غبارآلود یا تیره وتار؟!
شهباز نخعی
آنچه که در روز 6 دیماه (عاشورا) اتفاق افتاد، فصلی نو در تاریخ مبارزات آزادی خواهانه و ضداستبدادی دنیا گشود و تعریفی تازه بر مبارزه بدون خشونت و آنچه که رهبرانی چون گاندی و ماندلا ارائه کرده بودند افزود. ایستادگی جانانه و دلاورانه مردم در آن روز تمام معادلات حکومت را، که بر پایهء سرکوب وحشیانه بنا شده بود، در هم ریخت و حکومت را با همهء سفّاکی و زیر پا گذاشتن تمام مرزهای خشونت به موضع ضعف و گریز کشاند. شعار دیرینه و راهبردی – با قدمت 1400 ساله – "النصر بالرعب"، که تا آن روز به سود حکومت عمل کرده بود، به ضّد خود تبدیل شد و "رعب" را در دل های عمله ظلم و مزدوران ولایت مطلقه فقیه نشاند.
درهم ریختگی معادله موجب شد که ستون فقرات سیاست راهبردی حکومت درهم شکند و سیّدعلی خامنه ای با وحشت و تلخکامی ناگزیر از زمزمه این سروده نیمای بزرگ شود که: "به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را؟"
البته "قبای ژنده" در این شعر یک استعاره است وگرنه سیّدعلی خامنه ای به برکت! دست درازی که در خزانهء ثروت مردم به فقر کشیده شدهء ایران دارد، قبایش ژنده نیست. محسن مخملباف در افشاگری خود با عنوان "رازهای زندگی خامنه ای" می نویسد: «کلکسیون عبا: شماره عباهای کلکسیون خامنه ای حدود 120 عدد است و قیمت مجموعه آن ها حدود 400 هزار دلار است که گرانترین آن ها 30 هزار دلار می ارزد»!
بنابراین، ژنده بودن قبا را می توان به نحو دیگری تعبیر کرد: در هفت ماه گذشته، دو دار و دستهء وابسته به محمود احمدی نژاد و هاشمی رفسنجانی، با این تصوّر باطل که این امامزاده معجزه می کند، هرکدام یکی از آستین های عبای خامنه ای را گرفته و او را به سوی خود می کشند. اشتباه بزرگ و برگشت ناپذیر سیّدعلی خامنه ای این بود که پنداشت با قرارگرفتن در جبههء یکی از طرفین و حمایت بی قید و شرط از آن، می تواند وزنه را به سود آن سنگیین تر کند؛ امّا در این بازی قمارگونه به سختی شکست خورد.
وبلاگ "سهرابستان" با نقل قول از خامنه ای می نویسد: «...اگر شرایط به قبل از 30 خرداد برگشته و مطالبات مخالفان فقط در حد نتیجهء انتخابات باشد، می توان در مورد آن فکری کرد و چاره ای اندیشید، ولی با شرایط فعلی که هدف معترضان براندازی کلّ حکومت است، ما چاره ای جز مقابله و برخورد قاطع نداریم».
درحال حاضر، مشکل اساسی و درد بی درمان حکومت این است که "مقابله و برخورد قاطع" نیز رنگ و رو باخته و به ضدّ خود تبدیل شده است. با مزدوران و جیره خواران بزدلی که مثل موش از صحنهء مصاف می گریزند، چگونه می توان "مقابله و برخورد قاطع" کرد؟!
ونسان هوگو، نویسندهء هفته نامهء اکسپرس فرانسه، در مقاله ای با عنوان " [حکومت] ایران، یک قدرت شکسته شده"، نتیجه رادیوگرافی کالبد حکومت بیمار ایران را چنین می نویسد: «نتایج معاینه نشان می دهد که استخوان های بیمار شکستگی های متعددی دارد که بعضی از آنها بصورت عریان دیده می شوند. گروه دو نفره خامنه ای ـ احمدی نژاد بیهوده دنبال راه علاج می گردند. برای این کار دیرشده است و مریض دچار خونریزی داخلی است».
در سوی دیگر، دار و دستهء هاشمی رفسنجانی، میرحسین موسوی، شیخ مهدی کرّوبی و سیّد محمّد خاتمی نیز تمام توش و توان خود را به کار گرفته اند تا خرده ریزهای کاسه شکستهء حکومت ولایت مطلقه فقیه را جمع آوری کنند و بند بزنند، غافل از این که به فرض توفیق در این کار – که بسیار بعید است – شأن مردم بپاخاسته ایران و رستاخیز پرشکوهشان بسی بالاتر از آن است که از کاسه شکسته ای که خود آن را بر زمین زده و هزار تکّه کرده اند، آب بنوشند!
در چنین روند سست بنیان و متزلزلی، سیّد علی خامنه ای مثل پاندول ساعت هر لحظه به سویی متمایل می شود. پس از شکست سنگین و مفتضحانهء سرکوبگران در روز عاشورا، دارودسته هاشمی رفسنجانی، موسوی، کرّوبی و خاتمی به قصد سوار شدن بر موج، کوشیدند پیام هایی برای سیّدعلی خامنه ای بفرستند و او را به سوی خود جلب کنند. محتوای بیانیهء شمارهء 17 میرحسین موسوی، سخنرانی های خاتمی و نامهء 20 دیماه کرّوبی در همین روند بود. از جمله کرّوبی در نامهء خود 5 شرط را برای اصلاح امور برشمرده که خلاصه آنها به شرح زیراند:
« 1- اعتراف و توبه ظالمان و بخشش مردم...
2- انحرافی که از انقلاب صورت گرفته باید اصلاح شود...
3- پرهیز از خشونت...
4- ریشه یابی و علّت یابی حوادث اخیر...
5- مناظره با نمایندهء حکومت در مورد این که انقلاب را چه کسانی به انحراف بردند».
کشمکشی که سیّدعلی خامنه ای در میانه آن قرارگرفته و به این و آن سو کشیده می شود، موجب شده که او علاوه بر بیماری حادّ "توهّم" به بیماری "تلوّن" نیز دچار شود. کسی که در نماز جمعه 29 خرداد با قاطعیّت گفت: «من زیر بار زور نمی روم»، اکنون به ناچار جملهء خود را به زبان حال چنین به پایان می برد که: «مگر آن که زورش زیاد باشد»!
به نظر می آید که براثر درهم شکستگی نیروی سرکوب در روز عاشورا، خامنه ای به سوی دار و دستهء هاشمی رفسنجانی و راه حلّی که او در نماز جمعه 26 تیرماه ارائه کرد متمایل شده، بدون آن که بندناف خود را از محموداحمدی نژاد و دار و دستهء باند سپاهی- نظامی اش بریده باشد. نمونه ای از این گرایش را می توان در انتشار گزارش آبکی و بی سر و ته مجلس در مورد جنایات کهریزک و مسئول شمردن سعید مرتضوی – که می تواند سرنوشتی مانند سعید امامی برایش رقم زند -، شبه استعفای روح الله حسینیان از نمایندگی مجلس و متن طعنه آمیز استعفای او، و سخنان پریشان و متناقض خودش در 19 دیماه در دیدار با "مردم قم" دید. در این سخنان، خامنه ای از یک سو از لباس شخصی ها و اوباش مزدور خود خواست که از دخالت در روند رویدادها خودداری کنند و "مرّ" قانون را رعایت نمایند و، از سوی دیگر، با بزرگنمایی تظاهرات حکومتی و فرمایشی 9 دیماه گفت: «مسئولان قوای سه گانه دیدند که ملّت چه می خواهد، بنابراین باید وظایف خود را در مقابل مفسدان و اغتشاش گران به خوبی انجام دهند».
درحالی که نتیجهء تظاهرات فرمایشی و حکومتی 9 دیماه که با تحریک احساسات مذهبی، صرف هزینهء گزاف، جمع آوری افراد از روستاها با اتوبوس، تعطیل مدارس، بخشنامه به کارکنان ادارات دولتی، مجبورکردن خانواده های سپاهی، شهدا، جانبازان و... چیزی جز یک رسوایی برای حکومت نبود و حتی نتوانست میدان انقلاب را بطور کامل پر کند، خامنه ای در کمال وقاحت گفت: «مطمئن باشید که روز 9 دیماه امسال هم در تاریخ ماند، این هم یک روز متمایزی شد. شاید به یک معنا بشود گفت که در شرایط کنونی – که شرایط غبارآلودگی فضاست – این حرکت مردم اهمیت مضاعفی داشت، کار بزرگی بود»!
اگر منظور سیّدعلی خامنه ای از "شرایط غبارآلود" روز و روزگار اسفناک خودش باشد، این شرایط نه "غبارآلود"، بلکه تیره و تار است.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |