|
سه شنبه 22 دی 1388 ـ 12 ژانويه 2010 |
خروش انقلابی سبز و صلح آمیز در ایران
ناصر کرمی
■ ▬ انقلاب در تئوری و پراتیک:
▬ انقلاب (Revolution )، یک واژهءِ فرانسوی هست و ریشه در لاتینrevolvere دارد که مفاهیم "باز برگرداندن و یا برعکس چرخاندن" را بیان میکند. انقلاب را دورانِ گذار و تغییراتِ پایه ایِ ساختاری و ماهیّتی هم مینامند. انقلاب 1789 کبیر فرانسه، و انقلاب سوسیالیستی اُکتبر 1917 در روسیّه از انقلابات ِمشهور تاریخ عمومی و فراگیر هستند.
▬ انقلاب به تغییراتِ در مدت زمانی کوتاه و در شکلی رادیکال ( در بعضی مواقع خشونت آمیز) در عرصه هایِ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، صنعتی، تکنولوژی، و اقتصادی نسبت داده میشود. در عرصهءِ سیاسی "انقلاب" برکناری رهبریّتِ سیاسیِ نظام حاکم با بی اعتیار کردنِ ابزارهای قدرتِ وابسته به آن، در مقابل ایجادِ اهرمهایِ بینادیِ ساختاری و ارگانهایِ جدیدِ حکومتی با انتقالِ قدرتِ سیاسی به رهبریّت و سیستم جدید میباشد.
▬ هدف اصلی انقلاب آغاز راهکارهای جدیدی هستند که در پروسهءِ آن بتوان مشکلاتِ تا کنون را بر طرف و نظامهای گذشته را از دور خارج کند و بجای آن سیستم حکومتی نو بنیاد با نهادهای قدرت جدید، گروه الیته و یا نخبگانِ جدیدی، قانون اساسی جدید، قوانین جدید مالکیّت، سیسم اقتصادی و برنامهءِ مالیاتی جدید، نظم اجتماعی تازه ای، و غیره را جانشین کنند. در واقع انقلاب یعنی "دورانِ گذار از ساختاری به ساختار دیگر". دورانِ گذار با تبعیّت از فرآیندهای محیط پیرامونی و تأثیر متقابل بُردارهای قدرت سیاسی اشکالِ مختلف بخود میگیرد.
▬ در واژه نامهءِ سیاسی به زبان آلمانی برای بچّه ها و نوجوانان، Revolution یا انقلاب را چنین تعریف کرده است: [ اگر شهروندان یک کشور احساس کنند که بوسیلهءِ نظم حاکم یا بوسیلهءِ حکومت یا رهبر خود تحتِ قشار، ظلم و ستم قرار میگیرند و امکانِ برون رفت از چنین شرایطِ نامناسبی را برایِ یک زندگی بهتر نداشته باشند و بی اعتمادی بین مردم و نهادِ حکومت ایجاد شود، آنگاه شهروندان با توانا کردنِ خود در اثر یک همبستگیِ عمومی بر علیهِ رهبریّت و ارگانهایِ وابسته به آن به پا میخیزند تا شرایطی را که در آن گرفتار آمده اند عوض کنند ( انقلاب میکنند)، بنا یر این جوهر انقلاب در مفهوم سیاسیِ آن یک" قیام مردمی" بر علیه ستمگران میباشد].
▬ این تعریف ساده به زبانِ کودکان در واقع جامع و شفاف و پرمحتواترین برداشت از یک انقلاب سیاسی و اجتماعی میباشد و در همین جهت جنبشی که در ایران شعله شده است یک قیام مردمی و بحق در نتیجهءِ 30 سال اختناق و ترور، یک همبستگیِ ملّی از سه نسل و از همهءِ طیقات اجتماعی و یک انقلاب تمام عیار جامعه شناسانهءِ سیاسی علمی میباشد. این انقلاب سبز عملأ نشان داد که صلح آمیز [friedliche Revolution] هست و میتواند به یک انقلاب قهر آمیز [gewaltsame Revolution ] پایان پذیرد.
▬ روش برکناری و یا تعویض یک حکومت و یا یک سیستم از طریق یک انقلاب به فاکتورهایِ چندی از جمله: 1- به روشهایِ برخوردِ حکومتِ وقت در واگذار کردنِ قدرتِ سیاسی و میزانِ تن دادن به خواسته هایِ دموکراتیکِ معترضین بستگی تنگاتنگ دارد، تا آنجا که صلح آمیز و یا خشونت بار بودن آنرا یکطرفه خودِ رژیم اسلامی معین میکند 2- به شناختِ عمومی و شدّتِ رشدِ تضادهایِ طبقاتی و چگونگیِ جوّ اجتماعی حاصله از آنها که بر سقفِ جامعه سایه افکنده هست 3- به شمار رفرمهایِ ضروری و بنیادی در عرصه هایِ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی به مرحلهءِ عمل در نیامده و انباشت شدهءِ آنها 4- به میزانِ شکوفایی و عمق افکار دمکراتیکِ مدنیِ کشوری، به اتمسفر منطقه ای، و به ضوابط و شرایط ِجهانِ پیرامونی بستگی دارد.
▬ با توجّه به ساختار استبدادی و شیوهءِ دیکتاتوری و دگماتیسم 30 سالهءِ نظام جمهوری اسلامی، وقوع یک انقلاب در ایران حتمی بود و هست. پروسهءِ انقلاب یک جبر دیالکتیکی و یک امر علمی تکاملی و یکی از شاخصه های طبیعی هستی است که در ذات هر پدیده ای وجود دارد، علل بروز یک انقلاب در هر جامعه ای مانند یک فرمول ریاضی قابل اثبات میباشد که: هرگاه زنجیره ای از تضادها و مشکلات سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی در کشور و یا جامعه ای فراهم شود و بجای چاره اندیشی مسئولین تازه آنرا سرکوب کنند، بطور اتوماتیک در شکل یک انقلاب خود را نشان خواهد داد. مانند قانون تشکیل یک آتشفشان. مانند آب که هر وقت به درجهءِ معینی رسید بجوش خواهد آمد، مانند خورشید و آب اقیانوسها و ابر و باریدن باران، مانند یک ترکیبات شیمایی که از آمیختن چند ماده، بطور خودکار عنصری جدیدی بوجود خواهد آمد که شاید هیچکدام از خاصیّتهای قبلی را نداشته باشد، مسئلهءِ انقلاب یک امر خارج از ذهن و یک واقعیّتِ عینی ماتریالیسم دیالکتیک و مطابق با اندیشهءِ راسیونالیسم میباشد.
▬ از زمان ورودِ به عصر مدرنیته شمار قابل توجهی از انقلاباتِ بزرگ و کوچک در کشورهای پیشرفتهءِ صنعتی و دمکراتیک اتفاق افتاده و هر روز که میگذرد در این کشورها انقلابات جدیدی به مرحلهءِ اجرا در می آیند و خواهند آمد. اصولأ بعد از تجربهءِ انقلاباتِ خشونت بار فرانسه و اُکتبر روسیه، جهان متمدّن برای تحولات و طی کردن پله های تکاملی خود دیگر ابزار انقلاب خونین را بکار نمیگیرند، در این کشورها انقلاباتِ بشیوهءِ لاکپشتی قدم به قدم در شکل رفرمهایِ سنجیده و از آزمون بیرون آمده صورت میگیرند، اغلب حکومتهایِ وقت خود با چگونگی ساختار هایِ سیاسی آنها نیرویِ محرکهءِ این انقلابات هستند،
▬ اگر نظام سیاسی حکومتی و شرایطی که امروز در ایران حاکم هست را به آمریکا، آلمان، و فرانسه و یا به سایر کشورهای دمکراتیک و یا نیمه دمکراتیک انتقال دهیم و بر شهروندانِ این جوامع حاکم کنیم، با وجودِ سطح آگاهی بالایِ همگانی و استحکام نهادهایِ مدنی در این کشورها بدونِ شک شهروندان با قیام ملّی خود در کمترین زمان خونین ترین و قهرآمیزترین انقلابات تاریخ را به مرحلهءِ عمل در خواهند آورد. یکی از اساسی ترین علّتِ عقب ماندگی شرق و جهان سوّم بویژه در کشور ما ایران، اتفاقأ بر اثر رُخ ندادن همین انقلاباتِ متعددِ بزرگ و کوچک میباشد،
ما در ایران فقط انقلاب نا تمام مشروطیّت را داشته ایم که در ادامهءِ آن سلسلهءِ پهلوی انقلاب مدرنیته را در مقابل سنتگرایی دینی گذاشت. تحول 1979 به رهبری خمینی یک انقلاب بر علیه انقلاب مشروطه و برعلیه مدرنیته بود [ انقلا بر علیه انقلاب = Konterrevolution] که دورانِ تکاملی را به زمان قبل از انقلاب مشروطیّت باز گرداند و بنیادگرایی دینی و واپسگرایی را حاکم کرد.
▬ چون برداشتهای ما از انقلاب اشتباه میباشد، ندانسته و یا هدفمند هر گونه انقلاباتِ بنیادی را به دلایل غیر علمی و بر اثر ضعف شاخه های اجتماعی با چند گانگی فرهنگی، آنرا در ایران سد کرده ایم. در ایران تنها حکومتهایِ استبدادی نیست که از وقوع انقلابات جلوگیری میکنند، بلکه روشنفکرانِ دینی و غیره دینی، پیشتازان، پیشوایانِ قومی قبیله ای، تحلیلگران، پراکندگی و آنارشیسم در منظومهءِ احزاب و سازمانها، و رهبرانِ اپوزیسیون در بسیار موارد از حکومتهایِ دیکتاتور سنتگرا سهم بیشری در ایستایی و در نتیجهءِ مسدود کردنِ راه انقلابات یا یا نو آوریها میباشند. زیرا با نگاهی متافیزیکی، اتوپیاییِ رمانتیک و ایراسیونالِ بیرون از پراتیک و بدون نسخه برداریِ دقیقِ دانش محور از گردشِ کار جامعه به انقلاب مینگریم، چون از انقلاب برداشتِ آسمانیِ دینیِ تاسوعا، آشورایی داریم.
▬ انقلابات مرز و محدودیتها را نمی شناسند در هر مکان و زمان که شرایطِ و ابزارهایِ آن فراهم شود شکل میگیرند، عصر آینده هم آبستن انقلاباتِ گوناگونِ رادیکال در اثر کاهش مواد انرژی، کمبودِ آب، افزایش جمعیّت، تغییراتِ آب و هوا، به بن بست رسیدنِ سیستم کاپیتالیستی، قحطی، زیانبار بودنِ رشد بی برنامهءِ تکنولوژی، مهاجرتهای پیش بینی نشده، بنیادگرایی دینی و جنگهای مذهبی، بویزه انقلاباتِ اجتماعی خشن را بخود خواهد دید.
▬ در مورد انقلاب سبز فعلی ایران، روندِ مسالمت آمیز با کمترین هزینه و یا شکل خشونت بار با تلفات جانی و مالی بیکرانِ آنرا حکمرانان رژیم جمهوری اسلامی رقم خواهند زد، در نتیجه در پیشگاهِ تاریخ و جهانِ امروز هرگونه مسئولیّتی را هم بر عهده خواهند داشت.
■ ▬ رفُرم در نظام جمهوری اسلامی
▬ 1979 میلادی در ایران، جریانی بنام انقلاب 57 با مشارکت طبقات و طیف های گوناگونِ فکری و با جهان بینی های متفاوت صورت گرقت. کارنامهءِ این انقلاب و حکومتهای دیکتاتور برخاسته از آن از فردای پیروزی تا به امروز در جنایت و کشتار و ویرانی در تاریخ بی نظیر میباشد. با وجود چنین کارنامهءِ سیاه و خونینی، ملّت ایران 1997 در انتخاباتی بی سابقه آقای محمّد خاتمی را که نمادِ دورانِ اصلاحات نامیده میشود به ریاست جمهوری برگزیدند. در حقیقت این ملّتِ بزرگوار به رهبرانِ نظام اسلامی بار دیگر این فرصتِ تاریخی را عرضه کردند که حتّی برایِ بر مسندِ قدرت ماندنِ خودشان هم که باشند به کمترین خواسته هایِ دمکرایتکِ آنها که همان رفرمهایِ حیاتی بودند تن در دهند و از طرفی زمینهءِ آشتیِ ملّی را فراهم کنند. امّا دستگاهِ ولایتِ فقیه علی خامنه ای مانع از به سرانجام رسیدنِ هر گونه رفُرم شد و دستِ آخر آقای خاتمی هم بعد از پایان 8 سال دورانِ اصلاحاتِ خود اعلام کرد که: "مگر من آمده بودم که سیستم و یا چیزی را عوض کنم".
▬ پس از نا امید شدن مردم از تغییرات بوسیلهءِ طبقهءِ روحانیّت، بیت رهبری به تاکتیکی جدید متوسل شد و پُست ریاست جمهوری را به طبقهءِ نظامی و پاسداران واگذار کرد. 2004 میلادی پاسدار محمود احمدی نژاد را به به ریاست جمهوری گمارد. نظامی شدن نوک و تنهءِ هرم پُست ریاستِ جمهوری و کابینهءِ وابسته به آن، شکافِ بینِ رژیم جمهوری اسلامی و مردم را عمیق تر کرد و به بی اعتمادی بیشتری دامن زد. با انتخابات دهمین ریاست جمهوری باری دیگر این ملّت سخاوتمند در آخرین تلاش برای تغییراتی جزئی در چهار چوب همین نظام اسلامی بطور یقین و با اکثریّت قاطع آقای میرحسین موسوی را بر گزیدند. ولی همانطور که بر جهانیان روشن هست به دستور شخص رهبر انقلاب حجت الاسلام سیّد علی خامنه ای با کودتایی بار دیگر محمود احمدی نژاد را بر تختِ ریاست جمهوری نشاند.
▬ رهبرانِ انقلاب خمینی و خامنه ای، با برکناری کابینهء لیبرال مذهبی مهندس مهدی بازرگان، با برکناری ریاست جمهوری پرزیدنت سیّد ابوالحسن بنی صدر و سقوط هیأت حکومت ایشان، با مهار و فلج کردنِ دورانِ اصلاح طلبیِ سیّد محمّد خاتمی و اکنون با کودتا بر علیهِ میر حسین موسوی، در طول عُمر نظام جمهوری اسلامی حداقل چهار بار هست که حکومتهایِ معتدل و میانه رو گرایش به جایگزینی اصلاحات و ایجادِ تفاهم ملّی را با خشونت و نیرنگ از میان برداشته اند. با این تجربیات 30 ساله آیا هنوز کسی و یا گروهی از هر طبقه با هر اندیشه و باور هستند که بپندارند در نظام جمهوری اسلامی امکان کوچکترین اصلاحاتی وجود دارد !؟.
▬ بطور قطعی بنا به متمرکز بودن تمامی قدرت سیاسی در کنترل رهبر انقلاب و بنا به تقسیمات قدرت سیاسی بطور عمودی و افقی در ساختار نظام جمهوری اسلامی، طبق قانون اساسی آن، و با فرمانروایی مطلق شمشیر دین و رهبر انقلاب بر جمهوریّت در این نظام، اگر برجسته ترین تئوریسینهای ساختار شناسی سیاسی، فیلسوفان، دانشمندان در همهءِ رشته ها، تحلیلگران، سیاستمداران ورزیده، آموزگاران اخلاق و حقوق بشر، حقوق دانان مشهور، تئولوگها با روشنفکران دینی و غیر دینی، و یا هر صاحب نام و فضیلتی از سراسر گیتی را به ایران بیاورند در این دستگاهِ نظام جمهوری اسلامی رفرم و اصلاحاتی را به پیش نخواهند بُرد، مگر اینکه این لانهءِ عنکبوتِ دیکتاتور خون آشام را فرو ریزند و پایهءِ دیوار و خانه ای جدید را بنا نهند. {چنین فرو ریزی و نوسازی را یک دگرگونی پایه ای و به عبارت مرسوم آن یک «انقلاب سیاسی و اجتماعی» مینامند}.
■ ▬ نظام جمهوری اسلامی و اُپوزیسیون:
▬ اپوزیسیون در یک سیستم لیبرال دموکراتیک به آن دسته از اعضای احزاب، سازمانها، و افرادِ نهادهای دیگر گفته میشود که در انتخابات برگزیده شده اند و در پارلمان عمومی یک کشور حضور و مشارکت دارند، اما در کابینهءِ وقتِ حکومت نیستند و در صورت نداشتن امتیاز وتو، در سیاست گذاریِ حکومت در یک دورهءِ محدودِ چهار ساله و یا بیشتر مؤثر واقع نمیشوند.
به عبارتی دیگر اپوزیسیون به گروه، سازمان، احزاب، افرادی گفته میشود که دیدگاه و برنامهءِ سیاسی آنها با حاکمیّتِ سیاسیِ وقت همخوانی نداشته و در بسیار موارد و مواقع درست با هم در تضادِ آشتی ناپذیر هستند، یا اپوزیسیون به کسی و یا به گروهی نسبت داده میشود که برنامهء سیاسی و عملکردی غیر از سیاست ورزی حکومتِ حاکم داشته باشد. در سیستم هایِ لیبرال دموکرات تئوری های اپوزیسیون و پرنسیپ های چندگانهءِ آن متفاوت هستند. میدان فعالیّت و وظایف اپوزیسیون معمولأ در قانون اساسی کشورها به ثبت میرسد.
▬ در نوشتهءِ چهار بخشی با عنوانِ: [اپوزیسیون سیاسی در تئوری و پراتیک] و طبقِ تعریفِ از اپوزیسیون در سطور بالا و مطابق با متونِ ساختار شناسیِ سیاسی به یک نتیجهءِ اثباتی میرسیم که نظام جمهوری اسلامی اپوزیسیونِ سیاسی ایی ندارد، زیرا نمایندگانی که موفق میشوند به پارلمان راه یابند از سالها قبل سر سپردگی و بندگی خود را نسبت به بیت رهبری و نظام به اثبات رسانده اند، گذشته از این نمایندگان از فیلترهایِ چندی از جمله از شاخه هایِ شورایِ نگهبان و یا از صافیِ بخش اطلاعاتیِ سپاهِ پاسداران خواهند گذشت، در نتیجه غیر خودیها و مخالفین مطلقأ امکانِ ورودِ به پارلمان را ندارند تا در آنجا هستهءِ اپوزیسیونی را در مقابل مثلأ کابینهءِحکومت فعلی محمود احمدی نژاد و یا در مقابل بیت رهبری سامان دهند.
▬ امّا از آنجا که در سیستم های دمکراتیک معمولأ اپوزیسیون در مقابل نهادِ قدرت سیاسی یا کابینهءِ حکومت مفهوم پیدا میکند، در نظام جمهوری اسلامی بر عکس سیستمهای دمکراتیک، قدرتِ مطلق سیاسی، نظامی، قضایی، دادگستری، اقتصادی، در اختیار حکومتِ وقت و مجلس نیست و همه در نهادِ بیت رهبری و یا در دستِ شخص حجت الاسلام علی خامنه ای متمرکز میباشد، در همین راستا نمایندگانِ مجلس و رئیس جمهور با کابینهء وزرایِ خود میتوانند نقش [اپوزیسیون درون ساختاری همسو] Kooperativer- Opposition را در مقابل نهادِ قدرت رهبر انقلاب علی خامنه ای بازی کنند. ولی چون رهبر انقلاب حق وتو بر مجلس و بر رئیس جمهور را دارد، قادر هست که هر زمان آنها را بر کنار سازد، چنانکه خمینی پرزیدنت ابوالحسن بنی صدر را بر کنار کرد و خامنه ای میر حسین موسوی را.
▬ «مجلس خبرگان» به عنوان یک قطبِ قوی قدرتِ سیاسی در شرایطِ فعلی در جایگاهِ اپوزیسیونِ ما فوق، میتواند بیتِ رهبریِ علی خامنه ای رهبر انقلاب را کنترل کند. ولی اعضایِ آنهم از قبل سفارش داده شدهءِ بیت رهبری میباشند و تابع دستور این ارگان هستند. سکوتِ رئیس مجلس خبرگان هاشمی رفسنجانی در مقابلِ اینهمه شقاوت و خونریزی خامنه ای باعث خواهد شد که کارنامهءِ خود در نظام جمهوری اسلامی را سیاهتر کند و آشکار میسازد که هنوز هم حاضر نیست از ائتلاف با خامنه ای از اوایل انقلاب تا کنونِ خود فاصله بگیرد. خامنه ای بدونِ چراغ سبز هاشمی رفسنجانی عمل و حرکتی را آغاز نکرده و نخواهد کرد.
■ اپوزیسیونِ واقعیِ نظام جمهوری اسلامی:
▬ اپوزیسیون واقعی جمهوری اسلامی از آغاز تا کنون خارج از ساختار این نظام و بیرون از پارلمان آن میباشند که با گذشتِ زمان گروهِ رویگردان از سیاست و کارکردِ رژیم هم به این جبهه پیوستند و خواهند پیوست. در مجموع مخالفین نظام اسلامی را «اپوزیسیون خارج از پارلمانی » [Ausser parlamentarische – Opposition] مینامند که در تئوری و پرنسییپ بر دونوع هستند: 1- [Kompetitiver- Opposition= اپوزیسیون جانشین]، که خارج از پارلمان با تبلیغ برنامهءِ سیاسی خود در طبقات مختلف جامعه خود را برای جانشینی آماده و ورزیده میکند و از همکاری با حاکمیّت پرهیز دارد 2- [Fundamentale- Opposition= اپوزیسیون بنیادگرا] یا به عبارتی دیگر " اپوزیسیون بنیادگرای برانداز " در اساس با حکومتِ وقت و قانونِ اساسی آن هیچگونه سازگاری ندارد و در تکاپوی برکناری قطعی نظام حاکم و جایگزینی سیستم جدیدی میباشد.
▬ طیفِ اصلاح طلبان که به مدت 30 سال در فرهنگ سیاسی ایران از آن سخن میرود، فقط به گروه و افرادی گفته میشوند که در نهادِ قدرتِ سیاسی مشارکتِ جدی و فعال داشته باشند تا با برخورداری از اهرم قدرت و پشتیبانی مردم، برنامهء اصلاحات یا رفرمهای خود را در مجلس و حکومت، و یا در بیت رهبری عملی سازند، مانند دوران 8 سالهءِ محمّد خاتمی. امّا همانطور که اشاره شد بنا به ساختار نظام جمهوری اسلامی در این سیستم اصلاحاتی صورت نخواهد گرفت. بنا براین تمام احزاب، گروهها، و افراد سیاسی که خود را اصلاح طلب مینامند امری بی اساس و غیر منطقی میباشد، در واقع فریب دادن خود و مردم به سودِ نظام استبداد حاکم میباشند،
این اصلاح طلبان مجازی در مجلس و حکومت و در سایر نهاد هایِ قدرتِ سیاسی حضور و سهمی ندارند و کسی هم که قدرتِ سیاسی نداشته باشد نمیتواند چیزی را اصلاح و یا تغییر دهد. آهنگری که چکش سردِ محکمی را در دست نداشته باشد نمیتواند آهن گداخته را فرم و یا تغییر فرم دهد تا ابزار مورد دلخواه را از آن بیرون آورد. افراد، احزاب و سازمانهایی که در ایران نیستند و در پارلمان و حکومت هم حضور ندارند و در لندن و پاریس و سایر کشورهای خارجی خود را اصلاح طلب معرفی کرده اند و میکنند، جرمشان کمتر از مسئولین جنایات در زندانِ کهریزک نیست. احزابی مانند ملّی مذهبی ها، نهضت آزادی، مشارکتی ها، تحکیم وحدت، که خود را بی اساس اپوزیسیون اصلاح طلب درون ساختاری میدانند در حقیقت نقش دیوار و سپر حفاظتی را برای بارگاهِ ولایت فقیه بازی میکنند.
■ معرفی اپوزیسیون جانشین و بنیادگرای برانداز:
▬ با این تعاریف و توصیف هر فرد و یا گروه و حزب و سازمانیکه خود را اپوزیسیون نظام جمهوری اسلامی میداند بطور اتواماتیک در ردیف: « اپوزیسیون جانشین » و یا « اپوزیسیون بینادگرای برانداز » جا میگیرد که باید با افشاگری رژیم حاکم، برنامه و اساسنامهءِ خود را به عنوانِ اپوزیسیون برانداز و یا جانشین که { از ترکیب هر دو انقلاب سبز } بیرون خواهد آمد آشکار و شفاف به مردم و جامعه معرفی کند و بشناساند و خود را کارشناسانه برای کسب قدرت و جانشینی حکومت آینده آمادهءِ جدی کند در همین راستا جنبش سبز را برای کار و زار راسخ و هدفمند امّا صلح آمیز هدایت کند. اپوزیسیونِ فردی و گروهی ایی که شبانه و روز با استفاده از هر وسیلهءِ ممکن برای « کسبِ قدرتِ سیاسیِ نهادِ حکومت » مبارزه نکند هدف تغییر را ندارد و طبق میل بیت رهبری نظام جمهوری اسلامی برای خود و دیگران روضه خوانی میکند. آقایان میرحسین موسوی، مهدی کروبی، و محمّد خاتمی و یا هر کس دیگری تا زمانیکه خود را در جایگاهِ "اپوزیسیون جانشین و برانداز" نیابند نمیتوانند رهبر انقلاب سبز در حال شعله ور کنونی باشند.
■ بیانیهءِ هفدهم میر حسین موسوی و 5 تن از روشنفکران دینی:
قبل از پرداختن به بیانیه های آقای موسوی و 5 تن روشنفکر دینی ضرورت هست که به تشریح کوتاه [انقلا بر علیه انقلاب = Konterrevolution] بپردازیم: کُنتِر روُلوتسیون را میشود از دو زاویهءِ تعریف کرد: 1- اگر گروهی از پشتازان یک انقلاب تشخیص دهند که انقلاب از اهداف اساسی اش منحرف گشته و در مجموع از روند تا کنون آن ناراضی باشند، از بدنه و یا از هستهءِ رهبری این انقلاب انشعاب میدهند و بر علیه پروسهءِ سیاسی سپری شدهءِ تا کنونِ آن، مسیر تازه ای را به جهتِ عملی کردنِ ایده آل های مطابق با ارزشهای اوّلیّه آن انقلاب همچنین مطابق با موازین زمان و مرحلهءِ کنونی تکاملی پیشرو و آینده نگری هدایت خواهند کرد، اپوزیسیون جانشین و بنیادگرای خارج از ساختار و پارلمان نظام اسلامی در ردیف این گروه قرار میگیرند. همین 5 تن روشنفکر دینی گرچه بشکلی بر اثر عوامل گوناگون هنوز بندِ نافِ فکریشان به بدنهءِ نظام اسلامی وصل هست و هنوز خیال اسلام دمکراتیک را در سر دارند، ولی اگر مانند دکتر محسن سازگارا کمی خانه تکانی کنند و یا چند پله بالاتر بپرند در ردیف همین گروه قرار میگیرند،
2- گروه دوّم Konterrevolution کسانی هستند که مانند گروهِ اوّل هم از مسیر پیموده شدهءِ تا کنون انقلاب ناراضی هستند امّا بر عکس گروه 1، خواهان چرخاندن و بازگشتِ مسیر و شرایط انقلاب بر اصول و چرخهای اوّلیّهءِ آن مثلأ به سال 57 هستند. مانند آقای موسوی که بر خطِ امام و سیاست ورزی در دورانِ حیاتِ ایشان که آنرا جمهوری اوّل مینامند تأکید دارند و مرتب در گفته هایشان از خمینی و آن دوران فاکتهایِ نمادین می آورند.
▬ هر دو گروه از وضع موجود ناراضی هستند، تفاوت ساختاری و اساسی که بین آنها وجود دارد این هست که:، یک گروه میخواهد در نیمهءِ پیموده شدهءِ مسافتِ پُل انقلاب که در حال فروریزی میباشد به عقب برگردد مانند گروهِ دوّم آقای موسوی. گروه دیگر رو به جلو دارد و میخواهد از این پُل بگذرد و در آنطرف پُل دست به آفرینش تازه ای بزند، میخواهد با کاروانی که رو به آیندهءِ بی نهایت دارد همسو شود، زیرا زنده ماندن و استمرار مثمر حیاتِ نوع خویش را در این می بیند امّا نگرانی دین اسلام را هنوز با خود دارند مانند گروهِ 1. نکتهءِ مشترک دیگر هر دو گروه در این هست که هر دو جبهه میدانند که این پُل امروز و یا فردای نه چندان دور فرو خواهد ریخت.
■ بیانیّهءِ هفدهم و 5 ماده ای آقای موسوی:
▬ آقای میرحسین موسوی در بیانیهءِ هفدهم اعتقادات عمیق خود نسبت به دین اسلام و نظام جمهوری اسلامی را در گفته های خودشان: بر هویّتِ اسلامی بودن خویش، وفاداری به قانون اساسی نظام اسلامی، پیرو اباعبدالله حسین امام سوّم بودن، شیفتهءِ امام خمینی، و به سایر متون و اصول پیشوایان اسلام به نمایش گذاشته است که تا اینجا امری شخصی و فردی هست و با جنبش سبز و سیاست ورزی مناسبتی ندارد. امّا بخش 5 ماده ای این بیانیه که مورد توجّه جنبش کنونی هست مسئله ای تازه ای را در خود نداشت و فقط تکرار شعارهای از 30 گذشته تا کنون هست که امروز طبقهء عوام جامعه آنها را بشکلی منجسم تر و روشن با بی پروایی کامل هم بیان میکنند.
▬ جوهر اصلی راه حل پیشنهادیِ آقای موسوی مشورتها و نصیحت هایِ خیر خواهانه و برادرانهءِ معمول در فرهنگ اسلام بعد از خواندنِ نماز در کُنجی از مسجد بین دو عبادتگزار هست. راهِ حل غلبه بر بحران کنونی به نقل از گفته های ایشان در این بیانیه: [.. روانه ساختن نهرها و چشمه هایی از آب روشن و شیرین به بستر رودخانهءِ جمهوری اسلامی میباشد که بتدریج و طی فرایندهایی که زمان آنرا مشخص نکرده اند خواهان زلال و پاک کردن رودخانهءِ نظام جمهوری اسلامی هستند..]. گویی آقای موسوی هنوز نمیخواهند درک کنند و ببینند که رودخانهءِ جمهوری اسلامی فقط گل آلود نیست که بشود آنرا شاید در قرنی دیگر با آبهای زلال کمی روشنتر کرد، بلکه در این رودخانه آتش و خون روان هست و تا سرچشمهء و عاملان اصلی آن در نظام جمهوری اسلامی پا بر جاست همچنان سیل خون و جنایت روان خواهد بود و نهرها و چشمه های روشن و شیرین آقای موسوی را هم خون آلود خواهند کرد.
▬ آقای موسوی در بیانیهءِ هفدهم خود گذشته از عقب نشینی، تسلیم بیت رهبری و حکومت کودتا شده اند. جناب موسوی امروز به فرمانده شکست خوردهءِ لشکری در جنگ میماند که اکنون به سردار دشمن پیروز در این نبرد تقاضا و تمنّی میکنند که لشکرش یعنی جنبش سبز و ملّت ایران را بیش از این اذیّت و تحقیر نکنند. آقای مهندس این درخواستهای عاجزانه را به بیت رهبری و حکومت کودتایی میکنند که تا دیروز آنرا به رسمیّت نمیشناختند و مردم را به خیابان آوردند و امروز میفرمایند که این ملّت به خیابانها آمدند تا « خدا را بجویند »!!. از سویی دیگر بیت رهبری هم از نصیحتهای دینی آقای موسوی استقبال کرده و مسئولیّت جنایتهای کهریزک را به گردنِ سعید مرتضوی انداخت و نمایشی بک نمایندهءِ اصولگرا را هم وادار به استعفا میکنند تا چنین تلقیق کنند که مجلس شورای اسلامی با انعطاف پذیری خود بنیادگرایان را طرد و امکان جایگزینی دمکراسی در همین نظام ممکن میباشد !!.
▬ خیلی گسترده از موارد اصلاحی آقای موسوی را آقای محمّد خاتمی 8 سال با جسارت و اعتماد بیشتر با پشتیبانی از جامعهءِ بین المللی هم مطرح کردند و تازه بخشی از آنرا هم عملی کردند، امّا در نهایت بر اثر بسته بودن دیوار بلندِ دایرهءِ قدرتِ سیاسیِ ساختار رژیم اسلامی راه بجایی نبُرد.
▬ آقای موسوی اصرار بر این دارند که انقلاب سبز ملّتِ ایران را به دورانِ روح الله خمینی بازگشت Konterrevolution دهند، امّا کسی که دست پروردهءِ همین نظام هست بایستی بدانند که دوران اوّل انقلاب 1978- 1989 زمان کوبیدن و محکم کردن پایه های همین نظام اسلامی امروز به قیمت بر قراری رعب و وحشت، ترور و کشتار، بوده است و یکی از سیاهترین دوران در تاریخ ایران هست. در همین در مرحله از حکومت اسلامی چنان اشتباهاتِ سیاسی در عرصه هایِ درونی و بین المللی رُخ داد که خمینی خود به آنها اعتراف کرد و سفارش کرد که نظام اسلامی را از ایدئولوژیک بودن خارج و از شعار صدور انقلاب به کشورهای دیگر دست بر دارند.
▬ تمام کوشش خمینی بر این بود که چنان این نظام را محکم کند که بعد از مرگِ خودش پایدار بماند، آیا آقای موسوی به پیروی از وصیّت امام خود اکنون میخواهند سیستم نظام اسلامی را بهر قیمتی نگهدارند !؟ بازگشتِ آقای موسوی به اوایل انقلاب 57 بازگشت به دوران ِقبل از انقلاب مشروطیّت را هم در کارنامهءِ ایشان به ثبت خواهد رساند. در واقع در یک زمان دو بار Konterrevolution کرده اند، یک بار بازگشت تا 57 و بار دیگر بازگشت به قبل از انقلاب مشروطیّتِ 1905 میلادی.
▬ جای خوشبختی هست که مردم بدونِ بیانیه آقای موسوی ها خود به خیابانها می آیند و انقلاب سبز را هدایت خواهند کرد. امّا گذر زمان یک فرصتِ تاریخی را برای آقای مهندس موسوی فراهم کرده است تا در جایگاهِ «اپوزیسیون جانشین و بنیادگرا » به سرانجام رساندن انقلاب سبز دمکراتیک در کنار مردم بایستد در غیر اینصورت آبرومندانه ترین گزینه پیاده شدن ایشان از کاروان انقلاب سبز و صلح آمیز فعلی در ایران هست.
■ بیانیّهءِ ده ماده ای 5 روشنفکر دینی:
▬ روشنفکران دینی: دکتر محسن کدیور، دکتر عبدالکریم سروش، اکبر گنجی، عطاءِ الله مهاجرانی، و عبدالعلی بازرگان بیانیّهءِ ده ماده ای در مورد انقلاب سبز انتشار داده اند که : استعفای محمود احمدی نژاد، برگزاری انتخابات جدید، آزادی رسانه های گروهی، استقلال قوهءِ قضائیه، استقلال دانشگاهها، مسئولیّت پذیری مسئولین، مصونیّت فردی و اجتماعی در مقایل قانون، آزادی زندانیان سیاسی، قانون مداری و در مضمون مسائل دیگر را خواهان شده اند. از نظر محتوای سیاسی چشم انداز این بیانیّه قابل مقایسه با بیانیّهءِ مهندس موسوی نیست، ریرا میدان فعالیّت بازتری را گشوده است، خواسته های سیاسی روشن معندل تا مرز رادیکالی را مطرح کرده است، حکومت کودتا را به رسمیّت نشناخته و انتخابات جدید را مطرح میکند.
▬ در مجموع بیانیه مطالب پایه ایی را مطرح کرده که فقط در یک سیستم دمکراتیک انتظار پیاده کردنِ آنها وجود دارد، امّا این 5 تن روشنفکر دینی که شاید بهتر از هرکسی نظام جمهوری اسلامی را میشناسند به این اندیشیده اند که آیا دستگاه ولایت فقیه به خواسته های مندرج در این بیانیّه توجّه خواهند کرد ؟، اصولأ آیا جنین سیستمی توانایی هضم این خواسته ها را دارد که خود از هم متلاشی نشود؟ آیا هدف از ردیف کردن این ده بند از سوی این روشنفکران به چالش کشاندن بیت رهبری و به میدانِ مبارزه دعوت کردن آنهاست ؟ برای عملی کردن این خواسته های خود از چه قدرت سیاسی برخوردار هستند و چه تضمینی برای انجام آنها وجود دارد ؟؟.
▬ ضمن اینکه این بیانیّهءِ ده ماده ای میتواند فعلأ پله های پایینی جنبشی [ نه انقلاب] باشد، امّا اوّلین اشتباه انتشار دهندگان آن این هست که از تمامی بیانیّهءِ آقای موسوی پشتیبانی کرده اند، در صورتکیه همین بیانیّهء ده ماده ای ناقص آنها، شخص آقای موسوی و بیانیّهءِ ایشان را از رهبری و نوک انقلاب سبز به حاشیّهءِ میراند، امری که میتواند به مناسبت راست روی بیش ار حد آقای موسوی مایهءِ خشنودی باشد، امّا اشتباه استراتژیکی اصلی در این بیانیّه به چالش نگرفتن مقام و جایگاهِ رهبر انقلاب با قدرت مافوق انسانی آن میباشد در مقابل بر روی پُست ریاست جمهوری که نهادی کم توان و زیردست و زیرمجموعه ای از دستگاهِ نظام ولایت علی خامنه ای هست تأکید کرده است، به عبارتی دیگر 5 نفر روشنفکر دینی بطور شفاف با نظام سلطانی و ولایتِ فقیه و با دین سالاری مرزبندی نکرده اند. که این میتواند اعتقاد داشتن این روشنفکران دینی را به دمکراسی دینی هنوز بیانگر باشد.
▬ چنانکه آقای دکتر عبدالکریم سروش چندی پیش در گفتگوی تلویزیونی بی بی سی، اشاره کردند که در آمریکا دین هم در سیاست نقش دارد ولی اشاره نکردند که آمریکا بنیادگذار اوّلین دمکراسی مدرن در جهان هست از این گذشته ایشان بحثی را در مقایسهءِ فلسفه و ساختار دین اسلام و مسیحیّت به میان نیاوردند و اشاره نکردند که مسیحیّت هیچوقت به تنهایی مرکز قدرت سیاسی نبوده، در مقابل دین اسلام قبل از اینکه یک دین باشد در قدم اوّل یک ایدئولوژی زیر بنایی ساختار سیاسی و فرهنگی قومی خاص میباشد،
▬ این 5 نفر روشنفکر دینی در هنگام نوشتن بیانیّه خود حتّی به تاریخ ایدئولوژی و مقولهءِ دین سیاسی و حکومتی در ایران از 1960 میلادی از جلال آل احمد، علی شریعتی، بازرگان، بنی صدر، گرفته تا به امروز، از همه مهمتر به زندگینامهءِ خودشان که هر 5 نفر نقش مؤثری را در اسلام سیاسی و رژیم اسلامی داشتند توجهّی نکرده اند تا دریابند که همهءِ راهکارهای دست یابی به آزادی و دمکراسی بوسیلهءِ دین در ایران با شکست قطعی روبرو شده است. امروز ملّت ایران در خیابانها واژهءِ «اسلام »را از کنار اصطلاح جمهوری برداشته اند و فریاد میزنند، فقط «جمهوری ایرانی». مردم با صدای رسا گفتند و میگویند که جاه و مقام دینی معنوی و سیاسی رهبر انقلاب که نماد اسلام هست باطل هست و او را قاتل هم مینامند، پس چرا بیانیّه این 5 نفر روشنفکر دینی هماهنگ به خواسته های مردم تنظیم نشده است و بیت رهبری و شخص رهبر انقلاب و ساختار ولایتی نظام اسلامی را زیر سئوال نبرده است !!.
▬ برای نمونه به دگردیسی سیاسی ملّی مذهبی ها و نهضت آزادی که بنیادگذاران آن [ بازرگان، طالقانی، یدالله سحابی 1961 م. ] که آزادی و رستاخیزی دمکراسی را در دین اسلام میدیدند کافی هست که به وصیتنامه و یا بیانیّهءِ عزت الله سحابی نگاه کنید که بر داشت نهضت آزادی و ملّی مذهبیهای اسلامگرا از سیاست چه بوده و از آن چه بیرونمی آید !!. اکنون که پایه های رژیم اسلامی به لرزه در آمده است، آقای عزت الله سحابی بجای اینکه منبع خشونت یعنی نهاد رهبر انقلاب و حکومت را زیر سئوال برند، خود را به پای ملّت صلحپرور ایران انداخته که ساکت باشند تا هر چه بیشتر پاسداران و بسیجیان زنان ایران را در خیابانها خون آلود بر زمین اندازند، آدم می پندارد که سرزمین ایران مُلکِ شخصی آقای سحابی میباشد و 70 میلیون جمعیّت آن هم همه نوه های نا بالغ و کم تجربهءِ ایشان هستند که با آنها به دادن پند و اندرز نشسته اند.
■ ▬ نتیجه گیری از این بحث:
▬ در مقابل بیانیهءِ مهندس موسوی و بیانیهءِ این 5 روشنفکر دینی که بر تعویض افراد در پُستِ ریاست جمهوری فکوس کرده اند و آنرا شاید راه حل مناسب بدانند من یقین دارم که بهترین و کم هزینه ترین برون رفت از بحران کنونی و برای جلوگیری از یک انقلاب قهر آمیز و خونین در قدم اوّل برکناری پُست رهبر انقلاب و در یک کلام بر کناری نظام ولایتی و اسلامی رهبر انقلاب میباشد. مرکز قدرت و عامل همهءِ بدبختی ها نهادِ رهبر انقلاب و بیت وابسته به آن میباشد، در نتیجه تا زمانیکه این نهاد و دستگاه وجود دارد هیچ تغییراتِ دیگری به بهبودی شرایط کشور کمکی نخواهد کرد، اوّلین قدم برای غلبه بر بحران امروز فقط و فقط برکناری نهاد رهبری، بر کناری شورای نگهبان، برکناری مجلس خبرگان، برکناری شورای مجتمع مصلحت نظام میباشد.
▬ مباحث استراتژیک امروز: آیا در ساختار نظام جمهوری اسلامی دیگر امیدی به اصلاحات هست ؟ آیا دیگر تز دین سالاری و دمکراسی دینی در ایرانِ امروز کار ساز هست ؟ آیا فقط با تعویض مهره های ریاست جمهوری و سایر تعویض مهر ه های دیگر در نظام جمهوری اسلامی گذار از دیکتاتوری به دمکراسی امکان پذیر خواهد بود ؟ آیا غیر از اپوزیسیون جانشین و اپوزیسیون برانداز، در نظام جمهوری اسلامی به مفهوم واقعی اپوزیسیون سوّمی میتواند وجو داشته باشد؟ آیا مناسبترین شیوه برای پایان دادن به بحران کنونی در قدم اوّل برکناری و غیر قانونی اعلام کردن بیت رهبری و یا دستگاهِ مخوف آن و در مقابل جایگزینی مردم سالاری و سکولاریسم نمیباشد ؟ آیا جوش و خروشی که در میهن بر پاست یک انقلاب کلاسیک سبز و صلح آمیز نیست ؟
|ژانویه| 2010| آلمان|
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|