوشت را به بهای هیجده هزار تومان میفروشند. اقتصاد کشور بازیچه دست مشتی فرصتطلب ناآگاه قرار گرفته که هر روز با اعلام تصمیم تازهای بر موج بلاتکلیفی و هرج و مرج اقتصادی میافزایند.
رسوائی بینالمللی
در زمینه سیاست خارجی و دفاع از منافع ملی ایران پرونده این رژیم بهتر از اوضاع سیاست داخلی و اوضاع اقتصادی نیست. با اتخاذ سیاستهای بیپایه و اساس، کشور را در چنان انزوای بینالمللی قرار دادهاند که امروز جز چند رژیم مشابه و یکی دو کشور سودجو همانند روسیه و چین دیگر کشور دوست و موافقی برای ایران باقی نمانده است. شهروندان ایرانی در سراسر جهان به هر کجا که میروند باید با سرافکندگی در برابر مقامات کنسولی و مهاجرت کفاره زیادهرویهای رژیم را بپردازند. در عوض کسب اعتبار و آبرو برای کشور،درآمد و سرمایه ملی ما صرف پرورش گروهها و سازمانهای تروریستی میشود و در هر نوع ماجراجوئی بینالمللی، سر نخ به رژیم اسلامی میرسد. در مورد انرژی هستهای آنچنان اشتباهاتی مرتکب شدهاند که امروز مردم ایران باید تاوان تحریمهای اقتصادی و سیاسی آن را بپردازند. در حالی که مدعی هستند قصد دستیابی به سلاحهای هستهای ندارند از هرگونه همکاری مؤثر با سازمان انرژی اتمی برای رفع شبهات سر باز زدهاند.
اکنون باید پرسید رژیمی با چنین پرونده و سوءسابقه چگونه خواهد توانست در برابر موج مقاومت عظیمی که طی چند ماه گذشته موجب اعجاب و تحسین جهانیان شده است مقاومت کند؟ اگر امروز نظر سنجیها از« هشتاد درصد خواستار سرنگونی نظام» سخن میگویند نباید موجب تعجب کسی باشد. این نارضائی عمیق سالیان سال است که در میان ایرانیان به انحاء گوناگون خودنمائی کرده است. شاید آنچه شرایط امروز را با دوران گذشته متفاوت میکند همان گوهر و کیمیائی است که سالها همه در جستجو و انتظار آن بسر میبردند.
وفاق ملی ضامن پیروزیست
تاریخ نشان داده است که در اکثر موارد رژیمهای خودسر و دیکتاتور بیشتر از اختلاف میان مخالفان برای بقای خود سود بردهاند تا قدرت سرکوبگرشان. در مورد ایران نیز این واقعیت غیرقابل انکار است؛ هم به دلائل تاریخی و فرهنگی و هم به دلیل دسایس و دخالت های عوامل رژیم، طی این سی سال هرگز مخالفان رژیم اسلامی نتوانستند به توافق برسند. این ویژگی تنها به ایرانیان مرتبط نمیشود. در اکثر موارد مشابه گروه ها، طیف ها و تمایلات گوناگون مخالف با رژیمهای دیکتاتوری کمتر توانستهاند میان خود برای سرنگونی دشمن مشترک به توافق برسند. البته در کشورهای اروپائی چه در مورد اسپانیا و چه در مورد پرتغال و یونان این توافق میان مخالفان ایجاد شد و در سرنگونی رژیمهای دیکتاتوری در آن کشورها بسیار مؤثر و سرنوشتساز بود. اما دیدیم که در مورد عراق و افغانستان مخالفان نتوانستند میان خود به توافق برسند و سرانجام این بیگانگان بودند که در لندن عراقیها را گرد هم جمع کردند و در بُن افغانها را. نتیجه این شد که اروپائیها که با ابتکار خود (و کمک احزاب برادر در کشورهای مجاور) در حل و فصل این مشکل موفق شده بودند زودتر و بهتر به نتیجه رسیدند در حالیکه در عراق و افغانستان اختلافهای دیرینه کماکان سنگ راه پیشرفت و استقرار دمکراسی شده است. در مورد ایران احتمالاً به علت سوابق طولانی مبارزاتی مردم و آموختن از تجارب ناکام گذشته، حصول این توافق ملی آسانتر خواهد بود و ملت ایران را از دخالت خارجی بینیاز خواهد کرد.
جنبش سبز ملی که در برگیرنده طیف وسیعی از افکار و اعتقادهای گوناگون است خود بهترین نشانة امکان دستیابی به وفاق ملی در پیرامون خواستههای بنیادی نظیر کثرتگرائی و احترام به حقوق انسانی و شهروندی افراد ملت است و احتراز از هرگونه خود محوری فردی و گروهی، خودخواهی و سودجوئی سیاسی، پایه و اساس این وفاق ملی است. این بار به جای مداخله بیگانگان، جانبازی و فداکاری زنان و مردان مبارز درونمرز وسیله و عامل همبستگی ایرانیان برونمرز خواهد شد.
http://www.irancpi.net/digran/matn_3653_0.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|