|
جمعه 25 دی 1388 ـ 15 ژانويه 2010 |
رسانه و ضدرسانه در ترور
مهدی جامی
تمام تصویری که از حادثه ضدانسانی و «ناجوانمردانه» ترور می بینیم را می توان به این شکل خلاصه کرد: تروری که بر طبق نقشه پیش نرفت. اگر خطوط سیاه و نیز بین سطور خبرهای دولتی را بخوانیم قرار بوده یک دانشمند هسته ای ترور شده باشد. اما مساله در همان آغاز راه با مشکلات عدیده ای روبرو شده است و موجب شده که برنامه با شدت و حدت آغاز شود اما قدم به قدم عقب نشینی کند.
چند روزی است که یک نشریه پزشکی خبر از پایین رفتن ضریب هوشی ایرانی ها داده است. به نظرم اگر این ضریب 84 درصدی برای بسیاری از جوانان و دانشجویان و استادان ما مصداق نداشته باشد به میزان قابل قبولی با آی کیوی مقامات و روحانیون حاکم و کیهانی ها و همقطاران شان در فارس و رسالت و دیگر جاها و نیز با میزان هوش فرماندهان سپاه و ناجا و طراحان عملیات تیم های امنیتی مطابقت پیدا می کند.
تیم های عملیات پنهان وزارت اطلاعات امروزه لابد در دست کسانی است که مشابه آشکارشان را در صدا و سیما و کیهان و فارس و جوان و بصیرت می بینیم. آدمهایی که توان محاسبه ضعیفی دارند و بجز پول و تدارکات و ساندیس و حاجی-بدو-بچه ها-را-جمع-کن برنامه ریزی دیگری بلد نیستند. نه اینکه اموزش نبینند. نه اصولا به قول رفیق مان ذات مقدس شان از یادگیری و «کار تمیز» به قول آقای فلاحیان مبرا ست.
تیم های امنیتی جناح حاکم هم مثل فرماندهان و روسای خود بیش از اینکه به تمیزکاری فکر کنند به پشتیبانی تبلیغاتی فکر می کنند. این جماعت به طور کلی تبلیغاتچی هستند. رئیس جمهورشان عشق مصاحبه و سخنرانی است و رئیس دفترش عشق اظهارنظرهای شبه فلسفی جنجال ساز است و رئیس بسیج اش از انعکاس فریادهای خودش خوش خوشان اش می شود و آن یکی امام جمعه اش می خواهد با چشمهایش هم خلق الله را بترساند و آن یکی دیگر که نماینده دایم العمر آقا ست پیشاپیش مثل نعمت الله ولی تاریخ همه گونه خرابکاری سیاه و سفید و رنگی را از بر است و اصلا سیا و موساد از روی دست او تقلب می کنند و برای اینکه پیش بینی هایش غلط از آب در نیاید تغییری در نقشه هاشان نمی دهند.
این ها مرا یاد حرفی می اندازند که زمانی رفسنجانی در باره آمریکا زد. می گفت آمریکایی ها مثل دایناسور می مانند مغزشان کوچک است ولی خب تنه گنده ای دارند و به خودشان تکان بدهند خرابکاری بار می آورد. این حرف مصداق های داخلی اش فراوان تر است و چه بسا به سبب مجاورت با همین آدمخواران داخلی بیشتر تناسب دارد.
یک استاد باشرف یک آدم متخصص و درسخوانده یک انسان آزاده و دلسوز و، به قول دوستی، نمونه ی نسلی بااراده هدف یک نقشه احمقانه قرار گرفته است و از دست رفته است. من همان صبحی مثل شاید بسیاری دیگر یاد استاد نجات اللهی افتادم که در اوان انقلاب به دست نیروهای شاه کشته شد و نام اش به جاودانان پیوست. قرار بوده چه سودی به دست آید؟ بر اساس آن نقشه احمقانه دایناسورهای امنیتی قرار بوده آغاز سرکوبی مکارانه ای باشد که طبق معمول دولت انجام می دهد اما از پذیرش مسئولیت آن شانه خالی می کند. یک استاد برجسته فیزیک را که تازگی سر و گوش سیاسی اش می جنبیده و آلوده شده بوده می کشند تا دیگران درس عبرت بگیرند. و چطور این کار را به عهده نیروهای همیشه ناپیدا و هرگز کشف ناشدنی می اندازند؟ این استاد یک دانشمند هسته ای بوده است که دشمنان ایران او را از میان برداشته اند تا حرکت شتابان علمی نظام مقدس را کند کنند. بد سناریویی نیست؟ هان؟ هم مزاحم را از میان بر می داری هم دشمن را متهم می کنی هم دیگران را مرعوب می کنی که بروند دنبال درس و کلاس شان و هم قیافه می گیری که چقدر طرفدار حق و عدالت هستی و تا پیدا کردن عاملان از پا نمی نشینی. اما .... فراموش می کنی با همه هماهنگ کنی! یادت می رود پرونده طرف را درست بخوانی. دانشمند هسته ای ظرف چند ساعت تکذیب می شود و تو ناچار می شوی او را به اندیشمند هسته ای تغییر بدهی. بعد معلوم می شود اصلا در این حوزه کار نمی کرده ناچار می شوی او را به صاحب اندیشه و فکر تغییر بدهی. تلاش می کنی از او چهره ولایی هم بسازی. بسرعت دروغ ات در می آید ولی باز هم از رو نمی روی و دولت بیانیه می دهد که بشتابید و عامل این ترور «ناجوانمردانه» را پیدا کنید. می بینیم کی پیدا می شود.
ولی دولت از کجا می دانست که این نشانه ای است از «وارد شدن دشمنان به فاز اقدامات کور و جنایتکارانه»؟ فار؟ این یعنی قرار است اولین جنایت از یک مجموعه باشد. و حالا که شهید ما اصلا دانشمند هسته ای نبوده چرا در «این فاز» باید هدف قرار می گرفته است؟ و دولتی که نمی داند کی دانشمند هسته ای هست و کی نیست چه مدیریتی بر توان هسته ای مملکت دارد؟
این حادثه از جهاتی شبیه یه بمبی است که در روز اول تظاهرات سبزها گفتند در حرم آقای خمینی منفجر شده است و بعد هم سر و ته اش را هم آوردند. آن بمب اجرای بدی داشت. نمی شد روی اش مانور داد. ترور علی موسوی هم اجرای بدی داشت و گرچه تیر به هدف خورد اما بیخ ریش نظام چسبید. این یکی حالا اجرای بهتری دارد. معلوم است که کمی روی ترور فکر کرده اند. یا چهار نفر را که در بمبگذاری های عراق مشارکت دارند به کار گرفته اند. اما همه زورشان را هم که زده اند باز مثل تف گنده ای افتاده روی صورت خودشان. اینها می خواهند چکار کنند؟ ایران را به دست خودشان عراق کنند؟
از صبح من دارم خبرها را یک به یک تعقیب می کنم. ضدرسانه های دولتی را رسانه های فردی و خودمانی و مردمی گام به گام پس زده اند. گودر و فیس بوک و وبلاگ و یوتیوب مرتب ادعاهای مضحک ستاد پشتیبانی ترور را اوراق کردند. آخر شب دیگر آبرویی برای دولت کودتاچی و آدمخوارانش باقی نماند. همه رشته هاشان پنبه شد به قدرت رسانه های کوچکی که جستجوگرند و کنجکاوند و گوش شان از تبلیغات نوابغ دولتی پر است. این پیروزی خرده رسانه حقیقت خواه است بر ضدرسانه های بزرگ و حیف نان.
اما این دایناسور به بیخردی و «ناجوانمردی» عزیزی از ما را کشته است. با نعش این شهید روی دست هامان چه کنیم؟
http://sibestaan.malakutonline.org
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|